صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۳۴۲۰۴
موتمن کارگردان "صداها"
تاریخ انتشار: ۱۴:۲۲ - ۰۹ آبان ۱۳۸۸


فرزاد مؤتمن پس از گذشت 6‌سال، سر‌انجام با «صداها» امكان اين را يافت كه فيلم مطلوبش را بسازد؛ آن هم در شرايطي كه به‌نظر مي‌رسيد با فيلم‌ها و تله‌فيلم‌هايي كه مي‌سازد هر روز از سيماي كارگردان «شب‌هاي روشن» بيشتر فاصله مي‌گيرد. اينكه چرا بايد فيلمسازي صاحب سليقه و نگاه، تن به كارگرداني آثاري بدهد كه دور از افق‌هاي ذهني‌اش قرار دارند، سؤالي است كه پاسخش را بايد در شرايط نامطلوب سينما در اين سال‌ها جست‌وجو كرد؛ شرايطي كه باعث مي‌شود فيلمسازان خوش‌قريحه براي اينكه از سينما حذف نشوند، فيلمنامه‌هاي مورد علاقه‌شان را كنار بگذارند و متن‌هايي را جلوي دوربين ببرند كه به‌راحتي هر كس ديگري مي‌تواند آنها را بسازد.

«صداها» اما، نقطه اوجي ديگر در كارنامه فيلمسازي‌ است كه پس از آغازي اميدوار‌كننده، نتوانسته بود مسير مطلوب و دلخواهش را ادامه دهد؛ تجربه‌اي دشوار با روايتي غير‌خطي كه موفق مي‌شود تماشاگر را تا انتها با خود همراه كند؛ البته به شرطي كه سينمايي براي نمايش اين نوع فيلم‌‌ها وجود داشته باشد. به‌نظر مي‌رسد در سينماي ايران ساخته شدن فيلم متفاوت (با همه دشواري‌هايش) بسيار ساده‌تر از اكران مناسب آن است.

«باج‌خور» و حتي «جعبه موسيقي» آثاري پذيرفتني از كارگردان‌ «شب‌هاي روشن» نبودند. با «صداها» گويا به سينماي مطلوبتان بازگشته‌ايد؛ سينمايي كه نه قرار است گيشه را فتح كند، نه حاصل موج معناگرايي مد روز است. «صداها» چگونه ساخته شد؟
وقتي «شب‌هاي روشن» را ساختيم از ما حمايت نشد. به اين فيلم حتي در جشنواره هم جايزه ندادند و فقط آن را در 2‌رشته كانديدا كردند. بعد از آن حتي به اكرانش هم رضايت ندادند و ما به‌سختي توانستيم اين فيلم را اكران كنيم.

در آن شرايط احساس كردم نمي‌شود دوباره فيلمي مثل «شب‌هاي روشن» بسازم؛ البته نه به اين معنا كه تلاشي براي ساخت فيلم‌هاي دلخواهم انجام ندهم اما از سال 81 تا 86 و 87 من 16 تا از فيلمنامه‌هايم در جاهاي مختلف رد شد يا بلوكه شد يا حامي نداشت. وقتي از جنس سينمايي كه خوب است و دوستش داري، حمايت نمي‌شود مجبور مي‌شوي نگاهت را به سينما صنعتي‌تر كني. من در بين فيلم‌هايي كه بعد از «شب‌هاي روشن» ساختم، «باج‌خور» را دوست دارم. بعضي معتقد بودند اين فيلم كليشه‌اي است اما «باج‌خور» از جنس كليشه‌هايي بود كه در سينماي ايران ساخته نمي‌شود و ديگر اينكه از جنس فيلم‌هاي درجه 2 بود. من عاشق فيلم‌هاي درجه2 (b grade) هستم. اين جنس فيلم‌‌هاي مهجور درجه 2 را دوست دارم.

پس از 2 همكاري موفق با سعيد عقيقي در «هفت پرده» و به‌خصوص «شب‌هاي روشن» چرا 6 سال طول كشيد تا باز هم با عقيقي كار كنيد؟ بهترين فيلم‌هاي شما، آثاري هستند كه او فيلمنامه‌هايشان را نوشته!
متأسفانه مجالي دست نمي‌داد و تلاش من و سعيد عقيقي در اين سال‌ها ناكام ماند. 

