متهم به قتل ۱۸ سالهای است که آخر هفته گذشته در شعبه ششم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی به ریاست قاضی هادی دنیادیده و مستشاری علی اکبریان پای میز محاکمه ایستاده بود، به تشریح جزئیات جنایت هولناک خود پرداخت و گفت: «شب قبل از قتل وارد یک مجلس عروسی در روستا شدم. پدرم درآن مجلس حضور نداشت و من به تنهایی قدم در جشنی گذاشتم که همه غرور و احساسم شکست. آنجا نگاههای مردم به من طور دیگری بود. احساس سرخوردگی میکردم، گویی همه مهمانان عروسی با چشمانی خیره به من مینگریستند. نگاههای طعنهآمیز و سرزنشگونه آنان افکارم را به هم ریخت. ناگهان به یاد حرفها و جملات تحریکآمیز پدربزرگم افتادم که درباره مادرم بازگو میکرد. این حرفهای تهمتگونه را قبلا هم شنیده بودم، به همین دلیل دیگر نتوانستم این نگاههای وحشتناک را تحمل کنم.
به گزارش خراسان، از مجلس عروسی بیرون آمدم و در افکارم غوطهور شدم. به همه رفتارها و گفتار اطرافیانم فکر میکردم، به طوری که خشم عجیبی سراسر وجودم را فراگرفت. اگرچه به خانه آمدم و به رختخواب رفتم، ولی افکار و خیالات متفرق هم نمیتوانست مرا از این افکار شوم بازدارد. قلبم در تاریکیهای احساسات مدفون شده بود. بیشتر از آنکه روح و روانم تحمل آن را داشته باشد، برآن فشار میآمد. گویی طومار این زندگی به هم نمیپیچید و ساعتها ایستاده بودند. به گذشته مینگریستم و حرفهای پدربزرگم نیز مقابل دیدگانم رژه میرفتند.
در این شرایط گوشی تلفنم را برداشتم و به پیامکهایی مینگریستم که از سوی برخی از اطرافیانم ارسال شده بود. اعصابم به هم ریخت و برای رهایی از این افکار خطرناک برای دقایقی از خانه بیرون زدم. دیگر صبح شده بود که دوباره به خانه بازگشتم. برادر کوچکم داخل حیاط بازی میکرد که قدم در اتاق گذاشتم. مادرم مشغول آشپزی بود. به آرامی به طبقه بالا رفتم که اتاق من آنجا بود. به یاد حرفهای اطرافیانم افتادم که اگر قتل خانوادگی باشد، هیچی نمیشود. آنها به من دلداری داده بودند که حمایتم میکنند و اتفاقی برایم نمیافتد.»
در این هنگام قاضی دنیادیده سخن متهم به قتل را قطع کرد و پرسید: این افراد چه کسانی بودند که چنین جملاتی را به تو گفتند؟
متهم ادامه داد: «همین ۳ نفری که در دادگاه حضور دارند. پدربزرگ و دو تن از عموهایم بودند. من با حرفها دلگرم شدم. آنها با مادرم ارتباطی نداشتند و حتی پدرم را هم به خاطر حمایت از مادرم به خانه خودشان راه نمیدادند. من هیچ تصوری از قتل و دعوا نداشتم، ولی وقتی تحت تاثیر حرفهای تحریکآمیز آنان قرار گرفتم. در فضای مجازی جستجو کردم که چگونه میشود طناب دار درست کنم. البته در فیلم و سریالها نحوه اعدام و شکل طناب دار را دیده بودم اما تا آن روز شناختی از این ماجراها نداشتم.
طنابی را که در گوشه اتاقم قرار داشت به دست گرفتم و به آرامی به طبقه پایین آمدم و یکسره سراغ مادرم رفتم. البته قبل از آن با مادرم درباره حرفهایی که پشت سرش میزدند صحبت کردم، ولی او نه تنها اینها را رد کرد، بلکه به من هم ناسزا گفت که بیشتر عصبانی شدم.
وقتی با طناب پایین آمدم، او همچنان مشغول کار بود که ناگهان طناب را از پشت سر به دور گردنش انداختم و آن را کشیدم. سپس او را در همان حال از پلهها بالا بردم و بقیه طناب را هم از پشت سر به دستانش گره زدم. او مادرم بود و مرا دوست داشت. او مرا بزرگ کرده بود ولی من آن قدر عصبانی بودم که حال خودم را نمیفهمیدم. البته طناب دستانش را کمی شل بستم تا بتواند خودش را نجات دهد چون قصد قتل او را نداشتم و نمیخواستم بلایی سرش بیاید. فقط به قصد گرفتن «زهر چشم»چنین کاری کردم.
بعد از این ماجرا از خانه بیرون زدم و به منزل پدربزرگ پدریم رفتم. آن روز پدربزرگم زیر کرسی دراز کشیده بود و ۲ تن از عموهایم نیز آنجا بودند. وقتی ماجرای قتل مادرم را برای مادربزرگم بازگو کردم، او مرا از خانه بیرون کرد و گفت: برو بیرون، ما حوصله شر نداریم. با تعجب به آنها مینگریستم چراکه تصور میکردم آنها از من حمایت میکنند. حیرت زده مانده بودم و نمیدانستم چه کنم. فقط به آنها گفتم پس برادر کوچکم اینجا باشد و از او مراقبت کنید، ولی مادربزرگم گفت برادرت را هم با خودت ببر.
