صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۴۴۹۴۱۳
بازار میلیاردی خرید و فروش خطوط رند تلفن همراه
شماره‌ام را می‌گویم. می‌گوید ۱۸ تا. با تعجب می‌گویم یعنی چه؟ هر دو خط یک قیمت دارد. ‏مرد با بی‌حوصلگی عاقل اندر سفیه نگاهم می‌کند و می‌گوید: «خط ما ۱۸‌میلیارد تومان است. خط شما ۱۸‌میلیون تومان.» تقریبا داد ‏می‌کشم. شوخی می‌کنید. مرد نیمه عصبانی می‌گوید مگر با شما شوخی دارم خانم. مبهوتم. خودم را جمع و جور می‌کنم. به خودم ‏مسلط می‌شوم. ۱۸‌میلیارد تومان چندتا صفر دارد، نمی‌دانم. شاید در ماشین حساب معلوم بشود. می‌پرسم چرا؟ می‌گوید نرخش است ‏خانم.
تاریخ انتشار: ۱۲:۳۵ - ۱۳ مرداد ۱۳۹۹

زهرا مشتاق_روزنامه شهروند | یکی هست که می‌خواهد وامش را بفروشد. اما از ۵۰‌میلیون ‏تومان وام، ۲۵ میلیونش را خودش برمی‌دارد. «ضامن و چک و سفته هم با من.» زنگ می‌زنم به دوست بازاری‌ام تا بپرسم کاری که ‏می‌خواهم انجام بدهم، عرف بازار است یا نه. می‌گوید چقدری می‌خواهی؟ می‌گویم صد تومان. مشکلی برایم پیش آمده. جواب می‌دهد. از حساب خودم برایت وام می‌گیرم. ولی دوتا پانزده تومان.

در به در دنبال یک شعبه موسسه رسالت هستم. فهرست شعب را از اینترنت گرفتم تا یک شعبه نزدیک پیدا کنم و بپرسم چه مدارکی ‏لازم است. تقریبا هیچ‌کدام از شعبه‌ها گوشی تلفن را جواب نمی‌دهند. یا بوق می‌خورد یا می‌رود روی پیام‌گیر که هر عددی را هم ‏می‌زنم از رئیس تا معاون شعبه و اعتبارات کسی جواب نمی‌دهد. سه ربع بیشتر است که فقط دارم زنگ می‌زنم. به خودم و ‏پشتیبانی که آنجا هم کسی جوابگو نیست، لعنت می‌فرستم. آخر سر هر چه مدارک که به نظرم لازم است می‌ریزم داخل کیفم و می‌روم ‏به نزدیک‌ترین شعبه که ساختمان اسکان میرداماد است.

نگهبان جوان از وجود رسالت بی‌خبر است. سیگار فروش دم در می‌گوید: «دارند ‏جمع می‌کنند. پله‌های سنگی را بگیر برو پایین.» در زیرزمین تاریک فرو می‌روم. تقریبا جز بانک و صرافی هیچ ‏مغازه دیگری نیست. جلوی صرافی‌ها یک عالمه آدم با سروصدای زیاد ایستاده‌اند. بانک الکترونیکی شده، از افتتاح حساب تا همه ‏چیز. دارند جمع می‌کنند. بیخود آمده‌ام‎.

گشتی در شماره‌های رُند

کلافه‌ام. چند روز دیگر تولد پسرم مسیحا است. می‌گوید می‌آیی برویم پایتخت VR قیمت کنیم. می‌دانم پولش به جیب من قد نمی‌دهد. ولی ‏می‌رویم. خوب است که خودش هم قیمت‌ها را بداند.

باید اول کفش‌هایت را ضدعفونی کنی، بعد دست‌هایت را تا بتوانی وارد شوی. با کفش روی چند تکه موکت مانند می‌روم و دست‌هایم در ‏میان بلور‌های الکل خیس می‌شود‎. ‎

سمت راست نخستین فروشگاه، شلوغ است. یک عالمه فروشنده در حال حرف زدن و نشان دادن موبایل‌های ۱۱مکس پرو و چیز‌های دیگر ‏به مشتری‌هایند. روی دیوار تابلوی مستطیل شکلی است که به‌طور عمودی نصب شده و یک ردیف شماره تلفن رند به چشم می‌خورد. ‏شماره‌های دیجیتالی سرخ رنگ‎. ‎

