صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۴۳۳۰۶
تاریخ انتشار: ۱۲:۰۹ - ۲۲ اسفند ۱۳۸۸


 دوستانه و خودمانی از دکترمحمد نهاوندیان می‌خواهیم ازمیان سه موضوع بررسی عملکردش دراتاق ایران،نسبت اقتصاد آزاد با اقتصاد اسلامی و ثروت‌ستیزی سینما و فرهنگ یکی را برای انجام گفت وگو انتخاب کند واو ترجیح می‌دهد سومی را برگزیند برای انجام گفت وگو یک ساعت به ما(محمدطاهری و فرشیدخاموشی) فرصت داده می‌شود وما پرسش‌هایمان را از فیلم گنج قارون آغاز می‌کنیم.فیلمی که در مذمت ثروت ودر مدح نداری وبی پولی ساخته شده است. 

با محمد نهاوندیان، ثروت ستیزی روشنفکران وتاثیر تصوف هندی بر فرهنگ مردم را مرور کردیم و از نقطه ‌نظرات رییس پارلمان بخش خصوصی درمورد ضرورت استقرار اقتصاد آزاد آگاهی پیدا کردیم ودرنهایت آقای نهاوندیان را به واکنش در مورد سریال «به کجا چنین شتابان؟» واداشتیم.رییس اتاق ایران معتقداست مطابق با سیاست‌های اصل 44،نهادسازی فرهنگی در صدا وسیما ایجاد نشده است.

آقای دکتر جوان که بودید،فیلم گنج قارون را دیده‌اید؟

بله خیلی سال پیش.ولی منظور شما را از طرح این موضوع نمی‌فهمم.

گنج قارون فیلم محبوبی بود.هنوزهم هست.فیلمی که با خودکشی نافرجام یک سرمایه‌دار آغازمی‌شود اما توسط دو جوان بی‌پول به زندگی بازمی‌گردد وتغییر رویه می‌دهد.کارگردان، تصویری بد از ثروت ارایه می‌دهد وقهرمان اصلی فیلم آدمی است که یک عمر با ثروت زندگی کرده اما طعم خوشبختی را نچشیده اما زمانی که با دو آدم آسمان‌جل هیچی‌ندار مواجه می‌شود آنها نجاتش می‌دهند وازاین به بعد،زندگی این آدم تغییرمی‌کند وخوشبخت می‌شود. این فیلم دراواخر دهه 30 ساخته شده وتصویری که از آدم‌های پولدار ارایه می‌کند بسیار منفی است.

اکنون که چیزی حدود 50 سال از ساختن این فیلم می‌گذرد، بازهم شاهد ستیز سینما‌گران با سرمایه‌داران هستیم.ستیز نابرابری که سال‌هاست ادامه دارد.یک طرف روشنفکران،سینماگران،نویسندگان وهنرمندان هستند ویک طرف اقتصاد آزاد.فکرمی کنید چرا این ستیز این همه تداوم یافته وحتی ابلاغ سیاست‌های اصل 44 هم نتوانسته نقطه پایانی برآن بگذارد؟


موضوع خیلی جالبی را مطرح کردید.برای پاسخ به این پرسش، باید ابتدا تجربه اقتصاد آزاد را درکشور مرور کنیم. من فکرمی‌کنم تعبیری که مردم از اقتصاد آزاد دارند با آنچه در کتاب‌ها ودانشنامه‌ها عنوان شده وصاحب نظران بر آن تاکید دارند،متفاوت است. درحقیقت مفهوم اقتصاد آزاد به تعبیر جامعه و فرهنگ عمومی از آن بازمی‌گردد. خاطره‌ای که از این مفهوم وجود دارد، لزوما منطبق با تعریف علمی آن نیست. اگر درخاطره مردم، معنی اقتصاد آزاد انتفاع یک عده خاص از دستاوردهای اقتصادی باشد، دیگر نمی‌توان از مردم عادی که تخصص علم اقتصاد ندارد توقع داشته باشیم که وارد مبحث فلسفه اقتصادی این موضوع شوند‌. 

