صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۶۳۴۸۸۹
پروین عابدی برای خودش یک پا استاد مکانیک هم هست. او هم مثل مردها برای به دست آوردن یک لقمه نان حلال تاریکی و تنهایی جاده‌های ترانزیت را انتخاب کرده است؛ بچه‌هایش به مادرشان افتخار می‌کنند و آرزو داشتند آن‌قدر پولدار بودند که برایش یک کامیون می‌خریدندتا به جای کار کردن و زحمت‌کشیدن روی ماشین غریبه‌ها برای خودش کار کند.
تاریخ انتشار: ۰۲:۴۲ - ۰۱ خرداد ۱۴۰۲

یک مرد درشت هیکل با موهای بلند و سبیل‌های از بنا گوش دررفته و قیافه‌ای متفاوت با بقیه راننده‌ها، مرد خطر، اهل زدن به دل بیابان‌ها و جاده‌های بی‌انتها؛ این تصویری است که بیشتر ما از راننده‌های ترانزیت داریم.این گزارش سال ۱۳۸۸ در هفته نامه همشهری سرنخ منتشر شده است.

به گزارش همشهری آنلاین، اما بعید است هرگز به ذهنتان رسیده باشد که یک زن، انحصار این شغل مردانه را بشکند و پای ثابت مسافرت‌های دور و دراز جاده‌ای شود.

پروین عابدی اولین زن که نه، اما جزو معدود زنانی است که از حصار آشپزخانه و خیاط‌خانه، به گستره پیچ در پیچ جاده‌های ترانزیتی رسیده تا برای خانواده ۵نفره‌اش هم مادر باشد هم پدر. او با اینکه به‌خاطر شغل پدرش از ۱۵سالگی رانندگی را فوت آب بوده تا ۱۸سالگی صبر کرده و بعد یکی از هزاران نفری شده که با برگه قبولی از شهرک آزمایش بیرون آمده‌اند.
نفر اول سمت چپ، خدابخشی مکانیک مخصوص بهار است. نفر سمت راستی او هم پسرش است. او همراه با یک تیم حرفه‌ای مکانیک ماشین‌های سنگین را برعهده دارد

پروین ۴۰ساله درباره‌ آن سال‌ها می‌گوید: «هم رانندگی بلد بودم، هم مکانیکی. آن وقت‌ها مثل الان این همه آموزشگاه رانندگی نبود؛ هر کس گواهینامه می‌خواست باید می‌رفت شهرک آزمایش. نه استرس داشتم، نه هول شده بودم. وقتی نشستم داخل ماشین، فرمان را یک دستی گرفتم. هنوز روشن نکرده بودم که افسر گفت: «ردی! ۳بار امتحان دادم تا بالاخره گواهینامه گرفتم. آن‌قدر خوشحال بودم که همان شب به همه سور دادم».

با اینکه پدرش از این همه عشق و علاقه او به رانندگی به شدت استقبال می‌کرد، اما برادرهایش به خاطر همین علاقه پسرانه حسابی با او لج و لجبازی می‌کرده‌اند تا جایی که خودش می‌گوید: «پدرم عاشق این بود که یکی کارش را ادامه بدهد و به قول معروف چراغ شغلش را روشن نگه دارد اما هر سه برادرم علاقه‌ای به این کار نداشتند.

ما همیشه با هم کل کل داشتیم. این را هم بدانید که هیچ کدام از آنها دست فرمان من را ندارند. خدا بیامرز آن‌قدر من را تشویق کرد که بالاخره راننده شدم. ازدواج کردم. شوهرم هم مرد جاده بود. خودش ماشین نداشت اما یک آشنایی داشت که روی ماشین سنگین او کار می‌کرد و دستمزد می‌گرفت. آخرش هم جانش را بالای همین جاده‌ها داد و با یک ماشین سواری در اتوبان تهران- کرج تصادف کرد و رفت». دختر نوجوان ۲۸سال پیش هیچ‌وقت فکر نمی‌کرد که آن‌قدر زود وارد این حرفه بشود.

