یک عکس یک روایت: فیدل کاسترو؛ قهقهه، سیگار برگ و انقلاب!

سال ۱۹۴۷، فیدل هنوز دانشجو بود که دانههای انقلابی در دلش جوانه زد. دل به مبارزه علیه ظلم و ستم بست؛ علیه دیکتاتورها و نفوذ آمریکاییها. روزهای شور و هیجان در کلمبیا و همراهی با تبعیدیان دومینیکن، بخشی از این مسیر پرماجرا بود. زندان و تبعید اما نمیتوانستند شعلهای که در او زبانه میکشید را خاموش کنند.
فرارو- ریش بلند، سیگار برگ همیشه روشن و لباس نظامی سبز زیتونی؛ تصویری که شاید هنوز در ذهن بسیاری جا خوش کرده است، نماد مردی که سالها چون سایهای سرسخت در حیاط خلوت آمریکا ایستاد. فیدل کاسترو؛ مردی که با همه تناقضها و چالشهایش، نماد یک دوره تاریخی شد؛ دورانی که جهان از سردی جنگ سرد میلرزید و صداهای انقلاب در گوشهوکنار کوبا پیچید.
به گزارش فرارو، فیدل کاسترو در ۱۳ اوت ۱۹۲۶ در بیران، شهری در استان اورینته کوبا، به دنیا آمد. خانوادهاش از اسپانیا به دنبال زندگی بهتر به کوبا مهاجرت کرده بودند. پدرش در صنعت خط آهن و حمل و نقل شکر کوبا سرمایهگذاری کرده بود و خانوادهای با وضعیت مالی مناسب داشتند. کودکیاش در کوبا گذشت، جایی که زیر آسمانهای روشن و خیابانهای پرجنبوجوش سانتیاگو، افکارش آرام آرام شکل گرفت. مدرسههای کاتولیک و سیاستهای پرتنش روزگار، بذر مبارزه را در دل جوانی او کاشت.
سال ۱۹۴۷، فیدل هنوز دانشجو بود که دانههای انقلابی در دلش جوانه زد. دل به مبارزه علیه ظلم و ستم بست؛ علیه دیکتاتورها و نفوذ آمریکاییها. روزهای شور و هیجان در کلمبیا و همراهی با تبعیدیان دومینیکن، بخشی از این مسیر پرماجرا بود. زندان و تبعید اما نمیتوانستند شعلهای که در او زبانه میکشید را خاموش کنند.
کاسترو که ابتدا بهخاطر فعالیتهای انقلابیاش در سال ۱۹۵۳ به ۱۵ سال زندان محکوم شد، در ۱۹۵۵ آزاد و به مکزیک تبعید شد. در آنجا با ارنستو چهگوارا، مبارز آرژانتینی، آشنا شد و «جنبش بیستوششم ژوئیه» را برای مقابله با رژیم باتیستا در کوبا پایهگذاری کردند. در دسامبر ۱۹۵۶، با گروهی ۸۱ نفره، از راه دریا به کوبا بازگشتند، اما در کمین ارتش باتیستا گرفتار شدند. تنها ۱۲ نفر، از جمله فیدل، برادرش و چهگوارا، جان سالم به در بردند. سپس کاسترو با گردآوری گروه چریکی در منطقه «سیرامیسترا»، طی دو سال ارتش باتیستا را شکست داد و کاسترو در نقش مردی که برای تغییر آمده بود، بر مسند قدرت نشست.
سالهای بعد، با تمام فراز و نشیبها، نام کاسترو در تاریخ جهان ثبت شد. از حمله خلیج خوکها تا بحران موشکی که جهان را در لبه پرتگاه جنگ هستهای گذاشت، او ایستاد و مقاومت کرد.
صدای پای انقلاب و استقلالخواهیاش، در میان نواهای موسیقی و آتشبازیهای تولد نود سالگیاش هنوز هم در خیابانهای هاوانا شنیده میشد تا اینکه مدتی بعد، مردی که هیچگاه خود را اسیر زمان نکرد، در نهایت آرام گرفت. در شب سرد ۲۵ نوامبر ۲۰۱۶، رائول، برادرش، خبر رفتن فرماندهکل انقلاب را به جهان داد؛ خبری که نوستالژی یک دوران را زنده کرد؛ دورانی که مردی با ریش و سیگار برگ، قلب میلیونها نفر را به تپش واداشت و رویای خود را به یادگار گذاشت.