مطلب دریافتی- مهدی باقری؛ گاهی که تاریخ میخوانیم با لحظههایی رو به رو میشویم که با خود میگوییم، پدران و مادران ما در آن لحظه در کدام پستو به خواب رفته بوده اند که اینگونه شده است؟
سرزمین به بیگانهای وانهاده و بزرگ مردی بر دار کشیده شده است. با خود فکر میکنیم اگر امروز این اتفاق رخ میداد بی شک ما از پای نمینشستیم و مرد را از پای چوبه دار نجات میدادیم و سرزمین در حال جدایی را با خونمان باز پس میگرفتیم. اما ظاهرا اینگونه نیست، جریان واقعیت در دنیایی که در آن زندگی میکنیم دنیای دیگر است.
با نگاهی در شهر خواهیم فهمید کسانی که عنان شهرها و سرزمین را بر عهده گرفته اند تمام تصمیماتشان گفتههاشان ناشی از سرمایه گذاری و درآمدزایی است تا توسعه.
آنها که برج بر برج میسازند، در کوهپایهها و درهها بر حریم رودخانهها و دریاها ویلا بنا میکنند، جنگل میتراشند و مرتع ویران میکنند به بهانه مسکن و معیشت.
تراکم فروشیهایی که در شهرها میشود ساخت و سازهای غیر قانونی که سرمایه داران برای پر کردن جیب خود انجام میدهند و تغییر کاربریهای غیر قانونی.
تمامی این تخلفات در شهرها دیده میشود و کمتر کسی هست که از این ماجراها بی اطلاع باشد ولی سکوت اختیار کرده اند و چگونه است که مسئولان شهری فکری اساسی برای این تخلفات نمی کند!
مگر نه اینکه وقتی مشاوری برای شهر طرح میریزد تمام شرایط را برای آن شهر در نظر گرفته است! پس چرا مسئولان شهری تراکم فروشی میکنند؟
تراکم بیشتر در یک منطقه یعنی جمعیت بیشتر به دنبال آن و جمعیت بیشتر خدمات بیشتر را طلب میکند، خدماتی که به جای اینکه کارا باشند به معضل تبدیل میشوند مثل ترفیک مثل فشار آب و خیلی از خدمات زیر ساختی دیگر که به معضل تبدیل شده است.
ساخت و سازهای غیرقانونی در کوهپایهها کنار رودخانه و سواحل و ... که عدالت اجتماعی را کاهش میدهد و باعث میشود که خیلیها نتوانند از آنجا استفاده کنند. مگر نه اینکه یکی از مولفههای توسعه پایدار عدالت اجتماعی میباشد!
قطار سرمایه داری نیاز به سوخت دارد و از پا نخواهد نشست این ماییم که به پستوها پناه خواهیم برد و ساکت خواهیم شد از ناامیدی و گاهی ترس تا فرزندانمان وقت تماشای برجها و هتلهای بی قواره بر نادانی ما گله کنند.
این سکوت در جاهای دیگر و تقریبا در همه جا باعث مشکلاتی شده است که به طور حتم قضاوتهای تاریخ درباره سکوت مجموعه مردمی که در این عصر میزیسته اند دقیق تر فکر میکند.
رفتم درون پیله ی تنهایی خودم
شاید رها شوم
حالا
فضای پیله ام ، سرد است و ساکت و خاکستری و تنگ
اما ...
من خواب دیده ام، طاقت اگر بیاورم، یک روز زخم عمیق دلم خوب میشود
من خواب دیده ام، طاقت اگر بیاورم، یک روز عاقبت پروانه میشوم