صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۵۰۴۳۶۶
"یک شخص وابسته به امپریالیسم و نیروهای برانداز اگر می‌خواست به نظام جمهوری اسلامی ایرانی ضربه بزند، آیا می‌توانست چنان ضربه‌ای را که یک احمق به این نظام زده است، به آن بزند؟"
تاریخ انتشار: ۰۳:۳۴ - ۲۰ شهريور ۱۴۰۰

استاد اخراجی دانشگاه آزاد ماجرای اخراجش را مربوط به یک سخنرانی در دو سال گذشته و رفتاری مغرضانه می داند و تاکید می کند که اینکه گفته‌اند عبدالکریمی به خاطر زدن حرفهای خارج از حیطه درس در کلاس، از دانشگاه اخراج شد، دروغ محض است.

به گزارش موج، در چند روز گذشته خبر اخراج دکتر بیژن عبدالکریمی، یک استاد فلسفه، از دانشگاه آزاد واحد شمال تهران به یک بمب خبری تبدیل شده و در فضای مجازی واکنش های بسیاری را در پی داشت.

این اتفاق برای استادی رخ داده بود که در برنامۀ «زاویه» شبکه چهار سیما حضور پیدا کرده بود و مصاحبه هایش در رسانه های رسمی کشور منتشر شده بود. به همین دلیل تعداد زیادی از تصاویر و صدای او به صورت کلیپ هایی دست به دست می شد تا اگر کسی او را نمی شناخت هم با دیدن این برش های کوچک تا حدی با چهره و افکار او آشنا شود.

بر اساس آنچه که بیان می شد حکم اخراج او با اتهام حمایت از نظام سلطنتی صادر شده بود. به همین دلیل بهتر دیدیم که او را دعوت کرده و پای صحبت خودش بنشینیم تا بدانیم که واقعیت ماجرا چیست و این داستان از کجا نشات گرفته است.

لطفا بفرمائید که دلیل اخراج شما چه بوده است؟

ابتدا می خواهم تصریح کنم که به دلایل صرفا فردی در اینجا حضور پیدا نکردم بلکه نگرانم، نگرانم و نگرانم. بیشتر از آنچه که فکر کنید نگرانم.

اصل ماجرا این بود که من توسط یکی از دانشجویانم در مقطع دکترا معاونت سیاسی فرمانداری شمیرانات و لواسانات دعوت شدم که در روز نهم اردیبهشت سال1398، به مناسبت سالگرد صدور فرمان آقای خمینی(ره) برای تأسیس شوراهای شهری و روستایی سخنرانی کنم. من نسبت به این سخنرانی امتناع داشتم. دلیلش هم این بود که من یک معلم فلسفه و مرد سخن برای دانشجوها هستم؛ اما برای محافل عمومی فرد شایسته‌ای نیستم اگرچه در کلاس می‌درخشم. استدلال من برای دانشجوی عزیزم این بود که من زبان بروکراسی را بلد نیستم و ادبیات بروکراتیک ندارم. زبان من، زبان فلسفه است. منتها این دوست من که یکی از بزرگواران و اصحاب جبهه و جنگ و از جانبازان و نیروهای صدیق انقلاب است، در مقام دانشجو بر من واجب کرد حرف‌های تو را باید مسئولان کشور بشنوند.

بنابراین من به دعوت معاونت سیاسی فرمانداری که یکی از مهم‌ترین و کلیدی‌ترین معاونت‌ها است، در حضور بخشدارها، شهردارها، کارمندان وزارت کشور و چند نفر از نمایندگان مجلس سخنرانی کردم.

پیش از ادامه سخنانم تاکید می کنم که «دور از اخلاق است که مهمان دعوت کنند و برایش پاپوش بدوزند». این به آن معنا است که دیگر هیچ صاحب اندیشه‌ای جرأت نکند به مراکز نظامی، سیاسی، لشکری، کشوری و امنیتی کشور برود و این به معنای تهی شدن مراکز و نهادهای کشور است. از نظر اخلاقی هم خیلی زشت است که شما مهمان دعوت کنید و چتر امنیتی برای او ایجاد نکنید.

در آن سخنرانی تمام حرف من این بود که مشارکت نباید مشارکت صوری باشد بلکه این مشارکت باید مشارکت حقیقی باشد و گفتم درست است بچه‌های جبهه و جنگ در ایام جنگ 8ساله و دفاع مقدس خیلی فداکاری‌ها کردند و من همه اینها را به رسمیت می‌شناسم اما اگر مشارکت مردم نبود، امکان مقاومت ما در برابر نظام سلطه جهانی نبود. تمام جهان در برابر ما ایستادند و فقط با مشارکت مردم بود که ما توانستیم؛از آن روستایی که برای رزمندگان تخم‌مرغ می‌آورد تا آن خانواده‌هایی که چند فرزندشان را در جنگ از دست دادند.مشارکت مردم یک امر صوری نبود.