ما دوره‌هایی در گذشته داشته‌ایم که امکانات در دست یک عده خاص قرار داشت به این جهت امکان استفاده از آزادی اقتصادی، محدود به یک قشر خاص بود و مردم در حرکت عدالت جویانه خود با آن مخالف کردند.هدف آنها مخالفت با انحصارگری بود که اتفاقا در اقتصاد آزاد نفی می‌شود اما این تجربه یعنی آزادی اقتصاد که در آن ضدیت با انحصارگری استخراج شود در خاطره تاریخی خود نداشتند. مثلا در دوره پهلوی، توزیع درآمد به خصوص در دوران افزایش درآمدهای نفتی به نحوی بود که در جامعه‌، حرکت‌های ضد تبعیض طبقاتی شکل گرفت.البته تفکرات چپ‌گرایانه و برخی مکاتب اقتصادی سوسیالیستی از این حالت اعتراض و عدالت‌جویانه مردم سوءاستفاده کردند. بنابراین تفسیر دیگر اعتراض به تبعیض طبقاتی با طرفداری از نظام سوسیالیستی بود.

در دوره جنگ به دلیل اقتضای اقتصاد جنگی به چرخه استفاده از روش‌های تمرکز‌گریانه و دولت‌سالارانه افتادیم. مثل توزیع کوپن که در آن دوره زمانی لازمه جامعه ما بود که شاید با شرایط اقتصاد جنگی قابل توجیه بود. اما پس از آن حرکت‌های مهمی که برای عادی کردن وضع صورت گرفت با استقبال مردم مواجه شد به این دلیل که همه نفع خودرا در تغییر آن وضع می‌دیدند.
 
اما نباید این را فراموش کرد که هر کجا حرکت به سمت آزادی اقتصادی صورت بگیرد اما ملاحظه عدالت نشود خیلی سخت به موفقیت می‌توان رسید، بنابراین بهترین خدمت به برخورداری مردم از آزادی اقتصادی این است که در نسخه‌هایی که می‌نویسیم ملاحظه عدالت اقتصادی را هم داشته باشیم؛ یعنی در جامعه ایرانی با تاریخ سترگ خود و با توجه به واقعیت بزرگ بودن درآمدهای عمومی (نفت) و اینکه همه مردم توقع انتفاع برابر از این درآمد هنگفت را دارند هرگونه حرکتی برای شکوفایی اقتصاد از طریق ساز و کار اقتصاد آزاد باید با ملحوظ داشتن ملاحظات عدالتی همراه باشد.

ترجیح می‌دهیم این موضوع را روی بستر تاریخی‌اش به پیش ببریم؛ بنابراین بازهم به سال‌های دور برمی‌گردیم. به سال‌هایی که روشنفکری در ایران شکل گرفت اما این روشنفکری خاستگاهی سوسیالیستی داشت. این را قبول دارید؟

قبول دارم. از دوره پهلوی اول جریان روشنگری در ایران ماهیتی سوسیالیستی پیدا کرد. به سبب اینکه پهلوی اول، وابستگی‌هایی به انگلستان و بعدها به آلمان داشت. دراین دوره شاهد پیدایش رگه‌های ناسیونالیستی و بعد تفکرات سوسیالیستی در میان روشنفکران بودیم. بعدها پهلوی دوم نیز به انگلیس و سپس به آمریکا گرایش پیدا کرد. یعنی کلاً حاکمیت سیاسی ایران در بلوک‌بندی دوقطبی پس از جنگ جهانی دوم، کاملا طرفدار بلوک غرب بود. 

بنابراین به طور طبیعی در این دوگانگی جهان آن روز، جناح معترض و عصیان‌گر و انقلابی در کشورهایی که طرفدار بلوک غرب بود به طور طبیعی طرفدار جناح شرق می‌شد.به همین جهت حزب توده پس از غیر قانونی اعلام شدن از سوی حاکمیت در لایه‌‌های روشنفکری جامعه حضور پیدا کرد. کتاب‌های با مضمون افکار سوسیالیستی در واقع اسرار مگو و میوه‌های شیرین ممنوعه مورد علاقه شناخته می‌شدند. این باعث شد که در مباحث اقتصادی حتی کسانی که تخصص اقتصادی ندارند به گرایش‌های سوسیالیستی با نگاه مثبت نگاه کنند.