می‌رویم طبقات بالاتر. علاءالدین هم همین‌طور است. هرچی بالاتر بروی و سراغ مغازه‌ای پرت‌تر و کوچک‌تر، قیمت‌ها جمع و جور‌تر ‏می‌شود. پشت ویترین یک گوشی می‌بینم. مسیحا چشم‌هایش می‌درخشد. می‌روم داخل مغازه. قیمت می‌کنم. فروشنده جوان از پشت ‏پیشخوان بیرون می‌آید. نگاهی به ویترین می‌کند و می‌گوید ۱۴‌میلیون تومان. پشت بندش می‌گوید اینکه تو ویترین است، دست دوم ‏است. چهار تومان. فقط هم عینکش است. دوربین ندارد. خودتان باید بخرید. بیخودی آمدم پایتخت. طبقه اول که می‌رسم، نمی‌توانم ‏مقاومت کنم. جلوی تابلویی با شماره‌های دیجیتالی قرمز ایستاده‌ام‎. ‎

فروشگاه دو قسمت است. حدود پنج فروشنده مربوط به همین شماره‌های قرمز رنگ هستند. به تابلو نگاه می‌کنم. نخستین ‏شماره با عدد یک شروع می‌شود و بقیه‌اش صفر است. فکر می‌کنم چقدر باید سخت باشد که هر دفعه بشماری که تعداد صفر‌ها را اشتباه ‏نکنی. فکر می‌کنم کی این خط را می‌خرد! به پسر جوانی که سی و یکی دوساله به نظر می‌رسد، می‌گویم، ببخشید قیمت این خط چقدر ‏است؟ جواب می‌دهد ۱۸تومان. یک لحظه فکر می‌کنم قیمت خط خودم را هم بپرسم. شماره من هم رند است. فکر می‌کنم اگر قیمت ‏خوب بگوید، شاید دیگر دنبال وام نروم.

شماره‌ام را می‌گویم. می‌گوید ۱۸ تا. با تعجب می‌گویم یعنی چه؟ هر دو خط یک قیمت دارد. ‏مرد با بی‌حوصلگی عاقل اندر سفیه نگاهم می‌کند و می‌گوید: «خط ما ۱۸‌میلیارد تومان است. خط شما ۱۸‌میلیون تومان.» تقریبا داد ‏می‌کشم. شوخی می‌کنید. مرد نیمه عصبانی می‌گوید مگر با شما شوخی دارم خانم. مبهوتم. خودم را جمع و جور می‌کنم. به خودم ‏مسلط می‌شوم. ۱۸‌میلیارد تومان چندتا صفر دارد، نمی‌دانم. شاید در ماشین حساب معلوم بشود. می‌پرسم چرا؟ می‌گوید نرخش است ‏خانم.

چه چیزش تعجب دارد؟ یاد دیروز می‌افتم که دیدم بالای خانه‌مان یک خانه قدیمی را گذاشته بودند برای فروش. تلفن کردم به ‏شماره روی پارچه، پسر جوانی گفت قیمت پایین گذاشتیم که برود. شسته رفته. سند تک برگ. فقط باید برویم محضر. بعد کلی از خانه ‏تعریف کرد. من فقط می‌خواستم قیمتش را بدانم. گفت ما گذاشتیم متری ۴۷. چند تا خانه بالاتر گذاشته ۶۲. ما، چون فروشنده‌ایم این ‏قیمت گذاشتیم؛ ۳۱. منظورش ۳۱‌میلیارد تومان بود. لابد با تخفیف ویژه اقشار مستضعف‎. ‎

گفتم قیمت دو تا خانه است. گفت قیمت بیست تا ملک است. پرسیدم خط‌های دیگر هم قیمتش همین قدرهاست؟ گفت داریم. از دو ‏تومان داریم تا همین ۱۸ تا. از‌میلیارد داشت صحبت می‌کرد. مثل بچه‌ها گفتم همه‌اش مال خودتان است؟ گفت من و بابام، شریکیم. ‏بعد دستش را گرفت سمت تابلو، گفت از اینجا تا اینجا مال من است. این چندتای آخر هم مال این آقا. یک آقا مثل خودش جوان که ‏آن طرف داشت مشتری راه می‌انداخت. می‌پرسم بیشتر چه کسانی خریدار خط‌های رند هستند؟ می‌گوید خیلی‌ها. سر تا سر عباس‌‏آباد مشتری‌های ما هستند. بیشتر نمایشگاه‌دارها. رند است دیگر، پرستیژ دارد. روی شیشه‌هایشان را ندیدی؟ ردیف خط‌های رند ‏است.