و گفتم امروز دوباره آن جنگ ادامه دارد چراکه ما در برابر شدیدترین فشارهای نظام سلطه جهانی هستیم. این تحریم‌ها بسیار سنگین هستند و کشور ما از همه جهت تحت فشار است. امروز نیز اگر قرار است ما در برابر نظام سلطه سر تعظیم فرود نیاوریم و تحریم‌ها روی ما اثر نداشته باشد، اگر قرار است از بحرانهایمان بگذریم، گریزی نداریم جز آنکه مشارکت مردم را به رسمیت بشناسیم. اما وقتی مردم می‌آیند با آرا و سلیقه‌های خودشان می‌آیند. مردم یک ماشین نیستند، یک دکمه روشن و خاموش داشته باشند که به بتوانیم به آ«ها بگوییم بیا،نیا.بیا،برو و...

و در مقام یک استاد فلسفه یک تحلیل تاریخی کردم. گفتم از زمانی که ما با مدرنیته و تمدن جدید غربی مواجه شدیم، وجدان اجتماعی و تاریخی‌مان شکاف برداشت و یک ملت دو پارچه و دو تکه شدیم. بخشی از این ملت، در عالم و فضای سنت و با اسطوره‌های دینی و مذهبی زندگی می‌کند؛ در تعطیلات به عتبات عالیات می‌رود و با امام رضا(ع)و کربلا عشق می‌ورزد. اما بخش دیگری از مردم، در زیستِ جهانِ مدرن زندگی می‌کنند و به غرب چشم دوخته‌اند. آنها در تعطیلات به آنتالیا می‌روند و مرجع خبری‌شان را نه صدا و سیمای ما، بلکه بی‌بی‌سی و من و تو می‌داند. اینها یک واقعیت است و اگر از من عبدالکریم بپرسند بزرگترین معضل این کشور چیست؟ می‌گویم غلبه بر این شکاف و دوگانگی. مسأله اصلی ما نه عدالت، نه آزادی و نه امپریالیسم است.

و گفتم نهضت مشروطه شکست خورد زیرا ملت ما یک دست نبود و مشروطه‌خواه در برابر مشروعه‌خواه قرار گرفت. شیخ فضل‌الله نوری را به دار کشیدند و بعد از آن نهضت مشروطه هم شکست خورد. نهضت بزرگ ملی ما شکست خورد زیرا کاشانی و مصدق دست در دست هم ندادند و در رو‌به‌روی هم قرار گرفتند و از دل آن کودتا بیرون آمد. نظام پهلوی هم خواست برنامه توسعه‌اش را پیش ببرد و فقط نوگرایان را به حساب آورد اما بخش سنتی جامعه را خس و خاشاک محسوب کرد. بخش سنتی جامعه با برنامه توسعه نظام پهلوی سازگار نشد، چوب لای چرخش گذاشت و سرنگونش کرد. امروز قدرت سیاسی در کشور من دوباره همان اشتباه را تکرار می‌کند. امروز انگار بخش سنتی جامعه ما شهروند درجه یک هستند و ما به آن دختری که کاکلش را بیرون می‌اندازد، بچه‌های نوگرا و بچه‌هایی که در عالم غرب هستند، آن بچه‌هایی که نه براساس فرهنگ شیعی و فرهنگ سنتی بلکه براساس ارزش‌های جهانی خودشان را تعریف می‌کنند، وقعی نمی‌نهیم درحالیکه همانطور که سردار شهید سلیمانی گفت آن دختری هم که کاکلش را بیرون می‌اندازد، بچه ما است.

همچنین گفتم امیدوارم حوادثی مثل حوادث سال 1396،1398و 1388در این کشور تکرار نشود و برادر در برابر برادر و بخشی از ملت در برابر بخش دیگری از ملت قرار نگیرد.حالا در این میان یک تجربه‌ای را هم گفتم که من در سال 1388برای آنکه بچه‌هایم را کنترل کنم که کار اشتباهی نکنند، در میان جمعیت و شاهد این دوگانگی بودم. این حرف من تأئیدی شد بر دفاع از فتنه.

این چیزی بود که گفتم اما از دل این حرف‌های من دفاع از نظام سلطنت درآمد! که فکر می‌کنم بد فهمی کلمه ضعیفی برای توصیف این ماجرا است بلکه فکر می‌کنم اینجا اتفاق دیگری افتاده که بعدا خواهم گفت .

من تاکید کردم ما امروز یک کشتی در گل نشسته داریم؛ این کشتی در گل نشسته را هیچ نیرویی نمی‌تواند از گل بیرون بیاورد جز در پرتو وفاق ملی. هنوز هم که هنوز است بر سر این حرفهایم هستم. اگر قرار است در برابر نظام سلطه مقاومت کنیم، جز وفاق و وحدت راه دیگری نداریم. اگر این جرم است، از دانشگاه بیرون می‌روم.

