یادداشت ارسالی- نیکا خسروی؛ در واقع سرمايه انساني هر کشور ثروت اصلي آن کشور است و از اين ديدگاه، دانشجويان، متخصصين و تحصيلکردگان مهمترين سرمايه کشور محسوب ميشوند. اما از جمله مسائلي که برخي جوامع، به ويژه کشورهاي در حال توسعه با آن روبرو هستند مساله مهاجرت نخبگان به خارج از کشور است که آن را پديده فرار مغزها (brain drain) ناميدهاند و کشور ما، نيز از آن آسيب ديده است.
پس از جنگ ایران و عراق، فرار مغزها افزایش یافت.
صندوق بین المللی پول در گزارش سال 2009 خود نیز اعلام کرد ایران در میان 91 کشور توسعه یافته و توسعه نیافته بیشترین میزان فرار مغزها را به خود اختصاص داده است. به طوری که در حال حاضر 250 هزار مهندس و فیزیکدان ایرانی و بیش از 170 هزار ایرانی با مدارک علمی بالا در ایالات متحده آمریکا زندگی می کنند.
سه سال پیش حتی مجله نیوزویک هم گزارشی در مورد این گروه از ایرانیان منتشر کرد. در بخشی از این گزارش نوشته شده: مسوولان واحد مهندسی برق دانشگاه استانفورد با گروهی از دانشجویان خارجی مواجه شدند که بالاترین نمرات را در آزمون سخت دکترای این رشته به دست آورده اند. به گفته یکی از مسوولان آن دانشگاه، این دانشجویان از یک دانشگاه امریکائی یا دیگر موسسات آموزشی سایر کشورهائی که با موسسات امریکائی مرتبط هستند و تمایز خود را در چنین آزمونهائی نشان میدهند نیامده بودند، بلکه اکثر آن ها ایرانیانی بودند که از دانشگاه صنعتی شریف فارغ التحصیل شده بودند.
دانشگاه استانفورد محبوبترین مقصد فارغالتحصیلان دانشگاه شریف برای ادامه تحصیلات عالی است. به گفته بروس وولی مدیر پیشین واحد مهندسی برق استانفورد، دانشگاه شریف دارای یکی از بهترین برنامه های آموزشی برای کارشناسی در رشته مهندسی برق است. سرآمدی این دانشگاه را نباید با داشتن رقیبانی چون ام.آی.تی امریکایی و کمبریج انگلیسی و دیگرانی چون چین دست کم گرفت.
همچنین در این گزارش نوشته شده که دانشگاههای دیگری در کانادا و استرالیا که از مقررات آسانتری برای اعطای روادید برخوردارند از رونق چشمگیر دانشجویان ایرانی در کشورهای خود سخن می گویند. در حالی که آمارهای دانشگاه های کانادا نسبت به سال ۱۹۸۵ با جهش ۲۴۰ درصدی دانشجویان ایرانی مواجه شده است، رسانه های استرالیا هم از پنج برابر شدن تعداد دانشجویان ایرانی در پنج سال گذشته و رسیدن آنها به مرز ۱۵۰۰ نفر خبر می دهند.
خبرگزاري فرانسه در گزارشي اعلام كرده كه ايران از كارآمدترين جوانان در خاورميانه برخوردار است كه ليست بلند بالاي موفقيت جوانان نخبه ايراني در دنيا اين موضوع را تاييد ميكند.
این که مغزها از کشور فرار می کنند و آمارهای ملی و بین المللی هم این موضوع را تایید میکند، اما محمود احمدینژاد، رئیس دولت دهم گفته بود که ایران مطلقا فرار مغزها ندارد و اصلا تعبیر فرار مغزها تعبیر نادرستی است.
کامران دانشجو، وزیر علوم دولت احمدی نژاد هم به پیروی از رییس کابینه گفته بود: فرار مغزها را قبول ندارم و فرار مغزها اصلا واژه درستی نیست. در ادامه حتی ارسلان قربانی شیخ نشین، معاون وزیر علوم، هم گفته بود که واژه فرار مغزها را صحیح نمی داند و معتقد به گردش مغزها است. البته با توجه به آمار، گردش مغزها در ایران یک طرفه بوده است اتفاقی که در دیگر کشورها از جمله چین، هند و کره جنوبی نیفتاده است. دانش آموختگان این کشورها که در سال های گذشته برای ادامه تحصیل به دانشگاه های اروپا و آمریکا رفته اند با حفظ ارتباط با کشور مادر توانستهاند در توسعه صنعتی و علمی کشورشان مشارکت فعالی داشته باشند. اما آنچه در ایران می گذرد، فرار مغز هاست، نه مهاجرت. چرا که آن ها بعد از خروج از کشور هیچ ارتباطی در زمینه توسعه صنعتی و علمی با کشور ندارند.
