صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۳۵۲۴۷۵
تاریخ انتشار: ۱۲:۵۹ - ۲۱ اسفند ۱۳۹۶

فرارو- این اسم را بسیاری از مردم خصوصا اصحاب رسانه و مطبوعات بخوبى می شناسند. قاضی جوانى با لهجه غلیظ یزدی که در اواسط دهه ی ۷۰، با توقیف یکی پس از دیگریِ روزنامه ها و رفتار خاصش با متهمین، نامش بر سر زبانها افتاد و تا پایان عزلش از این سمت، دستور توقیف بیش از ۱۲۰ روزنامه و نشریه را صادر کرد.


و البته تنها توقیف روزنامه همه کارهای جناب قاضی نبود...!


حالا که روزهای فرود و زمین خوردن قاضی جوان و پرهیاهوی آن سال هاست و خاطرات ایام قدرت ایشان و نحوه ی برخورد خاص این قاضی معزول بیش از پیش بر سر زبانها خصوصا فضای مجازی افتاده، من بی آن که بخواهم و شایسته بدانم که طعن و تحقیری بر این زمین خورده روا دارم، فقط یادآور دو خاطره از ایشان می شوم؛ تنها به قصد عبرت گرفتن از تاریخ و گذر پر شتاب ایام که حقیقت، جایی دیر یا زود گریبان همه ی زورمداران و یا زورنداران! را خواهد گرفت.

■  اول
حدود سال ۷۳ یا ۷۴ بود.


هفته نامه پيام_دانشجو كه مدتى بود با تغيير مشى جدی، مطالب تندى عليه فسادهاى مالى و تجمل گرایی می نوشت، در فضاى آن روزها بسيار گل كرده بود.


نوك پيكان انتقادات آن متوجه مرحوم آقای هاشمى رفسنجانى بود كه درآن زمان در اوج قدرت و مورد حمايت مطلق نظام بود و حتى در نماز جمعه ها شعار: «مخالف هاشمى مخالف رهبر است /مخالف رهبرى دشمن پيغمبر است» شعار روز بود.

آن سال ها من دانشجوی رشته ی حقوق و خبرنگار روزنامه ی سلام بودم. در یکی از همان روزهایی که بار دیگر مقاله ی تند وتیزی در هفته_نامه پیام دانشجو چاپ شده بود، به دیدن مدیر مسوول، آقای حشمت_الله_طبرزدی - دوست و همرزم زمان جبهه و جنگ- رفتم.

بعد از نماز، ناهار مختصرى خورديم و بعد از يادکردن ايام گذشته، آقای طبرزدی گفت از نشريه شكايت شده و جهت حضور در شعبه ٣٧ كه در آن زمان به تصدى گرى قاضى ارجمندی به جرائم مطبوعاتى رسيدگى می كرد احضار شده است.


می خواست وكالتش را به عهده بگیرم‌ و همراه ايشان جهت دفاع به دادگاه بروم.


گفتم: من هنوز پروانه وكالت ندارم.‌

گفت: خودم يک بار رفتم.‌ يك نفر جاى قاضى ارجمندى آمده. کاری نداره، خودت بیا بریم.


از مندرجات پرونده اطلاعى نداشتم. برمبناى توضيحات مدير مسئول، چند روزی را که تا زمان دادگاه فرصت داشتم با شور و شوق عدالت طلبى ايام دانشجويی و حس و حال دفاع از يك همرزم، تمام وقت به مطالعه قانون مطبوعات (كه در قياس با قانون امروز بسیار قانون پيشرفته و جامعى بود) پرداختم.


با اساتيدم هم مشورت کرده و علاوه بر تنظيم لايحه، در روز مقرر با آمادگى كامل همراه طبرزدى به دادگاه رفتيم.


وارد شعبه شدیم. همه با احترام و احوالپرسی استقبال کردند. معلوم بود ایشان را کاملا می شناختند.


آن روزها همگی، از قاضى و بازجو گرفته تا اصحاب دفتر شعبه، هنوز به سابقه داران جبهه و جنگ ولو منتقد، احترام می گذاشتند ومثل اين روزها نسلي كه هيچ خاطره و تجربه اى از جبهه و جنگ نداشته و مآلا احترامى هم براى آن سوابق قائل نيست، متصدى امور نبود.


