صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

ترامپ، آنقدر دروغ می گوید، آنقدر بی پروا سخن وعمل می کند که تنها از یک فرد بیمار بر می آید: بیماری برآمده از نیم قرن سیاست های راست آمریکا.
تاریخ انتشار: ۱۱:۳۸ - ۲۸ مرداد ۱۳۹۶
 
فرارو- ناصر فکوهی*  رویدادهای شارولوتس ویل در آمریکا، که در طول آن گروه های نئونازی، طرفداران برتری نژادی سفید پوستان و کوکلوس کلان ها، با رژه فاشیستهای مشعل به دست، در اعتراض به برداشته شدن مجسمه ژنرال لی (از رهبران  تجزیه طلب در جنگ داخلی آمریکا) و با حمله یکی از فاشیست ها با خودرو خویش به صف ضد تظاهر کنندگان، به کشته شدن یکی از آنها و  زخمی شدن نزدیک به بیست نفر دیگر منجر شد، موجی از انزجار را در آمریکا برانگیخت که در طول آن ترامپ تیر خلاص را به  ریاست جمهوری خود شلیک کرد.
 
کمتر از یک سال از آغاز ریاست جمهوری پیش بینی ناپذیر ترامپ که خود حاصل  سیاست های داخلی و خارجی غیر مسئولانه پنج دهه اخیر در آمریکاست، روزی نیست که این کشور با بحرانی داخلی یا خارجی روبرو نشود.  آخرین این بحران ها: درگیری لفظی ترامپ با کره شمالی و برانگیختن خطر یک جنگ جهانی اتمی در حالی که هیچ  اتفاق تازه ای جز شعارهای همیشگی و تهدید کننده دیکتاتور ِ کره شمالی، به گوش نمی رسد ولی ترامپ با او همزبان شده و تهدیدهای توخالی مشابهی را انجام می دهد.
 
هنوز این ماجرا پایان نیافته، خبر تشکیل کمیسیون ویژه زیر نظر دادستان ویژه، مولر، برای  بررسی روابط  فساد برانگیز ترامپ با کرملین به رسانه ها می رسد و تهدید ترامپ به برکنار کردن مولر، پس از برکناری رئیس کمیسیون امیت ملی و رئیس اف بی آی، کمی پیش از آن رسوایی ملاقات پسرش با  مقامات روسی،  روشن شدن اینکه برخلاف وعده ها و ادعاهای این پوپولیست  کوته بین،  اکثر محصولات کارخانه های خود و دخترش در  کشورهای آسیای جنوب شرقی تولید می شوند و نه در آمریکا و حال سه سخنرانی پی در پی او، در سه روز،  درباره ماجرای شاروتس ویل که هر بار یکی دیگری را نقض می کند: نخست در همان روز بدون نام بردن از  نازی ها و محکوم کردن هر دو  گروه (نازی ها و مخالفانشان) و هم تراز دانستن آنها، سپس درسومین روز زیر فشار همه سیاستمداران در محکوم کردن  فاشیستها و سرانجام در روز بعد، بازگشت به روایت اولیه خود و برابر دانستن دو گروه و حتی بیان اینکه میان  نئونازی ها  افراد خیلی خوبی هم بوده اند، و مقایسه ژنرال لی با  جرج واشنگتن و تامس جفرسن از پدران بنیانگزار آمریکا.
 
و این تمام ماجرا نبوده، او در عین حال در مقابل  استعفای نخستین مدیر بزرگ (شرکت مرکل) از شورایی که از صاحبان بنگاه های بزرگ تشکیل داده بود، بلافاصله او را در یک توییت به سخره گرفت و با این کار در فاصله دو روز  سایر مدیران شرکت های بزرگ نیز استعفا داده و شورا عملا تعطیل شد و پاسخ  ترامپ  ابتدا این بود که به راحتی می تواند همه را جایگزین کند و سپس آنک، باز هم با دروغی دیگر، انحلال شورا را به خود نسبت دهد.
 
ترامپ، آنقدر دروغ می گوید، آنقدر بی پروا سخن وعمل می کند که تنها از یک  فرد بیمار بر می آید: بیماری برآمده از نیم قرن سیاست های راست آمریکا. او همچون یک کامیون بزرگ است که فرمانش از کار افتاده  و راننده ای مست پشت آن نشسته باشد.
 
