صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۱۷۸۱۴۲
دكتر محمد حسن غفوري فرد از اعضاي سرشناس حزب جمهوري اسلامي بوده است كه سابقه آشنايي وي با موسسين حزب جمهوري اسلامي به پيش از انقلاب اسلامي باز مي‌گردد.
تاریخ انتشار: ۰۸:۴۶ - ۰۹ بهمن ۱۳۹۲
دكتر محمد حسن غفوري فرد از اعضاي سرشناس حزب جمهوري اسلامي بوده است كه سابقه آشنايي وي با موسسين حزب جمهوري اسلامي به پيش از انقلاب اسلامي باز مي‌گردد. وي همچنين از اعضاي شوراي مركزي حزب بوده است و به همين دليل آشنايي نزديكي با مسائل و موضوعات داخل حزب جمهوري اسلامي داشته است. غفوري‌فرد مدتي نيز به عنوان استاندار خراسان در دولت شهيد محمدعلي رجايي و همچنين وزير نيرو در كابينه شهيد باهنر حضور داشته و به همين مناسبت از نزديك با فضاي هيات دولت نيز آشنا بوده است.

 مصاحبه‌يي كه در ادامه از نظر شما مي‌گذرد از سري مصاحبه‌هاي مستند حزب جمهوري اسلامي است كه قصد بازخواني فعاليت‌هاي حزب جمهوري اسلامي از سال 1357 تا خرداد 1366 را دارد و بخش كوتاهي از مصاحبه‌هاي آن چهارشنبه هر هفته در روزنامه اعتماد منتشر مي‌شود. پيش از اين مصاحبه‌هاي دكتر عبدالله جاسبي (قائم مقام دبيركل حزب)، حميدرضا ترقي (از اعضاي حزب موتلفه و جناح راست حزب جمهوري)، دكتر فرشاد مومني (رييس شاخه دانش‌آموزي حزب و از اعضاي جناح چپ حزب)، مرحوم عسگراولادي (دبيركل اسبق حزب موتلفه اسلامي و از اعضاي شاخص جناح راست حزب)، دكتر علي مطهري (پيرامون نظرات شهيد مطهري درباره حزب جمهوري اسلامي)، دكتر عليرضا بهشتي (پيرامون بازخواني نظرات شهيد بهشتي در مورد فعاليت‌هاي حزب جمهوري اسلامي) و حجت‌الاسلام والمسلمين عبدالمجيد معاديخواه (وزير اسبق فرهنگ و ارشاد اسلامي و از اعضاي شوراي مركزي حزب جمهوري اسلامي) از نظر شما گذشته است.

مصاحبه با دكتر غفوري‌فرد در يكي از روزهاي زمستان امسال در دفتر كار ايشان در ستاد انقلاب فرهنگي انجام شده است و با وي به بازخواني پرونده حزب جمهوري اسلامي نشستيم.

‌ آقاي دكتر اگر اجازه بفرماييد از بهمن ماه 1357 شروع كنيم و اينكه چطور شد شما با حزب جمهوري اسلامي آشنا شديد و پس از آن به عضويت حزب جمهوري اسلامي درآمديد؟
من اول بايد عرض كنم كه حزب جمهوري خيلي زودتر از بهمن 57 تشكيل شد!حداقل بنده از تابستان سال 57 در جريان تاسيس حزب قرار گرفتم و هيات موسس حزب نيز به نوعي معين و مشخص شده بود كه حضرات آقايان: بهشتي، باهنر، خامنه‌اي، هاشمي‌رفسنجاني و موسوي‌اردبيلي بودند. مدت‌ها پيش از انقلاب اسلامي برنامه‌ريزي شده بود براي تشكيل حزب فراگير و تقريبا اواسط تابستان 57 بود من با مرحوم شهيد بهشتي ملاقاتي را در منزل‌شان داشتم. ايشان عرض كردند من حداقل سه بار به محمدرضا (بهشتي) گفتم كه با شما تماس بگيرند اما اين اتفاق نيفتاد.