مرا معرفی كرد و گفت فلانى هم وکیل و هم رفیق است. نگاه كنجكاوانه اصحاب دفتر به وضوح نشانگر تعجب ازين جوانك كم سن وسال و تقبل وكالت پرونده اى در سطح ملى بود.


گفتند قاضى ارجمندى مرخصى است و شعبه فعلا تحت تصدى دادرس است. دادرسی كه حتى بعضى اصحاب دفتر شعبه هم هنوز چندان نمي شناختندش. طبرزدی تقاضايی نوشت و پرونده را جهت مطالعه در اختیارم گذاشتند و كسی هم از من مطالبه وكالتنامه نكرد.


به سالن شعبه كه سالنى بزرگ مثل سالن هاى سينما و پر از صندلى بود هدايت شديم. معلوم بود جهت محاكمات خاص است.


اولين تجربه حضورم در دادگاه بود. با اعتماد به نفس خاصى مطالعه و يادداشت بردارى را شروع كردم. پرونده قطورى بود پر از بريده هاى نشريه و شكايات متعدد از بنياد مستضعفان و محسن رفيق دوست گرفته تا بانك صادرات و شكات ريز و درشت ناشناس.


اواخر مطالعه ام بود. از سر و صداى دفتر معلوم شد دادرس آمده. در باز شد؛ جوانى كوتاه قد، كت و شلوار پوشيده و سيه چرده وارد شد و به گرمى با آقای طبرزدی احوالپرسی كرد. لهجه غليظ يزدی اش نشان می داد تازه از شهرستان آمده است. شوخ طبع می نمود.


طبرزدی مرا بعنوان رفيق زمان جنگ و وكيلش معرفى كرد. جناب مرتضوی با خنده گفت: وكيل براى چى آوردى؟!


پشت ميز قضاوت ننشست و روى صندلي هاى سالن، خيلی خودمانى كنار مهندس طبرزدى نشست و شروع كرد به حرف زدن: معلومه چيكار دارى مي كنى؟! همه رو ميزنى و ميرى، كلى شكايت ازت شده!


بعد از خواندن شكايت ها، طبرزدى شروع به توضيح كرد و من هم نطق قرايی در خصوص لزوم محاكمه با حضور هيئت منصفه و عنصر قانونى و روانى جرم و..... ارائه دادم.‌ معلوم بود سرسرى به دفاعيات من گوش می دهد. بيشتر دوست داشت با حشمت الله طبرزدی حرف و گپ و گفت داشته باشد.


بعد از آن که دفاعيات من تمام شد در حالى كه تيك معروف سرشانه اش را داشت، رو به آقاى طبرزدى كرد و با لهجه ی غليظ یزدی گفت: آققاى وِكيل بِرا من از ققانون ميگه، من خودم ققانونو از حفظم، آققاى هاشمى(رفسنجانی) زنگ زده گفته بِبِند، خِلاص!

بيرون از دادگاه با آقای طبرزدی قدم می زدیم؛ گفتم: مهندس، اين قاضى مرتضوى پديده ايه!


پرسيد:چطور؟


گفتم: كسی كه با اين صراحت ميگه فلانى گفته روزنامه رو ببند و رعايت ظاهرى استقلال قاضى رو نميكنه و به اين راحتى هم مثل كارمندى زيردست، اطاعت امر مي كنه پدیده س و آینده ش هم مشخصه!

طبرزدی خندید.

چندی بعد حکم توقیف هفته نامه پیام دانشجو صادر شد!

 

■ دوم

در ايام پر التهاب ١٨ تير ٧٨ بود كه بنده بازداشت و نشريه اى كه در آن فعاليت داشتم تعطيل شد.


بخشى از پرونده تحت عنوان اقدام عليه امنيت ملى و تبليغ عليه نظام در دادگاه انقلاب و بخشى نيز بعنوان جرم مطبوعاتى به قاضى مرتضوى -كه آن روزها نام آشنایی برای اهالی مطبوعات شده بود- ارجاع شد.


