صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۳۴۳۹۶۶
تاریخ انتشار: ۰۹:۴۸ - ۲۰ دی ۱۳۹۶
محمد بیاتی؛ "مردم ایران قابل پیش بینی نیستند." این گزاره‌ای است که بار‌ها و بار‌ها از افراد و تریبون‌های مختلف شنیده ایم.
اکنون از حوادث سال ۱۳۸۸ تا حوادث دی‌ماه ۱۳۹۶ نزدیک به یک دهه می‌گذرد و هنوز بسیاری روزنامه نگاران و تحلیل‌گران ضمن تحلیل هایشان بر غیر قابل پیش بینی بودن کنش‌های سیاسی مردم ایران تاکید می‌کنند.
 
حوادث اخیر برگ دیگر و بسیار قابل توجه‌تری از این غیر قابل پیش بینی بودن را نمایان ساخت و آن هم این بود که گویی سیاستمداران و تحلیل‌گران در ایران نیز قابل پیش‌بینی نیستند.
 
بسیاری از افراد شناخته شده صحنه سیاست ایران که محکم و استوار در کنار جنبش سال ۱۳۸۸ قرار گرفتند و از آن حمایت کردند، اکنون و در دیماه ۱۳۹۶ اعتراض و نارضایتی مردم را به گونه‌ای دیگر تحلیل کردند و چه مستقیم و چه تلویحی این ناآرامی و اعتراض‌ها را بدون هدف، بی تاثیر شمردند و در مواردی ماهیت آن را نیز زیر سوال بردند.
 
هر کدام از این تحلیل‌گران دلیل‌های خود را برای چنین نظراتی داشتند. عده‌ای اعتراضات ۹۶ را بدون پشتوانه سیاسی و بدون لیدر و رهبر و در نتیجه ناقص فرض کردند، عده‌ای نیز معتقدند چنین اعتراض‌هایی ریشه‌های خارجی دارد.
 
در این بین میان اصلاح‌طلبان و اصول‌گرایان فرق چندانی نبود و دیگر نمی‌شد در جهت‌گیری نسبت به این حوادث، مرز مشخصی میان جریان اصلاح‌طلبی و جریان اصول‌گرایی قائل شد. این شباهت در اظهار نظر تا جایی پیش رفت که برخی فعالان سیاسی و اجتماعی، تحلیل کردند که حوادث دی ۹۶ زنگ مرگ جریان اصلاح‌طلبی را به صدا درآورد.
 
این گروه از فعالان معتقدند به علت اینکه در حوادث دی ۹۶ مردم به ندای اصلاح طلبان و برای طلب خواسته‌های برنامه ریزی نشده آن‌ها بیرون نیامدند پس لاجرم این ناآرامی‌ها از سوی اصلاح‌طلب‌ها، محکوم شده و اساسا این تجمعات را زیر سوال برده‌اند که در واقع هم چنین شد و بسیاری از نخبگان و تشکل‌های اصلاح طلب اعتراض‌های دی ۹۶ رامحکوم کردند و در مواردی همان ادبیات را به کار بردند که جناح اصول‌گرا عموما در این مواقع به کار می‌برد.

افرادی نیز این ناآرامی‌ها را فراجناحی خوانده و معتقدند مردم از دوگانه اصلاح‌طلبی و اصول‌گرایی گذر کرده‌اند و اکنون با موضوعات کلان‌تری سر ناسازگاری دارند.
 
