فرارو- زهرا فدایی؛ 1) زنگ تلفن چرت بیوقتش را پاره میکند. لحظهای بعد صدای پیغامگیر، در خانه میپیچد. مادر است که قربان صدقهاش میرود. میگوید دلشان برایش تنگ شده. گله میکند که دیر به دیر به خانه سر میزند. وعده غذای مورد علاقهاش را میدهد. قبل قطع شدن تماس، آهسته نجوا میکند: «پدر حسابی دلخور است.»
چند دقیقهای هوایی میشود. برای گرمای خانه و بوی خوش غذا، دلش غنج میزد. بوی نای آپارتمان فکسنی، ظرفهای کثیف تلنبار شده و قوطیهای خالی کنسرو روی سرش هوار میشود. میخواهد برود مادر را ببیند و پدر را از دلخوری در بیاورد. اما بیحوصلهتر از آن است که حرفهای همیشگی را تاب بیاورد. اصلاً تنهایی راحتتر است. با خود میگوید: «شاید هفته بعد بروم.»
2) شهرهای بزرگ ایران از خانههای مجردی پر است. زندگیهای تکنفره یا چند نفره با همخانه. آمارها میگویند30 درصد از جوانان شهری زندگی مستقل دارند. احتمالاً کمی بیشتر هم هست. اگر با همین شتاب پیش رود، چند سال آینده به 50 درصد هم میرسد.
در کشور ما، کمی پیش از این زندگی مجردی طرفدار نداشت. پسندیده هم نبود. هیچ کس سرش را بالا نمیگرفت که پسرم برای خودش خانه گرفته، تنها زندگی میکند. کمتر دختری بعد از طلاق به خانه پدری بازنمیگشت. پیدا کردن خانه اجارهای برای مجردها سخت بود. اما سرشماری سال 90 نشان داد که خانههای تک نفره رو به رشدند. این روزها صاحبخانههایی هستند که این طور آگهی میدهند: «فقط مجرد، ترجیحاً خانم کارمند یا دانشجو»
زندگی مجردی نوعی سبک رایج زندگی شده است. نگاههای مشکوک و قضاوتهای منفی هر سال کمتر میشوند. این زندگیها دلبخواه باشد یا از سر اجبار، در کلانشهرهای تهران، شیراز، مشهد، اصفهان، تبریز و اهواز بیش از شهرهای دیگر جاری است.
3) میگویند زندگی دلبخواه مجردی ناشی از حس استقلال طلبی است و این نوع زندگی مجالی است برای رشد شخصیت و مسؤلیتپذیری جوانان.
اما این وظیفه خانواده است که فرزندانش را برای حضور در اجتماع آماده کند. فرهنگها و ارزشهایش را انتقال دهد و مهارتهای تشکیل زندگی را به آنها آموزش دهد. به طور کلی تمرین حضور در جامعه از دل اجتماع (خانواده) میسرتر است تا راه انزوا.
تحقیقات میگویند جوانان در زندگی مجردی بیشتر افسرده و منزوی میشود و بعدها خطر متارکه تهدیشان میکند. درست است که مثالهای نقضی هم وجود دارد اما با چند شاخه گل هیچ وقت بهار نمیآید.
4) سادهانگارانه است که بگوییم ماهواره خراب کرد و حالا صدا و سیما بیاید درست کند. بگوییم همه مشکلات را اینترنت با خودش آورد و سعی کنیم ملیاش کنیم. همه آتشها هم زیر سر غرب نیست چرا که غرب خودش هم دارد میسوزد. شکاف نسلها یک شبه پیش نیامد که یک ماهه رفع شود.
بریزیم خانههای مجردی را ببندیم، بگیریم، ببریم که چه شود؟ هیچ نمیشود وقتی کسی نخواهد به خانواده برگردد. وقتی اعضای خانواده حرف هم را نفهمند. فکر هم را نپذیرند. دیگر نه همدیگر را تاب میآورند نه برای هم سودی دارند.
شکاف که عمیق شود اعضای خانواده از هم فاصله میگیرند. مثل هفت پشت غریبه، بودنشان کنار هم معنایی ندارد. ترجیح میدهند جدا زندگی کنند جای آنکه سوهان روح همدیگر باشند. مشقت زندگی مجردی یا تحمل چند همخانه، برایشان آسانتر از بودن در کنار خانواده است.