مرتضوی بارها بر اساس شیوه ی مرسومش من را به دادگاه احضار می کرد وبى نتيجه برمي گشتم.


دیگر بعد از چند سال از‌ غلظت لهجه اش بنحو محسوسی كاسته شده بود و رنگ و رويش هم بازتر.

یک روز که دوباره به دادگاه احضار شده بودم، همراه وكيلم مرحوم محمد على سفرى كه راد مرد سفيدمویی از ياران مصدق و معروف به ملى مذهبى ها بود، نزد قاضى مرتضوی رفتيم.

پيرمرد عصازنان و به سختى پله هارو طي كرد.


مرتضوى وكيلم را بخوبى می شناخت پشت ميز بلند قضاوتش نشسته بود.


دعوتمان كرد به نشستن.


بشقابى ميوه جلويش بود؛ با همان شوخ طبعى ذاتی و البته با لحن تحقير آميزى رو به من گفت:

فلانى، آخه اين فسيل ها رو برا چى دنبال خودت راه ميندازى؟!  منظورش جناب سفرى، وكيلم بود.

از شرمندگى مقابل وكيل سرخ شدم ولى جرات اعتراض نداشتم. مي دانستم با كسی سر لج بيفتد حالا حالا ها کارش گیر وحسابش باكرام الكاتبين است!

مرحوم محمد على سفرى بدون هيچ ناراحتى و با خنده تمسخرآميز و خونسردى، بدون كسب اجازه، ظرف ميوه را جلوى خودش كشيد و سيب يا خيارى برداشت و در حال پوست كندن گفت: زمان شاه، ما زندانى سياسي بوديم. زندان بان آذرى زبانى بود به اسم استوار ساقى، اين بنده خدا روزها جلوى چشم افسران مافوق موقع شكنجه و اعتراف گيرى حضور داشت كه چنان با كابل كف پا می زدند كه بشدت ورم می كرد. شب ها كه مامورين ساواك و مسئولين ما فوق نبودند، استوار به كابل خورده ها سر می زد، ظرف آب گرم و خوراكى و سيگار می آورد و با دلجویی و عذر خواهى طلب بخشش می كرد و با لهجه شيرين آذرى می گفت: من مامورم و معذور، اطاعت نكنم بدبختم می كنند؛ و در كمك به زندانى، پاهايش را ماساژ می داد.


انقلاب شد و هركدام از بازجوها و زندان بانان كه دستگير می شدند، زندانيان آزاد شده همديگر را خبر می كردند كه جهت شكايت وشهادت در دادگاهشان شركت كنند.


يك روز خبر دادند استوار ساقى دستگير شده. همه زندانيانى كه او را می شناختند از جمله مرحوم آیت الله طالقانى و ديگران بدون استثناء، شهادت يا پيغام دادند که استوار آدم بدى نبود. اگر هم می زد بعدش دلجويى می کرد و همين شهادت ها موجب خلاصى استوار از اعدام و تبرئه اش شد.

سپس در حالى كه ميوه را می خورد بدون نگاه كردن به قاضى مرتضوى كه با تكبر خاصى لم داده بود ادامه داد: جناب مرتضوى تو كه مي دانم مامورى و معذور و به فرموده عمل می كنى ولى طورى رفتار كن كه چند سالِ ديگه كه وقت محاكمه ات رسيد بگن مرتضوى آدم بدى نبود، اذيت می كرد ولى مامور بود و معذور!

جناب مرتضوى كه آشكارا برافرخته بود با لبخندى تصنعى گفت: عمر تو كفاف نميده اون روزو ببينى!

مرحوم سفرى بي درنگ و حاضر جوابانه پاسخ داد: شايد من نبينم ولى مطمئنم اين جوان مي بيند... (با چشمش به من اشاره كرد)

 

▪️ همانطور كه مرحوم سفرى گفت، من و خیلی های دیگر هستیم و روزهاى افتادن قاضى مرتضوى از صندلى قدرت را می بینیم.


و اين عبرتى است براى هرآن كس كه امروز بر مسندى نشسته و می‌ پندارد جاودانه است و می تواند تا ابد‌ بی پروا بتازاند.