چندی پیش رضا فرجی دانا، وزیرسابق علوم اعلام کرد: هر سال 150 هزار نفر از نخبگان ایران، کشور را ترک می کنند. این یعنی ماهی 12 هزار و 500 نفر یا روزی 410 نفر از نخبگان کشور بدون قصد بازگشت به خارج سفر می کنند. سفر بدون بازگشتی که به گفته وزیر علوم، باعث می شود سالانه 150 میلیارد دلار به کشورهای دیگر کمک کنیم و خودمان ضرر ببینیم؛ یعنی برای هر یک دانش آموخته مهاجرت کرده، یک میلیون دلار. ضرری که باعث شده ایران در زمینه فرار مغزها در میان کشور های دنیا در رتبه دوم قرار گیرد.
حسن حسینی معاون بنیاد ملی نخبگان گفته که ۳۰۸ نفر از دارندگان مدال المپیاد و ۳۵۰ نفر از برترین های آزمون سراسری از سال ۸۲ تا ۸۶ به خارج مهاجرت کرده اند.
حسینی به خبرگزاری مهر گفته که از میان دارندگان مدال های المپیاد از سال ۸۲ تا ۸۶، تعداد ۷۱۲ نفر نیز در داخل کشور هستند و حدود ۱۴۰۰ نفر از کنکوری های برتر در این چهار سال نیز در داخل کشور مقیم هستند.
دكتر علي مقداري، معاون آموزشي سابق دانشگاه شريف، درباره فرار مغزها ميگويد: واژه فرار مغزها از نظر من مورد قبول نيست و من تعبير ديگري دارم. براي كشورهاي در حال توسعه مثل ايران، اين مقوله خروج سرمايه است. سرمايههايي كه مثل سرمايههاي مادي نميتوان در گاوصندوق حبسشان كرد تا كساني كه به آن ها چشمداشت دارند، به آن ها دسترسي نداشته باشند. جذب و نگهداري نيروي انساني مديريت خاص خودش را دارد. لذا افراد بيشتر دنبال فرصت هستند؛ فرصتهايی بهتر براي زندگي بهتر، آرامش و آسايش و درآمد و شغل بهتر.
اين ويژگي در تمام انسانها هست. قطعا اينطوري تصميم گرفتهاند كه آينده بهتري براي خودشان و خانوادهشان رقم بزنند. نميتوانيم بگوييم كسي كه دارد ميرود به كشورهاي ديگر، به كشورش علاقهاي ندارد. آنچه كه اشكال دارد و اتفاق ميافتد اين است كه موجش فراگير و به اصطلاح غيرقابل كنترل بشود وگرنه در حالت طبيعي اين اتفاق در همه جاي دنيا ميافتد.
به نظر میرسد مسئله مهاجرت جوانان تحصیل کرده از کشور هر سال از سال پیش پیچیدهتر و حل آن ناممکن تر یا حداقل پر هزینهتر میشود. این در حالی است که به جز آمار تقریبی که صندوق بین المللی پول در سال ۱۹۹۹ منتشر کرد و در آن ایران را صدر نشین جدول فرار مغزها در بین کشورهای در حال توسعه اعلام کرد، هیچ آمار رسمی و معتبری در این زمینه وجود ندارد و گروهی آنرا حداقل سالانه ۲۰۰ هزار نفر اعلام میکنند و دستهای دیگر حد اکثر ۱۰۰ هزار نفر. اما فارغ از این که در هرساعت به تقریب ۲۳ نفر تحصیل کرده از کشور مهاجرت کنند یا ۱۱ نفر، چیزی که همه به آن اذعان میکنند .خسارتهای جبرانناپذیر این کوچ برای ایران و آینده آن است.
برای مثال قاسم احمدیلاشکی نماینده نوشهر و چالوس و عضو کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس، با انتقاد از بیتوجهی به نخبگان المپیادی و کنکوری کشور، گفته است: پدیده فرار مغزها و مهاجرت نخبگان از مدتها پیش به عنوان یک آسیب جدی در حوزه آموزش عالی مطرح بود که امروز گریبان جامعه علمی کشور را گرفته است. طی آمار و اطلاعات موجود از میان رتبههای ۱ تا ۱۰ کنکور از پانزده سال گذشته تاکنون، غالب این افراد مهاجرت کردهاند. پدیده فرار مغزها در سایه غفلت دستگاههای مربوطه سیر صعودی گرفته و این امر نشان می دهد که نهادهایی مثل بنیاد ملی نخبگان و پارکهای علم و فناوری وظایف خود را به خوبی انجام ندادهاند و نتوانستهاند از پدیده مهاجرت نخبگان ممانعت کنند.
به هرحال دلایلی متعددی وجود دارد که ایران را در رتبه دوم فرار مغزها قرار داده است. جامعه شناسان معتقدند که مهاجرت متخصصان و تحصیلکردگان به دو دسته عوامل دافعه در جامعه مبدا و جاذبه در مقصد ارتباط دارد.