 مرحوم شهيد بهشتي پيش از انقلاب در بين نيروهاي خارج از كشور هم عده‌يي از افراد را براي كادرسازي بررسي كرده بودند كه من هم جزو همان افراد بودم كه مد نظر ايشان قرار گرفته بودم. چند روز بعد نيز شهيد باهنر با بنده تماس گرفتند و من به منزل‌شان در جماران رفتم. هنوز صداي ايشان در گوش من هست كه با همان صداي رساي خاص خودشان پشت تلفن گفتند «باهنر» هستم و بنده را به منزل‌شان دعوت كردند و اين ملاقات من با شهيد باهنر در مورد حزب جمهوري اسلامي بود. ايشان در آن جلسه بيان داشتند كه دوستان ما مي‌خواهند حزبي را تشكيل دهند و قرار است اين حزب متشكل از دانشجويان، دانشگاهيان، بازاريان، روحانيون و... باشد و در مورد حزب توضيحات ديگري را فرمودند.

 در واقع حزب جمهوري اسلامي پيش از انقلاب پايه‌گذاري شده بود ولي جلسه مشتركي وجود نداشت تا اواخر سال 57 كه انقلاب به پيروزي رسيد و تاسيس حزب جمهوري اسلامي نيز اعلام شد. در آن زمان مطرح شده بود كه حضرت امام از شهيد بهشتي چندين بار پرسيده بودند كه پس چرا اين حزب را اعلام نمي‌كنيد تا اينكه سرانجام در اواخر بهمن ماه 1357 تاسيس حزب جمهوري اسلامي رسما اعلام شد و عضوگيري آن نيز چند روز بعد شروع شد.

 در واقع در اساسنامه حزب آمده بود كه هرگاه اعضاي حزب به 300 نفر برسد نخستين كنگره حزب تشكيل مي‌شود اما به خاطر شرايط خاص قبل از انقلاب و بعد از انقلاب كه يك وقت نفوذي‌ها در حزب وارد نشوند اين امر به تاخير افتاد. همچنين استقبال خيره‌كننده از حزب جمهوري اسلامي كه بيش از 2 ميليون نفر در آن عضو شدند باعث شد تشكيل كنگره حزب با تاخير مواجه شود.

‌ به نظر شما دليل اين استقبال گسترده از حزب در چه بود؟
ببينيد حزب در واقع متكي به موسسان خوش‌نام آن بود و سرشناس بودن چند نفر موسس آن باعث شد استقبال خوبي از حزب به عمل‌ آيد. وگرنه در همان ايام يكي از افراد هم در آذربايجان، حزب جمهوري خلق مسلمان را تاسيس كرده بود كه خوب نتوانست مانند حزب جمهوري اسلامي فراگير باشد و مورد استقبال واقع شود. پس استقبال از حزب به دليل اسم آن نبود بلكه به خاطر شناخته شده بودن موسسان آن بود.

مردم به موسسان حزب علاقه داشتند و در آن ايام هم مردم به كارهاي سياسي و انقلابي به‌شدت علاقه نشان مي‌دادند و همين عوامل باعث شد كه از حزب جمهوري اسلامي استقبال قابل توجهي به عمل آيد. مثلا من براي شما خاطره‌يي نقل بكنم كه شايد جالب توجه هم باشد. ما در همان تابستان سال 57 سميناري را در دانشگاه امير كبير برگزار كرديم با نام نخستين سمينار علمي بررسي حادثه عاشورا. در آن روزها به خاطر شرايط كشور، حكومت نظامي هم بود. 5 نفر از روحانيوني كه ما در آن سمينار دعوت كرديم چهار نفرشان به شهادت رسيدند و فقط يكي از آن افراد زنده است.

آقايان مطهري، مفتح، بهشتي و باهنر كه به شهادت رسيدند و آقاي هاشمي‌رفسنجاني كه الحمدلله در قيد حيات هستند. از آن سمينار استقبال بسيار خوبي شد و اين نشان مي‌داد كه روحانيون انقلابي در ميان مردم بسيار طرفدار دارند و از جايگاه خوبي برخوردار هستند.