و نيز ياد مرحوم محمد على سفرى _وكيل آزاده- را گرامى می دارم كه چند سال بعد به دستور مجموعه تحت نظر قاضى مرتضوى بازداشت و در زندان اوين درگذشت!

حسین کاشانی

ارسال نظرات
ناشناس
۱۳:۴۹ - ۱۳۹۶/۱۲/۲۲
کجاي کاريد تازه يکي يکي گندشون در مياد بقول معروف مشت نمونه خروار که هيچ بلکه خروارهاست
روزي اعتراض يا مخالفت با مرتضوي يا مرتضوي ها مخالفت با مصالح مملکت بود اگر فرد قدرتمندي از ايشان شکايت نميکرد ايشان همچنان در مسند قدرت باقي و يکه تازيهاشون ادامه داشت
123
۰۹:۲۱ - ۱۳۹۶/۱۲/۲۲
خيلي سطحي است كه امثال آقاي مرتضوي علت تام عملكرد غلط معرفي شود . ايشان صرفا يك معلول است كه بر بستر مهيا شده از سوي كانونهاي واقعي قدرت عمل كرد. حال كه تاريخ مصرف او گذشته مثل يك دستمال كهنه دور انداخته شد تا آتش عملكرد او دامن مسببين واقعي را نگيرد!
ناشناس
۰۹:۱۱ - ۱۳۹۶/۱۲/۲۲
از رحمت خدا به دور باشند سعيد مرتضوي ها و كساني كه از او حمايت كردند
ناشناس
۰۲:۰۹ - ۱۳۹۶/۱۲/۲۲
فعلا روزهای خوبشه
ناشناس
۲۰:۴۴ - ۱۳۹۶/۱۲/۲۱
رفسنجانی منتقدان خودش را به زندان میانداخت اما وقتی از اسب قدرت پیاده اش کردند مردمدار شد
حمید
۱۸:۲۳ - ۱۳۹۶/۱۲/۲۱
هروقت مرتضوی مجازات شد باور میکنم. الان محاکمه شده...محکوم هم شده ولی هنوز با محافظ آزادانه داره میره و میاد و کسی دستگیرش نمیکنه. پس باید شک کرد که آیا اصلا" قراره این فرد مجازات بشه؟
احسان
۱۸:۱۶ - ۱۳۹۶/۱۲/۲۱
هرجع بر سر مردم و کشور میاید به خاطر این است که به حقوق دیگران بی توجه هستیم
علی
۱۷:۴۱ - ۱۳۹۶/۱۲/۲۱
باور کردنی نیست!!!!!!!!!! یعنی این آدم نما!!!!!قاضی مرتضوی ، سالها در ام القرای اسلام، داشته این همه به مردم این مملکت زور می گفته و جنایت می کرده ؟؟!!!!!!!یعنی این مملکت یه بزرگتر نداشته تا جلوی ش را بگیره؟؟؟؟؟!!!!!!!!!! دیگه به چی این حکومت میشه اعتماد داشت؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!
صغری
۱۷:۲۷ - ۱۳۹۶/۱۲/۲۱
مملکت اسلامی همه چیزش باید اسلامی باشد. از اقای مرتضوی مسلمان ترنداریم؟!!
ناشناس
۱۶:۴۴ - ۱۳۹۶/۱۲/۲۱
خاطرات بسیار خوبی است امیدوارم خاطرات بیشتری نوشته شود تا یادآوری عملکردش باشد تا ایشان به عملکرد خود افتخار نکند.
لیلا
۱۶:۰۴ - ۱۳۹۶/۱۲/۲۱
نوشته ی بسیار تاثیرگذاری بود.

شاید گوشه ای امثال مرتضوی که هنوز بر مسندی نشسته اند و خود را به خواب زده اند بخوانند و بیدار شوند.