عابدی همین جور که تر و فرز از پله‌های بلند تریلی‌اش بالا می‌رود، می‌گوید: «عاشق کارهای سخت و مردانه‌ام. کار هر چقدر سخت‌تر باشد، وسوسه انجام دادنش بیشتر گرفتارم می‌کند. آن سال‌هایی که خانه بودم و بچه‌داری می‌کردم همه آموزش‌ها و هنرهایی که لازم است یک خانم بلد باشد را یاد گرفته بودم؛ از آشپزی و خیاطی بگیر تا هویه‌کاری و گل‌چینی اما انگار رانندگی شوق دیگری در من ایجاد می‌کند».

پروین خانم از دورانی تعریف می‌کند که به عنوان مربی به جوان‌هایی که مثل خودش عشق رانندگی داشته‌اند رانندگی یاد می‌داد؛ «۵سال مربی بودم. توی این ۵سال یک بار هم تصادف نکردم. کارم را دوست داشتم اما درآمدش کفاف زندگی‌مان را نمی‌داد. قسم خورده بودم به ارثیه بچه‌ها دست نزنم».

انگار قرار نبود زندگی روی خوش خودش را به عابدی نشان بدهد؛ گرفتاری پشت گرفتاری و گره بعد از گره اما او هم بیدی نبود که با این بادها بلرزد. خودش می‌گوید چون متولد دی‌ماه است هیچ در بسته‌ای برایش وجود ندارد؛ برای همین ۲سال بیشتر از فوت همسرش نگذشته بود که یکه و تنها با ۳ تا بچه قد و نیم قد راهی کرج شد تا روزی‌اش را آنجا طلب کند.

آن روی سکه

«فامیل کلا با کارهای من موافق نبودند. مادرم می‌گفت کله شقی هم حدی دارد؛ تو حد و اندازه استانداردش را شکسته‌ای. یک مدت مربی رانندگی بودم و بعد خودم یک آموزشگاه تاسیس کردم».


حسین- پسر پروین عابدی- هم حالا کامیون‌دار شده و آنچنان با اشتیاق از مدل‌های جدید ماشین سنگین حرف می‌زند که بیا و ببین. اسم کامیونت حسین «ترانزیت کوچولو» است

خاطرات آموزشگاه او را هنوز هم خیلی‌ها به یاد دارند؛ مربی بچه به بغلی که از ۶صبح تا ۸شب پشت ماشین، دور دو فرمان و پارک دوبل آموزش می‌داد؛ «بالاخره ما هم روی خوش زندگی را دیدیم و افتادیم توی کفی جاده. چرخ آموزشگاه خوب می‌چرخید و کلی هنرجو داشتم. ۲تا ماشین‌ سواری هم خریده بودیم و داده بودیم دست مربی. رفتن به کرج برایم آمد داشت؛ هم اجاره خانه کمتری می‌پرداختم هم اینکه به دلیل دوری راه کسی کاری به کارم نداشت.

دخترهایم هم دیگر از آب و گل بیرون آمده بودند و کمکم می‌کردند. پسر کوچکم را هم هر روز با خودم می‌بردم سرکار. تمام کودکی حسین داخل ماشین و پشت فرمان سپری شد؛ به خاطر همین هم او علاقه شدیدی به رانندگی دارد؛ درست مثل خودم دیوانه رانندگی است؛ هر چند تا وقتی که از سفر برگردد و ببینمش دلم هزار راه می‌رود».

ناسازگاری روزگار

زندگی پروین عابدی پر از فراز و نشیب است. درست در روزهایی که همه چیز رو به راه شده بود یک اتفاق دوباره او را به دردسر انداخت؛ «۵سال پیش بود که سر هیچ و پوچ ۴۰ میلیون تومان سرمایه‌ام به باد رفت. این‌بار دیگر هیچ کاری نمی‌توانستم انجام بدهم دفعه اول آن‌قدر از خودم غدبازی درآورده بودم که خانواده به کل بی‌خیالم شده بودند. نه راه پس داشتم نه راه پیش. اما بالاخره خدا بنده‌اش را تنها نمی‌گذارد».

همین‌جا بود که پروین عابدی تصمیم گرفت به عنوان هنرجو در دوره آموزشی رانندگی پایه یک ثبت‌نام کند و دور از چشم دخترها و بدون اینکه کسی متوجه شود سر کلاس برود؛ «شاگرد بدی نبودم. مربی‌ام باورش نمی‌شد دفعه اولم است که پشت کامیون می‌نشینم. فرمان کامیون آن‌قدر برایم نرم بود که یک‌بار هم فکر نکردم کار شاقی می‌کنم».