فون هایک می‌گوید: «روشنفکران به این دلیل به اقتصاد حمله می‌کنند چون آن را نمی‌فهمند» آیا روشنفکران ما هم از اقتصاد چیزی نمی‌فهمیدند؟

البته درمورد کل جریان روشنفکری ایران مصداق ندارد اما گفته فون‌هایک تامل‌برانگیزاست.

درمورد هنرمندان چطور؟

بله.این روحیه اقتصاد‌ستیزی نه فقط درجریان‌های سیاسی که ریشه عمیقی در جریان هنر گذاشته است.مخالفت با اقتصاد آزاد و به‌زعم آنها کاپیتالیزم، در فیلمنامه‌نویس‌ها و نویسندگان و هنرمندان به نوعی مد تبدیل شده که بیش از پنج‌دهه است ادامه دارد. آثار این جریان را ما به شکلی گسترده در داستان‌ها و فیلمنامه‌ها می‌بینیم. 

فیلمنامه‌ها و سناریوهای سینمایی کشور ما معمولابرپایه رویارویی خیروشر نوشته می‌شود که دراکثر موارد یعنی بالای 80 درصد شخصیت منفی فیلم فردی متمول و سرمایه‌دار است و شخصیت مثبت فیلم که قرار است بیننده یا خواننده طرفدار او شود و با او ارتباط عاطفی برقرار کند، فردی است که وضع مالی خوبی ندارد و درویش مسلک است و گرچه محتاج است اما آبروداری می‌کند و از این قبیل ژست‌ها.صحبت من این است که پیوست کردن مفاهیم اخلاقی مثل از خودگذشتگی، قناعت، بردباری، حق‌طلبی با وضع مالی بد، دلیل خوب می‌خواهد که این دلایل را هرگز نمی‌توان در آثار سینما و تلویزیون ایران دید.

که البته این رویکرد دربرخی قرائت‌های خشک مذهبی ما هم ریشه دارد.

اتفاقا ما در غنای فرهنگ اقتصادی اسلام این را نداریم، یعنی بالاترین قله‌ تجلی انسانی همچون حضرت علی (ع) همه این مفاهیم اخلاقی را دارد اما لزوما وضع مالی‌اش بد نیست اتفاقا ایشان تولیدگر بسیار موفقی هم هست. تمکن بالایی هم دارد اماپس از تولید و پس از ایجاد درآمد با انتخاب و اختیار خود دارایی خود را به دیگران انفاق می‌کند. این بسیار تفاوت می‌کند با کسی که از سر عجز و بی‌نیازی در صف صدقه می‌ایستد.
 
در هیچ جای اسلام مدح صدقه گرفتن را نمی‌بینیم، برای انفاق کردن ارزش قایل هستیم اما برای انفاق گرفتن هیچ جا ارزش قایل نیستیم.بدنیست از گذشته و دهه 30 که مورد علاقه شماست، به این روزها فلاش فوروارد بزنیم. در همین سال‌های فعلی هم قرائت‌های نامتجانسی از فقر و ثروت درجامعه سیاسی جوانه زده که به طور قطع با آنچه در اسلام ودر رفتار بزرگان دین می‌بینیم،تفاوت دارد. بدآموزی که در طول این سال‌ها صورت گرفت این بود که مثلاً امر انفاق که یک فعل مثبت است دو طرف دارد. فاعل فعل انفاق که قاعدتا فرد متمکنی است یک کار ارزشی انجام می‌دهد وقتی انفاق می‌کند.

اما آن طرف چه؟ فرد ندار و نیازمند او کار ارزشی نمی‌کند که انفاق را دریافت می‌کند اما آموزه اسلامی این است که هر چند زودتر خود را از این شرایط خارج کند. بنابراین طی سال‌های اخیر شاهد این بوده‌ایم که هنرمندان و فیلمسازان و برنامه‌نویسان ما خیلی کم به سمت این بخش رفته‌اند.مثلا استفاده نادرست از کلمه مستضعف باعث شده که مستضعف بودن با نگاهی ارزشی به آن نگاه شود در صورتی که در اسلام چنین ارزشی وجود ندارد. 