5) راست گفتهاند که «زندگی هم بود، زندگیهای قدیم»، آنروزها اگر خانواده اختلافی داشت، کسی بار و بندیل جمع نمیکرد برود دنبال زندگی خودش. دختران هزار و یک مشکل تحمل نمیکردند فقط برای اینکه از پدر و مادر جدا زندگی کنند. زندگی پردردسر با همکار و همکلاسی و همخانه، به بودن در کنار خانواده ترجیح نداشت. فشار اقتصادی کم یا زیاد مال همه بود. آن روزگار اسمش قدیم بود.
اما امروز، زمانه جدید است. جهان پوست انداخته و شکافها عمیق شدهاند. شکافهایی که رفته رفته مردم را از هم دور کرده است. دیدارهای فامیلی محدود به عزا و عروسی شداند و سردی روابط در خانواده مثل سرماخوردگی، واگیر و همهگیر شده است.
اما چاره چیست؟ شاید حفظ نگاه انتقادی بتواند چشمانداز راه خروج را ترسیم کند. ما باید جزء جزء این زندگی را منتقدانه برانداز کنیم، سعی کنیم بفهمیم کجای کار اشتباه بوده است. اجزا را در کلیت ماجرا گرد بیاوریم و ببینیم چه بر سرمان رفته است. باید حواسمان به ترکها باشد که عمیقتر نشوند. دمسازی و دم بر نیاوردن اوضاع را بحرانیتر میکند و فرایند فروریختن چارچوبها را پیچیده تر.
میگویند زندگی مجردی، آسیب اجتماعی است. عدهای میگویند توطئه دشمن است. بعضی میگویند اقتضای زمانه است. ما هم از خودمان نمی پرسیم سرمان در کدام برف بود که نفهمیدم نهاد خانواده رنگ باخت. فقط به این جمله اکتفا میکنیم: «زندگی هم بود، زندگیهای قدیم.»
من پسری 16 ساله هستم. خواهر و برادرام سن اشون رفته بالا... بخاطر مسائل مالی و اینکه کیس مناسبشون رو پیدا نکردن می ترسم در آینده برن مجردی زندگی کنند من خودم شخصا بچه ننه هستم و اصلا همچین فکری به سرم نمیره. ولی واقعا از آینده می ترسم. می ترسم خانواده ای نداشته باشم و همه برن... چرا مسئولین فکری به حال وضعیت مردم نمی کنند؟ چرا با این همه منابع ما گشنه می خوابیم؟ من نمی خوام افسرده بشم....
خدای من به کجا داریم می ریم؟!
مسئولین آسوده بخوابید...
من سه ساله زن گرفته ام ، بخدا بدبخت و افسرده و بی حالم .
میگم ای کش اصلاً نبودم .
بخدا زندگی مجردی آخ عشقه ،
لااقل اگه پیش رفقاتی هیشکی نمیگه چرا دیر اومدی ؟ لااقل هروقت خواستی میری دیدن پدر و مادرت، لااقل اگه پول هم نداشته باشی میتونی خودت سرکنی ، لااقل هیچوقت زورکی نمیری خونه مادر زنت . زندگی مجردی ، زیستن از نو
این جمله ات عالی بود دختر خیلی حال کردم...
قرار نبوده اینقدر وقتمان را در آخور های
سر پوشیدهی تاریک بگذرانیم
به جای چریدنِ زندگی و چهار نعل تاختن دردشتهای بیمرز .
قرار نبوده تا نم باران زد دست پاچه شویم و زود
چتری ازجنس پلاستیک روی
سر بگیریم مبادا مثل کلوخ آب شویم .
... قرار نبوده اینقدردور شویم و مصنوعی .
ناخنهای مصنوعی ،
خندههای مصنوعی ،
آوازهای مصنوعی ،
دغدغههای مصنوعی .
حتماً قرار نبوده بزهایی باشیم که
سنگ نوردی مصنوعی در سالن میکنند به
جای فتح صخرههای بکر زمین .
