صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

چرا ترامپ دیپلماسی را قربانی منافع شخصی می‌کند؟
دونالد ترامپ در دوره دوم ریاست‌جمهوری‌اش، سیاست خارجی را به ابزار خودنمایی شخصی تبدیل کرده است. او با تصمیماتی مانند خرید گرینلند و توقف کمک نظامی به اوکراین، سیاست خارجی را به شوی تبلیغاتی بدل ساخته است. این اقدامات، اصول سیاست خارجی آمریکا از زمان جنگ جهانی دوم را تضعیف کرده و نمایانگر تمرکز ترامپ بر منافع شخصی بوده است. رهبران دیگر کشور‌ها نیز برای پیشبرد اهداف خود ناچارند با غرور ترامپ سازگار شوند.
تاریخ انتشار: ۰۹:۳۳ - ۱۷ اسفند ۱۴۰۳

فرارو- آرون دیوید میلر کارشناس ارشد بنیاد کارنگی برای صلح بین الملل و عضو ارشد مرکز مطالعات استراتژیک و بین الملل

به گزارش فرارو به نقل از نشریه فارن پالیسی، بسیاری از آمریکایی‌ها معمولاً به سیاست خارجی چندان توجهی نمی‌کنند، مگر آنکه این سیاست‌ها به‌طور مستقیم بر زندگی آنها تأثیر بگذارد. بر اساس قانون اساسی ایالات متحده، سیاست خارجی عمدتاً در حوزه اختیارات رئیس‌جمهور قرار دارد. از آنجا که شهروندان غالباً بیشتر بر مسائل داخلی متمرکز هستند، رؤسای جمهور معمولاً آزادی عمل قابل توجهی در تنظیم و اجرای روابط خارجی بر اساس اولویت‌های خود دارند.

زلنسکی در تله ترامپ و ونس؛ سیاست خارجی یا شوی تبلیغاتی؟

دونالد ترامپ این موضوع را به‌خوبی درک کرده است. در دوره دوم ریاست‌جمهوری خود، او سیاست خارجی را به ابزاری بدل کرده که از طریق آن می‌تواند جایگاه خود را به‌عنوان یک رهبر مقتدر در اعمال نفوذ بر متحدان و مخالفان و کسب پیروزی‌های نمایشی تقویت کند. ترامپ با مطرح کردن ایده‌هایی نظیر خرید گرینلند، تسلط بر غزه یا حتی تغییر نام خلیج مکزیک به خلیج آمریکا، این تصویر را برجسته کرده است. تهدید‌های تعرفه‌ای او علیه مکزیک، کانادا و چین ممکن است در کوتاه‌مدت دستاورد‌هایی داشته باشد، اما پیامد‌های بلندمدت آن بر مصرف‌کنندگان و کسب‌وکار‌های آمریکایی هنوز مشخص نیست. برای ترامپ، نمایش قدرت در صحنه بین‌المللی، تقویت وجهه شخصی و اعلام پیروزی، بیش از نتایج واقعی اهمیت دارد.

این رویکرد به‌ویژه در ماجرای ناخوشایند دیدار اخیر دونالد ترامپ با ولودیمیر زلنسکی در دفتر بیضی کاخ سفید به‌وضوح دیده شد. در این نشست، جی دی ونس، معاون رئیس‌جمهور، با برنامه‌ای از پیش طراحی‌شده زلنسکی را در وضعیتی دشوار قرار داد و او را تحت تأثیر روایت نادرست ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه قرار داد. ترامپ از این فرصت استفاده کرد تا با لاف‌زنی و طرح ادعا‌های بی‌اساس، طرفدارانش را سرگرم کند.

از دیدگاه کسی که منافع ملی ایالات متحده را در نظر می‌گیرد، این دیدار ضربه‌ای جدی به یکی از اصول بنیادین سیاست خارجی آمریکا وارد کرد. طبق این اصل، ایالات متحده همواره در کنار متحدان خود برای دفاع از ارزش‌های لیبرال و دموکراتیک و مقابله با استبداد و تجاوز ایستاده است. اما ترامپ حتی فراتر رفت و با ادعای تلاش برای یافتن صلح، وانمود کرد که مانع اصلی توافق نه روسیه، بلکه زلنسکی است.

ترامپ و ونس با اتخاذ این رویکرد تحکم‌آمیز، نه‌تنها حمایت پایگاه هواداران ترامپ را تقویت کردند، بلکه توانستند پشتیبانی حزب جمهوری‌خواه را نیز، که تقریباً به‌طور کامل در راستای سیاست‌های ترامپ حرکت می‌کند، به دست آورند. نمونه‌ای آشکار از این تغییر موضع، واکنش سناتور لیندسی گراهام بود. گراهام که پیش از این، زلنسکی را ستایش کرده بود، پس از دیدار، لحن خود را به‌طور کامل تغییر داد و انتقاد شدید از او را در پیش گرفت.