اگر کسی مستضعف بود دیگرانی که مستضعف نیستند موظف هستند به او کمک کنند اما اینکه کسانی خود به دست خود شرایطی به وجود آورند که مستضعف شوند هیچ توصیه نشده است، به چنین کسانی واجب است که خود را از این شرایط رها کنند. اما اینکه در فرهنگ عمومی خود کلمه مستضعف را به عنوان ارزشی پایدار تقویت کنیم می‌تواند بدآموزی‌های هراسناکی به فرهنگ عمومی اقتصادی کشور تحمیل کند.

شما به فلاش‌فوروارد علاقه دارید، اما من بازهم شما را به گذشته برمی‌گردانم. نخستین گام‌های توسعه درایران را آدم‌هایی برداشتند که بازاری بودند وخاستگاه آنها بخش خصوصی بود. افرادی مثل امین‌الضرب که تاثیر فوق‌العاده‌ای در توسعه ایران داشتند.آن روزها این افراد از مقبولیت بالایی درمیان مردم برخوردار بودند اما بعدها این روند معکوس شد وبازاریان مقبولیت خود را ازدست دادند. به نظر شما چرا این روند معکوس شد؟

رفته رفته که نفت دراقتصاد ایران نقش پیدا کرد، طبقه نوکیسه‌ای با انتصاب به حکومت پیدا شد که به درآمدهای سرشار دست پیدا کرد، بدون اینکه ارزش افزوده قابل قبولی برای جامعه تولید کرده باشد. این روند به خصوص در دوران پهلوی دوم تشدید شد واین آدم‌ها برخلاف امین‌الضرب‌ها هیچ خدمتی به جامعه نکردند. این باعث شد تصویری از متمکن متدین و خدوم در حافظه تاریخی جامعه بود آرام آرام خدشه‌دار شود.

چگونه سینما وادبیات ایران به این مقوله گرایش پیدا کرد؟چرا گنج قارون ساخته شد و البته گنج قارون‌ها؟

طبیعی بود. گنج قارون جزو اولین فیلم‌هایی بود که زمینه نگاه منفی به ثروت را ایجاد کرد. در تحلیل ریشه‌های فرهنگی این پیامد می‌توان قدری به پیش از گنج قارون نیز سر زد. دراین دوره برخی رگه‌های تصوف هندی وارد جامعه ایرانی شد. تصوف و درویش‌گرایی که عمدتا از شبه قاره وارد فرهنگ ایران شد و با برخی آموزه ‌های دینی اختلاط پیدا کرد و شکل دینی به خود گرفت به طوری که مورد مغلطه قرار گرفت، در واقع ترک دنیا جانشین قناعت شد، درحالی که قناعت ترک دنیا نیست بلکه عبارت است از یک برنامه خودآگاهانه و خودسازی و خدمت به جامعه. 

قناعت به معنای محروم کردن خود از امکانات و خدمت به جامعه نیست. یک فرد درویش نمی‌تواند به نیازمندان جامعه کمک کند. باید متمکن بود و دست توانا داشت که بتوان دست ناتوان را گرفت. دست توانا داشتن در آموزه‌های اقتصاد اسلامی نیز مورد تاکید فراوان است، بهترین الگویش حضرت علی (ع) و حضرت امام حسین (ع) هستند و خود پیامبر که تجارت می‌کردند متاسفانه این مسایل فراموش شد و آموزه‌های تصوف هندی به فرهنگ ما لطمه زد‌.
 
اگر به بسیاری از کتاب‌های عرفان صوفی سر بزنید الگوهایی که معرفی می‌شوند الگوهایی هستند که افراد درآن کارنمی‌کنند تا روزی به دست آورند و این دیگران هستند که رزق و روزی فرد را تامین می‌‌کنند.اگر این را با الگوهای صدر اسلام در سیره پیشوایان اسلامی مقایسه کنیم می‌بینیم که آنها خود برای رزق و روزی تلاش می‌کردند. بعد از انقلاب هم به جای اینکه ما در تولید داستان و فیلم و سریال این پالایش و اصلاح را شروع کنیم متاسفانه در خیلی از موارد ناآگاهانه امتزاج عناصر غیراسلامی را در فرهنگ عمومی جامعه ادامه دادیم.

