زن ۴۰ ساله که به عنوان مستخدم برای زوجی پزشک کار میکرد راز سرقت بزرگ از خانه آنها را فاش کرد.
در مورد
در فرارو بیشتر بخوانید
۸۶ مطلب
زن ۴۰ ساله که به عنوان مستخدم برای زوجی پزشک کار میکرد راز سرقت بزرگ از خانه آنها را فاش کرد.
چند سارق با بیل شیشه یک طلا فروشی ایرانی در کانادا را شکسته و طلاهای مغازه را به سرقت میبرند.
احمد پیشنهاد سرقت داد، اما من نپذیرفتم. آنقدر اصرار کرد و در گوشم خواند که اغفال شدم و تصمیم گرفتم برای ساختن زندگی مشترکمان وارد این بازی خطرناک شوم. احمد به من اطمینان داد که هرگز ماجرا لو نخواهد رفت. حتی میگفت بعد از سرقت بلافاصله، مقدمات سفرمان را فراهم میکند تا از ایران برویم. او تبحر خاصی در حرف زدن داشت و موجب شد تا من فریب بخورم. چون تصور میکردم عاشقم است و من هم دلباخته او شده بودم.
دوربین مداربسته، لحظه سرقت طلا توسط دختر جوانی را ضبط کرد.
سرهنگ کارآگاه ولیپور گودرزی خاطرنشان کرد: با صدور قرار قانونی از سوی مرجع قضائی، دختر گمشده به همراه طلاهایش به آغوش گرم خانواده خود بازگردانده شد و متهم برای کشف جرائم احتمالی در اختیار کارآگاهان اداره چهارم پلیس آگاهی قرار گرفت.
فرمانده انتظامی خوزستان از دستگیری باند سارقان منازل که پنج کیلو طلا سرقت کرده بودند در شهرستان خرمشهر خبر داد.
زن جوان گفت: وقتی چشمانم را باز کردم در بیمارستان بودم و آنجا بود که فهمیدم ۱۵ روز در کما بوده و در یک قدمی مرگ پیش رفتهام. آنطور که متوجه شدم همسایهها که از غیبت من نگران شده بودند وقتی دیدند در خانهام نیمه باز است به کمکم آمدند و مرا به بیمارستان انتقال دادند، اما خبری از آذر، زن همسایه نبود. وقتی از بیمارستان مرخص شدم، فهمیدم آذر مرا با آبمیوه مسمومو بیهوش کرده و ۸ النگوی طلایی که در دستم بوده را قیچی و سرقت کرده است.
مقامات پلیس در حال بررسی تونلی به طول ۸ فوت هستند که پس از سرقت مقادیر زیادی طلا از یک بانک در اوتارپرادش هند حفر شده است.
سرقتهای خطرناک زن تا جایی پیش رفت که دو بیمار و یک همراه بیمار بر اثر مصرف دوز بالای داروی بیهوشی به کما رفتند. زنده ماندن آنها معجزه بود. با اینحال آنها بر اثر مصرف دوز بالای دارو به کما رفته بودند. تحقیقات برای شناسایی این زن ادامه یافت تا اینکه اثر پایین یک دارو روی یکی از طعمههای این زن، راز سرقتهای او را فاش کرد.
دختر ۱۸ ساله گفت: درحالیکه کولهپشتی پر از طلا پشتم بود، راهی نشانی مورد نظر شدم، اما وقتی به آنجا رسیدم و منتظر بودم، ۳ پسر که سوار موتور بودند به من حمله کردند و به زور و تهدید چاقو کولهپشتی طلاها را دزیدند و فرار کردند. من هم گریهکنان به خانه برگشتم و ماجرا را برای پدرم تعریف کردم و تصمیم گرفتیم برای دستگیری دزدان از پلیس کمک بگیریم.