طرف صدتا بنز آخرین مدل تو نمایشگاهش دارد؛ چرا خط رند نخرد؟ برایش اعتبار می‌آورد. طرف می‌آید دوقلو می‌خرد. چون ‏روی شیشه شیک است. من فکر می‌کنم خدایا دوقلو یعنی چه؟ مرد می‌گوید یعنی یک خط شبیه هم که فقط آخرش یک شماره باهم ‏فرق دارد. مثل ۱۶و۱۷. ١١و ١٢. یا می‌آید آینه می‌خرد. یعنی خطی که عددش را برعکس کنی، شماره خودت می‌شود‎.

یک شماره را نشان می‌دهم و می‌پرسم این چند؟ «این و پایینی باهم‌اند. ۱۲ تا. از مزایده مخابرات خودم ‏خریدم ۹ تا. سه‌سال است که سرمایه من و بابام خوابیده. ۹تا زیاد است؟ شغل‌مان است خانم. کار ما خرید و فروش رند است.» می‌پرسم ‏می‌شود چند نفر را که خط رند دارند معرفی کنید تا با آن‌ها صحبت کنم؟ می‌گوید: «مگر می‌آیند با تو حرف بزنند. اصلا دل‌شان نمی‌‏خواهد بدانند کی هستند. خط را که می‌خرند ناپدید می‌شوند‎. ‎»

دوتا مرد وارد می‌شوند. حدودا چهل و دو سه ساله. یکی‌شان تی‌شرت جذب پوشیده و یک گردنبند از طلای سفید انداخته. آن یکی ‏پیراهن مردانه صورتی با خط‌های سفید تنش است و یقه‌اش را هم باز گذاشته. دنبال یک رند می‌گردد که همه‌اش دو باشد. آقا حمید ‏می‌گوید دارم. اسمش را حین حرف زدن با همین دو مرد می‌فهمم. مرد لباس جذب می‌گوید، شماره‌ات را بده. حمید می‌گوید. شماره‌اش ‏را حفظ می‌کنم. نه زیاد، ولی رند است.

لباس جذب یک میس می‌اندازد و می‌گوید این چند؟ آقا حمید می‌گوید دوتا همین الان برمی‏دارم. بعد تند می‌پرسد چقدر کمیسیون می‌دهی؟ می‌گوید صدتا. آقا حمید جوش می‌آورد صدتا؟ من پسته‌ام اینجا بریزم بفروشم، بیشتر ‏در می‌آورم. خطت را نقد ٢‌میلیارد تومان می‌فروشم، آن وقت صد تومان می‌خواهی بدهی؟! پیراهن صورتی می‌افتد وسط: «٢میلیارد ‏نیستا، دو تومن...» بعد انگشت سبابه و وسطی‌اش را طوری تکان می‌دهد که تأکید کند ٢‌میلیارد تومان هم مگر پول است! می‌پرم ‏وسط به پیراهن صورتی می‌گویم چقدر حاضرید برای خطی که دنبالش هستید پول بدهید؟ می‌گوید هرچی که باشد. می‌پرسم چرا؟ ‏جواب می‌دهد: «کسی که خواهون چیزی باشه، خب براش پولم می‌ده، حالا هرچی.»

لحنش یک جوری است. یک کوچه بازاری خاص. ‏نه که لمپنی، یا داش مشتی. می‌گویم می‌توانم شغل شما را بپرسم؟ می‌گوید: «مهمه مگه؟ شما فکر کن ساخت و ساز.» می‌گویم ‏نگفتید؛ چقدر حاضرید برایش پول بدهید؟ مکث می‌کند. مردد است. می‌گویم بیست تا. من هم دارم با زبان خودشان حرف می‌زنم. ‏می‌فهمم بیست تا یعنی بیست‌میلیارد تومان. بیست میلیاردی که حتی نمی‌دانم چند تا صفر دارد.

می‌گوید نه بیست تا زیاد است. ولی تا ‏١٠ بالا می‌آید. یعنی برای این شماره ۰۹۱۲۲۲۲۲۲۲۲ حاضر است تا ده تا پول بدهد. می‌گویم مهم است که آدم یک شماره رند داشته ‏باشد؟ لباس جذب خودش را می‌کشاند وسط و می‌گوید چرا یک ماشین ١٠میلیاردی می‌اندازی زیر پایت؟ جواب می‌دهم من هیچ وقت ‏حاضر نیستم ١٠‌میلیارد تومان برای یک ماشین بدهم. در چشم‌هایش حالتی از تأسف پیداست. انگار از اینکه وقت گذاشته تا با من ‏صحبت کند، احساس پشیمانی می‌کند. کسی که ارزش یک ماشین ١٠‌میلیارد تومانی را نفهمد یا حاضر به خریدش نباشد؛ حرف زدن با ‏او وقت تلف کردن است. ‏‎ ‎