روایت‌های خشک وغیرقابل انعطاف از دین ومذهب دراین زمینه نقش نداشته؟

اتفاقا همین مباحث را باید در جامعه باز می‌کردیم. باید باز می‌کردیم که در قرن بیستم و بیست‌و‌یکم آموزه‌های اصلی اسلام و اقتصادی اسلامی که آزادی و عدالت است در بستر زمان و مکان فعلی چه معنایی باید پیدا کند. به جای اینکه این بحث‌ها را نقد وبررسی کنیم، آن را به میوه ممنوعه تبدیل کرده‌ایم. باید اینها را ازتاریکخانه بیرون می‌آوردیم و در روشنایی به بحث می‌گذاشتیم. باید صاحب‌نظران می‌آمدند و بحث می‌کردند که کجای این موارد اسلامی است و کجای آن غیراسلامی.

نقش گرایش جریان روشنفکری به عقاید مارکسیستی را چگونه می‌بینید؟ضمن اینکه خیلی از متفکران مسلمان هم‌چنین گرایش‌هایی پیدا کردند. حتی در روحانیت هم‌چنین گرایشی دیده شد، به‌خصوص در مورد مسایل اقتصادی.

این هم درست است اما فرصتی که بعد از انقلاب اسلامی پیش آمد و بعضی از گروه‌هایی که گرایش چپ سیاسی و چپ اقتصادی پیدا کرده بودند مثل مجاهدین خلق که نقش بسیار موثری داشتند در اینکه برخی از اندیشه‌ها سوسیالیستی با نظر مثبت در جامعه متدین هم نگریسته شود. بعد از آنکه آنها بی‌آبرو شدند، در جامعه فرصت خوبی بود تا ما در مقابله با این نگاهی که ممزوج نشده است به پالایش و پیرایش ‌دست بزنیم. 

به خاطر می‌آورید که «اقتصاد به زبان ساده» عسگری‌زاده توسط سازمان مجاهدین خلق منتشر شد که هیچ تفاوتی با نسخه حزب توده و چریک‌های فدایی خلق نداشت اما چون در آن زمان به سازمان مجاهدین خلق با نظر اسلامی نگریسته می‌شد و سمپات‌هایی در جامعه داشت از کنار نقد جدی آن می‌گذشتند. همچنان که در حوزه‌های سیاسی هم با مماشات با این جریان برخورد می‌شد طبعا در بحث‌های اقتصادی با احتیاط بیشتری برخورد می‌شد.

چرا؟

چون‌که در کنارچنین نقدهایی، تهمت طرفداری از سرمایه‌داری نیز آماده بود تا به کسانی که نقد می‌کردند چسبانده شود. اما پس از انقلاب و بعد از اینکه روشنی‌های سیاسی پیدا شده بود ما باید از این فرصت برای پالایش و پیرایش اندیشه‌های اقتصادی هم استفاده می‌کردیم. چرا نشد چون به شرایط اقتصاد دوران جنگ برخورد کردیم و در آن شرایط سخن گفتن از آزادی اقتصادی و کرامت انسانی در حوزه اقتصادی، لوکس و تشریفاتی می‌آمد. مساله نخست جامعه آن روز ایران تامین نان و مایحتاج اصلی مردم بود.بنابراین در چنان فضای تحمیلی ما نتوانستیم شاهد یک شکوفایی آزادی فکر در حوزه اقتصاد باشیم. 

من بین آزادی اقتصادی و آزادی اندیشه در حوزه اقتصاد رابطه تنگاتنگی می‌بینم. وقتی در جامعه شرایط تحمیلی سیاسی حاکم باشد در حوزه اقتصاد هم این شرایط سایه خود را می‌گستراند و تاریکی خود را بر اقتصاد تحمیل می‌کند. در زمانی که من در صدا و سیما معاونت اقتصادی ریاست سازمان را به عهده داشتم، شورای اقتصادی در صدا و سیما به راه انداختم و جلساتی نیز با فیلمنامه‌نویسان و تولیدکنندگان تلویزیونی و حتی تهیه‌کنندگان برنامه‌ها و سریال‌های تلویزیونی طنز نیز داشتیم.

چه کسانی در آن شورا حضور داشتند؟

مسئولان گروه‌های اقتصادی شبکه‌های صدا و سیما حضور داشتند و چند نفر از اقتصاددانان نیز بودند. جلسات اصلی شورای اقتصادی نیز با حضور ریاست وقت صدا و‌سیما آقای لاریجانی برگزار می‌شد.

