فرارو- محمدتقی بهار، ملقب به ملکالشعرا، شاعر، ادیب، نویسنده، روزنامهنگار و سیاستمدار معاصر ایرانی است.
وی شش دوره نمایندهٔ مجلس شد و سالها استاد دورهٔ دکتری ادبیات دانشسرای عالی و دانشکدهٔ ادبیات بود. به علت پیوستن به مشروطهطلبان و آزادیخواهان چند بار تبعید و زندانی شد که سالهای زندان و تبعید از پربهرهترین سالهای زندگی ادبی وی بوده است. بهار در روز دوم اردیبهشت ۱۳۳۰ هجری شمسی، در خانهٔ مسکونی خود در تهران زندگی را بدرود گفت و در شمیران در آرامگاه ظهیرالدوله به خاک سپرده شد.
نقل است که پس از استعفای رضاشاه و به قدرت رسیدن محمدرضا شاه در شهریور 1320، ملک الشعرا بهار، قصیده ای خطاب به شاه تازه به قدرت رسیده سرود که در واقع اندرزنامه ای سیاسی برای شاه جوان بود.
آنچه در پی می آید، ابیاتی از این قصیده طولانی است:
جهد فرما تا نشینی در دل فرمانبران
بهترین مامور فرمانده، دل فرمانبر است
در ره فرهنگ و آیین وطن غفلت مورز
ملک بی فرهنگ و بی آیین درختی بی بر است
رونق فرهنگ دیرین رهنمای هر دل است
اعتبار دین و آیین پاسبان هر در است
در ره تقوا و دانش شو که بهر کار ملک
پیر دانشور به از برنای نادانشور است
ملک را ز آزادی فکر و قلم قوت فزای
خامه آزاد نافذتر ز نوک خنجر است
ای کاش بودی...
نتیجه آن آزادی ها آیا چیزی جز هرج و مرج و حرکتهای تجزیه طلبانه و بی ثباتی و ناامنی هرچه بیشتر کشور بود....دردهه 20 ایران دوباره به عهد قجر برگشته بود.
عمر مفید هرکابینه چند ماه بیشتر نبود...
مصدق که خود را آزادیخواه و دموکرات می دانست خود یکی از عوامل مهم سقوط کابینه و بی ثباتی کشور بود.دردوران نخست وزیری اش هم که دیدیم با مطبوعات و آزادی ها چه ها ..که نکرد
حزب توده هم که داشت کشور را دودستی تقدیم شوروی می کرد.
شاه عملا هیچ قدرتی نداشت.شاید اگر اتفاق مرداد32 رخ نمیداد عملا امروز نیمی از کشور از دست رفته بود
این سخن بهار در کتاب تاریخ احزاب سیاسی در توصیف دوران قاجاروروی کارآمدن رضاشاه گویی توصیفی است دوباره ازوضعیت ایران دردهه20و نهایتا قدرت گرفتن محمدرضاشاه:
((به دلیل هرج و مرج مملکت و هتاکی جراید که بعد از انقلاب روسیه روی داد و هم چنین به دلیل ضعف حکومت مرکزی و قوت یافتن راهزنان و یاغیان و هزاران مفاسد دیگر که کشور را به ویرانی می برد، اعتقاد داشتم که باید حکومت مقتدری حاکم شود تا با طرح نقشه های تازه، از این نابسامانی جلوگیری کند.
احمد شاه از کسانی بود که قادر به چنین حکومتی نبود. کودتا صورت پذیرفت و رضاخان به حکومت رسید. من به این مرد تازه رسیده و شجاع و پر طاقت اعتقادی شدید پیدا کردم که این مرد می تواند اوضاع مملکت را سر و سامانی بدهد.))
خامه آزاد نافذتر ز نوک خنجر است
iهزاران آفرین بر این شعر ناب
مي ندانستي كه گوش شاه چون گوش خر است!
همچنان نشنيد اندرز فروغي وقوام
چون گمان مي كردچرخ دهربريك محور است!
بامصدق كرد ظلم وراه استبدادرفت
چون كه مي پنداشت ملت تاابد فرمانبر است!
عاقبت زدنازونعمت زيردل هاراكه قوم
گفت آزادي به ماازنان شب واجبتراست!
خوش به حالت مردي و چون ما ندانستي چرا
جمعيت حسرت كش آن عهدبارديگراست!؟