هر چه فکر میکنم میبینم قرار نبوده
ما اینچنین با بغل دستیهای مان در
رقابت های تنگانگ باشیم تا اثبات کنیم
جانور بهتری هستیم ، این همه
مسابقه و مقام و رتبه و دندان به هم نشان
دادن برای چیست ؟
قرار نبوده همه از دم درس خوانده بشویم ،
از دم دکترا به دست بر روی
زمین خدا راه برویم ،
بعید بدانم ....راه تعالی بشری از دانشگاهها و
مدرکهای
ما رد بشود …!
باید کسی هم باشد که گوسفند ها را هی کند ،
دراز بکشد نیلبک بزند با سوز
هم بزند و عاقبت هم یکروز در همان هیات
چوپانی به پیامبری مبعوث شود .
یک کاوه لازم است که آهنگری کند
که درفش داشته باشد که به حرمت عدل از جا
برخیزد و حرکت کند …
قرار نبوده این همه در محاصرهی
سیمان و آهن ، طبقه روی طبقه برویم بالا
،قرار نبوده این تعداد میز و صندلیِ کارمندی
روی زمین وجود داشته باشد
بیشک این همه کامپیوتر و پشتهای
غوز کردهی آدمهای ماسیده در هیچ
کجای خلقت لحاظ نشده بوده ؛
تا به حال بیل زدهاید ؟
باغچه هرس کردهاید ؟
آلبالوو انار چیدهاید ؟…
کلاً خسته از یک روز کار
یَدی به رختخواب رفتهاید ؟
آخ که با هیچ خواب دیگری قابل مقایسه نیست …
این چشمها برای نور مهتاب یانور ستارگان کویر ،
برای دیدن رنگ زرد گل
آفتابگردان برای خیره شدن به جاریِ آب شاید ،
اما برای ساعت پشت ساعت ،
روز پشت روز ، شب پشت شب خیره ماندن
به نور مهتابی مانیتورها آفریده
نشدهاند .
قرار نبوده خروس ها دیگر به هیچ کار
نیایند و ساعت های دیجیتال به
جایشان صبح خوانی کنند .
آواز جیر جیرک های شب نشین حکمتی داشته حتماً ،
که شاید لالایی طبیعت
باشد برای به خواب رفتن ما تا قرص خواب لازم نشویم
و اینطور شب تا صبح
پرپر زدن اپیدمی نشود .
من فکر میکنم قرار نبوده کار کردن ،
جز بر طرف کردن غم نان ، بشود همهی
دار و ندار زندگیمان ، همهی دغدغهی زنده بودنمان .
قرارنبوده کنار هم بودن و زاد و ولد کردن ،
این همه قانون مدنی عجیب و
غریب و دادگاه و مهر و حضانت و نفقه
و زندان و گرو کشی و ضعف اعصاب داشته
باشد .
قرار نبوده اینطور از آسمان دور باشیم و
سی سال بگذرد از عمرمان و یک
شب هم زیر طاق ستاره ها نخوابیده باشیم .
قرار نبوده من از اینجا و شما ازآنجا ،
صورتک زرد ..!به نشانهی
سفت بغل کردن و بوسیدن و
دوست داشتن برای هم بفرستیم .
چیز زیادی از زندگی نمیدانم ،
اما همینقدر میدانم که اینهمه
"قرارنبوده" ای که برخلافشان اتفاق افتاده ،
همگی مان را آشفته و سردرگم کرده …
آنقدر که فقط میدانیم خوب نیستیم
از هیچ چیز راضی نیستیم
اما سر در نمیآوریم چرا ؟
شعر از مسعود شاهرخ
من خودم با علاقه ازدواج کردم ...فقط یه ماه زندگی کردم اما به اندازه 10 سال زجر کشیدم...
همه کامنت ها یک طرف، این یکی دلم را آتش زد...
خدایا با کجا می رویم؟
(من پسر و مجردم)
خدا برات حفظش كنه
جدی جدی می تونه با سرنوشت عده ای بازی کنه.
لطفاً مراقب باش
هیچوقت فراموش تکنید که خود شما هم روزی پدر و مادر خواهید شد .بهتر است همین امروز رفتار مناسب با پدر و مادرتان داشته باشید . ضمنا جامعه مجردی یعنی جامعه خودخواه و بدون عشق خواهش می کنم قبل از انتخاب زندگی مجردی خوب فکر کنید و اینده را در نظر بگیرید
آی کیو
زندگی با خانواده:
پدر عصبی و منزوی
خواهر مطلقه
مادر روز به روز در حال شکسته شدن
زندگی در چنین خانواده ای چه دلخوشی دارد؟!
