«خبرجنوب» نوشت: مرد سنگدلی که یک دختربچه شش ساله را در نی ریز به طرز فجیعی به قتل رسانده بود در جلسه محاکمه خود جزئیات تکان دهنده ای از این جنایت فاش کرد.
جلسه دادگاه قاتل ستایش 6 ساله ساعت 9 و 30 دقیقه صبح دیروز با حضور اولیای دم، متهم و وکیل تسخیری متهم در شعبه اول کیفری یک به ریاست قاضی محسن رجایی نیا و حسین نعیمی و شعبانی مستشار شعبه ، نماینده دادستان برگزار شد.
در این جلسه رجایی نیا رئیس شعبه اول، جلسه دادگاه را شروع و اعلام کرد این جلسه به اتهام آدم ربایی، سرقت و قتل علنی و تجاوز غیرعلنی برگزار می شود.
در ابتدا قاضی از متهم خواست خود را معرفی کند.
متهم اینگونه شروع کرد: 34 ساله، شغل کارگر، متاهل ، سابقه دار و اهل روستای چاه سوار آغا هستم.
سپس قاضی از اولیای دم خواست خود را معرفی کند، پدر مقتوله با حضور در جایگاه گفت: محمدکریم علیخانی 31 ساله و کارگر هستم.
در ادامه جلسه دادگاه، نماینده دادستان با توجه به درخواست قاضی متن کیفرخواست را قرائت کرد و گفت: طبق مفاد کیفرخواست صادره از ناحیه دادستان نی ریز در این پرونده متهم س- ط دارای پیشینه محکومیت کیفری سرقت، متهم به آدم ربایی طفل شش ساله به نام ستایش علیخانی و سرقت مقرون به آزار و اذیت و قتل عمدی مشارالیه است.
وی افزود: با توجه به محتویات پرونده از جمله اقرار متهم، گزارش مرجع انتظامی، نظریه پزشکی قانونی استان فارس در خصوص علت تامه فوت و شرح کامل معاینه جسد و همچنین شکایت اولیای دم، اتهامات متهم محرز است و طبق مواد 621 قانون مجازات اسلامی بخش تعزیرات 381 و 658 و تبصره ذیل آن از قانون مذکور، تقاضای کیفر درباره متهم را دارم.
نماینده دادستان گفت: با توجه به جریحه دار شدن احساسات عمومی و برای پیشگیری از تکرار جرم و عبرت سایرین از دادگاه تقاضای صدور حکم قصاص در ملاعام را دارم.
در ادامه جلسه دادگاه پدر ستایش شکایت خود را اعلام کرد و گفت: از دادگاه می خواهم وی را به اشد مجازات، شلاق و اعدام به دست خودم محکوم کند.
وی در حالی که به شدت می لرزید، افزود: این مرد دختر شش ساله مرا دزدیده و به قتل رسانده است. او از دخترم سرقت و به او تجاوز کرده و لباس هایش را آتش زده است.
پدر ستایش افزود: از قاضی می خواهم او را به قصاص در محل جرم محکوم کند تا به دست خودم طناب را گردنش بیندازم. تا این مرد زنده است ما عذاب می کشیم.
مادر ستایش نیز به دستور قاضی در جایگاه حاضر شد و در حالی که به شدت گریه می کرد گفت: به خاطر قتل و تجاوز به فرزندم باید هرچه سریع تر قصاص شود. بعد از مرگ ستایش پسر سه ساله ام اصلا آرام وقرار ندارد نمی توانم لحظه ای او را تنها بگذارم. او هر روز صبح که از خواب بیدار می شود از من می پرسد که ستایش کی از مهدکودک بر می گردد.
وی ادامه داد: این مرد دست، پا و فک دخترم را شکسته و جای سالمی برای او نگذاشته بود.روز حادثه این مرد را دیدم و پرسیدم فرزند مرا ندیدی؟ او جواب داد ستایش را در پارک دیده و در حالی این حرف ها را می زد که بچه من را در خانه اش حبس کرده بود. قاتل کودک من باید زجرکش شود و درخواستم این است که هر چه زودتر او را اعدام کنید.