‌ ما چند ماه پس از پيروزي انقلاب و اعلام تشكيل حزب جمهوري اسلامي شاهد برگزاري انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسي هستيم و اينكه از هفتاد و چند نفر عضو مجلس خبرگان قانون اساسي بيش از 60 نفر عضو حزب جمهوري اسلامي هستند و همين باعث شد كه مخالفين قانون اساسي بعدها مدعي شوند اساسا خيلي از قوانين موجود در قانون اساسي همانند اصل ولايت فقيه كار حزب جمهوري اسلامي بوده است و حزب در واقع ميدان‌دار قانون اساسي بوده است. آيا اين صحت دارد؟
اول اجازه دهيد من كمي درباره مجلس خبرگان قانون اساسي توضيح دهم. ما قبل از انتخابات خبرگان قصد داشتيم كه شهيد بهشتي به مجلس خبرگان نروند و در حزب باشند و اكثر فعاليت‌هاي ايشان در حزب انجام شود اما بعدترها به خاطر فضاي موجود و اتفاقاتي كه رخ داد ملاحظه كرديم اگر ايشان در خبرگان قانون اساسي نباشد نتيجه بسيار منفي به دست خواهد آمد به همين دليل شهيد بهشتي كانديداي انتخابات خبرگان شدند و راي بالايي را هم كسب كردند.

در همان ايام برخي‌ها مي‌گفتند تدوين قانون اساسي در اين شرايط اساسا مهيا نيست و اگر هم بخواهد اين كار انجام شود حداقل چند سال طول خواهد كشيد اما ما ملاحظه كرديم كه تنها چند ماه پس از پيروزي انقلاب مجلس خبرگان قانون اساسي تشكيل و چند ماه بعد از آن هم قانون اساسي نوشته شد و به راي مردم گذارده شد و خدا را شكر توانست راي خوبي را هم كسب كند. برخي‌ها در همان ايام مي‌گفتند بايد مجلس موسسان تشكيل شود و از اين حرف‌ها مطرح بود اما خدا را شكر كار به خوبي به سرانجام رسيد كه حتي آن موقع مردم شعار مي‌دادند: «بهشتي، بهشتي، خوب قانوني نوشتي!» كه اين نشان از رضايت مردم از تدوين قانون اساسي داشت. در واقع مبتكر اصلي قانون اساسي نيز شهيد بهشتي بودند.

 شما هم حتما مي‌دانيد در مجلس خبرگان قانون اساسي در اصل مرحوم آيت‌الله منتظري رييس و نايب رييس شهيد بهشتي بودند اما به دليل تسلط و مدير بودن شهيد بهشتي، ايشان اداره جلسات را بر عهده داشتند. اين هم كه گفته مي‌شد حزب جمهوري اسلامي ميدان‌دار اصلي خبرگان قانون اساسي است خب طبيعي بود چون اكثريت مطلق اعضاي مجلس خبرگان قانون اساسي را اعضاي حزب تشكيل مي‌دادند يا افرادي كه مورد حمايت حزب بودند، همانند آيت‌الله جوادي آملي يا آيت‌الله طاهري اصفهاني و آيت‌الله سبحاني وآيت‌الله مكارم شيرازي و... كه از اعضاي رسمي حزب نبودند اما حزب در انتخابات از آنها حمايت كرد و توانستند راي خوبي را هم كسب كنند.

پس طبيعي بود كه حزب جمهوري اسلامي در تدوين قانون اساسي نقش بسيار پر رنگي داشت.

‌ در مورد نخستين انتخابات رياست‌جمهوري نيز اگر توضيحاتي را بفرماييد سپاسگزار مي‌شوم چون اين انتخابات در اصل صحنه رويارويي حزب و بني‌صدر بود و همچنين شكافي هم ميان روحانيت مبارز تهران و حزب جمهوري اسلامي روي داد.
بله همين طور است. يكي از كارهاي قابل توجهي كه بني‌صدر پيش از انتخابات رياست‌جمهوري كرده بود اين بود كه تا حد امكان سمت اجرايي نگرفته بود و بيشتر به ميان مردم در شهرها مي‌رفت و سخنراني‌هايي انجام مي‌داد تا بتواند نظر مردم را به سوي خود جلب كند. همچنين بني‌صدر كار اقتصادي هم نمي‌كرد و همين‌ها باعث شده بود كه در نظر مردم مطلوب واقع شود كه همان زمان هم طرفداران بني‌صدر شعاري را مطرح مي‌كردند كه بني‌صدر، صددر‌صد! (يعني مثلا صددر‌صد شايسته رياست‌جمهوري است!) به همين دليل بود كه بني‌صدر سعي كرده بود از خود چهره‌يي مطلوب در نزد مردم درست كند.