در این میان و آن‌چه که به زعم نگارنده کمتر به آن توجه شد (جدای از اینکه علت این تجمعات مسائل اقتصادی بوده یا خیر) این است که برخلاف سال ۸۸ و حتی برخلاف اغلب جنبش‌های سیاسی و اجتماعی در ایران، نا آرامی‌های دی ۹۶ از تهران شروع نشد و در تهران ادامه پیدا نکرد و حتی در تهران تمام نشد. پایتخت نشینان جز در مواردی محدود، نقشی قابل اعتنا در این حوادث نداشتند. برعکس عمده درگیری‌ها در شهر‌های کوچک و حتی در شهر‌هایی که تا به حال اسمی از آن‌ها نشنیده‌ایم به وقوع پیوست. حوادثی که برخی از اهالی آن شهر‌ها نیز از اتفاق افتادنش انگشت حیرت به دهان گزیدند و باورشان نمی‌شد که شهرشان این‌گونه صحنه درگیری شود.
 
اما چرا این حوادث در تهران نمود چندانی نداشت. در خبر‌ها خواندیم که بیشتر دستگیر شدگان در این حوادث زیر ۲۵ سال بوده اند. یعنی متولدین ۱۳۷۰ به بعد. متولدینی که چیزی از جنگ و انقلاب ندیدند و اکنون در عصر انفجار اطلاعات سرشار از خواست و آرزو هستند. نسلی که می‌تواند در عرض چند ثانیه وضعیت خود با هم سن و سالان خود در نقاط مختلف دنیا و حتی کشور خودمان را مقایسه کند. این جوانان با جوانان دهه ۶۰ که حتی خبری از محله‌های اطراف خود نداشتند، بسیار متفاوتند.
 
این نسل در زمان شکل گیری دولت اصلاحات که منبع امید دهه شصتی‌ها بود، حداکثر ۶ سال داشتند و در زمان پایان دولت اصلاحات حداکثر ۱۴ سال. یک روی این سخن این است که امید به اصلاحات برای نسل دهه ۷۰ به بعد، توهمی بیش نیست و اساسا برایشان معنا ندارد پس اینکه در عرض کمتر از ۲۴ ساعت شعارهایشان از دغدغه‌های اقتصادی به شعار‌هایی رادیکال تبدیل شد، چندان جای تعجب ندارد.
 
اکنون با نسلی عجیب مواجهیم که به عقیده روانشناسان برای رسیدن به امیال و خواسته‌هایشان هیچ صبر و شکیبایی ندارند و انگار از کسی هم نمی‌ترسند و هیچ حرکتی برایشان «تابو» نیست، درست برخلاف دهه شصتی‌ها. یک بار دیگر به یاد بیاورید ویدئوی خودکشی آن دو دختر نوجوان اصفهانی را که چقدر حیرت‌انگیز و راحت به سمت مرگ و خودکشی می‌رفتند، توگویی قرار است به پیک نیک بروند.
 
به حساب نیامدن، تحقیر شدن و در کل دیده نشدن نسل ۷۰ به بعد در شهرستان‌ها و البته روستا‌ها، جراحتی عمیق در روح و روان جوانان ساکن چنین مناطقی ایجاد کرده‌است. جراحتی که ناشی از ندیده گرفتن هویت سیاسی و اجتماعی این نسل ایجاد شده است و اکنون تبدیل به خشمی ویرانگر شده‌است.
 
خشمی که در حوزه شخصی منجر به خودزنی فکری و حتی فیزیکی شده‌است و درحوزه عمومی تنها منتظر فرصت است که کار از دست نهاد‌های قدرت بیرون برود و آن وقت تبدیل به زرادخانه‌ای شود که گویی دیگر خودی و غیر خودی را نمی‌شناسد و قدرت تشخیصش را از دست داده‌است.
 
تا وقتی که این نسل از سوی دولتمردان دیده نشود و خواسته‌ها و درونیات آن‌ها مورد برسی و تحقیق قرار نگیرد، باید منتظر اتفاقات ناگوار دیگری باشیم.
 
بنابر آن‌چه گفته شد، اعتراض‌های اخیر را قبل از آن‌که شورش گرسنگان، فوران خشم تهیدستان و هر چیزی شبیه این بنامیم، باید آن را تمنایی بدانیم از سوی نسل دوم و سوم انقلاب برای دیده شدن.
ارسال نظرات