سپس قاضی خطاب به متهم گفت: بر اساس محتویات پرونده، اعتراف صریح خودت، نظریه پزشکی قانونی و... متهم به سرقت، آدم ربایی، قتل و تجاوز هستی، قبول داری؟
متهم: بله قبول دارم.
قاضی رجایی نیا از او خواست شرح ماجرا را توضیح دهد: آن روز همسرم به خانه مادرش رفته بود . به من زنگ زد و گفت معلم پسرم نیامده و از من خواست دنبال فرزندم بروم. من به مدرسه او رفتم اما نبود. به خانه پدر و برادرم رفتم آنجا هم نبود. به خانه آمدم وبه همسرم زنگ زدم گفتم پسرم نیست .
متهم افزود: همسرم از من خواست نزد برادرش بروم شاید پسرم آنجا باشد. من همین کار را کردم و به برادر همسرم گفتم او گفت قرار بوده نزد من بیاید اما نیامده است. می خواستم بار دیگر به خانه پدرم بروم که دیدم پسرم در پارک با بچه های مهدکودک بازی می کند.
این مرد سنگدل گفت: آن روز باران می آمد به ستایش گفتم بیا تا تو را به خانه برسانم. او گفت من با دوستانم می آیم. من پسرم را با موتور به خانه آوردم.
لباس هایش را عوض کردم پس از چند دقیقه دایی اش دنبالش آمد و او را برد.بعد از رفتن پسرم با موتور در خیابان دوری زده و زمانی که به خانه بر می گشتم دیدم ستایش به خانه شان می رود.او را صدا زدم نزدم آمد، به او گفتم بیا و یک روسری برای مادرت ببر. او گفت به خانه می روم و پس از عوض کردن لباس هایم بر می گردم. من دهان او را گرفته و به داخل خانه بردم. دست، پا و دهانش را بسته و زیر رختخواب مخفی اش کردم.
وی ادامه داد: با مخفی کردن او از خانه بیرون آمدم مادر ستایش مقابل منزل بود به من گفت دخترم را ندیدی من گفتم در پارک بازی می کرد.چند ساعت از این ماجرا می گذشت و ستایش زیر رختخواب ها بود. بعد از چند ساعت با سرقت گوشواره هایش او را با موتور به بیابان و اطراف کوهی بردم. قبلا برای شکار کبک به آنجا می رفتم.
متهم افزود: آنجا لباس هایش را بیرون آورده و با دست خفه اش کردم. پایم را روی شکمش گذاشتم. پا و دستش را شکستم.لباس هایش را آتش زدم همانجا گودالی کندم و او را داخل گودال گذاشتم. بعد به خانه آمدم و غذا خوردم بعد از آن به حمام رفته و سوار موتورسیکلت شده و به آباده رفتم برای فروش گوشواره ستایش به طلافروشی رفتم اما به دلیل اینکه فاکتور نداشت طلافروش آن را نمی خرید. بعد برای پیدا کردن یک آشنا تا بتوانم گوشواره را بفرشم به خیابان آمدم در خیابان یکی از آشنایان را دیدم.به او گفتم طلافروش را می شناسی گفت نه می خواستم مرا معرفی کند،کسی را پیدا نکردم تا مرا بشناسد.
این مرد شیطان صفت گفت: بار دیگر به طلافروشی رفتم، خانمی آنجا بود و گفت فرزند چه کسی هستی من خودم را معرفی کردم. او را نمی شناختم اما آن زن خانواده ام را می شناخت. بعداز آن که آن زن به طلافروش گفت مرا می شناسد طلافروش گوشواره را 255 هزار تومان خرید.بعد از آن موتور را خانه یکی از بستگانم گذاشتم. می خواستم برای کار به سرحد بروم. کنار جاده منتظر ماشین بودم سیگاری روشن کرده و تراول هایی را که از طلافروش گرفتم سوزاندم. همه پولها را آتش زدم. به سرحد رفتم هوا تاریک بود. خانواده ام نگران شده و زنگ زدند.