از جمله این که در کشور توجه خاصی به جایگاه علم و دانش نمی شود. برای مثال انقدر که در رسانه ها مثلا خوانندگان، هنر پیشه ها، وزشکاران، تجلیل می شوند، به چهره های ماندگار علمی، استادان برجسته و مبتکران و مخترعان و یا المپیاد ها احترام گذاشته نمی شود.
از سوی دیگر هم به رشد کیفی، تحقیق و پژوهش بهایی داده نمیشود. یکی از عواملی که دانشجویان بسیاری را به کشور آمریکا میکشاند، امکانات تحصیلی، تحقیقی، کامپیوتری و اعطای کمکهای تحصیلی رفاهی و بورسیه ها است که در ایران خبری از آنها نیست.
همین طور، درسال های اخیر تعداد دانشگاههای داخل کشور بدون هیچ گونه برنامه مدونی و یا تناسب رشتهها با مشاغل گسترش یافتهاند و توجه بیشتر به ارزشهای کمی و کیفی بوده است به طوری که روشهای تدریس بسیاری از کلاس ها صرفا مبتنی بر تئوریها و حفظیات قدیمی و سنتی است.
به روز نبودن اطلاعات، استفاده از روش های سنتی و قدیمی و ابزار های غیر استاندارد، پایین بودن میزان تحقیق و پژوهش در مراکز علمی و عدم هماهنگی بین تحقیقات و کار برد آن ها و تخصیص بودجه نا کافی به امر تحقیق و پژوهش، ترویج و گسترش مدرک گرایی، از عوامل دیگری هستند که بیشترین نا رضایتی را در بین دانشجویان به دنبال داشته است.
مسایل اقتصادی که شامل حقوق و مزایا برای آینده شغلی است، مسایل سیاسی و قانونی، اجتماعی، عدم شایسته سالاری، انحصار دولتی، امید به آینده، همه و همه باعث شده تا مغزهای کشور فرار کنند و اصلا به برگشتن خود فکر هم نکنند.
پیامدها:فرار مغزها یکی از آسیبهای اجتماعی است که پیامدها و آثار سوئی برای کشور مبدأ بهدنبال دارد. از جمله مهمترین این پیامدها عبارتاند از:
1) تشدید مسایل و مشکلات اقتصادی از قبیل رکود، بیکاری، فقر، اختلاف طبقاتی، تورم، عقبماندگی و شکاف اقتصادی هرچه بیشتر با کشورهای توسعه¬یافته و در یک کلام به¬هم خوردن هرم جمعیتی نیروی کار؛
2) محروم ماندن اقتصاد از کارآمدی صاحبان اندیشه و تضعیف کارایی مدیریتی کشور؛ نقش مدیریتی این نیروهای متخصص ارزشی است که کشور مبدأ آن را از دست می¬دهد؛
3) اتلاف منابع کشور و هدر رفتن سرمایه و هزینههای صرف شده برای آموزش آنان؛ خروج نیروی متخصص از یک طرف صدور سرمایه محسوب میشود و از طرف دیگر بازده این سرمایه صادراتی به کشور برنمیگردد؛
4) استفاده کشورهای مهاجرپذیر از نیروی متخصص آماده بهکار بدون صرف هزینه¬های مربوط به آموزش و مهارت آنان؛
5) ضعف بنیه علمی و تکنولوژیکی کشور؛ چراکه فرار مغزها به از دست دادن نیروهای متخصص علمی و نخبگان اجتماعی می¬انجامد؛
6) تشدید فرایند صنعتی شدن و رشد تکنولوژیک و علمی کشور مقصد؛ فرار مغزها به خودی خود همچنین تأثیری نیز بر فرایند صنعتی شدن و رشد تکنولوژیک و علمی کشور میتواند داشته باشد. فرار مغزها به خودی خود روند خروج متخصصین را تشدید می¬کند؛ چراکه هم از نظر روانی زمینه را برای جداشدن از میهن آماده می¬کند و از طرف دیگر در کشور مقصد زمینههای مساعدتری را برای افراد بعدی فراهم میسازد.
7) تضعیف وجهه نظام در سطح بینالمللی و کاهش مشروعیت آن. مغزها یا نخبگان جامعه مهمترین و استراتژیکترین سرمایههای ملی محسوب می¬شوند که خلأ وجود آنان میتواند زمینهساز بحران مشروعیت نظام بوده و بهدنبال آن تشدید روند توسعهنیافتگی را بهدنبال آورد.
فرار مغزها به لحاظ سیاسی و بین¬المللی چهره کشور مبدأ را در نظر خارجیها بد جلوه میدهد؛ چراکه فرد مهاجر ممکن است برای توجیه مهاجرت خویش تصویری از کشور خویش بیان نماید که ممکن است خلاف واقع باشد. همچنین این تصویر نادرست در ذهن افرد داخل جامعه نیز ممکن است پدید آید و تصویری بد از جامعه خویش داشته باشند.