پیراهن صورتی می‌گوید پیدا کردی به خط همین رفیقم میس بینداز. خریداریم‎. ‎

حمیدآقا بی‌حوصله است. می‌گوید: «میس بنداز بت زنگ بزنم. آره حاضرم برای گزارشت حرف بزنم. تصویری نه. همین طوری‎. ‎‏» ‏

دست مسیحا را وی‌گیرم و از خیابان رد می‌شویم. تهران گرم است، حدود ٣٧ تا‏

ارسال نظرات
نام
۰۲:۵۱ - ۱۳۹۹/۰۶/۲۳
ولخرجی نکنید خط رند ۲۲۲۲۲۲۲میگه ۸۰ خط دست یکی از بستگان هست میگه خط را کمتر از ۸۰ نمیدم یارو میگه ۲۰ زیاده ۱۰ به بالا میخرم خودش زمان دلار ۴تومانی بلای ۱۰ ونیم خرید
مجتبی حیدری
۲۲:۴۴ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۴
آقا منم خطمو میفروشم قیمت بدید
۰۹۱۳۱۰۵۴۵۲۶
البته من خودم اینجوری میگم تا بیشتر رند باشه
صدوپنچ ، چهل و پنچ، بیست و پنج بعلاوه یک
علی
۰۷:۰۶ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۵
خخخ بابا تو دیگه کی هستی اینطوری که تو گفتی خط همه رو میشه رند بخونی زاپاسی زااااپاس
م
۱۹:۲۹ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۴
کلک معلوم خودتم دنبال خط رند بودی 18 م می ارزه ها!! دیدی دست بالادست زیاده شاخ دراوردی الان مظلوم نمایی میکنی
امیر
۱۹:۰۴ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۴
پس
09101022022
چند ؟اتیش زدم به شماره ام
ناشناس
۱۵:۴۹ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۴
والا ماکل خونه روبگردی 18هزارتومن پیدانمیکنی یه کیلو میوه بخریم واسه بچمون
ناشناس
۱۵:۴۹ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۴
والا ماکل خونه روبگردی 18هزارتومن پیدانمیکنی یه کیلو میوه بخریم واسه بچمون
ناشناس
۰۱:۰۰ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۵
خوبه شما خونه داری ما که همونشم نداریم
بابک
۱۲:۵۸ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۴
اگر یک هیجدهم همین پول یعنی 1میلیارد تومان بدهند دست ما تا آخر عمرمون زندگیمان به رفاهه.منظورم این بود که خدا اونا را آفریده آف به ما نرسید....
Amiri
۱۲:۵۰ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۴
سلام.واقعا این اتفاق ها داره میوفته ووجود داره واین مبالغ الان دیگه عادی هستند.وقتی ته نازی آباد یه آپارتمان۵۰متری که دوسال پیش ۷۰میلیون میشد بخری وای الان باید۶۵۰میلیون پول بدی مسلما خط های که رندش هم یک زمانی بیشتر از ۱۰۰میلیون تومن نبود الان باید بشه۱۸میلیارد تومن.سه ماه پیش من یک خط نسبتا رند رو که سال۸۵با ثبت نام از مخابرات خریده بود ۵۰۰هزار تومان برو تم۱۷۰میلیون،تازه فهمیدم چه خبره....بله واقعا خبرایی دوستان....
م ص
۱۰:۱۰ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۴
این اقا که این شماره را میخواد بش بگین این خط اصفهانه
ناشناس
۰۲:۵۵ - ۱۳۹۹/۰۶/۲۳
خط بوشهر است نه اصفهان
ناشناس
۰۹:۳۶ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۴
اتفاقا برخلاف نظر بعضي ها، فكر كنم داستان بسيار خوب و جذابي بود. روايتش هم خوب بود. متاسفانه اينجور شده جامعه مون!
ناشناس
۱۸:۴۳ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۴
موافقم نثر داستانی خوبی بود.
البته ادبیات هم از قدیم بیشتر مال بچه پولدارا بوده.
ناشناس
۰۱:۲۱ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۴
مسخره بود
Zafar
۰۱:۰۰ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۴
ضر زیادی زد همین
مهرداد
۰۰:۴۰ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۴
عااااااالی بود داستان.خیلی ام جذاب و رمان وار بود
مهندس
۰۰:۳۸ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۴
من یه سیمکارت خرید 5 هزار تومن هم سرعت اینترنت بالایی داره هم راحت شماره شو میشه حفظ کرد. 18 میلیارد دیگه انکاری سیمکارت از الماس هس
محمدرضا
۲۳:۴۳ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۳
ما که نفهمیدیم داستان چی بود و چی شد
فافا
۲۳:۰۶ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۳
منم که اصلا متوجه نشدم. فک کنم خودشم نفهمید چی گفت خخخخ
ناشناس
۰۹:۳۵ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۴
