صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۴۴۳۵۷۴
همان موقع انگار از تنفر لبریز شدم، سرکوفت‌هایی را که به خاطر او خورده بودم در یک لحظه مرور کردم با چاقویی که در کیفم داشتم چند ضربه به گردنش زدم و رسول روی سینه من افتاد
تاریخ انتشار: ۰۰:۰۶ - ۲۷ خرداد ۱۳۹۹

نمی‌خواستم آرزو و تمنا را بکشم، ترسیده بودم، هول کردم، اعدامم کنید. اینها جملاتی بود که حسین بارها و بارها در خلال بازجویی به زبان می‌آورد. روایت عامل قتل عام فجیع باغ فیض از حادثه‌ای تکان‌دهنده که در آن اعضای یک خانواده سه نفره به قتل رسیدند. رسول پدر آن خانواده همراه با همسر و دختر ٦ ساله‌اش قربانی خشم و عصبانیت آنی مردی شدند که صبح دیروز در برابر بازپرس جنایی پایتخت مدام گریه و ابراز پشیمانی می‌کرد. انگار حسین تازه فهمیده بود که دست به جنایتی زده و چطور با دست خودش پسرخاله و زن و فرزندش را به سینه خاک فرستاده است. او در جلسه بازپرسی قبل از هر پرسشی به جرمش اعتراف کرد و از قاضی بخشوده خواست تا هر چه زودتر قصاصش کنند.

به گزارش شهروند، ساعت حدود ١٠و٣٠ دقیقه صبح بود که حسین همراه با مأمور بدرقه آگاهی وارد شعبه هفتم بازپرسی در انتهای راهروی طبقه سوم دادسرای جنایی پایتخت شد. جوانی تنومند و درشت‌اندام با صورتی گرد و موهایی کم‌پشت. با عینکی که به چشم داشت شاید کمتر کسی در نگاه اول می‌توانست باور کند که یک روز قبل با یک چاقو سه نفر را سلاخی کرده است. اما واقعیت این بود که این جوان به‌ظاهر موجه چنان بذر کینه در دلش پرورانده بود که با قساوت تمام نه‌تنها پسرخاله‌اش، رسول، را بلکه زن و بچه خردسال او را هم قربانی بغض چند ساله‌اش کرد.


خودش می‌گوید همه‌اش از حسادت بود. از پول بی‌حساب و کتابی که مقتول خرج می‌کرد: «رسول ثروت زیادی داشت؛ یعنی از مادرش به ارث برده بود. پسر بزرگ خانواده بود سهم برادر و خواهرش هم دست او بود به همین دلیل همیشه پول داشت. هر چیزی که اراده می‌کرد به دست می‌آورد؛ با کمترین زحمت. اما من مثل او نبودم؛ نه اینکه مشکل مالی داشته باشم، اما به اندازه او پولدار نبودم.» ماجرای این ثروت هنگفت به ارثیه ارزشمند مادربزرگ حسین و رسول برمی‌گردد. مادربزرگ آنها مقدار زیادی زمین و ملک برای فرزندانش به ارث می‌گذارد.


بعد از چند ‌سال مادر «رسول» یکی از همان وراث فوت کرد و همه اموال به رسول و برادر و خواهرش رسید. همین هم شد تا زندگی رسول به یک‌باره تغییر کند. از سوی دیگر وضع زندگی‌ حسین هم به واسطه مادرش رو به راه بود؛ اما نه به اندازه پسرخاله‌اش. این دو پسرخاله با بخشی از همان ثروت همراه دو دایی‌شان مشغول ساخت‌وساز شدند. بعد هم حسین و رسول در یکی از همان ساختمان‌های لوکسی که خودشان در باغ فیض ساخته بودند، زندگی‌شان را آغاز کردند: «واحد من و رسول رو‌به‌روی هم است. البته ٨ واحد آن متعلق به رسول و خواهر و برادرش بود و ٤ واحد دیگر هم مال من و برادرم. البته چند واحد دیگر هم حوالی جردن داریم. یک زمین بزرگ هم در شمال تهران که از طرف مادربزرگ‌مان به ما رسیده.» با این همه اما حسین دلش با رسول صاف نبود؛ از اینکه پسرخاله‌اش زندگی راحت‌تری داشت، ناراحت بود. خودش می‌گوید به او حسودی می‌کردم. در این بین کسانی هم بودند که به آتش این حسادت می‌دمیدند: «زنم مدام به من سرکوفت می‌زد. به من می‌گفت که زن رسول فلان انگشتر را خریده یا همین چند روز قبل یک تلویزیون بزرگ ٦٠‌میلیون تومانی برای خانه‌اش خرید.»