از اقتصاددانان چه کسانی بودند؟

آقای دکتر شیبانی، دکتر سبحانی، دکتر عبده، دکتر ناظمان و دیگر اقتصاددانان در جلسات شورای اقتصادی صدا و‌سیما حاضر می‌شدند.این اقتصاددانان را دعوت می‌کردیم تا بحث اقتصاد در صدا و سیما از منظری علمی و استراتژیک مورد توجه قرار گیرد. در آن جلسات معاونان صدا و سیما با حضور رییس سازمان صدا و سیما شرکت می‌کردند که به صورت ماهانه برگزار می‌شد. جلسات اجرایی دیگری نیز به طور هفتگی برگزار می‌کردیم که مدیران گروه اقتصادی تمامی شبکه‌های صدا و سیما در آن شرکت می‌کردند و روی محتوای برنامه بحث می‌شد.

در این جلسات برنامه‌نویسان و تهیه‌کنندگان برنامه‌ای تلویزیونی را نیز دعوت می‌کردیم.برخی از فیلمنامه‌نویسان معروفی که در آن جلسات شرکت می‌کردند از اینکه سوژه اقتصادی برای تهیه فیلم و سریال تلویزیونی ندارند گله می‌کردند و اتفاقا به مباحثی که مطرح می‌شد کاملا اعتقاد نیز داشتند، اما شکایت داشتند که سوژه‌یابی در اقتصاد کار عبث و تقریبا ناشدنی است. می‌گفتند وقتی به بخش‌های اقتصادی سر می‌زنیم آدم بد پولدار است وآدم خوب ندار. ما نیز به آنها حق می‌دادیم و پس از بحث و نظرهایی که با آن فیلمنامه‌نویس‌ها داشتیم به این نتیجه رسیدیم که ما به عنوان دست‌اندرکاران اقتصادی باید سوژه‌های اقتصادی را برای آنها بازگو کنیم. مثلاگفتیم اگر می‌خواهید روی عدالت اقتصادی کار کنید و برنامه‌سازی کنید یک سوژه می‌تواند این باشد که منابع زیرزمینی ما چگونه بین افراد جامعه توزیع و بهره‌برداری می‌شود. 

سوژه‌هایی چون محیط‌زیست، ضایعات نان در کشور و رابطه کارگر و کارفرما مواردی بودند که برای آنها بازگو کردیم.از پیشنهادهای آن جلسات یکی این بود که در جلسه برآورد برنامه‌ها حتما از مشاوران اقتصادی نیز استفاده کنند. به یاد دارم یکی از کارگردانان تلویزیون صحبت مفصلی با من داشت. او بعدها در تماسی با من گفت که پیرو مباحث مطرح شده در جلسات، سریالی ساخته است که قهرمان آن یک چهره مثبت اقتصادی است.

فکرمی کنید ستیز هنرمندان با اقتصاد آزاد ناشی از ناآگاهی آنهاست یا ناشی از دشمنی آنها؟
فرهنگ دراین موضوع نقش دارد. ناآگاهی به قول فون هایک،ستیز به دنبال دارد.مردم خیلی وقت‌ها نمی‌دانند اصطلاحی که به کارمی برند چه معنا ومفهومی به دنبال دارد.متاسفانه برخی دشنام‌ها که وارد زبان عمومی جامعه ما شده،یک شغل اقتصادی است.«عمله» یا «حمال» در حالی به ناسزا و دشنام بدل شده‌اند که یک حرفه و شغل محسوب می‌شوند. در حالی که در اقتصادهای پردرآمد روی مقوله شغل بسیار کار کرده‌اند و برای آنها شغل هرچه که باشد محترم است. نفس شغل داشتن مهم است و نوع آن خیلی مهم نیست.بنابراین می‌بینیم در سریال‌ها و فیلم‌هایی که می‌سازند،کارگر کشاورز جایگاه ویژه‌ای دارد.

تحقیر یک شغل اقتصادی از مدت‌ها پیش در فرهنگ عمومی جامعه ایرانی وارد شده که باید در اصلاح آن تلاش کنیم. به اعتقاد من ما باید با هنرمندان و تولیدکنندگان حوزه فرهنگ در مورد مسایل اقتصادی به گفت وگو بنشینیم.