6 ماه به من حقوق ندادند

این کل فضای بحث آن روز من است و براساس آنچه که گفتم دیگر حوادث تکرار نشود و اینکه خودم شکاف را لمس کرده ام، حمل بر دفاع از اصحاب فتنه شد. به خاطر این جمله6 ماه من را اخراج کردند و 6ماه به من حقوق نداند و تمام شد.

من به دادگاه رجوع کردم و دادگاه حق را به من داد و حکمی داد که حکمش همراه من است که براساس آن باید آنها حقوق من را پس می‌دادند، اما گویی حکم دادگاه حرمت نداشت و آنها در برابر حکم دادگاه ایستادند.

بعد از 2سال، در 15مرداد ماه سال جاری جلسه تجدید نظری گذاشته شد و برای آن که رویم کم شود،حکم اخراجم صادر شد. جلسه تجدید نظر به درخواست همان شاکی اول برگزار شد و من نمی‌دانم او چه کسی بود.

من استدعا می‌کنم که بچه‌های اطلاعات سپاه و بچه‌های وزارت اطلاعات دخالت کنند.

یک نکته دیگر بگویم. حدود 2سال است که عبدالکریمی یگانه شخصی است که پرچم ضرورت وفاق ملی را در این کشور بلند کرده است و به خاطر این پرچم از همه طرف دچار حمله شده است. وقتی من در بی‌بی‌سی حضور یافتم و به نقد جریان روشنفکری پرداختم، یکی از نیروهای انقلابی و اصولگرا که از بستگان استاد مطهری بود گفت عبدالکریمی به خاطر این کشور، دست به خودکشی سیاسی زد. روزی نیست که از طرف بچه‌های مجاهدین خلق مورد حمله و ترور شخصیت قرار نگیرم. در چنین شرایط تاریخی، در برابر جریان گروهی که می‌گوید در برابر هیچ گوریلی نمی‌توان شطرنج بازی کرد، با ندای ضرورت وفاق ملی، همواره از همه دعوت کردم که برای نجات کشور کینه‌ها را کنار بگذارند و دست در دست یکدیگر دهند.

درست در زمانی که این وفاق داشت شکل می‌گرفت، کشور نیاز به آرامش دارد و زمانی که یأس و ناامیدی جوانانمان را در برگرفته است و هر لحظه ممکن است اتفاقی چون حوادث سال 1396در کشور رخ دهد، کسی چون من که به خاطر عشقم به این کشور بارها گفته ام زندگی در زندان اوین را به زندگی در اروپا ترجیح می‌دهم چون با زندانبان آن نسبتی دارم که با همسایه ام در اروپا ندارم و برای به ثمر رسیدن وفاق ملی تلاش می‌کنم، ناگهان اخراج می‌شود!

من فقط می‌خواهم یک حقیقت را بگویم و آن این است که آقای نوری‌زاد حدود یک ماه پیش از زندان بیرون آمد و با همسرش به دیدن من آمد. او گفت عبدالکریمی حرفهایت من را تحت تأثیر قرار داده است. خانمش گفت:" من هم فکر می‌کنم از طریق این حرکت‌ها، شوهر و پسرم از زندان درمی‌آیند. ما هم فکر می‌کنیم مشکلات ساختاری هستند و باید به طریق دیگری با مسائل برخورد کنیم".

من گفته بودم که مشکل اصلی ما جمهوری اسلامی نیست، مشکل اصلی ما عدم توسعه‌یافتگی و یک معضل 300ساله است. این یک مسأله سیاسی نیست و ربطی به چپ و راست ندارد؛ و من باید احمق باشم که فکر کنم با روی کار آمدن یک جریان مشخص، معضلات ما حل می‌شود. مثل اینکه تصور کنید من بگویم اگر جاسبی رئیس دانشگاه آزاد شود، دانشگاه آزاد از نظر علمی سطح پایینی دارد و اگر ولایتی یا تهرانچی به این سمت برسد، ما قطب علمی جهان سوم می‌شویم. من بارها گفتم اگر میرحسین موسوی به قدرت می‌رسید ،فقط شش ماه بعد از آن، شعار مرگ بر میرحسین کل کشور را می‌گرفت.این فهم من دانش‌آموخته فلسفه است.

پس در واقع شما به خاطر سخن یا حرکتی در دانشگاه اخراج نشده اید؟

اینکه گفته‌اند عبدالکریمی به خاطر زدن حرفهای خارج از حیطه درس در کلاس، از دانشگاه اخراج شد، دروغ محض است. امروز نیروهایی در پشت پشتوانه‌های انقلاب جمع شده‌اند که به راحتی دروغ می‌گویند و این خیلی زشت است.