وقتی امیدم را از دست دادم سوار پراید پدرم شدم و از خلیلآباد کاشمر به طرف بجستان به راه افتادم. گوشی تلفنم را هم خاموش کرده بودم. میخواستم به سیستان و بلوچستان فرار کنم که در مسیر راه نیروهای انتظامی محاصرهام کردند و دستگیر شدم.»
در ادامه جلسه رسیدگی به این پرونده جنایی، قضات باتجربه شعبه ششم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی که با حوصله به همه اظهارات و اعترافات متهم ۱۸ساله گوش میدادند، به واکاوی این پرونده جنایی پرداختند و برای افشای زوایای پنهان این حادثه تکاندهنده سوالات تخصصی را به تار و پود ترازوی عدالت حلقه زدند.
علت اصلی ناسازگاری شما با مادرت چه بود؟
خودم با موضوعات غیراخلاقی که مطرح میشد مشکل داشتم اما از طرفی نیز تحریکهای اطرافیانم مرا برای ارتکاب جنایت مصممتر کرد.
وقتی منزل را ترک کردی کسی با شما تماس گرفت؟
بله عمو یوسف تماس گرفت. البته یادم نیست که من به او زنگ زدم یا او ، ولی مکالمهای کوتاه داشتیم. من به او گفتم حالا چه کنم که او هم گفت به من ارتباطی ندارد. فعلا فراری باش تا ببینیم چه میشود. من هم گفتم پس مراقب برادرم باشید و مکالمه قطع شد.
چرا به حرف پدربزرگت گوش میکردی؟
چون از کودکی در خانه آنها بودم و از پدربزرگم حرفشنوی داشتم. در خانه فقط حرف پدربزرگم خریدار دارد. هرچه او بگوید همان است.
چرا وقتی فرار کردی با عمویت تماس گرفتی؟
چون سرگردان بودم. میخواستم از او راهنمایی بگیرم. امیدم فقط آنها بودند.
چگونه تحت تاثیر تحریک خانواده پدربزرگت قرار گرفتی؟
حدود ۲ ماه بود که همه سرزنشم میکردند و میگفتند مانند پدرت بیغیرت هستی. حرفهای آنها بر روح و روانم تاثیر میگذاشت که باید بلایی سر مادرم بیاورم.
در همین حال یوسف (یکی از عموهای متهم)با رد ادعاهای «علی-ی» گفت: خانواده ما از ۲ ماه قبل با برادرم هیچ ارتباطی نداریم و از همان زمان هم علی (متهم) را ندیدهایم. ولی او حدود ۲ ماه قبل در حالی نزد من آمد که به خاطر همین اختلافات خانوادگی سرش را به دیوار میکوبید و بسیار ناراحت بود.
وی افزود: من او را دلداری دادم و گفتم تو فقط به درس و مدرسه فکر کن. هرچه هم هزینه باشد من پرداخت میکنم چون علی یک بار هم سابقه خودکشی دارد که من او را نجات دادم. حدود ۳ سال قبل نیز مادرش را به قصد کشت کتک زده بود. با این حال ما هیچگاه او را تحریک نکردیم که چنین کار وحشتناکی انجام بدهد چراکه ارتباطی با آنها نداشتیم.
در ادامه جلسه محاکمه، پدربزرگ متهم در جایگاه متهمان ایستاد و رئیس دادگاه با تفهیم اتهام معاونت در قتل عمد از وی خواست از خودش دفاع کند. پیرمرد نیز با معرفی کامل خود گفت: من پسرم را از حدود ۲ ماه قبل زمانی عاق کردم که او با همسرش آشتی کرد. آنها با هم قهر بودند و اختلاف داشتند، ولی روزی که فهمیدم آشتی کردهاند و دوباره به زندگی مشترک خودشان ادامه میدهند، دیگر خودم و خانوادهام ارتباطمان را به طور کامل با پسرم و عروسم قطع کردیم به طوری که تاکنون هیچگاه نه او را دیدهام و نه با اعضای خانوادهاش صحبتی کردهام.
وی ادامه داد: آن روز هم وقتی «علی» (متهم به قتل) به خانه ما آمد، من زیر کرسی خواب بودم و ماجرای قتل را بعد فهمیدم. من پسرم را عاق کردم چون همسرش را طلاق نداد.
جریان نزاع و شکستن شیشهها چه بود؟
من به همراه خانوادهام به در منزل پسرم رفتیم تا کارت بانکی را بگیریم، ولی او در را باز نکرد. من هم فقط با کلید روی شیشه آیفون زدم که شکست ولی نوهام را برای قتل مادرش تحریک نکردهام.
در ادامه رسیدگی به این پرونده جنایی، قضات باتجربه دادگاه با طرح سوالات فنی و تخصصی همه ابعاد و زوایای این جنایت هولناک را موشکافی کردند و در نهایت نیز وکلای مدافع به دفاع از متهمان پرداختند.
با آنکه جلسه محاکمه به ساعات بعدازظهر کشید اما قضات در حالی همچنان به اظهارات متهمان و اولیای دم گوش میدادند که برای روشن شدن بخشی از اعترافات و ادعاهای آنان قاضی دنیادیده به صورت تلفنی با پدر متهم به قتل تماس گرفت و سوالاتی را درباره اعلام گذشت از فرزندش و همچنین برخی موضوعات مبهم پرونده مطرح کرد و در پایان نیز رئیس دادگاه و مستشاران وارد شور شدند تا به زودی رای خود را درباره این پرونده جنایی صادر کنند.