عقيقي چند فيلمنامه خوب از جمله «دل تاريكي»، « شب پيشگويي»، « ناتمام » و... داشت كه حداقل به‌جرات مي‌گويم «دل تاريكي» عالي بود؛ فوق العاده بود اما هيچ‌يك امكان كار پيدا نكرد. تا اينكه در سال‌86 بالاخره سعيد «صداها» را نوشت. همان ابتدا كه قصه هم شكل نگرفته بود مجذوبش شدم؛ درام جنايي با پس‌زمينه اجتماعي؛ تصويري از عصبيتي كه در جامعه پر‌تنش ما هست. عامل دومي كه من را جذب اين فيلمنامه كرد اين بود كه ما در «صداها» جامعه را نمي‌بينيم و جامعه در چند اتاق، كپسول شده است و ديگر اينكه جنس روايت سر‌راست نبود و از ته به سر بود.

شيوه روايت داستان در «صداها» به گفته خودتان سر‌راست نيست. فكر نمي‌كنيد اين شيوه با عادت و به اعتقاد برخي خورند تماشاگر ايراني فاصله دارد؟ موقع ساخت هراسي از اين موضوع نداشتيد؟
در اين شيوه روايت، ديگر خود قصه مهم نيست چون انتهاي داستان از همين ابتدا براي تماشاگر روشن است. حالا اتمسفر داستان و آدم‌ها در اين جنس روايت مهم است. 


‌كارگرداني «صداها» هم يك زورآزمايي عجيب براي خودم بود؛ 90 دقيقه تنها در چند اتاق؛ پيدا كردن ميزانسن‌هاي مناسب، معماري و طراحي فضا بايد طوري مي‌بود كه تماشاگر را خسته نمي‌كرد. اين مسئله چالشي را براي خودم به‌وجود آورد كه از آن بي‌اندازه لذت بردم. اين خطر هميشه وجود دارد؛ مخصوصا وقتي لحن فيلم كمي تجربي مي‌شود؛ اما به تماشاگر اعتماد و ايمان داشتم. 

جوان‌هايي را مي‌بينم كه در كلوپ‌هاي ويدئو، دائما به‌دنبال اين قبيل فيلم‌ها هستند؛ دنبال يك كپي از «21 گرم»، «ممنتو»، « پنج در دو»، « 11 و 14 دقيقه» و... . اين فيلم‌هاي سال‌هاي اخير است كه در همه آنها از روايت‌هاي غيرخطي استفاده شده است. هنوز در كلوپ‌هاي دانشجويي، مي‌نشينند و «راشومون» را نگاه مي‌كنند و در مورد آن بحث‌هاي داغ به راه مي‌اندازند.

اينها باعث مي‌شد من فكر كنم اين فيلم‌ها مخاطب دارد. جالب است بدانيد كه من «صداها» را چند روز پيش در پرديس ملت با تماشاگر اتفاقي ديدم. منظورم تماشاگري است كه آمده بود فيلم ديگري ببيند ولي به خاطر تغيير فيلم، به ناچار به تماشاي «صداها» نشسته بود. من وقتي جنس تماشاگر حاضر در سالن را ديدم به‌شدت ترسيدم چون به‌نظرم نمي‌رسيد كه مخاطب فيلم من باشند اما نيم ساعت كه از فيلم گذشت، ديدم كه سكوت مطلق فضاي سالن را پر كرده. هيچ‌كس در طول فيلم از سالن بيرون نرفت. هيچ‌كس در انتها نگفت كه چرا فيلم سر‌و‌ته نداشت، چرا قصه را درست تعريف نمي‌كرد. در انتها، تماشاگران راجع به محتواي فيلم با يكديگر صحبت مي‌كردند. اگر ما در‌گير فرماليزم بوديم تماشاگر اينطور نبود.