چه چیزی را باید برای آنها روشن کرد؟

معمولا به طور طبیعی فعالان عرصه فرهنگ عدالتجو هستند.عدالت در حوزه فرهنگ یک آرمان است همچون مقوله آزادی.اما این اقتصاددان است که باید برای گفت‌وگو با هنرمند وارد شود و بگوید که عدالت در فضای اقتصاد قرن بیست و یکم چه تجلی و مصداقی دارد. به طور مثال، مصداق عدالت در فناوری اطلاعات چیست و اینکه دسترسی یکسان و برابر به اطلاعات از مصادیق عدالت است که هنرمندان باید برای آن برنامه سازی کنند. امروزه یکی از فاجعه بارترین نابرابری عوامل بی‌عدالتی‌ها در جامعه جهانی دسترسی نابرابر به اطلاعات است. باید یک اقتصاددان در هم اندیشی با هنرمندان توضیح دهد که غیر از مسایل خرد در اقتصاد که معمولا خوب فهمیده می‌شود و خوب نیز عاطفه برانگیز می‌شود،مسایل کلان نیز وجود دارد. مثلا کسری بودجه خود بی‌عدالتی است چون به تورم دامن می‌زند. 

اما مفاهیمی چون کسری بودجه برای هنرمندان ما بیگانه هستند و یک کارگردان و فیلمنامه‌نویس یا شاعر و داستان نویس به سختی می‌تواند با این مفاهیم ارتباط برقرار کند. به نظر من این یک اشکال اساسی است.در اقتصادهای پردرآمد این مفاهیم در جان کار تولیدی هنرمندان رسوخ کرده و البته نه با شکل و شمایل خشک اقتصاد صاحبان این اقتصادهای پردرآمد به هنرمندان خود آموزش داده‌اند که با زبان لطیف و قابل احساس به کارگر و کارمند بفهمانند که تورم چگونه می‌تواند به زندگی او آسیب وارد کند.

اقتصاد آزاد با پوپولیزم تضاد دارد.اقتصاد آزادشعار ندارد ومردم برای فهم آن باید با مسایلی مثل آزادسازی قیمت‌ها،خصوصی سازی،مالکیت خصوصی وچنین واژه‌هایی آشنا شوند اما مردم درطول سال‌های گذشته نسبت به این واژه‌ها ترس پیدا کرده‌اند. به نظرشما با این وجود می‌توان از هنرمندان انتظار داشت؟

بله.این نکته مهمی است .بخشی از این نگرانی‌ها از اجزای دولت برمی خیزد. چون جامعه کارمندی ما به طور مستقیم درگیر فضای کسب و کار نیست به طور ناخودآگاه نسبت به مسایل آزادی اقتصاد موضع نگران دارد. به دلیل اینکه یک حافظه تاریخی از تورم داریم و جامعه کارمندی هم از تورم آسیب خورده است. از طرفی حقوق کارمندان نیز معمولا در هیچ دولتی متناسب با تورم تعیین نمی‌شود. بنابراین کارمند در فضای تورمی احساس بی عدالتی می‌کند و با نداشتن تحلیل عمیق و صحیح اقتصادی به جای ریشه‌های تورم،گران فروش را می‌بیند که آن هم در اقتصاد آزاد مشغول به فعالیت است.

بنابراین کارمند به طور ناخودآگاه گناه کاهش قدرت خرید خود را به گردن کسی می‌اندازد که گران می‌فروشد. اینجاست که خلأ اطلاع و تحلیل اقتصادی که در جامعه هنرمندان شاهد آن هستیم، می‌بینیم.مساله دیگر،حضور فعالان عرصه فرهنگ در کارهای دولتی است و اینکه فرهنگی کارهای ما اکثرا دولتی هستند. کارمند صدا و سیما یا نویسنده کتاب های درسی کارمند دولت هستند که اشتباه است. متأسفانه جریان 80 ساله اقتصاد دولتی تمام حوزه‌ها را تسخیر کرده،از جمله تولید فرهنگ. چرا باید معلم ما دولتی باشد؟

چرا باید فرهنگ ما به دولت وابستگی داشته باشد؟ اگر فعالان عرصه فرهنگ در روزنامه‌ها و رسانه صدا وسیما را بازیگران صحنه اقتصاد آزاد می‌کردیم و آنها را از آزادی اقتصاد منتفع می‌کردیم و شیرینی برنده بودن در یک رقابت آزاد را می‌چشیدند،آنگاه آنها نیز به مدافعان آزادی اقتصاد تبدیل می‌شدند.

