صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۴۴۸۵۶۴
متهم گفت: من آشپز رستوران بودم، اما کرونا باعث شد که رستورانمان تعطیل شود. ما هم که بیکار شده بودیم، مانده بودیم خرج و مخارج زندگی‌مان را از کجا تأمین کنیم که به فکر سرقت افتادم. البته به خانواده‌ام گفتم در کار خرید و فروش دلار هستم و درآمدش هم خوب است.
تاریخ انتشار: ۱۳:۲۲ - ۰۶ مرداد ۱۳۹۹

تفاوت زیاد قد دو برادر کیف‌قاپ خشن که هنگام سرقت، طعمه‌هایشان را مجروح می‌کردند، سرنخ مهمی برای دستگیری آن‌ها به دست پلیس داد.

روزنامه ایران در ادامه نوشت: اوایل اسفند سال گذشته مأموران پلیس با شکایت‌های سریالی کیف‌قاپی مواجه شدند. تمامی مالباختگان مدعی بودند که سرقت‌ها از سوی دو پسر جوان که یکی از آن‌ها بسیار قدبلند و دیگری کوتاه بود، رخ داده است.

یکی از شاکی‌ها در تحقیقات گفت: برای خرید طلا به مغازه‌ای داخل یک پاساژ رفته بودم، بعد از خرید به سمت خودروام می‌رفتم که ناگهان موتورسیکلتی با دو سرنشین که هر دوی آن‌ها کلاه ایمنی به سر داشتند، از کنارم رد شد و یکی از آن‌ها کیفم را قاپید. من که از این ماجرا شوکه شده بودم کیفم را محکم به‌دست گرفتم و سارق که با مقاومت من مواجه شده بود، مرا روی زمین کشاند تا کیف را سرقت کند.

تحقیقات برای شناسایی سارقان ادامه داشت تا اینکه مأموران گشت پلیس در یکی از مناطق شمال تهران متوجه شدند که دو پسر موتورسوار قصد سرقت کیف مرد جوانی را داشته‌اند و وقتی با مقاومت او روبه‌رو شده‌اند چند متری وی را روی زمین کشانده‌اند، اما با کمک رهگذران دو مرد موتورسوار که در سرقت ناکام مانده بودند هنگام فرار تعادلشان را از دست داده و زمین خورده‌اند که یکی از آن‌ها موفق به فرار شد و مأموران نفر دوم را دستگیر کردند.

با دستگیری یکی از موتورسواران او اعتراف کرد که به همراه برادرش اقدام به کیف‌قاپی می‌کرده است.

با اعترافات پسر دستگیرشده که ریزنقش و کوتاه‌قد بود، مأموران وارد عمل شدند و با دستگیری برادر وی که پسری قدبلند بود راز سرقت‌های سریالی این دو برادر فاش شد.

متهمان به دستور بازپرس دادسرای ویژه سرقت در اختیار کارآگاهان پلیس آگاهی پایتخت قرار گرفتند و تحقیقات در این خصوص ادامه دارد.

گفتگو با سارق دو متری

از کی سرقت می‌کردی؟

من آشپز رستوران بودم، اما کرونا باعث شد که رستورانمان تعطیل شود. ما هم که بیکار شده بودیم، مانده بودیم خرج و مخارج زندگی‌مان را از کجا تأمین کنیم که به فکر سرقت افتادم. البته به خانواده‌ام گفتم در کار خرید و فروش دلار هستم و درآمدش هم خوب است.

برادرت چگونه با تو همراه شد؟

من در خواب حرف می‌زنم. هر آنچه در روز برایم رخ می‌دهد در خواب بازگو می‌کنم. حتی اگر کسی از من در خواب سوال بپرسد جواب می‌دهم. از بخت بد یک شب که در خواب بودم برادرم به اتاقم می‌آید تا وسیله‌ای بردارد. من هم ماجرای سرقتی را که آن روز مرتکب شده بودم داشتم در خواب تعریف می‌کردم. برادرم که به ماجرا کنجکاو شده بود در خواب از من سوال می‌کند و من هم ماجرای بیکارشدنم و سرقت‌هایم را برای او تعریف کردم. روز بعد گفت اگر او را وارد ماجرا‌های سرقتم نکنم، مرا لو می‌دهد. من هم به خاطر اینکه آبرویم در خانه نرود چاره‌ای نداشتم که برادرم را هم در این سرقت‌ها همراه خودم کنم. هر چه گیرمان می‌آمد بین خودمان تقسیم می‌کردیم. برای همین به همدستم گفتم که دیگر نمی‌خواهم با او سرقت کنم و با برادرم سرقت‌ها را ادامه دادم.

شگرد سرقت‌هایت چه بود؟

سوژه‌های ما کسانی بودند که از بانک‌ها، صرافی‌ها و طلافروشی‌ها با کیفی پر بیرون می‌آمدند. آن‌ها را تعقیب می‌کردیم و در فرصتی مناسب کیف را می‌قاپیدیم. یک روز‌هایی برای پیدا کردن سوژه مناسب مجبور می‌شدیم که چندساعت وقتمان را در جلوی صرافی‌ها و طلافروشی‌ها صرف کنیم.

چرا اینقدر تفاوت قد دارید؟

ژنتیکی است. من به فامیل پدرم رفته‌ام و او به فامیل مادرم. برای همین هم من قدم خیلی بلند شد و او کوتاه.

چند سرقت انجام داده‌ای؟

فکر می‌کنم ۱۵ تایی شده. هربار کیفی که داخل آن دلار و طلا بود سرقت می‌کردیم، روزگارمان را می‌گذراندیم و هر وقت پولمان تمام می‌شد دوباره سرقت می‌کردیم.

ارسال نظرات