صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۴۰۵۵۴
هادی غفاری
تاریخ انتشار: ۱۱:۴۴ - ۱۷ بهمن ۱۳۸۸


هادي غفاري را بسياري با برخي خاطرات خاص مي شناسند که زياد ربطي به اين روزها ندارد. شايد به خاطر همين خاطره جمعي بود که به قول خودش وقتي خبر آمد در زيرزمين مسجد الهادي که متعلق به اوست اسلحه پيدا شده برخي رسانه ها شيطنت کردندو وي را به دست داشتن در ترورهاي اخير متهم کردند. 

وقتي سراغش رفتيم بسيار عصباني بود و در اوج عصبانيت به «حماقت» آنهايي که به قولش از هول حليم به ديگ افتاده بودند مي خنديد و مي گفت توي خانه کنار خانم والده نشسته و اصلاً دستگير نشده و جالب اينکه به آقاي مدير مسوول معروف که زنگ زده باورش نمي شده که تيرشان به سنگ خورده و چه ماجراها داشتند تا فلاني باور کند هادي غفاري را که زندان نمي برند. پس از آنکه در لابه لاي اين همه شايعه داستان واقعي اسلحه را به روايت خودش مطرح کرد .

-داستان مسجد «الهادي» چيست؟ آيا خبرهايي که طي اين چند روز در مورد اين مسجد مطرح شده است صحت دارد؟

بعد از پيروزي انقلاب اسلامي مسجد الهادي به عنوان يکي از پايگاه هاي اصلي تحقق آرمان ها و اهداف انقلاب مورد مراجعه تعداد زيادي از جوانان انقلابي تهران بود. بعد از اينکه جنگ شد اين مسجد يکي از فعال ترين مساجد تهران در امر اعزام نيرو به مناطق جنگي بود. در همان روزها و هفته هاي اول جنگ به رغم عدم همکاري و مخالفت ابوالحسن بني صدر رئيس جمهور وقت که فرمانده کل قوا هم بودند، خودم دو هزار نيرو را به جبهه بردم و در مناطق جنگي مستقر کردم و همه آنها هم مسلح بودند. آن زمان مسجد ابزارهاي نظامي زيادي داشت که مقداري از آن از دوران پيروزي انقلاب در مسجد بود و مقداري هم از طريق دستگاه هاي حکومتي به مسجد داده شده بود و مسوولان وقت در جريان اين ابزارآلات نظامي بودند و مي دانستند که اين مسجد به عنوان يک پايگاه تقريباً شبه نظامي در زمينه اعزام نيرو به جبهه فعال است و حتي بيش از 54 نفر از افرادي که از اين مسجد اعزام شده بودند به درجه شهادت نائل آمدند.

در سال هاي پاياني جنگ که مصادف با دوران نمايندگي من در مجلس شوراي اسلامي بود، به دليل مشغله زياد کاري در مجلس چندان درگير کارهاي جبهه و بسيج و مسجد نبودم ولي بسيج مسجد همچنان فعال بود. حتي بعد از پايان جنگ هم به طور طبيعي به فعاليت خود ادامه مي داد ولي 17 سال پيش به دليل مشکلاتي که در درون بدنه بسيج مسجد به وجود آمد و بنده هم هيچ دخالتي در آن قضايا نداشتم بسيج منحل شد.

با تعطيل شدن مسجد ساختمان و انباري که در اختيار بسيج مسجد بود هم خالي شد و ما فکر مي کرديم آنها وسايل خودشان را برده اند و وسايل مسجد را هم تحويل داده اند.

انبار بسيج يک اتاق کوچک زيرپله يي دو متر در دو متر بود که بعد از تخليه شدن توسط بسيج، ما يک بار هم به آنجا نرفتيم چون بيرون از ساختمان مسجد قرار دارد.

در کنار اين انبار موتورخانه مسجد است که دو سال قبل نيمي از آن را که در حد 15 يا 16 متر مي شد به يکي از افراد متدين و نمازگزار مسجد اجاره داديم و از آنجا که ايشان اهل شمال هستند آنجا را تبديل به برنج فروشي کردند.