كانديداي حزب هم در آن زمان آقاي جلال الدين فارسي بودند كه پس از رد صلاحيت ايشان، مرحوم آقاي دكتر حبيبي به عنوان كانديدا در نظر گرفته شدند. من در آن زمان استاندار خراسان بودم كه تنها سفر تبليغاتي هم كه آقاي فارسي رفت به همان استان خراسان در آن زمان بود. متاسفانه در ميان روحانيت مبارز تهران و حزب، همان‌طوري كه اشاره كرديد اختلافي رخ داد و حزب از دكتر حبيبي و روحانيت مبارز از بني‌صدر حمايت كرد.

خوب بني‌صدر هم مشخص بود راي خوبي دارد. ما در حزب تلاش داشتيم حتي المقدور انتخابات به دور دوم كشيده شود و ما لااقل وقت داشته باشيم براي كانديداي خودمان تبليغات كنيم و در دور دوم بتوانيم نتيجه انتخابات را تغيير دهيم. اما خوب متاسفانه كانديداي ما نفر دوم هم نشد. بني‌صدر بيش از 10 ميليون راي كسب كرد و نفر اول شد. نفر دوم آقاي مدني شد با حدود دو ميليون راي و آقاي دكتر حبيبي نفر سوم شدند با زير يك ميليون راي. در آن زمان امام به حزب پيغام دادند كه شما براي انتخابات مجلس برنامه‌ريزي كنيد.

بني‌صدر هم بعد از رياست‌جمهوري بسيار تلاش داشت تا بتواند انتخابات مجلس را به نفع خود تمام كند و مجلس را هم به دست بگيرد. در همان ايام هم دائما صحبت مي‌كرد كه اگر مجلس با من همسو نباشد من به مردم خواهم گفت و افشاگري خواهم كرد و از اين حرف‌ها! خدا را شكر انتخابات مجلس با برنامه‌ريزي خوب رهبران واعضاي حزب جمهوري اسلامي به نفع حزب تمام شد و بني‌صدر هم نتوانست كاري از پيش ببرد و مجلس ديگر در خط بني‌صدر نبود و حتي در خرداد 60 كه طرح عدم كفايت سياسي بني‌صدر مطرح شد، بني‌صدر فقط يك راي موافق كسب كرد و حتي به مجلس هم نيامد تا از خود دفاع كند!به نظر بنده هم بزرگ‌ترين خدمت حزب جمهوري اسلامي، همان مجلس شوراي اسلامي اول بود.

‌ چرا از سال 59 اختلافات ميان حزب و بني‌صدر آنقدر اوج گرفت كه به 14 اسفند 59 رسيد و كاملا حزب جمهوري اسلامي و بني‌صدر در مقابل همديگر قرار گرفتند؟
اختلافات ما با بني‌صدر خيلي قبل از انتخابات بود. قبل از سال 58 بني‌صدر مي‌گفت مي‌خواهد رييس‌جمهور شود و كاملا براي رياست‌جمهوري برنامه‌ريزي كرده بود. ما هم در حزب جمهوري اسلامي برنامه‌ريزي كرده بوديم كه شهيد بهشتي به عنوان رياست‌جمهوري مطرح و سپس انتخاب شوند چون ايشان را براي رياست‌جمهوري بسيار خوب و مناسب مي‌دانستيم و به نظر من اگر مرحوم شهيد بهشتي رييس‌جمهور مي‌شدند بسياري از مشكلات ما حل مي‌شد و مسائل جور ديگري رخ مي‌داد.