با این همه اما ظاهرا برنامه‌ریزی قبلی برای این جنایت در کار نبوده؛ اظهارات حسین در دادسرا که این را نشان می‌دهد. آن‌طور که این جوان سی‌وهفت ساله می‌گوید او شب قبل از حادثه در حضور دایی‌اش با رسول قرار می‌گذارد تا برای تنظیم سندهای چند ملک به دفترخانه بروند: «من ام‌اس دارم. شب حدود ساعت ٢٢ پس از مصرف داروهایم به رختخواب رفتم.»


چند دقیقه‌ای به ٨ صبح مانده بود که حسین روبه‌روی واحد رسول ایستاده بود، قرار بود فقط اسناد را به دفترخانه ببرند. البته چند روز قبل هم ماشین مقتول از طرف پلیس امنیت توقیف شده بود و رسول از حسین خواسته بود در خلال کارهای دفترخانه به خیابان وزرا بروند و ماشین را آزاد کنند: «رسول وقتی از در خانه خارج شد، در حالی ‌که داشت کفشش را می‌پوشید، شروع به داد‌وفریاد کرد. با صدای بلند می‌گفت به دایی اطمینان ندارد و سند‌ها را برای تنظیم به دفترخانه نمی‌برد. او می‌خواست همه اموال خودش را بفروشد و به شمال تهران برود. البته من می‌دانم برای سهم خواهر و برادرش هم نقشه کشیده بود. همان موقع انگار از تنفر لبریز شدم، سرکوفت‌هایی را که به خاطر او خورده بودم در یک لحظه مرور کردم با چاقویی که در کیفم داشتم چند ضربه به گردنش زدم و رسول روی سینه من افتاد.» درگیری این دو پسرخاله درشت‌هیکل به داخل خانه کشیده شد و بعد هم رسول روی زمین افتاد. همان موقع تمنا دختر ٦ ساله‌اش در حالی ‌که پیکر خون‌آلود پدرش را دیده بود، شروع به گریه کرد. حسین می‌گوید از شدت ترس و دستپاچگی جزئیات زیادی را به یاد ندارد: «تمنا را با چاقو زدم اما یادم نیست چند ضربه، فقط دیدم جلوی من روی زمین افتاد.» همان موقع آرزو همسر مقتول هم که در اتاق خواب بود تمنا را صدا می‌زد، اما آن دختر دیگر جانی در بدن نداشت. حسین سراسیمه وارد اتاق خواب شد و چند ضربه‌ای هم به گردن زن جوان زد: «نمی‌دانستم چکار می‌کنم فقط دستم را شستم و بعد به‌سرعت از آنجا خارج شدم. موقع خارج‌شدن از خانه هم به سرایدار گفتم تا خون‌های روی زمین را تمیز کند. من فکر می‌کردم چند قطره خون روی سنگ‌های راه پله ریخته.»


حسین در پاسخ به این پرسش بازپرس که پس از خارج‌شدن از خانه به کجا رفته است هم توضیح داد: «به‌سرعت به طرف میدان صادقیه رفتم، چاقو را در خیابان اشرفی اصفهانی از پنجره ماشین بیرون انداختم و بعد هم سراغ مستأجر مغازه پدرم رفتم مقداری پول از او گرفتم تا به کردان برویم. فکر می‌کردم هیچ‌کس من را ندیده اما وقتی دایی‌ام تماس گرفت و گفت پلیس از من سوال دارد، فهمیدم که دیگر نمی‌شود فرار کرد، همین شد تا دوباره به صحنه جرم بازگشتم.»


حسین در پایان جلسه باز هم از بازپرس درخواست کرد تا هر چه زودتر قصاصش کنند. او در حالی ‌که از شدت پریشانی و اضطراب دست و پایش به رعشه افتاده بود، با صدای بغض‌آلود می‌گفت فقط پسرم چیزی از این ماجرا نفهمد به او بگویید پدرت در تصادف کشته شد.