استارمر و مکرون چگونه ترامپ را رام کردند؟

این آشفتگی در کاخ سفید دو نکته کلیدی را روشن می‌کند. نخست اینکه ترامپ درک روشنی از مفهوم منافع ملی ایالات متحده ندارد. در حالی که در شرایط خاص تغییر سیاست‌ها ممکن است اجتناب‌ناپذیر باشد، آنچه از اقدامات ترامپ برمی‌آید این است که تصمیمات او بیشتر از هر چیز بر پایه امیال شخصی‌اش گرفته می‌شوند. او از قدرت سیاسی نه برای تأمین منافع ملی، بلکه برای پیگیری منافع مالی و سیاسی شخصی خود و حتی برای تسویه‌حساب‌های شخصی بهره می‌گیرد. به همین دلیل، مسائل دولتی برای ترامپ اغلب رنگ و بوی مسائل شخصی به خود می‌گیرند.

در مورد زلنسکی، این موضوع به‌طور آشکار به چشم می‌آید: دونالد ترامپ نه تنها به رئیس‌جمهور اوکراین بی‌علاقه است، بلکه او را تحقیر کرده و حتی نسبت به او تنفر نشان داده است. از زمان نخستین استیضاحش، رویکرد ترامپ نسبت به اوکراین مملو از تمسخر و بی‌اعتنایی بوده است. نتیجه چنین رفتاری این است که ترامپ نمی‌تواند منافع شخصی خود را کنار بگذارد و در جهت منافع ملی ایالات متحده گام بردارد.

درس دوم، به دوستان و متحدانی اشاره دارد که به حمایت ایالات متحده وابسته‌اند و باید با ترامپ سر و کار داشته باشند. رهبرانی مانند امانوئل مکرون و کی‌یر استارمر این موضوع را به‌خوبی درک کرده‌اند. آنها در دیدار‌های خود با ترامپ با خوش‌رویی و احترام برخورد کردند و توانستند به نحوی خودشیفتگی او را آرام کنند. مکرون با استفاده از کلمات گرم و چرب‌زبانی توانست ترامپ را با خود همراه سازد و استارمر نیز با آوردن هدیه‌ای ویژه، دل او را به دست آورد. اما زلنسکی، ظاهراً مشاوره لازم را دریافت نکرده بود. زبان انگلیسی او به روانی که انتظار می‌رفت نبود و صبرش برای تحمل اظهارات نامتعارف ترامپ کمتر از حد انتظار بود. در نتیجه، او به جای تمرکز بر اهداف اصلی خود، درگیر مسائل حاشیه‌ای شد و نتوانست بدون درگیری جلسه را ترک کند، به توافقی دست یابد یا حتی ناهاری مشترک داشته باشد.

با نگاهی به آینده، این پرسش مطرح می‌شود که آیا این دیدار ناخوشایند تنها یک تیتر خبری گذرا بوده یا به‌عنوان بخشی از یک روند بلندمدت و مداوم باید به آن نگاه کرد. تنها سه روز پس از این رویارویی، ترامپ کمک نظامی به اوکراین را متوقف کرد؛ کمکی که شامل بیش از یک میلیارد دلار تسلیحات و مهمات از پیش سفارش داده شده بود. اکنون پرسش اصلی این است که آیا کنگره در برابر این تصمیم واکنش نشان خواهد داد یا خیر.

اما مسئله‌ای مهم‌تر این است که در حالی که ترامپ برای برگزاری نشستی با پوتین برنامه‌ریزی می‌کند، اوکراین به حاشیه رانده شده است. ترامپ در قبال اوکراین سه هدف اصلی را دنبال می‌کند که همگی حول محور نمایش پیروزی تعریف شده‌اند. هدف اول، پایان دادن به جنگ و اعلام آتش‌بس است، حتی با علم به این‌که توافقاتی که بدون ضمانت‌های امنیتی محکم به دست می‌آیند، اغلب پایدار نیستند. هدف دوم، محول کردن مسئولیت حفظ و تأمین مالی صلح به اروپا، در حالی که ایالات متحده از تعهدات جدی فاصله بگیرد. هدف سوم، عادی‌سازی روابط با پوتین است، کسی که ترامپ او را به‌عنوان یک رهبر مقتدر تحسین می‌کند.