متهم در حالی که سرش را در دستانش گرفته بود، افزود: به خانواده ام گفتم من سمت سرحد هستم، اگر وسیله پیدا کنم بر می گردم. سر جاده آمدم ماشینی نبود. بعد از دقایقی که کنار جاده بودم یک ماشین ایستاد با او به نی ریز رفتم.آنجا آژانسی کرایه کرده و به سمت روستا رفتم.
وی بیان کرد: کرایه آژانس 45 هزار تومان می شد اما من 32 هزار تومان بیشتر نداشتم. رفتم مابقی پول را از خانه پدرم بیاورم که یکی از افراد محل با همسرم آمد. مرا سوار کردند و خواستند که دنبال ستایش برویم. وقتی به مقابل منزلمان رسیدیم پلیس گفت به تو مظنون هستیم و مرا با خودشان بردند.از من پرسیدند که آیا ستایش را دیدی می خواستم انکار کنم اما بعد از دقایقی به قتل اعتراف و به محلی که ستایش را دفن کرده بودم رفتم. از من خواستند محلی که جسد را دفن کرده ام نشان دهم، شب بود درست نمی دانستم کجاست یک ساعت طول کشید تا جسد را پیدا کنند.
قاضی از او پرسید که چگونه گودال را کنده است که متهم پاسخ داد با دست چاله ای حدود نیم متر ایجاد کردم.
قاضی از متهم پرسید تمام اظهاراتش را قبول دارد و او تمام اظهاراتی را که مطرح کرده بود کاملا پذیرفت.
نماینده دادستان از دادگاه خواست از متهم پرسیده شود به چه نحوی دست و پای او را بسته است؛
متهم پاسخ داد با شال و روسری دست و پا و دهانش را بستم.
قاضی از او پرسید وقتی این بلاها را سر ستایش می آوردی چیزی نگفت؟
متهم گفت: هر کاری می کردم ستایش چیزی نمی گفت، گردنش را فشار می دادم حرفی نمی زد و فقط نگاهم می کرد.
قاضی: چگونه او را روی موتورسیکلت گذاشتی؟
متهم: دست و پایش را بسته بودم زانوهای او را جمع کرده و روی دو زانو جلوی موتورسیکلت نشاندم.
قاضی: شما با خانواده ستایش اختلاف داشتید؟
متهم: اختلاف چندانی نداشتیم.هدفم از کشتن بچه انتقام گیری بود. زمانی که به خودم آمدم متوجه شدم چکار اشتباهی انجام داده ام.
قاضی: چرا دختر شش ساله را به داخل منزل بردی؟
متهم: می خواستم او را نگه دارم، می خواستم آنها را بترسانم و بعد دچار توهم شده و آن کار را انجام دادم.
قاضی: لحظه ای که بچه را ربودی مواد مصرف کرده بودی؟
متهم: نه چیزی نخورده بودم.
در حالی که متهم گفت حاضرم هرکاری بتوانم انجام دهم تا مرا ببخشند.پدر قاتل با ناراحتی گفت: من نمی توانم حتی به صورتش نگاه کنم چگونه می توانم او را ببخشم فقط قصاص می خواهم باید زجرکش شود.
قاضی خطاب به وکیل مدافع متهم: با توجه به اتهامات متهم دفاعیات خود را بیان کنید:
وکیل مدافع تسخیری متهم: ضمن اظهار تاسف از این واقعه اسفناک از اولیای دم به جهت اقرار متهم در محضر دادگاه تقاضای عفو و بخشش دارم.
سپس قاضی دادگاه خطاب به نماینده داستان و اولیای دم: مطلبی دارید بیان کنید؟
نماینده داستان: با توجه به اقرار متهم در این جلسه مبنی بر قتل، آدم ربایی، تجاوز، سرقت و..
نتیجه استعلام از پزشکی قانونی مبنی بر سلامت روحی و روانی متهم و همچنین اقرار متهم در این جلسه مبنی بر اینکه از سلامت کامل روحی و روانی برخوردار است برای جلوگیری از تکرار جرم و عبرت سایرین اتهامات انتسابی به نامبرده محرز و مسلم است و از دادگاه تقاضای اتخاذ تصمیم شایسته مطابق مفاد کیفرخواست و تقاضای صدور حکم قصاص در ملاءعام دارم.