امروز همه در آمریکا احساس خطر می کنند و در فکر چاره ای هستند. اما آیا واقعا چاره ای وجود دارد؟ فرایند «استیضاح» بسیار طولانی است و آمریکا در وضعیتی است که  حتی نزدیکترین افراد امروز بر جنون  خودشیفته ترامپ اذعان دارند.
 
آیا می توان  به انتظار فرایندی  چند ساله، بزرگترین قدرت  نظامی و اقتصادی جهان را در دستان یک  فرد نیمه دیوانه رها کرد و  نه فقط آن کشور بلکه کل جهان را به خطر انداخت؟ این پرسشی است که تمام رسانه های آمریکا را در طیفی بزرگ و بسیار متفاوت  به خود مشغول و  مردم را  هر روز نگران تر می کند.  

ما پیش از این  در ابتدای آغاز به کار ترامپ در دو یادداشت با عنوان «فاجعه ای برای آمریکا، مصیبتی برای جهان: کابوسی به نام ترامپ»  و سپس در «نامه ای به یک فاشیست»(هر دو در فرارو)، سازوکارهای درونی و بروی که به ظهور پدیده  ترامپ منجر شده‌اند را تحلیل کرده بودیم، اما اکنون بحث بر سر دو نکته اساسی دیگر است: نخست اینکه بحران امروز به احتمال بسیار زیاد با دخالت  مشترک  دموکرات ها و جمهوریخواهان از طریق کنگره و سنا، در روزها، یا ماه های آینده حل خواهد شد.
 
این حل شدن می تواند اشکال مختلفی داشته باشد: استعفای ترامپ، استیضاح او، و یا حداکثر، به کار افتادن  دستگاه های موازی امنیتی و اقتصادی و سیاسی برای خنثی کردن کامل و انفعال او تا پایان  دوره ریاست جمهوری اش که اکثر قریب به اتفاق ناظران معتقدند امکان چنین چیزی، هرچند ناممکن نیست، اما بسیار بعید است.
 
مساله در آمریکا و در نزد جمهوریخواهان (همچ.ن صاحبان بنگاه های برپ  که خود را از ترامپ دور کردند تا مشتریانشان را خفظ کنند، و ختی سران ارتش آمریکا که موضعی بسیار  روشن تر از ترامپ گرفتند) محاسبات سیاسی است که آنها را وامی دارد، ترامپ را به هر قیمتی حفظ کنند، ولو آنکه می دانند هیچ درمانی برای  چنین فردی با چنین حدی از جنون و  کودک اندیشی وجود ندارد.
 
جمهوریخواهان بدین کار  تمایل دارند زیرا نمی خواهند بهای سنگین اشتباه خود را در انتخاب او، در انتخابات  سال جاری و در انتخابات آینده ریاست جمهوری بدهند، بهایی که بعید است بهر ترتیب و در هر  استراتژی ای که اکنون پیش بگیرند، پرداخت نکنند. اما این ها نکاتی است که به آمریکا برمی گردد، یعنی کشوری که می دانیم  و بنا بر نظر روشنفکران و دانشگاهیان مسئول آن، خود بزرگترین نقش را در ساختن باتلاقی دارد که امروز درونش فرورفته: دفاع سیستماتیک از رژیم های دیکتاتوری، نظامیگری و قدرت طلبی بی پایان و پیوند خوردن با فاسد ترین  نظام های سیاسی و  مافیایی در بیرون از کشور، و سپردن تمام ارکان و  سازوکارهای  اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و ... به نولیبرال ها در داخل کشور که در هر دو مورد، طبقه متوسط،  یعنی ستون فقرات این کشور را  خُرد کرده یا در حال خُرد کردنش است.  

اما نکته دیگری هم وجود دارد و آن موقعیت جهان است،  بحران در آمریکا، بی شک به این کشور  ضربه میزند و زده است، کما اینکه کاری که  ترامپ در نه ماه ریاست جمهوری اش با حیثیت بین المللی آمریکا کرده، در تاریخ این کشور بی سابقه بوده است. امروز همه  به قول فرید ذکریا در یکی از برنامه های تلویزیونی اش  در جهان از خود می پرسند: آیا واقعا نمی توان بدون آمریکا، جهانی بهتر داشت ؟ و پاسخ اغلب مثبت است.
 