این هم عکس یادگاری خانم عابدی با کامیون معروفش «بهار»است. این کامیون رفیق جاده راننده‌اش است

او با این همه سخت‌کوشی بالاخره بعد از ۳بار امتحان دادن، گواهینامه پایه یک می‌گیرد؛ هر چند هنوز هم قاطعانه می‌گوید: «حقم بود که همان دفعه اول قبول می‌شدم؛ سرهنگ ممتحن هم همین عقیده را داشت اما به خاطر اینکه مردها ناراحت نشوند ردم کرد. آن دفعه‌ای هم که قبول شدم ۲ نفر از من امتحان گرفتند.

آن‌قدر دنده کم و زیاد کردم که کف دستم تا ۲ روز زق‌زق می‌کرد». یک هفته بعد از گرفتن گواهینامه بود که خانم راننده کار با ماشین سنگین را شروع کرد؛ اول تریلر ۵تنی بعد هم یواش‌یواش پیشرفت کرد تا رسید به ۱۸چرخ و تریلر ۴۰تنی، «الان ۴ سال است که توی جاده‌ام؛ تهران، اصفهان، شیراز، سیستان، بندرعباس؛ هر جایی که فکرش را بکنید رفته‌ام. من و بهار (ماشینم) را همه توی جاده‌ها می‌شناسند. جان کندم تا سری توی سرها درآوردم و شدم خانم عابدی!».

راننده کرایه‌ای

روزهای یخ‌بندان و بستن زنجیر چرخ به غول ۱۸ چرخی که حرف آدمیزاد حالی‌اش نمی‌شود، شب‌های گرم در جاده‌هایی که محض رضای خدا یک لامپ هم در آنها پیدا نمی‌شود و زندگی در شرایط سخت علاوه بر اینکه روی دست‌های عابدی تاثیر گذاشته، خوی و منش او را هم حسابی تغییر داده و از او یک انسان سخت کوش و شکست ناپذیر ساخته است.

او با گلایه از رفتار بد بعضی از راننده‌های ترانزیت‌ می‌گوید: «نمی‌دانم چرا مردها با رانندگی زن‌ها مشکل دارند! حسودی‌شان می‌شود خانم‌ها با احتیاط‌تر و نرم‌تر رانندگی می‌کنند. حالا که شناخته‌تر شده‌ام کمتر، اما قدیم‌ترها راننده‌های گذری هم با من کل می‌انداختند و هم اذیتم می‌کردند. تصورش را بکنید؛ یک غول ۱۸ چرخی که بارش شیشه است و یک خطای کوچولو باعث انحرافش می‌شود، تبدیل به وسیله بازی و تفریح بعضی راننده‌ها می‌شد. سر همین شیطنت‌ها یک مدت تصمیم گرفتم راننده اتوبوس باشم؛ دفترچه‌اش را هم گرفتم؛ ۲تا سفر هم تا سوریه رفتم و آمدم اما زیاد به دلم ننشست.»

او رانندگی اتوبوس را هم تجربه کرده است. ولی راننده اتوبوس علاوه بر جان خودش مسؤولیت جان مسافرها را هم برعهده دارد. عابدی ترجیح می‌دهد که راننده ترانزیت باشد

او حالا می‌رود سراغ روزهایی که مجبور بوده لاستیک کم‌باد و پنچر ۱۵۰ کیلویی تریلی‌اش را تنها عوض کند و می‌رسد به لجبازی راننده‌ها برای حرکت کردن در شب. خانم راننده از هر دری می‌گوید تا می‌رسد به امنیت جاده‌ها. اینجا که می‌رسیم تازه سر درددلش باز می‌شود؛ «جاده‌هایمان جاده‌های مرگ هستند. از رانندگی بی‌ملاحظه بعضی‌ها که فاکتور بگیریم نبود چراغ روشنایی و کمبود علائم راهنمایی و رانندگی، جاده‌ها را به جاده‌های بسیار پرخطری تبدیل می‌کند».

