آریا به ماموران گفت: زیبا با میل خودش پول و طلاهایش را به من به عنوان امانت داده و هیچ سرقت یا فریبکاری در کار نبوده است.
در مورد
در فرارو بیشتر بخوانید
۸۶ مطلب
آریا به ماموران گفت: زیبا با میل خودش پول و طلاهایش را به من به عنوان امانت داده و هیچ سرقت یا فریبکاری در کار نبوده است.
این لحظه تکان دهنده نشان میدهد که یک باند سارق با خودروی رنج روور خود وارد فروشگاه جواهرفروشی در لندن میشود. سپس سارقها با یک چکش ویترین مغازه هرا شکسته و جواهرات درون آن را میبربایند. پس از دزدی، سارقان اقدام به فرار میکنند، اما با تجمعی که بیرون از فروشگاه صورت گرفته مواجه شده و مردم مانع فرار سردسته سارقان میشوند. پس از چند دقیقه با رسیدن پلیس به محل، او بازداشت میشوند؛ هر چند که همدستانش موفق به فرار میشوند. خوشبختانه در این حادثه صدمه جانی و فیزیکی به کسی وارد نشد و دو سارق دیگر…
وقتی از خودرو پیاده شد، دیدم مکان خلوتی است و برق طلاها مرا وسوسه کرده بود به دروغ گفتم شاید کارت ملی تان داخل شمشادها افتاده باشد که با هم به سمت آن جا رفتیم، هیچ کسی آن جا نبود. در یک لحظه سنگ بزرگی را برداشتم و محکم به سرش کوبیدم
این مرد وقتی طعمه هایش حاضر به جابه جایی طلاهایشان با شمشهای تقلبی نمیشدند، با تهدید چاقو طلاهای زنان را در شرق تهران سرقت میکرد.
با دیدن طلاها وسوسه شده بودم با خوشحالی موضوع را به نورالدین اطلاع دادم که او هم بلافاصله نقشه اش را تغییر داد تا بتوانیم اموال خاله ام را نیز سرقت کنیم. طبق نقشه نورالدین، زمانی که پدربزرگم به همراه فامیل برای ملاقات خاله ام عازم بیمارستان شدند من به بهانه کار ضروری در شرکت با آنها نرفتم و در یک فرصت مناسب همه طلاها و ارزهای خارجی را به همراه ۴۰ میلیون تومان پولهای پدربزرگم سرقت کردم و آنها را داخل یک کیف به نورالدین رساندم.
متهمان به ۳۵ فقره سرقت از کودکان و سالمندان در شهرهای فردیس، هشتگرد و کرج اعتراف کرده و انگیزه خود از سرقتها را اعتیاد شدید به موادمخدر و تهیه هزینههای آن عنوان کردند.
با شناسایی پسر جوان به نام آرش، مشخص شد او چند روز قبل خانهای را اطراف تهران اجاره کرده است. با به دست آمدن مخفیگاه پسر جوان، مأموران به دستور بازپرس شعبه چهارم دادسرای امور جنایی تهران وارد خانه ویلایی شدند. به محض ورود مأموران، آنها با صحنه وحشتناکی رو به رو شدند. سحر که دو هفته از ناپدید شدنش میگذشت در خانه ویلایی به اسارت درآمده بود.
رضا به زحمت چشمانش را باز کرد، پیشانیاش گرمگرم شده بود، خون همه صورتش را قرمز کرده بود، نادر را صدا کرد، او سنش بیشتر بود و رضا هم نگران حال او بود، نادر هم دستش را تکان داد و به زحمت به رضا فهماند که حالش خوب است. آنها هنوز هاجوواج بودند، به هر زحمتی بود خودشان را از خودرو بیرون کشیدند، به تصور اینکه از شر راهزنان مسلح خلاص شدهاند، درازکش به آسمان خیره شدند که ناگهان هیبت چهار نقابدار مسلح روی سرشان آوار شد
متهم به قتل: روز حادثه با فرزانه قرار داشتم. طبق قرار مقابل خانهاش رفتم و بعد از 10 دقیقه انتظار او رسید و سوار ماشین شد. ما با هم از شهر بیرون رفتیم. در تمام آن مدت به فکر سرقت طلاها بودم تا اینکه بالاخره به این دختر حمله کردم. او واکنش نشان داد من هم با چاقو چند ضربه به او زدم و بعد از اینکه از مرگش مطمئن شدم، طلاهایش را برداشتم.
مهره کلیدی باند به قاضی علی وسیله ایردموسی، بازپرس شعبه پنجم دادسرای ناحیه 34 تهران گفت: من و دو نفر دیگر عضو باند دیوار چین بودیم که بعد از محکومیت های طولانی مدت چهار سال پیش از زندان آزاد شده و باند دیوار چین2 را تشکیل دادیم.