می دونم چی میگی. بمیرم برای مادرم و مادرت.
هواشو داشته باش.
نذار زندگی خوردت کنه.تحمل کن.
(پسری با شرایط نزدیک به شما)
هیچم خواهرم مشکلاتش بیشتر از من نیست.اون شاغل هستش و بیشتر روز بیرون از خانه است و اکثرا در حال گشت و گذاره.
و لی من چی ...لیسانسه بیکارم...
همچنین جایی که من زندگی میکنم بیشتر شبیه به انباری است و هیچکس حاضر نیست سالی یکبار هم به اتاقم سر بزنه...
ژنتیک حتما!!!!!!!!
پسر ها هر چه توپر تر باشند از پر رویی دورترند و زیاد هم توی چشم نمیآیند. خیلیها تحصیلات دارند و بعضی هم بدون تحصیلات واقعا پسر بوده و انسان خوبی هستند.
یعنی که مجرد باش که عبور از گذرگاه سلامتی مجال رد شدن دو نفری رو نمیدهد!! اینو حافظ شیراز گفته
بنده تجربه عملی در این باره دارم.
خدا از تنهايي نجاتت بده البته در هر وضعيتي خيري هست
يه چند بار كه بخواي زندگيتو بسازي كارت به جايي مرسه كه با زندگيت كه هيچ با مرگت هم حاضري بسازي
از اون طرف ترس از تنهايي در آينده باعث ميشه ادم به سمت ازدواج بره ...
خب عزیز من توقعمان از زندگی بالاست.مشکلات درست ولی ما هم در زندگی مشترک توقعمان بالاست.
دقت در انتخاب
هر چه چشاتو باز کنی باز رو بعضی از چیزا بسته می مونه. زور نزن
خداوند تو قرآن میگه از جنس خودتان برایتان همسرانی قرار دادیم تا در کنار ایشان به آرامش برسید . بله آرامش وقتی من مجرد در این عالم مجردی آرامش دارم و ناآرامی متاهلین را همه روزه شاهدم و شلوغی راهرو های دادگاههای خانواده گواه این ادعاست چرا خود را به ورطه ناآرامی و جنجال بیاندازم ؟؟؟؟
يه نگاه به كسايي كه خانوادشون رو از دست دادن بنداز و خدارو شكر كن
نسل سوخته ماییم که تو 40 سالگی والدینمان را هرچند با عقاید متضاد ترک نکردیم.در حضورشان با یک دختر تلفنی صحبت نکردیم.
موجودی بیهوده ام
چون سطری خط خورده
یا برهانی رد شده .
نیروی شوراننده ی طوفان را
در فضای تهی کاری نیست .
و آنچه در این پستوی عطاری است
به بازار پر غوغا بفرستید !
هنگامی که مرمر جان ها را می سائیم
تا با درخشی شگرف جلوه کند
و بر انگشت دل ها ، می دمیم
تا با فروغ تلاش ها بتابند ،
نباید از رنج نژندی خیز و ملال افزا
پرهیز داشت .
درود بر بردباری پی گیران !
دوست دارم :
چون پشگان سمج با نغمه ی مکرر
به سوی آماج بروم ،
تا آنجا که سیلی سرنوشت بیدارم کند ،
و یا چون موران دلاور
به بارهای گران تاخت برم
تا آنجا که گام گذرنده ی زمان
مرا فرو مالد .
آری - آه ای یادهای مخملی در زندان خاطره ها ،
ای جام های زرین سرشک ها
ای شیرازه ی عاج بر کتب رازناک
و ای سبد دردهای خزانی ....
پریدخت .
موفق باشی.
ايشالا بترشي سيرترشي
من پسرم و مجرد مثل شما.
روزی که ازدواج کردید و بچه دار شدید.میفهمید والدین شما از شما بهتر بودند.دوستانه عرض کردم.
اصل مطلب همینه،تمام!