الان با کامیون اجاره‌ای در خط بندرعباس- عسلویه کار می‌کند و سفرهای خارجی هم می‌رود. پروین می‌گوید: «می‌توانید از پلیس راه آمار بگیرید تا حالا شکر خدا تصادف نکرده‌ام».

عابدی که دلش از دست خارجی‌ها حسابی خون است می‌گوید: «با اینکه راننده ترانزیت بودن در کشورهای دیگر کاری عادی محسوب می‌شود اما راننده‌های کشور ترکیه با دیدن خانم‌های راننده به شدت بد رانندگی می‌کنند. از سوریه پیشنهاد کار داشتم اما خودم قبول نکردم».

گیرافتادن در بیابان زن و مرد نمی‌شناسد. برای عبور از این مشکل باید مکانیکی را هم بلد بود. گرچه کار بسیار سخت و سنگینی است

تعریف از جاده و نوع رانندگی راننده‌ها ادامه دارد تا اینکه نوبت به پلیس راه می‌رسد. عابدی از برخورد نیروهای پلیس راهور کاملا راضی است؛ «پلیس، همه جا هست. با این صفحات کامپیوتری و گشت‌های نامحسوس چیزی از قلم نمی‌افتد. البته راننده‌هایمان هم بد نمی‌رانند اما جاده‌هایمان هنوز خطرناکند. دوست دارم کم‌کم بروم سراغ خلبانی. می‌خواهم آسمان را هم تجربه کنم!» راننده بودن یک شغل موروثی در خانواده عابدی‌هاست.

رانندگی در بیابان از آدم یک همه‌فن حریف می‌سازد

پروین عابدی برای خودش یک پا استاد مکانیک هم هست. او هم مثل مردها برای به دست آوردن یک لقمه نان حلال تاریکی و تنهایی جاده‌های ترانزیت را انتخاب کرده است؛ بچه‌هایش به مادرشان افتخار می‌کنند و آرزو داشتند آن‌قدر پولدار بودند که برایش یک کامیون می‌خریدندتا به جای کار کردن و زحمت‌کشیدن روی ماشین غریبه‌ها برای خودش کار کند.

او باید بتواند از عهده خیلی از کارهای مربوط به تروخشک کردن «بهار» بربیاید مثل عوض کردن آب باتری و یا روغن موتور و ...

ارسال نظرات
ناشناس
۱۳:۲۴ - ۱۴۰۲/۰۳/۰۱
درود بر خانم عابدی . امیدواریم همواره موفق و تندرست باشید . مایه افتخار و الگوی بسیار ارزشمند
ناشناس
۱۳:۲۴ - ۱۴۰۲/۰۳/۰۱
درود بر خانم عابدی . امیدواریم همواره موفق و تندرست باشید . مایه افتخار و الگوی بسیار ارزشمند
ایرانی
۱۲:۲۱ - ۱۴۰۲/۰۳/۰۱
کاش بقیه خانمها که کاری جز پاساژ گردی و تفریحات ندارند یاد بگیرند که چه زنهای قوی و بزرگواری در این مملکت وجود دارند ؛ خدا قوت خانم عابدی
ناشناس
۱۰:۵۵ - ۱۴۰۲/۰۳/۰۱
درودبرغیرت وشرافتت
خیلی لوطی هستی انشالله همیشه سربلندباشی.
مهدی
۰۸:۵۰ - ۱۴۰۲/۰۳/۰۱
ای ول دمت گرم خسته نباشی الله نگهدارت
علی
۱۲:۰۳ - ۱۴۰۲/۰۳/۰۱
ای کاش سر سوزن غیرت شما را مسئولان داشتند که سرمایه مردم به تاراج نمی رفت و قیمت ها همین طور نجومی نمی شد
ناشناس
۰۸:۳۴ - ۱۴۰۲/۰۳/۰۱
آفرین به این بانوی ایرانی
ناشناس
۰۸:۲۱ - ۱۴۰۲/۰۳/۰۱
خدا قوت شیرزن
اشک شوق در چشمم جوشید
ناشناس
۰۸:۱۴ - ۱۴۰۲/۰۳/۰۱
زنده باد ، خدا قوت خانم عابدی
ناشناس
۰۷:۲۹ - ۱۴۰۲/۰۳/۰۱
عالي عالي