برچسب ها: قتل باغ فیض
ارسال نظرات
یک ایرانی
۱۴:۵۴ - ۱۳۹۹/۰۹/۰۵
همه بایدراضی برضای الهی باشیم، وقتی برای من علی رغم تلاش زیاد، پول ومال ومنال زیادبدستم نمیرسدبایدفکرکنم حکمتی درکاره که من نمیدانم، حسادت چرا،ویک نصیحت به متمولین ؛ اینقدردرحضوردیگران خصوصا اقوام مال ومنالت رابرخ نکش که به دنیاوآخرتت آسیب میرساند.
مالک
۱۳:۲۰ - ۱۳۹۹/۰۳/۲۷
قربانی فرهنگ ثروت اندوزی و طمع ورزی
ناشناس
۱۳:۱۶ - ۱۳۹۹/۰۳/۲۷
خدا کنه قبل از اینکه مال و ملالی دست آدم بیاد ظرفیتش بیاد!
ناشناس
۱۲:۴۰ - ۱۳۹۹/۰۳/۲۷
انگاری این حرف حقیقته , که هر چه بیشتر داشته باشی, بیشتر حریصی !!!
ناشناش
۱۲:۱۴ - ۱۳۹۹/۰۳/۲۷
پول چنین آدمهای کم جنبه را هار می کند.
اردشیر
۱۱:۵۶ - ۱۳۹۹/۰۳/۲۷
هر روز ما یک قصه است پر از اب چشم
ناشناس
۱۱:۴۲ - ۱۳۹۹/۰۳/۲۷
لا اله الا الله؛ خدا عاقبت همه رو ختم به خیر کند.
ناشناس
۱۱:۴۱ - ۱۳۹۹/۰۳/۲۷
وقتی مردم مداوم تحت فشار روانی هستند یک جا قاط میزنند
ناشناس
۱۱:۱۳ - ۱۳۹۹/۰۳/۲۷
مردک تو این دنیا میلیونها و میلیاردها نفر وضع مالیشون از تو بهتره پس یعنی اگه امکانشو داشتی همه رو از دم تیغ می گذروندی
ناشناس
۱۰:۲۱ - ۱۳۹۹/۰۳/۲۷
نان حرام -> فعل حرام
بابی
۰۹:۵۸ - ۱۳۹۹/۰۳/۲۷
این جور حیوانات را باید زجر کش کرد نه یکبار اعدام.
مهران
۰۹:۱۲ - ۱۳۹۹/۰۳/۲۷
مال حرام ثروت حرام نتیجه اش، همین است
ناشناس
۰۸:۵۶ - ۱۳۹۹/۰۳/۲۷
خوب اینکه چاقو تو کیفش داشته، هرکسی که چاقو حمل نمیکنه که
کیان
۰۸:۴۸ - ۱۳۹۹/۰۳/۲۷
این گزارش به اندازه صد کتاب مطلب دارد.
ناشناس
۰۸:۴۲ - ۱۳۹۹/۰۳/۲۷
دو درویش با تکه نانی جو بسازند
دو پادشاه در دو اقلیم نگنجند
چقدر حرص و ولع و حسادت
اخرش خوراک کرمها میشه ادم
میلیاردها پول داشته باش ولی قاتل!
تف
ناشناس
۰۷:۵۹ - ۱۳۹۹/۰۳/۲۷
جامعه دچار فروپاشي رواني شده .. از جوان تا پير از فقير تا پولدار
قاسم
۰۷:۲۸ - ۱۳۹۹/۰۳/۲۷
ادامه حیات این حیوان برای همه خطرناک است،هر آن به خاطر زیاده خواهی می تواند هر فردی را بکشد.!!!
ناشناس
۰۷:۲۳ - ۱۳۹۹/۰۳/۲۷
چرااااا؟خدابا این ام اس آیا باعث مشکل روحی شده؟من هنوز نفهمیدم چی شد اون همه پول و ثروت چراااا
ناشناس
۰۶:۱۷ - ۱۳۹۹/۰۳/۲۷
پول كثيف
زندگي كثيف تَر
عاقبت سياهي نا متناهي
ناشناس
۰۲:۳۸ - ۱۳۹۹/۰۳/۲۷
بازم بگیدملت از فقر به جون همافتادن ایناکه داشتن طمع ادم رو میکشه ملت طماع شدن
حمید
۰۱:۳۵ - ۱۳۹۹/۰۳/۲۷
اعدامت هم نکنن بهترین جا برای تو آسایشگاه روانیست ... از خوشی و سیری دیوانه شده مردک
کیشو
۰۰:۴۰ - ۱۳۹۹/۰۳/۲۷
مردک دیوانه، پسر بی گناهت تا آخر عمر و نسل بعد باید بابت پدر آدمکش اش سرافکندگی وتحقیر را تحمل کند. سه نفر رو نکشتی چندین خانواده رو با خودت نابود کردی. کوفت بشه این همه پول وحرص پول.
ناشناس
۰۰:۳۰ - ۱۳۹۹/۰۳/۲۷
یه بی شرف تمام عیار که لیاقت زندگی نداره.. گریه بچه به خاطر پدر و سلاخی دخترک اعصابم را خورد کرد..