بردن فيلم به فضاي آپارتمان و اينكه تقريبا تمام فيلم در سكانس‌هاي داخلي مي‌گذرد، مي‌توانست منجر به تكراري‌شدن فضا شود كه البته اين اتفاق نيفتاده است. چگونه به اين ريتم رسيديد؟ فيلمي مثل «صداها» اگر ريتم مناسبي نداشته باشد، به‌شدت مستعد ملال‌آور‌شدن است!
موقع دكوپاژ خيلي حواسمان به اين بود كه پلان تكراري نگيريم. خيلي سعي كرديم با اينكه فضاها بسته است در دام معماري تله‌تئاتر‌ها نيفتيم و دكوپاژ سينمايي داشته باشيم؛ در همان فضاي محدود اتاق‌ها، لانگ‌شات، زياد داشته باشيم. از بازيگرها خواستيم سريع و با ريتم تند صحبت كنند و كنش و واكنش سريع داشته باشند. نسخه اصلي «صداها» 97 دقيقه بود. بعد از اتمام فيلم، تهيه‌كننده و تدوينگر معتقد بودند ‌ به خاطر بسته بودن و خفه بودن فضاها، (خانه‌‌اي كه مثل زندان به‌نظر مي‌آيد)، با اين تايم شايد تماشاگر تحمل ادامه داستان را پيدا نكند.
 
با تدوينگر به اين نتيجه رسيديم كه يك صحنه كامل را دربياوريم؛ يك صحنه بين پگاه و مادرش؛ تنها صحنه‌اي كه در آن بارقه‌هاي اميد ديده مي‌شد. 12 دقيقه از فيلم حذف شد. البته از اين حذف دريغ دارم و در عين حال خوشحالم. 85 دقيقه، زمان مناسبي است؛ زماني است كه تماشاگر هنوز انرژي براي ادامه داستان دارد. اما شايد اگر ادامه پيدا مي‌كرد، خسته‌كننده مي‌شد. البته اميدوارم در نسخه دي‌وي‌دي، اين ‌12دقيقه دوباره به فيلم اضافه شود.

«صداها» زيادي شلوغ نيست؟ برخي اعتقاد دارند اگر يكي دو كاراكتر حذف مي‌شد، فيلم بهتر و منسجم‌تر از كار در مي‌آمد.
نمي‌دانم. به هر حال 3 قصه به‌طور موازي در حال پيش‌روي است و در اين ميان يك قصه پر‌رنگ‌تر است؛ با كاراكترهاي رؤيا، حميد و رضا كه يك مثلث عشقي است. داستان سهيل و مريم و همين‌طور داستان شيرين، نگار و مادر شيرين، 2 قصه كمرنگ‌تر فيلم است كه قصه اصلي را غنا مي‌بخشد و مفاهيم ثانويه به قصه اصلي مي‌دهد. در فيلمنامه اوليه قصه شيرين و نگار نبود ولي بعد وقتي عقيقي مشغول نوشتن فيلمنامه بود، يك شب گفت احساس مي‌كنم اين داستان يك طبقه كم دارد. اگر دقت كنيد در هر كدام از اين طبقات اتفاقات مشابهي در حال رخ‌دادن است؛ فقط مقاطع زماني مختلف است.

حميد و‌ رؤيا زوجي هستند كه طلاق گرفته‌اند و حالا طلاق برايشان عواقبي دارد كه منجر به قتل مي‌شود. رضا و‌ رؤيا تنها نيم ساعت از ازدواجشان مي‌گذرد؛ آنها فكر مي‌كنند مي‌توانند خوشبخت باشند اما كسي خوشبختي آنها را نمي‌خواهد. بعد از 30 دقيقه، همان‌طور كه رضا در نوشته‌اش پيش‌بيني كرده همه چيز در تاريكي فرومي‌رود و 2 چاي، 2‌كيك و 2‌صندلي در انتها دست‌نخورده باقي مي‌ماند. در طبقه ديگر سهيل و مريم در آستانه طلاق هستند. در طبقه بعد شيرين و نگار، دختران جواني هستند كه قرار است در آينده ازدواج كنند اما سؤال فيلم اين است كه «آيا آينده روشني در انتظار آنهاست؟» شايد با تعداد كمتر كاراكترها، نمي‌توانستيم به داستان اين‌قدر پر و بال بدهيم.