این نتیجه  فاجعه باری است که آمریکا با آن  رودر روست. اما  برای جهان، کار به اینجا ختم نمی شود،  هر گونه ماجراجویی ترامپ در  منطقه دریای چین و آسیا می تواند جهان را درون یک کابوس بزرگ اتمی یا نظامی حاد ببرد. 
 
سقوط بازارهای  ارزی و  مالی در آمریکا، میلیون ها نفر را در جهان بیکار  خواهد کرد و نظام های اقتصادی جهان را بر هم خواهد ریخت. فاجعه ترامپ را (که با اوباما آغاز شد) هم اکنون در  خاور میانه و آسیا می توان به وضوح دید، اما حتی  نزدیکترین متحدان آمریکا یعنی انگلستان، کانادا،  مکزیک، استرالیا،  نیز نمی توانند آواری را که برسرشان خراب شده است، را باور کنند. اینکه چطور به اینجا رسیده‌اند را پیشتر گفته ایم و باز هم فرصت گفتنش هست.
 
اما اینکه  روشنفکران و  مردم صلح جو در آمریکا، که تعداشان هم کم نیست چه باید بکنند،  خود بهتر می دانند و هم اکنون بسیجی گسترده برای برکناری  ترامپ در جریان است و  هیچ خبر و بحثی مهم تر از این در رسانه های آمریکا نمی بینیم.
 
اما اینکه ما چه بایدبکنیم؟ پرسشی دیگر است؟ در اینجا منظورمان این نیست که ما چه باید برای  سقوط ترامپ بکنیم؟ چون این امری نیست که به ما مربوط باشد.  منظور من بیشتر آن است که آیا در برابر  برخی از  ادعاها،  و حتی تصمیمات این دولت در آمریکا آیا ما باید دستاوردهای  مهم بین المللی خود مثلا  توافق برجام را به خطر بیاندازیم؟ به باور من، به هیچ رو. دولت ترامپ  در آستانه سقوط است و حتی اگر سقوط نکند، بی شک خنثی شده و هیچ یک از ادعاها و تصمیمات او  نمی توانند  جنبه  درازمدت و اساسی و تعیین کننده داشته باشند.
 
بنابراین به نظر می رسد در حال حاضر باید  چنین ادعاها و شعارها و حتی تصمیماتی را که زیر فشار این  دولت گرفته می شوند (از جمله تحریم ها) با خونسردی نادیده انگاشت و برای خنثی کردن آن ها با قدرت های دیگر وارد مذاکره و توافق  شد.
 
این کاری است که همه مسئولان در حال حاضر در جهان برای خود و برای دیگران توصیه می کنند.  اینکه باید آمریکا را تا اطلاع ثانوی نادیده گرفت و اهمیتی به هیچ یک از تصمیمات  و حتی رفتارهای آن نداد. درست همان کاری که  سال ها است در برابر بسیاری از دیکتاتورهای کوچک جهان سومی انجام می شود.
 
ترامپ یک صدام حسین گاوچران و وزیر معروف اطلاعاتش را تداعی می کند که از این لحاظ به مثال های تاریخی تبدیل شده اند. ترامپ  دیگر حتی نماینده جمهوریخواهان آمریکا و جناح نظامی و نفتی این کشورشمرده نمی شود و همه چون طاعون از او می گریزند،  ترامپ یک غول  هولناک است که  سیاست های غیر مسئولانه یک کشور ِ زورگو او را از پلید ترین دخمه های همه غرایز ِ شرارت انسان های سودجو بیرون کشید و به این سادگی نمی توان به جایگاه نخستین باز گرداندش.
 
در برابر این غول بی پروا، البته  نباید از خود ضعف نشان داد، اما بزرگترین اشتباه، جدی گرفتن او است.  مایکل مور، در گفتگویی که اخیرا  انجام داده بر این نکته تاکید کرده است که در عین آنکه باید از همه تلاش ها برای برکناری ترامپ استفاده کرد، بهترین راه مبارزه با او به مسخره گرفتن است و تحقیرش است. این تنها وسیله ای بوده که توانسته او را امروز به  بحرانی بی سابقه بکشاند و  بی شک در ماه های آینده و شاید هم زودتر برای همیشه به یک خاطره تلخ در تاریخ آمریکا تبدیل کند.  
 
* استاد انسان شناسی دانشگاه تهران و مدیر موسسه انسان شناسی و فرهنگ