مثلا مساله جنگ به نوع ديگري حل مي‌شد يا موضوع گروگان‌ها و... اما خوب نشد كه مرحوم شهيد بهشتي رييس‌جمهور شوند و امام روحانيت را از دخالت در كارهاي اجرايي و رياست‌جمهوري نهي كردند. اختلافات ما با بني‌صدر هم ريشه‌يي و مبنايي بود. مثلا من زماني كه در امريكا بودم و با انجمن‌هاي اسلامي دانشجويان امريكا و كانادا ارتباط داشتم به همين واسطه با انجمن دانشجويان اروپا نيز آشنايي داشتم و از همان زمان من، بني‌صدر را مي‌شناختم و با تفكرات و نظراتش آشنا بودم و مي‌دانستم نظراتش دقيقا چه چيزي است.

ما از همان زمان‌ها با يكديگر اختلاف داشتيم. خود من هم شخصا بسيار تلاش كردم بني‌صدر رييس‌جمهور نشود و با او در دوران رياست‌جمهوري‌اش هم بسيار اختلاف‌نظر داشتم. براي همين هم بود كه بني‌صدر در روزنامه‌اش يك‌بار نوشت كه اگر جنگ تمام بشود من به خراسان مي‌روم و تكليف استاندار (من) را مشخص مي‌كنم! پس اينها نشان مي‌داد كه ما با بني‌صدر بسيار اختلاف‌نظر و مشكل داشتيم. من خاطره‌يي براي شما نقل بكنم. بني‌صدر در زمان رياست‌جمهوري‌اش يك‌بار مي‌خواست به استان خراسان سفر كند و درآن زمان هم آقاي مهدوي كني وزير كشور بودند.

من به آقاي مهدوي كني گفتم اگر بني‌صدر به خراسان بيايد من براي استقبال از او به فرودگاه نمي‌روم. ايشان گفتند اين شايسته و درست نيست كه استاندار به استقبال رييس‌جمهور نرود. من هم گفتم ايرادي ندارد و من استعفا مي‌دهم تا استاندار نباشم. استعفاي خودم را نوشتم و تحويل آقاي مهدوي كني دادم و ايشان هم در پايين نامه من نوشتند مستدعي است شما به كار خود ادامه دهيد!بني‌صدر در همان سفر وقتي جمعيت فراواني به استقبال وي آمده بودند با غرور خاص خودش اين استقبال را نشانه محبوبيت خودش مي‌دانست و مدعي بود مردم كاملا طرفدار وي هستند.

 حتي من به وي گفتم اينها به خاطر حمايت امام از شما به استقبال آمده‌اند ولي او اين را قبول نداشت و خودش را كاملا مورد تاييد مردم مي‌دانست و دايم من من مي‌كرد!امام هم يك‌بار به همين خاطر فرمودند اين من من شيطان است. آخر سر هم‌زماني كه امام حكم بركناري بني‌صدر از فرماندهي كل قوا را امضا كردند بني‌صدر رفت و مخفي شد و ديگر از آن جايگاهش خبري نبود و چند ماه بعد هم كه از ايران فرار كرد و رفت. آن زمان كه اختلافات با بني‌صدر به اوج خودش رسيده بود بني‌صدر دايما تلاش مي‌كرد شهيد بهشتي و اعضاي حزب را تخريب كند اما شهيد بهشتي مي‌گفتند هرچه امام بگويند من عمل مي‌كنم و ايشان يك شعار معروف هم داشتند كه مي‌گفتند شعار من: سكوت است، سكوت است، سكوت!

