احمد غلامی، سردبير روزنامه شرق در یادداشتی نوشت:
برخی پرسشها سادهاند، اما پاسخ آنها دشوار است. یکی از این پرسشهای ساده، که این روزها از سوی برخی افراد و گروههای سیاسی مطرح میشود این است: «سیدحسن خمینی در انتخابات خبرگان شرکت میکند؟» این جمله استفهامی بیش از آنکه در انتظار پاسخی باشد، کارش ایجاد طوفان ذهنی در آرایش طیفهای سیاسی و مخاطب مستقیم آن است. و این پرسشِ بهظاهر ساده بیش از آنکه استفهامی باشد، ترغیبی است. برای همین کسی در انتظار پاسخ آن نیست. در اغلب رسانهها نقلقولهایی یافت میشود که از آمدن سیدحسن خمینی برای انتخابات خبرگان خبر میدهد.
این خبرها یا نقلقولها برآنند تا نوه امام را ترغیب به تکلیف کنند. اما اینجا پرسش دیگری مطرح میشود: این احساسِ تکلیف، سویهای حزبی و جناحی دارد یا پروژهای سیاسی است؟ به بیان دیگر این تئوری «خِرد سیاسی» است که به سیاست نگاهی منفعتطلبانه دارد و هر کنش سیاسی را بر اساس سود و منطق مبادله میسنجد، یا در پی خلق سیاست، توسعه و دموکراسی است و یا هر دو. بیتردید لیبرالها در پاسخ به این پرسش، گزینه سوم را تأیید میکنند، چون هم دنیا دارد و هم آخرت.
«خرد سیاسی» که بر مبنای مبادله-سود شکل میگیرد، ناگزیر منفعتِ دوطرفه را توجیه و تئوریزه میکند. و اینجاست که مفهوم «تکلیف» از پاشنه معنای خود خارج میشود تا در دستگاه «خرد سیاسی» بازتعریف شود. اما تکلیف بیش از آنکه با سازوکار «خرد سیاسی»، همان منطق مبادلهای و سود همسنخ باشد، از سنخ ازخودگذشتگی، ایثار و مقاومت برای خلق سیاست است.
این شکاف در نوع نگاه به سیاستِ دو پروژه یا بهتر است بگوییم دو تفکر سیاسی مجزا است که با یکدیگر همداستان نمیشوند. «خرد سیاسی» میخواهد امر ممکن را به سمت امر واقع سوق دهد؛ یعنی امکانِ موجود در شخصیت سیاسی سیدحسن خمینی را به واقعیت تبدیل کند و آن را تجسد و تعین بخشد. در اینجا از «معنا» خبری نیست. ایده تازهای از سیدحسن خمینی و بهتبع آن ایدهای از سیاست خلق نمیشود، بلکه او وارد دستگاه گفتمانی میشود که سازوکارش از پیش تعیین شده و قوام یافته است، پس ناگزیر با این سازوکار گفتمانی هم پیوند میخورد. اگر اینگونه است پس سود آن کجاست؟ از نگاه «خرد سیاسی»، سود صرفاً در نفسِ آمدن است. در ایجاد موج سیاسی تازه در گفتمان رایج، به امید ایجاد فضایی برای تحول. آخر «خرد سیاسی» هر احتمال کوچکی را برای تغییر یا بهبود از دست نمیدهد و درصدد است تا امر ممکنی را واقعیت ببخشد.
این تفکر، سیاست را واقعیتیابی امکانهای موجود میداند. سادهتر اینکه این دستگاه گفتاری چنین القا میکند که اگر کسی، مثلاً نویسنده نیست، برای آن است که امکانش فراهم نشده و اگر کتاب بخواند و به کارگاههای آموزش داستاننویسی برود، نویسندهبودنش واقعیت پیدا میکند. این طرز نگاه «توان» و خلاقیت را نادیده میگیرد. اما سوژه سیاسی، حتی اگر کار سیاسی نکند، سیاستمدار است، بالقوه سیاسی است و توانِ خلق سیاست دارد. سیدحسن خمینی اینگونه است. امر ممکنی نیست که باید واقعیت پیدا کند. او در حقیقت بالقوهای است که میتواند فعلیت یابد. اگر سیدحسن خمینی در انتخابات آتی مجلس خبرگان حضور پیدا نکند، بالقوهگیاش را از دست نمیدهد. پس نباید بالقوهای را که میتواند فعلیت پیدا کند و سیاستی را خلق و دگرگونه کند، به امر ممکن و امر واقع تخفیف و تقلیل داد.
شاید از منظر «خرد سیاسی» این موضع، نوعی عافیتاندیشی تلقی شود، یا سر باز زدن از نوعی عملگرایی که نوعِ ستایشبرانگیز آن در هاشمیرفسنجانی دیده میشود. اما نباید فراموش کرد که عملگرایی هاشمی از جنس «خرد سیاسی» بوده است و ازاینروست که او محبوب احزاب و گروههای سیاسی است، آنها میدانند هاشمی قاعده این شیوه از سیاستورزی را میداند.
هاشمی میداند گروههای سیاسی چرا به او نزدیک یا از او دور میشوند. او در شرایط مقتضی به دوستی کسانی که روزگاری دشمنش بودهاند دست رد نمیزند و از دوریجستن یاران دیروزش نیز خشمگین نمیشود. با مخالفانش ملاقات و مصافحه میکند، اما این ملاقات و مصافحه درصورتیکه پشت آن توافقی نباشد، معنایی جز صلهرحم ندارد. هاشمیرفسنجانی خود مبدع این دستگاه گفتاری است، از اینرو سیاستورزی در آن برایش بدیهی و جزء لاینفک زندگی سیاسیاش است. او استادِ واقعیتبخشی به امکانهای سیاسی موجود در این نظام گفتاری است.
اینجا است که انتخاب سیدحسن خمینی برای شرکت در انتخابات خبرگان معنا پیدا میکند. او با این انتخاب؛ آری یا نهگویی، آینده سیاسی خود را رقم میزند. مهم این است که شخصیت سیاسی آدمهایی را که از قوه به فعل درخواهند آمد، آریگفتن به امکان موجود نمیسازد، اين جمله کلیدی «ترجیح میدهم که نه» است که به شخصیت سیاسی شکل خواهد بخشد.