قاضی رجایی نیا خطاب به اولیای دم اگر مطلبی دارید بفرمایید؟
اولیای دم : فقط باید قصاص شود آن هم به شیوه ای که دخترم را زجرکش کرده است.
قاضی خطاب به متهم: در جایگاه قرار بگیرید اتهامات شما دایر بر آدم ربایی سرقت مقرون به آزار و قتل است، آخرین دفاعت چیست؟
متهم : اشتباه کردم توهم بود، غفلت بود شیطان مرا فریب داد. نمی خواستم این گونه شود می خواهم تمام شود. می خواهم به گذشته فکر نکنم که کینه ای وجود داشته است. به من یک فرصت بدهند.حاضرم هر کاری می خواهند انجام بدهم فقط مرا ببخشند. هرچند خودم عذاب وجدان دارم.
در ادامه هیات قضایی شعبه اول کیفری فارس ختم جلسه علنی را اعلام و سپس جلسه غیرعلنی متهم به اتهام تجاوز آغاز شد. در نهایت با اخذ دفاعیات متهم، ختم جلسه رسیدگی اعلام شد. بر اساس حکم صادره متهم به اتهام تجاوز به عنف اعدام در ملاءعام، قتل عمد قصاص نفس، آدم ربایی 15 سال زندان و سرقت مقرون به آزار و اذیت به 10 سال زندان و 74 ضربه شلاق تعزیری محکوم شد. این حکم در دیوان عالی کشور قابل فرجام خواهی است.
این قاتلم شکارچی کپک بوده است.
قاتل بی رحم که فقط باید اعدام شود.
باید سرتو از پشت برید . بی رحم تو رو نباید کشت باید هر روز پا گذاشت رو شکمت و دست و پاتو شکست .
نتونستم تا آخر بخونمش ، یه لحظه خودم رو گذاشتم جای پدرش ! تا زنده ان عزادار هستن
خدایا به کسانی که فهم وشعور ندادی پس در عوض چی دادی
حال و هوای روح و روان جامعه ما اصلا خوب نیست .
اول حبس میکشه بعد اعدام میکنند !
یعنی اگر فقط قتل عمد صورت گرفته بود و سایر جرایم نبود
فقط با 15 سال حبس ماست مالی می شد .
ما تو محله قبلیمون خلاف زیاد میشد تا اینکه دو تا برادر مجرم به اعدام محکوم شدند و تو محلمون اعدام شدند یعی تا 2 سال جرم خیلی پایین اومد و بعد از اونم شدت قبل از اعدام رو نداشت
اگه مثلا 10 نفر بخواند جرمی بکنند با دیدن اعدام 8 نفر که عاقبت رو میبینند دیگه دنبالش نمیرند ولی اون 2 نفرِ دیگه درست عبرت نمیشه و دفعه بعد خودشون اون بالاند
منظورم از مثال این بود که این اعدامها تاثیر بازدارنده زیادی روی اکثر ادما داره و عده ای از مردم فقط اون 2 نفر رو میبینند که با دیدن اعدام بازهم جرم میکنند و اون 8 نفر که اعدام جلوشون رو گرفته رو نمیبینند و میگند که اعدام بازدارندگی نداره!!!
این آدم زنده باشه که چه غلطی بکنه؟ باید کشته بشه اون هم به طرز فجیع
"و اگر خداوند ، بعضی از مردم را به وسیله بعضی دیگر دفع نمی کرد ، زمین را فساد فرامی گرفت"
سوره بقره ایه 251
اگر طبقه کارگر علیه سرمایه داران مبارزه نکند نیروی آن صرف دشمنی با خودش می شود
هر جرمي مجازاتي دارد ومجازات تجاوز وقتل فقط اعدام است .محض رضاي خدا وآرامش نسبي والدين مقتول اعدامش كنيد
واقعا که احکام اسلام همه صحیح و بی نقص اند.
تا سیه روی شود هر که در او غش باشد.