ايشان آنقدر فقير و تنگدست است که حتي اجاره هفت، هشت ماه اخير را هم نتوانسته بود به مسجد بپردازد و تازه دو هفته پيش اجاره اين چند ماه را يکجا به مسجد پرداخت کرد.

منظورم از گفتن اين حرف ها اين است که ما هيچ خبري از وجود اسلحه در انبار مسجد نداشتيم. ساختمان قبلاً دست بسيج بوده است و بعد از منحل شدن هم ما فکر مي کرديم همه وسايل را با خودشان برده اند و اطلاعي نداشتيم. اگر من از وجود اسلحه ها در انبار مسجد خبر داشتم يقيناً تاکنون تحويل مراجع و مقامات مسوول داده بودم. اگر قصد سوئي هم داشتم که آنقدر عاقل بودم که آنها را در مسجد و در ملاء عام جلوي برنج فروشي که محل رفت و آمد مردم است نگه ندارم. لااقل در بياباني پنهان مي کردم.

ديروز دوستي من را در خيابان ديد و به شوخي گفت تو اين همه اسلحه داشتي و خبر ندادي، به ما مي دادي که کودتا مي کرديم. يعني اين مساله آنقدر مضحک است که ايشان به طنز اين حرف را به من مي زدند. من واقعاً در جريان اين انبار و اسلحه هايي که از آن کشف شده نبوده و نيستم و نبايد اين گونه عليه من جنجال کنند. گله من از خبرگزاري هاي رسمي کشور است که متاسفانه با اين موضع گيري ها و خبرهاي کذبي که منتشر مي کنند خودشان را بي اعتبار و بي حيثيت مي کنند از جمله خبرگزاري فارس و برنا که اين خبر را منتشر کردند. البته خبرگزاري برنا، آبرومندانه تکذيبيه من را منتشر کرد ولي خبرگزاري فارس تکذيبيه را ناقص منتشر کرد.

روزنامه کيهان، جوان و رسالت با بي تقوايي کامل اين خبر را با تيتر درشت چاپ کردند و به قول معروف از هول حليم در ديگ افتادند. مثلاً کيهان تيتر زده بود که هادي غفاري دستگير شد. بعد از چاپ اين خبر خودم به آقاي شريعتمداري تلفن زدم و گفتم آقاي شريعتمداري اگر دستگير شده ام پس چه جوري به شما تلفن زده ام. ايشان گفت نه، لابد شما از زندان به من تلفن زده ايد. به ايشان گفتم به شماره نگاه کنيد. آيا اين شماره زندان است؟ اين شماره منزل من است. اما ايشان به شوخي يا جدي باور نکرد. من هم گوشي را به همسرم دادم و گفتم شما به ايشان بگوييد من منزل هستم و دستگير نشده ام. همسرم هم با پوزخندي به ايشان گفت من دستگير نشده ام و در منزل هستم. بعد از اين مکالمه ايشان قول داد تکذيبيه را چاپ کند ولي اين کار را نکرد و دوباره که تماس گرفتم خودشان نبودند و مسوول دفترشان در پاسخ به سوال من که چرا تکذيبيه را برخلاف قولي که داده بوديد چاپ نکرده ايد، گفت شما دستگير شده بوديد و موقتاً آزاد شده ايد.

ما تاکنون دروغي به اين بزرگي نشنيده بوديم که از کيهان شنيديم. به آنها هم گفتم يقين بدانيد من شب اول قبر يقه شما را خواهم گرفت. شما با حيثيت و آبروي روحانيت، تشيع و وفاداران به انقلاب اسلامي و اين سرزمين به اين راحتي بازي مي کنيد و حرمت و قداست لباس روحانيت را در حد يک قاچاقچي پايين مي آوريد.