و بیشتر، آنهایی که محاکمه ای عادلانه یا مجازاتی برای مرتضوی ها اجرا نمی کنند بدانند که مردم حافظه ی خوبی دارند!!!
محمد
۱۵:۵۳ - ۱۳۹۶/۱۲/۲۱
تاریخ آیینه تمام نمای عاقبت سفاکین و جاه طلبان و دیکتاتورها هست .
ناشناس
۱۵:۳۴ - ۱۳۹۶/۱۲/۲۱
ننگ بر قاضی مزدور!
ناشناس
۱۵:۱۷ - ۱۳۹۶/۱۲/۲۱
آزادبودن مرتضوی ننگی ابدی بر پیشانی قوه قضائیه
حمید
۱۵:۱۶ - ۱۳۹۶/۱۲/۲۱
مرتضوی از اول نشان داد فردی مستنبد و خودخواه و متکبر است . چرا باید این قاضی ها با این ویژگی رشد کند و دادستان شود و... قوه قضاییه پاسخ گو باشد .چند سال باید دادگاه او طول بکشد؟ چند سال با این همه ادله علیه او
ناشناس
۱۵:۱۵ - ۱۳۹۶/۱۲/۲۱
مرتضوی تحت حمایت چه کسی بوده؟
علی
۱۴:۲۰ - ۱۳۹۶/۱۲/۲۱
مرتضوی انسان هست فکرنکنم بی ذات تر از خودش پیدا کند ونمیدانم این خبیث را کی ساپورت میکنه که دزدی جنایت براش مثل اب خوردنه. به یاری رهبرمان، نسل شما اسلام وانقلاب بدنام کن ها را به زباله دان تاریخ میپیوندد. درود برسید علی که سرامد تمام رهبران ویار امام عزیز بود
ناشناس
۱۴:۱۶ - ۱۳۹۶/۱۲/۲۱
از این آدمهای که خوی ددمنشانه دارند کم نیستند ولی جالب اینه که ایشان گماشته چه کسانی در این پستهای خاص و مهم مملکتی آنهم در همان سنین نوجوانی و جوانی بودند!!!
خدا آن ظالمینی را لعنت کند که برای سرکوب و تحقیر مردم از چنین موجودی استفاده کردند
یک ایرانی
۱۴:۱۵ - ۱۳۹۶/۱۲/۲۱
مقایسه کنید :
1- مرتضوی - سال 78 - سال 88 - کهریز کولا - روح الامینی ها - تامین اجتماعی - بعد از 8 سال پیگیری و دوندگی شاکیان - 250 تومن جریمه - 5 سال حبس بدوی - در اثر یک جمله ی معذرت میخوام مردند ! 5 سال = 2 سال نهایتا ..
2- دخترکی گمنام - روی باکس برق خیابون - روسری سفید روی چوب - سریعا در عرض کمتر از یکماه = همون 2 سال حبس !!
این است تساوی جرم ها و افراد در برابر قانون ..
این است اصل تناسب جرم و جزا
اونوقت بگین احمدی نژاد چرا میگه قوه ی قضائیه فاسد شده ناجور !!
علی آقا
۱۴:۱۴ - ۱۳۹۶/۱۲/۲۱
یادم میاد دوران اصلاحات وبسته شدن فله ای روزنامه ها من دانشجو بودم در آن زمان دربین بحثها با همکلاسیها و جمعی که با هم بحث میکردیم من میگفتم مشکل اساسی ما از سه سعید ناشی میشود اولین سعید امامی بود که همه دیدیم چه حادثه ای برایش اتفاق افتاد سعید دوم حجاریان بود که دیدیم نشد حذفش کنند سعید سوم هم جنای اقای مرتضوی بود که خودش و گذ عمر اینگونه مچاله اش کرد و خدا میداند چگونه حذف خواهد شد
ناشناس
۱۴:۱۰ - ۱۳۹۶/۱۲/۲۱
امثال مرتضوی از فردای پیروزی انقلاب گل کردند فقط ازراه ریاکاری وظاهرسازی وتمام مسئولین رده بالا بدلیل استفاده ابزاری ازآنها اجازه دادن ازتمام استعدادهای خود حتی ازنوع غیرانسانی استفاده کنند چون نیازبود تا زمان سررسید همه آنها برسدوباز نوبت به افراد جدید براساس نیاز جامعه پیدا شوند واین هنر را ادامه دهند.این فقط برای حکومت کردن ودر قدرت ماندن تعدادی بوده وخواهد بود.
ناشناس
۱۷:۰۷ - ۱۳۹۶/۱۲/۲۱
فعلا که داره آزاد میچرخه! حالا با اون محافظ های هیکلدارش یا نه نمی دونم. مرتضوی وقتی واقعا به سزای خودش میرسه که آمرینش محاکمه و مجازات بشن.
بنده خدا
۱۴:۰۲ - ۱۳۹۶/۱۲/۲۱
حذف های گسترده سیاسی فرهنگی طی سه دهه و روی کار آمدن تفکرات سالوس گر و مداح صفت سبب شد مرتضوی ها رشد کنند . سیاستی که خود را فراتر از قانون معرفی کرده و پاسخگویی را دون شان خود دانسته و فرومایه های چاکر ماب را جایگزین نخبگان کرده است .
ناشناس
۱۳:۴۷ - ۱۳۹۶/۱۲/۲۱
خداوند سفری رو رحمت کنه. این آدم مرتضوی هم امیدوارم تو زندان دچار خودکشی بشه
فريبرز
۱۳:۴۶ - ۱۳۹۶/۱۲/۲۱
اي كشته كه را كشتي.......خدايا نگزار خون بي گناهان پايمال شود
ناشناس
۱۳:۴۴ - ۱۳۹۶/۱۲/۲۱
چقدر قاضي مرتضوي پشتش قرص است؟
ناشناس
۱۳:۲۷ - ۱۳۹۶/۱۲/۲۱
این نوشته خیلی تاثیرگذار بود :((
ولی اونی که باید عبرت بگیره نمیگیره. در ضمن مرتضوی هنوزم میچرخه واسه خودش! هنوز ما افتادن این آدم رو اونطور که باید ندیدیم
ناشناس
۱۴:۱۳ - ۱۳۹۶/۱۲/۲۱
قرار هم نیست ببینیم هموطن!...اون خودیه و ما نخودی!
ناشناس
۱۳:۲۵ - ۱۳۹۶/۱۲/۲۱
ظاهرا جناب مرتضوی میتونند که به زندان نروند و کسی هم کاری نمیتواند بکند!!!!