بی مسولیتی مسولین و تنبلی و بی تدبیریشون رو با اینگلیس اینگلیس توجیه نمیشه
مشکل از اونجا شروع شد که اونقدر نون درآوردن سخت شد که پدر خونه و یا شاید مادر خونه هم مجبور شدن از خروس خون صبح تا بوق سگ کار کنن تا شکم بچشون رو سیر کنن نتیجه چی شد اونقدر والدین و بچه ها از هم فاصله گرفتن که بعد 10-20 سال نه پدر بچش رو شناخت نه بچه فهمید پدر چطور فکر میکنه
مشکل از کجا شروع شد ؟ از اونجایی که اونقدر بیکاری زیاد شد که دیگه توی شهرستان ها کسی رو واسه بیگاری هم نمیخوان جوونا مجبورن تکی تکی یا چن نفری پاشن برن شهر های بزرگ خونه بگیرن کار کنن که دیگه آویزون خونوادشون نشن و سر سفره سرشون رو زیر نندازن
باعث اینا انگلیس بود ... ؟ به شعور خودت و خودمون توهین نکن خواهشا ... چشاتو باز کن یه بار هم واقعیت رو ببین
هیچ پسری حاضر نیست با دختر ترشیده ازواج کنه
سپاس از حسن ظن شما
اگه فونت فارسی نداری لزومی نداره کامنت بدی
پس زنده باد مجردی....
با تمام قدرت نظرات صاحبان قدرت، تلویزیون، سنت گرایان و مدعیان را رد میکنم.
منم مجردم و زندگی پاک و سالمی دارم و به هیچ عنوان دوست ندارم با ازدواج برای خودم مشکل و دردسر ایجاد کنم
سری رو که درد نمیکنه دستمال نمیبندند
زندگی اجتماعی هیچی جز افسردگی واسم نداشت. الان هم که مثلا دارم با جامعه زندگی میکنم، واسه تنهاییم رو اووردم به سیگار. خوب نیست ولی از جامعه بهتره...
این را بدانید اکثر مجردهای ایران درست ترین آدمهای این مملکت هستند. بنده حاضر نیستم وقتی توانایی قبول مسوولیت دختر مردم را ندارم با فریبکاری و فیلم بازی کردن او و خانوادهاش را بدبخت کنم. ولی خیلی از دوستان را میشناسم که جور دیگری هستند.
مثلا کسی که با خانمی مسن تر و متاهل در فامیل خود روابط داشت و بعد یک دختر بدبختی را نشان کرد و گرفت و هنوز با فرد قبلی هم... و بقیه اش را هم که خودتان میتوانید حدس بزنید.
کاملا درسته وقتی من حقوق ماهیانه ام به یک سکه نمیرسه چرا برم 500 تا سکه مهر کنم؟
وقتی کلی خوش میگذرونم میرم فوتبال سینما مسافرت خارج از زندگیم هم راضی هستم چرا باید ازدواج کنم؟ وقتی بعد ازدواج باید 2-3 نفرو نون بدم کرایه خونه بدم پول مانتو شیرخشک پوشک و........ و اعصابم خورد باشه چرا باید ازدواج کنم؟
ببخشید این حرفو میزنما ولی از نظر جنسی هم اصلا فشاری روم نیست دیگه نوجوون نیستم و میتونم بدون دغدغه جنسی و عاطفی از زندگیم لذت ببرم...نووجون که بودم خیلی دوستی کردم و الان به قول یه بنده خدایی ...و هیچ احساسی نسبت به جنس مخالف ندارم پس با افتخار میگم زنده باد مجردی...
اضافه کنم:
من هم مجردم یک اطاق از خودم دارم اما پدر و مادر را ترک نمیکنم.با اینکه اختلاف نظر هم دارم.
مجردی در یک سوئیت بعد از مدتی افسردگی شدید میاره.
چه اشکالی داره زندگی دو جوان کنار هم که هم تنها نباشند هم به هم کمک کنند؟
همچنین چرا فکر میکنید دخترها توقعشون بالاست.من به عنوان یک دختر تنها توقعم اینه که یک نفر منو از این خونه نجات بده!
به نظرمن تو به حداقل ها راضی شدی وگرنه لذت زندگی را فقط در خانواده می توان چشید.البته منظورم خانواده پدرومادری نیست میخوام بگم راهکار اصلی در ازدواج و تشکیل یه خانواده جدیده.وگرنه من خودم دلم بیشتر از تو پره!