‌ در مورد اختلافات داخل حزب هم اگر شما اشاره‌يي بكنيد ممنون مي‌شوم. از همان سال 59 آرام آرام اختلافات در حزب جدي شده بود و ما شاهد خط‌كشي‌هايي در حزب هستيم كه كم‌كم پررنگ و جدي هم شده بود.
يك‌بار من با مرحوم شهيد باهنر در حال منزل رفتن بوديم. شهيد باهنر يك ماشين آريا داشتند كه دايم هم خراب مي‌شد. من هم يك ماشين پيكان داشتم كه ايشان را به منزل‌شان در جماران مي‌بردم و منزل ما هم در قلهك بود و خيلي فاصله‌يي نبود. يك‌بار بر سر همين موضوع كه اختلاف اعضاي شوراي مركزي بود، بحث شد و ايشان نظر مرا پرسيدند من براي ايشان يك مثال ورزشي زدم. گفتم ببينيد هركدام از اعضاي شوراي مركزي به عنوان تك نفر، خودشان يك ستاره هستند كه خوب مي‌درخشند و اگر هركدام از اينها در يك تيم باشد آن تيم خيلي قوي و پرتوان مي‌شود اما اين افراد با همديگر نمي‌توانند كار كنند و يكديگر را خنثي مي‌كنند.

 مثلا ما در شوراي مركزي مرحوم شهيد عراقي را داشتيم خب اما در همان شوراي مركزي افرادي بودند كه روحيه كار اداري و دفتري را داشتند و اين روحيه‌ها كاملا متفاوت با يكديگر بود. مثلا خود من گهگاه مقالاتي را مي‌نوشتم و براي انتشار مي‌دادم به روزنامه جمهوري اسلامي تا منتشر شود. آقاي مهندس موسوي در آن زمان سردبير روزنامه بودند و اين مقالاتي كه من مي‌نوشتم را منتشر نمي‌كردند. يك‌بار من سوال كردم كه چرا اينها را منتشر نمي‌كنيد؟ ايشان گفتند چون اين مقالات ما را با مجاهدين خلق رودررو مي‌كند و فعلا صلاح نيست ما با مجاهدين خلق رودررو شويم. من گفتم ما خيلي وقت است كه با مجاهدين خلق رو‌دررو شديم و آنها درمقابل نظام قرار گرفته‌اند.

چون در آن زمان مثلا اينها رفته بودند در وزارت بازرگاني و بخشي از آن را اشغال كرده بودند و دانشگاه‌ها را به تصرف خود در آورده بودند و مثلا مني كه استاد دانشگاه تهران بودم براي ورود به دانشگاه بايد از اينها اجازه مي‌گرفتم. يا مثلا چريك‌هاي فدايي خلق كه دفترشان در بلوار كشاورز بود در مقابل دفترشان تانك گذاشته بودند و حاضر نبودند تانك را تحويل بدهند! من به آقاي موسوي گفتم اينها درمقابل ما و نظام قرار گرفته‌اند و شما مي‌فرماييد صلاح نيست ما با آنها رودررو شويم؟خوب اين اختلافات در حزب وجود داشت. مثلا من به خاطر دارم خط سياسي آقاي آيت و دوستان‌شان همانند آقايان كاشاني در تقابل كامل با خط آقاي مهندس موسوي و دوستان ايشان بود و اين خط‌كشي‌ها ديگر كاملا پررنگ شده بود.

حتي آقاي موسوي‌اردبيلي هم به خاطر اختلاف نظراتي همان اوايل از حزب جمهوري اسلامي جدا شدند. من همان ايام از شهيد بهشتي سوال كردم كه رابطه ما با آقاي موسوي‌اردبيلي در چه وضعي است؟ايشان فرمودند كه ما در حال انجماد هستيم!به آقاي موسوي‌اردبيلي گفتم آقاي بهشتي مي‌گويند ما در حال انجماد هستيم ايشان با خنده فرمودند ان‌شاءالله آب شويد!پس اين اختلافات بسيار جدي بود همه به امام اعتقاد داشتند و رهبري امام را پذيرفته بودند اما اختلافات مبنايي هم در ميان‌شان بود و در همان اوايل در حزب سه دسته به وجود آمده بود و مشخص بود اين گروه‌ها نمي‌توانند مشترك شوند و به صورت مشترك كار كنند. اما خوب تا موقعي كه شهيد بهشتي زنده بودند، مي‌توانستند اينها را كنترل كنند، اما بعد از شهادت شهيد بهشتي اختلافات جدي‌تر هم شد.