مشکل روزنامه رسالت هم با من به سال هاي دور برمي گردد؛ آن زمان که آقاي آذري قمي عضو هيات مرکزي روزنامه بودند و نظرات معاندي را عليه امام مطرح مي کردند. اين روزنامه از همان زمان نسبت به من کينه دارد. اين روزنامه در حرکتي ناشيانه يک خبر را دو جور نقل کرده است.

در صفحه اول با تيتر بزرگ آورده؛ «کشف سلاح در موسسه الهادي»، در حالي که موسسه الهادي با مسجد الهادي بيش از 300 متر فاصله دارد و اين دو هيچ ارتباطي با يکديگر ندارند.در داخل خبر آمده موسسه و مسجد الهادي، اما در پايان خبر فقط مسجد الهادي آمده است. یعني اول موسسه بوده، بعد موسسه و مسجد شده و در انتها مسجد شده.

-سلاح ها توسط چه نهاد يا چه کساني کشف شده است؟

همان طور که گفتم در کنار اين انبار يک اتاقي بود که تبديل به برنج فروشي شده بود. آن گونه که من شنيدم گويا افرادي از وزارت بازرگاني براي بازديد از اين مغازه آمده بودند، حالا تحت عنوان احتکار يا هر چيز ديگري که اسلحه ها را پيدا مي کنند.

-واقعاً احتکاري صورت گرفته؟

کدام احتکار؟ در اين مغازه 50 کيلو برنج بيشتر نبوده است. من نمي دانم اين افراد بر اساس کدام اصل و منطق 500 کيلو برنج را احتکار مي دانند. در خانه خيلي از مردم 500 کيلو برنج پيدا مي شود، آن وقت اينکه يک مغازه دار 500 کيلو برنج داشته باشد احتکار است؟

-اين احتمال هست که کسي اسلحه ها را در انبار مسجد گذاشته باشد؟

من از ماجرا خبر ندارم چون در اين انبار سال هاست که بسته بوده و خود من هم 17 سال است که به آن زيرزمين پا نگذاشته ام، اما فکر مي کنم اين اسلحه ها از قديم و از زماني که بسيج مسجد فعال بوده در آنجا باقي مانده است.

-چند قبضه اسلحه بوده است؟

من اطلاع دقيقي ندارم. خودشان آمدند، پيدا کردند و صورتجلسه کردند. بايد از روزنامه کيهان بپرسيد. گويا 98 قبضه اسلحه بوده است.

-خودتان آنجا نبوديد؟

نه، من هم در سايت ها و روزنامه ها خواندم.

-چه نوع سلاحي بوده؟

در روزنامه ها نوشته بودند تعدادي کلت، نارنجک، فشنگ و کلاشينکف بوده است. من تا همين لحظه نرفته ام ببينم چون روز پنجشنبه که اين آقايان به مسجد آمدند من خارج از تهران بودم. بعد هم که با داد و قال روزنامه ها و سايت ها روبه رو شدم. مثلاً روزنامه جوان با تيتر درشت چاپ کرده «رابطه کشف اسلحه و مهمات با ترورهاي خاکستري». لابد ما قاتل ندا آقاسلطان و مسعود عليمحمدي و... هستيم. اين بي اخلاقي ها درست نيست. من همين الان مشغول نوشتن يک نامه هستم و به همسرم هم گفته ام بعد از مرگم اين نامه را با من دفن کند تا روز قيامت حجتم کامل باشد.

-بعد از انتخابات صحبت هايي مطرح مي شد مبني بر اينکه بعضي از مساجد به اعضاي مسجد و بسيجي ها کلاه و باتوم و... داده اند. در مسجد الهادي هم اين مساله بود؟

بسيج مسجد الهادي 17 سال است که منحل شده است و هيچ نيروي بسيجي و نظامي ندارد.

-بعد از انتخابات هم چنين مساله يي مطرح نشد؟

خير، هيچ نيرويي از مسجد له يا عليه هيچ فردي موضع گيري نکرد. در مسجد ما فقط نماز و منبر و ذکر مصيبت است و هيچ فعاليتي غير از اين مواردي که گفتم، ندارد.

برچسب ها: غفاری اسلحه
ارسال نظرات