اصلا فکر کنید عبدالکریمی یک اپوزیسیون است و 40سال است تلاش می‌کند به جمهوری اسلامی ضربه بزند، فکر می‌کنید در همه این سالها توانسته بودم به اندازه اینکه این اخراج و موجی که در جامعه ایجاد کرد و اخباری که سر آنتن رفت و مصادره‌ای که برخی از رسانه‌های زرد کردند، به نظام جمهوری اسلامی ایران ضربه بزنم؟

تاوان این ضربه زدن‌ها به امید ملت را چه کسی باید بدهد؟ ممکن است که این فرد، یک نیروی نفوذی باشد و درست در زمانی که دولت سیزدهم روی کار آمده و یک امید در دل مردم کاشته است،موضوع اخراج من را مطرح کرده و بر سر زبان‌ها انداخته است. فقط کسی که در این کشور اختلاس کرده،به این کشور خیانت نکرده است.

تحلیل من این است که اعتقاد ندارم دستور از بالا بوده؛ معتقد نیستم هیأت امنا و رئیس دانشگاه از چرایی اخراج من خبر داشته باشند. یک مشت نیروی نادان که به مدت 40 سال گفتمان انقلاب را خفه کرده‌اند، پشت مسأله هستند و اگر این شرایط اصلاح نشود تمام خون شهیدان از بین خواهد رفت چنان که تا به امروز بسیاری از ارزش‌های انقلاب پایمال شدند.

من استدعا دارم با فرد مقصر در اخراج من برخورد شود البته اصلا مسئله عبدالکریمی نیست. چرا باید عده‌ای به خودشان این اجازه را بدهند که یک استاد دانشگاه را از دانشگاه اخراج کنند؟ هم‌اکنون ممکن است کارم،زندگی‌ام و خانواده‌ام متلاشی شوند، این موضوع اصلا مهم نیست؛ گرچه در یک نظام اسلامی بسیار مهم است. مگر این نظام اسلامی نیست؟ اما شما با ارزش‌های انقلابیتان خودتان به خودتان رحم نمی‌کنید .

یک شخص وابسته به امپریالیسم و نیروهای برانداز اگر می‌خواست به نظام جمهوری اسلامی ایرانی ضربه بزند، آیا می‌توانست چنان ضربه‌ای را که یک احمق به این نظام زده است، به آن بزند؟

من به کسی که باعث اخراجم از دانشگاه شد می‌گویم صلاحیت این شغل را نداری. در زمانی که آمریکا، تحریم، ترکیه و طالبان کشورمان را تهدید می‌کنند و ملتمان با مشکلات زیادی مواجهند و ما نیاز زیادی به همدلی داریم، اخراج عبدالکریمی به چه جرمی بوده و به چه معنا است؟ آیا به خاطر یک سخنرانی او را اخراج کردید؟!

نکته بعدی این است که قوه قضائیه حکم داده است، تو حکم دادگاه را به اصطلاح زیر پا گذاشته‌ای و عبدالکریمی را اخراج کرده‌ای؟ این یعنی حکومت عباس قلی‌خانی. این یعنی آنارشیسم و فروپاشی اجتماعی.

قوه قضائیه،قوه مقدسی است. قاضی حتی اگر رشوه‌گیر باشد، باز هم حرمت دارد. نباید حرمت قوه قضائیه ریخته شود. تو قوه قضائیه را نادیده گرفته‌ای، در صورتی که قاضی گفت حقوق عبدالکریمی را بده به حکم دادگاه دهن‌کجی کردی و گفتی اخراجش می‌کنم؟ این یعنی نابودی همه چیز.

اگر قاضی به ضرر من عبدالکریمی حکم دهد دستش را می‌بوسم. او باید باشد وگرنه این جامعه می‌پاشد. من از آقای اژه‌ای استدعا می‌کنم با این مسئله برخورد کند.

مگر به دوران قجر، ملوک‌الطوایفی و عباس قلی‌خانی برگشته‌ایم که اگر کسی رئیس دانشگاه شد، هر کاری توانست، بکند؟

بعد می‌بینیم بخشنامه‌ای کرده‌اند و در این بخشنامه گفته‌اند که ریاست عالیه دانشگاه بنابه صلاحدید حق دارند استادی را از دانشگاه اخراج کنند. وقتی به دیوان عدالت اداری می‌رویم و می‌گویند دانشگاه آزاد از سازمان استخدامی کشور شکایت نمی‌کند. به دادگاه خصوصی می‌رویم و می‌گویند دانشگاه یک نهاد عمومی است و یک دادگاه عمومی باید به مسأله رسیدگی کند.

این کل قضیه است. خود شما قضاوت کنید!

ارسال نظرات