‌ آقاي دكتر به سال 60 برسيم و بحث اختلافات گروه‌ها با حزب جمهوري اسلامي كه حالا خيلي هم جدي و حاد شده بود. ريشه اين اختلافات با حزب جمهوري اسلامي در چه چيز بود و چرا سرانجام واقعه 7 تير 1360 رخ داد؟
مخالفت با حزب جمهوري اسلامي به دليل محبوبيت حزب بود. دولت موقت در ابتداي انقلاب مي‌گفت اينها (حزب جمهوري اسلامي) انحصار‌طلب هستند در صورتي كه حزب جمهوري اسلامي با آن همه عضو حتي يك استاندار هم در دولت موقت نداشت اما دولت موقت و نهضت آزادي تنها با 300 نفر عضو خيلي از سمت‌ها را در اختيار داشتند. محبوبيت شهيد بهشتي نيز در عده‌يي ايجاد حساسيت و حسادت مي‌كرد. عده‌يي هم مثل مجاهدين خلق از همان ابتداي انقلاب قصد رويارويي با نظام را داشتند اما صبر كرده بودند تا زمان مناسب فرا برسد و به همين دليل هم حزب جمهوري اسلامي را سد مقابل خود مي‌ديدند و سعي داشتند به هر نحو كه شده است حزب را از مقابل خود بردارند.

‌ آيا درگيري‌هايي هم از قبل ميان حزب و مجاهدين خلق وجود داشت؟
اينكه كاملا روشن بود مجاهدين برنامه دارند و قصد دارند حزب را هم از سر راه خود بردارند و با خيلي‌ها در كشور هماهنگ هستند. من به خاطر دارم در ختم مرحوم آقاي طالقاني كه در همين دانشگاه تهران برگزار شد مسعود رجوي با عده‌يي از اعوان و انصارش آمد و به صدر مجلس رفت و با عده‌يي از وزرا در گوشي شروع كرد به صحبت كردن. من همان زمان گفتم اينها آنقدر مراعات نمي‌كنند كه در مجلسي با اين همه شركت‌كننده نروند با وزرا در گوشي صحبت كنند و اين نشان مي‌دهد اينها برنامه‌هايي را تدارك ديده‌اند. خوب بعدترها هم ديديم كه همين طور شد و مجاهدين خلق برنامه‌هاي مفصلي براي رويارويي با نظام چيده بودند. حزب هم كه محكم در مقابل اينها ايستاده بود مزاحم آنها بود و هدف‌شان اين بود كه حزب جمهوري اسلامي را از مقابل خود بردارند تا مشكلات‌شان حل شود و بهتر بتوانند به راه خود ادامه دهند و به همين خاطر شروع كردند به تخريب حزب جمهوري اسلامي.

 حتي منافقين خيلي پيش از اينها در اوايل سال 58 هم شروع كرده بودند به تهديد نظام و گفته بودند اگر نظام خواسته‌هاي ما را برآورده نكند ما با نظام مقابله خواهيم كرد و با نظام درگير مي‌شويم. من حتي در شوراي مركزي حزب، همان زمان گفتم اين چريك‌هاي فدايي خلق اقلا صورت قضيه را نگه مي‌دارند و مي‌گويند ما با نظام درگير نمي‌شويم اما مجاهدين علنا نظام را تهديد مي‌كنند و مي‌گويند ما با نظام درگير خواهيم شد. يك چنين وضعي در اوايل انقلاب ميان حزب جمهوري اسلامي و گروه‌هاي مخالف نظام و امام(ره) وجود داشت و ريشه تمامي اينها به اين بر مي‌گشت كه حزب جمهوري اسلامي به پاي نظام ايستاده بود اما مخالفين قصد تخريب و سرنگوني نظام را داشتند.

حتي مثلا رجوي كانديداي رياست‌جمهوري شده بود تا بتواند رييس‌جمهور شود اما رد صلاحيت شد يا مثلا موسي خياباني كانديداي خبرگان قانون اساسي و مجلس شده بود اما راي نياورد. اما آرام آرام پس از 7 تير 1360 حقايق آشكار و مشخص شد كه حق با چه كسي بوده است و چه كسي در مقام باطل قرار داشته است.
ارسال نظرات