رییس اتاق تهران و اعضای هیات نمایندگان این اتاق بارها از رییس صدا وسیما دعوت کرده‌اند تا به جمع فعالان بخش خصوصی بیاید وپاسخگوی اهانت‌هایی باشد که درسریال‌ها به سرمایه‌گذاران می‌شود.شما به عنوان رییس اتاق ایران چه دیدگاهی دراین زمینه دارید؟

واقعیت این است که به دلیل مشغله‌های کاری فرصت چندانی برای دیدن سریال‌های تلویزیونی ندارم اما در جریان تحلیل محتوای بسیاری از فیلمنامه‌ها هستم.این اواخر سریال «به کجا چنین شتابان؟» اعتراض‌های بسیاری را به دنبال داشته است.ما امیدوار بودیم پس از ابلاغ سیاست‌های کلی اصل 44 شاهد حرکتی جدی در تولید محصولات فرهنگی باشیم که به حرکت فعالان بخش خصوصی در فضای آزادی اقتصاد کمک کند. این را هم باید یادآور شوم که امروز اکثر تولیدات فرهنگی در جهان سفارشی ساخته می‌شوند و کشورها متناسب با مرحله توسعه‌ای خود فیلم و کتاب درسی و داستان نوشته‌اند و جامعه را برای نقش‌آفرینی در عرصه ارتقای توسعه آماده کرده‌اند. 

در کشور ما بیش از سه سال از ابلاغ سیاست‌های اصل 44 می‌گذرد و این سوأل را دارم که تاکنون چند فیلم و سریال در راستای اصل 44 تولید شده است. متأسفانه صدا و سیما تنها به میزگردهایی بسنده کرده است که حرف‌های خسته‌کننده و تکراری درباره این اصل قانون اساسی در آن شنیده می‌شود آن هم با کمترین هزینه برای صدا و سیما.با راه‌اندازی یک مسابقه پیامک بین برنامه «می‌کی ماوس» و میزگردهای خسته کننده به راحتی می‌توان فهمید که کدامیک مخاطب بیشتری دارند. در حالی که اگر در این زمینه جدی هستیم باید کارآفرینانی را که به موفقیت‌های بالایی رسیده‌اند قهرمان فیلم‌ها و سریال‌های تلویزیونی کنیم. باید به جوان امروز جامعه ایران نشان دهیم که دیگر از کوزه کارمندی دولت چیزی نمی‌تراود. باید راه کارآفرینی را به او نشان دهیم.

در حالی که دولت در اداره همین مجموعه کارمندی خود مانده است و به درآمدهای ناشی از واگذاری‌ها متوسل شده که معنی‌اش این است که سرمایه می‌فروشیم و خرج امروز می‌کنیم و اینکه برای هزینه‌های جاری و عمرانی دولت دست در حساب ذخیره ارزی ببریم نشان می‌دهد که دیگر توان اداره وضع موجود نیست. این حرف‌ها را باید صادقانه با نسل جدید در میان گذاشت و از جوان امروز کشور خواست که به دنبال کارآفرینی برود و نه کارمندی.
 
رساندن این پیام نیز فیلم و داستان می‌خواهد.به جای اینکه چهره‌های منفی شخصیت‌های داستانی را افرادی متمول نشان دهیم باید اقدامات کارآفرینانی که خدمات زیادی به جامعه داشته‌اند را به مردم نشان دهیم. من خود امروز کسانی را می‌شناسم که 95‌درصد ثروت خود را وقف کارهای خیریه کرده‌اند. هرچند هنوز هم به دلیل رانت‌های نا بجا قشر نو کیسه‌گان بی‌اخلاق در جامعه ما پیدا شده‌اند اما هنوز هستند تولیدگرانی ثروتمندی که دارایی‌های خود را در خدمت جامعه به کار گرفته‌اند.

ارسال نظرات