يه كم حوصله به خرج بده، مثل آدم بخونش اونوقت مثل آأم ميفهمي!
موری
۲۲:۴۰ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۳
من که متوجه داستان نشدم انقدر درهم برهم حرف میزد مسیحا خط میخواست بخره یا گوشی
مجید
۲۲:۲۴ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۳
گزارشگری که تو میرداماد زندگی می‌کنه، درکی از بی‌پولی مردم عادی نداره! بی‌پولی این افراد، پولداری مردم عادی هست.
ناشناس
۱۸:۴۲ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۴
بله پسر عموی شما گزارشگر نمیشه که.
الان فامیل یکی از گردن کلفت هاست کادوی عروسی یک آپارتمان نقلی میرداماد داده بهش بشینه. کادو هم وی آر میگیره برای بچه.
ما بچه بودیم سگ دو میزدیم برای یک دوچرخه.
ناشناس
۲۰:۴۰ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۳
سیمکارت ارزش دارد یا طلا
ناشناس
۱۸:۴۶ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۳
دزدا و سرمایه دارا در مملکت مستضعفان چه رشد کردند
ناشناس
۱۸:۴۱ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۳
چراخاستی ادای نویسنده ها رو دربیاری .بیخود بافتی معلوم نیس چی میگی.اح
ناشناس
۱۸:۳۵ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۴
بد هم ننوشته بود ها!
محسن
۱۸:۳۱ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۳
۳۷ تا چی ؟؟؟
ناشناس
۲۱:۵۵ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۳
میلیارد درجه
ناشناس
۰۸:۲۶ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۵
منظورش تابستان داغ وپاییز داغ است.که قراره ملت بدبختو نقره داغ کنه.
ناشناس
۱۶:۲۳ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۳
برخی احمق ها قیمت را بالا می برند و گرنه با سیمکارت رایگان هم همون شماره گرفته می شود
ناشناس
۱۹:۲۷ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۳
احمق نیستند. کسی که یک شماره نسبتا رند ما بیست سال پیش را می خرد خودش را آدمی جلوه می دهد که بیست سال است موبایل دار و کاسب و معتبر است و با همین صورت سازی ها هر چقدر بخواهد سر مردم احمق کلاه می گذارد.
احمد
۱۵:۳۰ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۳
شما مشکلی که دارید بلد نیستین گزارش بنویسین و درک مطلب سخت است
در ضمن این آدم ها از بس پولداران حوصله شان سر می‌رود به کارای پوچ می پردازند بجای پیشرفت کشور
ناشناس
۱۵:۲۴ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۳
مزخرف و کلیشه ای
ناشناس
۱۵:۲۰ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۳
کدوم خری میخره؟؟؟
ناشناس
۲۰:۰۲ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۳
تا خری نباشه بخره قیمتش بالا نمیره
عین خیلی چیزای بی ارزش که میخرن و روزبروز گرونتر میشه ! پراید چرا گرون میشه؟
ناشناس
۱۵:۱۴ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۳
چرت بود. گزارش اول شخص و با احساس ولی در جهت عادی سازی تعجب از قیمت ها
ناشناس
۱۴:۴۷ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۳
اون وقت یه کارگر بخت برگشنه فقط برای ۵۰۰ هزار تومان ، خودش رو حلق آویز میکنه!!
ناشناس
۱۴:۰۶ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۳
تو اين فشار اقتصادي و كرونا اين خبرا ارزشي نداره واسه خوندن
ناشناس
۱۳:۱۵ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۳
یعنی معادل یک ویلای 1000 متری کلنگی در مرکز تهران ؟!!! زیاده از حد اغراق نکردین ؟
ناشناس
۱۳:۱۰ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۳
پول و آدما بی ارزش شدن
این دو رابطه مستقیم دارند
ناشناس
۱۳:۰۱ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۳
جالب بود ...... ممنون.
ناشناس
۱۲:۴۸ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۳
بالاترین درجه همین است دیگر
مهدی
۱۵:۰۶ - ۱۳۹۹/۰۵/۱۳
ارزشها وارونه شده چون پول دست آدمهایی بی ارزش افتاده یه استاد ریاضی دانشگاه کجا ازاین پولها داره یا آگه داشته باشه از این خرجها میکنه آدمهایی دلال بیسوادن که ارزششان پول وماشینه