علاوه بر این اهداف، توافق‌نامه‌ای در مورد مواد معدنی با اوکراین به‌عنوان یک امتیاز اضافی در نظر گرفته شده، هرچند به نظر می‌رسد بخش عمده‌ای از ذخایر عناصر کمیاب در مناطقی واقع شده که تحت کنترل روسیه هستند و هنوز به‌طور کامل نقشه‌برداری نشده‌اند.

نتانیاهو استاد بازی با خودشیفتگی ترامپ

ترامپ دیپلماسی را به‌عنوان مجموعه‌ای از معاملات کوتاه‌مدت می‌بیند که بیشتر برای منافع شخصی‌اش طراحی شده‌اند. با این حال، شاید هنوز امکان اصلاح این وضعیت وجود داشته باشد. اکنون که اروپا تمایل خود را برای افزایش همکاری‌ها و مشارکت‌های بیشتر نشان داده، ترامپ ممکن است تصمیم بگیرد روابط خود با زلنسکی را بازسازی کند و آن را به توافقی برای بهره‌برداری از منابع معدنی اوکراین تبدیل نماید. او احتمالاً ادعا خواهد کرد که دیپلماسی «اول آمریکا» وی باعث شده اروپا مسئولیت بیشتری در زمینه دفاع از خود بپذیرد. اگر ترامپ و ونس حملات بی‌پایه و اساس خود را کنار بگذارند، ممکن است بتوان اوضاع را دوباره به مسیر تعاملات سازنده و مفید بازگرداند.

یکی از جنبه‌های ناامیدکننده در دیدار ترامپ و زلنسکی این است که به‌نظر می‌رسد هیچ فرد یا نهادی توانایی تغییر رویکرد ترامپ در حوزه سیاست خارجی را ندارد. جمهوری‌خواهان در برابر او سکوت اختیار کرده‌اند و دموکرات‌ها نیز ابزار لازم برای واداشتن او به تغییر مسیر را در دست ندارند. در همین حال، در موضوعاتی مانند چین، ایران و اسرائیل، توافقی دوجانبه وجود دارد؛ هرچند که اختلافات جزئی و تاکتیکی میان دو حزب دیده می‌شود. حقیقت آن است که بسیاری از آمریکایی‌ها، چه حامیان ترامپ و چه مخالفان او، تمایلی به افزایش کمک‌های خارجی ندارند. همچنین، توافق گسترده‌ای وجود دارد که متحدان آمریکا باید سهم بیشتری از بار دفاعی خود را به‌عهده بگیرند و دیگر به‌طور رایگان از منابع ایالات متحده استفاده نکنند.

متحدان ایالات متحده باید از این تجربه درس بگیرند. بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل با درک شخصیت خودشیفته ترامپ، بلافاصله از کمک‌های ایالات متحده و شخص ترامپ تشکر کرد. هرچند پذیرش این روش برای برخی دشوار است، دیگران نیز ممکن است مجبور شوند برای دستیابی به اهداف خود، با غرور بی‌حد ترامپ کنار بیایند و انعطاف بیشتری نشان دهند. ترامپ معمولاً به موفقیت‌های سریع و آنی علاقه دارد و اغلب از تأثیرات بلندمدت چشم‌پوشی می‌کند. به همین دلیل، اتخاذ رویکردی بلندمدت نیازمند تمرکز بر اهداف اصلی، سازگاری با رفتار‌های ترامپ و حفظ بخش‌هایی است که هنوز امکان حفظ آنها وجود دارد.

دموکرات‌ها نیز باید به تلاش‌های خود ادامه دهند. همان‌طور که جیمز کارویل اشاره کرده، باید نقاط ضعف ترامپ را آشکار سازند، سیاست‌های نامحبوب او را به چالش بکشند و از حالا برای بازگشت به قدرت در سال‌های ۲۰۲۶ تا ۲۰۲۸ برنامه‌ریزی کنند. هدف آنها باید جبران خساراتی باشد که ترامپ به ساختار‌های سیاسی و بین‌المللی وارد کرده است.

در همین حال، جمهوری‌خواهان نباید از مسئولیت‌های خود غافل شوند. به‌عنوان نمایندگان مردم، آنها بخشی مستقل و برابر از حکومت هستند و نباید صرفاً به مهر تأیید رئیس‌جمهور تبدیل شوند. وظیفه آنها ایجاب می‌کند منافع ملی را بالاتر از ملاحظات سیاسی قرار دهند. با رد نامزد‌های ناکارآمد برای مناصب اجرایی و ایستادگی در برابر تصمیمات مخرب علیه کارکنان دولتی و نهاد‌های دموکراتیک، جمهوری‌خواهان می‌توانند به تقویت نهاد‌های سیاسی کمک کرده و جایگاه خود را به‌عنوان نمایندگان حقیقی مردم ارتقا دهند.

ارسال نظرات