واقعا همه ما در ایران برابر قانون یکسان هستیم؟!
ناشناس
۱۳:۲۱ - ۱۳۹۶/۱۲/۲۱
کار به اون آدم ندارم ولی به سیاق مرام ما ایرانی ها امروز نطق همه باز شده تا از این آدم از اسب افتاده و ناجوانمردی هایش خاطره ها تعریف کنند . ای بسا اگر این دهان ها همان موقع باز می شد و با تحمل مرارتها حق و حقیقت را فریاد می زد ، خود مرتضوی هم سرنوشت بهتری پیدا می کرد .
ناشناس
۱۸:۳۹ - ۱۳۹۶/۱۲/۲۱
صحبت شما درسته ولی اگه اون موقع چیزی می گفتن قطعا کمترین مجازاتشان قتل خانوادگیشان بود
رضا
۲۲:۰۱ - ۱۳۹۶/۱۲/۲۱
سلام دربيان شماهم بليه ي ديگرى موج ميزند:
اينكه بالاى گود بايستيم و مترقع باشيم ديگران جان و زندگى خودرا در معرض خطر قرار دهند و ما بدون ذره اى ريسك كنار خانواده و شومينه بنشينيم و به كسي كه جلوى خطر رفته بگيم چرا جلوتر نرفتى؟!! از خودمان بپرسيم چه قدمى برداشتيم كه امثال مرتضوى توليد نشوند؟ جز تماشا؟ امثال نويسنده اين خاطره حداقل انقد شهامت داشتند كه تاحبس و مرز متلاشي شدن زندگى و خانواده رفتند، منو شما چى جناب ناشناس؟!
ناشناس
۰۸:۵۲ - ۱۳۹۶/۱۲/۲۲
حالا هم دیر نشده؛ امثال مرتضوی همچنان در قوه قضاییه حضور پررنگ وفعال دارند و بفرموده حکم می دهند و بفرموده تبرئه می کنند.
پس بیایید راجع به آن ها حرف بزنیم شاید فرجی شد و فرجام مرتضوی در این دنیا را پیدا نکردند.