چطوربه اين تركيب بازيگران رسيديد؟ اينها انتخاب‌هاي اولتان بودند؟ تهيه‌كننده پيشنهاد يا تحميلي نداشت؟
بعضي از بازيگران را در همان مرحله نگارش فيلمنامه انتخاب كرده بوديم؛ مثلا رؤيا واقعا براي ‌رؤيا نونهالي نوشته شده بود. كيانيان و پسياني هم در مرحله پيش‌توليد انتخاب شدند. ميكائيل شهرستاني از كساني بود كه نقش سهيل برايش نوشته شده بود؛ يعني نقش بچه 6 ساله تا پير‌مرد 80‌ساله كه در فيلم مي‌آيد از تيپ‌‌هايي است كه او واقعا در راديو بازي كرده است. پگاه آهنگراني هم از ابتدا قرار بود در فيلم باشد. اين را هم بگويم كه اصلا قرار نبود منيژه حكمت تهيه‌كننده فيلم باشد و فيلمنامه از طريق واجد سميعي به دست منيژه حكمت رسيد. من نقش معتاد را براي پگاه در نظر گرفته بودم اما او خودش دوست داشت نقش شيرين را بازي كند؛ استدلالش هم اين بود كه من شلوغ و پر‌تحركم. در نهايت طناز طباطبايي نقش دختر معتاد را بازي كرد كه خيلي هم خوب بود.

«صداها» پس از «‌هفت پرده» و «شب‌هاي روشن» سومين فيلم شخصي شماست. سينماي شخصي را ادامه مي‌دهيد يا به‌عنوان كارگردان حرفه‌اي، فيلم‌هايي را كه آنها را دوست نداريد هم مي‌سازيد؛ فيلم‌هايي مثل «باج‌خور»، «جعبه‌ موسيقي» و احتمالا «بيداري»؟
ادامه دادن اين سينماي شخصي خيلي سخت است. من همين الان 2 فيلمنامه بسيار خوب از اين جنس سينما آماده كار دارم اما تقريبا همه‌جا با پاسخ منفي تهيه‌كننده‌ها روبه‌رو مي‌شوم. من به‌عنوان كارگردان بايد در مسير فيلمسازي‌ام، مانور بدهم؛ به نوعي شطرنج بازي كنم، جا خالي بدهم و هرازگاهي كارهايي بكنم كه بتوانم خودم را در اين سينما حفظ كنم و امكان ادامه كار داشته باشم. تماشاگر هم متوجه دلايل اين كار مي‌شود.

اگر «باج‌خور» و «جعبه موسيقي» ‌را ساختم به اين خاطر بود كه بدون ساخت آنها، نمي‌توانستم در اين سينما دوام بياورم و در آينده «صداها» را بسازم. 

تماشاگر، بعضي فيلم‌هاي از اين دست را به كارهاي بهتر من مي‌بخشد. من هم مي‌دانم كه به‌عنوان كارگردان چه كار دارم مي‌كنم. عضو هيچ باند و گروهي نيستم، ‌پولدار نيستم، فيلم‌هايم جشنواره‌پسند نيست، از طرف هيچ شخص و نهادي حمايت نمي‌شوم و... پس گاهي مجبورم فيلم‌هايي بسازم كه از جنس سينماي مورد علاقه‌ام دور است. اما اين فيلم‌ها را هم سرسري نمي‌سازم. «جعبه موسيقي» فيلم سالم و سرپايي به لحاظ فرم بود. اين فيلم اگر بد ساخته مي‌شد خنده‌دار از آب درمي‌آمد؛ به خاطر موضوعي كه داشت.

بعد از «صداها»؟
پيش‌توليد يك فيلم كمدي را شروع كرده‌ايم به تهيه‌كنندگي منيژه حكمت. فيلمنامه را سروش صحت نوشته است؛ يك فيلم گرم، سريع، خنده‌دار و پرمخاطب. فيلمسازي‌ در گونه كمدي را تا به حال تجربه نكرده‌ام اما مطمئنم كه كار سختي نيست.

ارسال نظرات