مرد تبریزی که هفته قبل قاتل دخترش را قصاص کرد، به شدن پشیمان شده است.
در مورد
در فرارو بیشتر بخوانید
۶۱۸ مطلب
مرد تبریزی که هفته قبل قاتل دخترش را قصاص کرد، به شدن پشیمان شده است.
حکم قصاص آرمان عبدالعالی، پسری که از ۸ سال قبل به اتهام قتل غزاله، دختر مورد علاقهاش در زندان به سر میبرد، صبح روز چهارشنبه، سوم آبان ماه سال ۱۴۰۰ اجرا شد.
حکم قصاص آرمان عبدالعالی در پی تقاضا و عدم گذشت خانواده غزاله شکور و علیرغم تلاشهای صورت گرفته از سوی دستگاه قضایی، شورای حل اختلاف و فعالین فرهنگی و اجتماعی کشور طی سالهای اخیر به منظور جلب رضایت اولیای دم که تا اخرین لحظات هم ادامه داشت، سحرگاه امروز سوم آذر ماه در زندان رجایی شهر اجرا شد. لازم به ذکر است آرمان عبدالعالی، در سال ۱۳۹۲ مرتکب قتل غزاله شکور شد و به قصاص محکوم گردید.
متهم در جلسات بازجویی به قتل اعتراف کرده است. در ادامه جلسه اولیایدم درخواست قصاص را مطرح کردند. مادر داغدار درحالیکه بهشدت ناراحت بود، گفت: پسرم بیگناه کشته شد و من از خون او گذشت نمیکنم.
روز حادثه پزشک تبریزی برای اعضای خانواده خود غذا تهیه کرده بود و آنها بعد از صرف غذا به دلیل مسمومیت بالا در بیمارستان بستری شدند.در نهایت همسر پزشک تبریزی به نام المیرا و همچنین مادر بزرگ این پزشک جان خود را از دست دادند.
عبدالصمد خرمشاهی، یکی از وکلای آرمان عبدالعالی گفت: نامشخص بودن وضعیت حیات و ممات غزاله در این تعویقها بیتاثیر نبوده است. شاید اگر جسد غزاله پیدا میشد یا حتی مشخص میشد زنده است یا نه، اجرای حکم قصاص با تردید مواجه نمیشد. این موضوع خودش در روند این پرونده بیتاثیر نبوده است.
متهم در تشریح جزئیات ماجرا گفت: من اتهام قتل عمدی را قبول ندارم، چون نه مقتول را میشناختم و نه ضربهای که به او زدم کشنده بود. من یک ضربه به پای مقتول زدم و اصلا نمیدانستم چنین ضربهای آن هم به پا میتواند باعث مرگ کسی شود.
در حالی که قرار بود بامداد امروز چهارشنبه ۲۸ مهرماه حکم قصاص آرمان اجرا شود این حکم به تعویق افتاد.
دادستان عمومی و انقلاب کرج با اشاره به اینکه محکوم بیش از ۱۲ سال در زندان محبوس و در انتظار اجرای حکم قصاص بوده گفت: با تشکیل جلسات متعدد صلح و سازش توسط اجرای احکام کیفری کرج، در نهایت تلاشها به ثمر نشست و اولیای دم مقتول رضایت بی قید و شرط خود را اعلام کردند.
من و محمدحسین باهم دوست بودیم. آن شب او با پای خودش به خانه ما آمده بود. دوست دیگرم بهنام هم آنجا بود. ما با هم مشروب خوردیم؛ اما یکباره بهنام با او درگیر شد و به گردنش چاقو زد.