یک عکس یک روایت: فردوسی نشسته در قلب دانشگاه تهران

دانشگاه تهران، بهعنوان یکی از کهنترین و معتبرترین نهادهای آموزش عالی کشور، میراثدار خاطرات و نشانههایی است که بخشی از هویت فرهنگی و تاریخی ایران را در خود جای دادهاند. در میان این یادگارها، تندیس فردوسی در دانشکده ادبیات و علوم انسانی، نه تنها نماد زبان و ادب فارسی، بلکه نشانهای ماندگار از پیوند نسلهای دانشجو با گذشتهای فاخر و الهامبخش است.
فرارو- دانشگاه تهران، یکی از مهمترین نهادهای علمی و فرهنگی ایران، در دوران سلطنت رضاشاه پهلوی بنیان نهاده شد؛ مرکزی که از همان آغاز، فراتر از یک نهاد آموزشی عمل کرد و به صحنهای پویا برای تبلور اندیشهها، مبارزات سیاسی و تحولات اجتماعی بدل شد. نخستین دانشگاه مدرن ایران، که امروز با افتخار لقب «دانشگاه مادر» و «نماد آموزش عالی» را یدک میکشد، حافظ خاطرات نسلهایی است که در کلاسهای آن آموختند، اندیشیدند و گاه تاریخ ساختند.
به گزارش فرارو، در میان دانشکدههای پرشمار این دانشگاه عظیم، دانشکده ادبیات و علوم انسانی جایگاهی خاص دارد؛ نه فقط بهخاطر پیشینه پربار و استادان و دانشجویان نامآورش، بلکه به سبب نشانههایی که خاطره جمعی چند نسل را در خود جا دادهاند. یکی از این نشانهها، بیتردید تندیس فردوسی است؛ شاعری که واژه به واژه، شناسنامه زبان فارسی را نوشت و امروز تصویرش در دل این دانشکده جاودانه شده است.
تندیس نشسته فردوسی، هدیهایست از پارسیان هند به ملت ایران. این مجسمه در سال ۱۳۱۹ هجری شمسی، توسط رأس بهادر ماترا، مجسمهساز هندی، به مناسبت هزارمین سال تولد فردوسی در هندوستان ساخته شد. نخستینبار در ۱۰ مهر ۱۳۲۴ در میدان فردوسی تهران نصب شد و تا سال ۱۳۳۸ همانجا ماند اما با نصب تندیس جدید فردوسی ساخته غلامرضا رحیمزاده ارژنگ در میدان، مجسمه پیشین به حیاط دانشکده ادبیات دانشگاه تهران منتقل شد؛ جایی که هنوز هم در سکوتی دلنشین، میان درختان و دیوارهای خاطرهساز، ایستاده و نظارهگر آمد و رفتهای نسلهاست.
این تندیس تنها یک مجسمه نیست؛ نمادی است از هویت و حافظه جمعی دانشجویان ادبیات. در روزهای برفی، عصرهای تابستان و زیر باران پاییز، صدها قاب عکس با آن شکل گرفته؛ قابهایی پر از خاطره، پر از شعر، پر از امید. کمتر دانشجویی است که پایش به دانشگاه تهران رسیده باشد و تصویری در کنار این تندیس نداشته باشد. فردوسیِ نشسته، گویی نگاهبان خاطرات مشترکیست که در دل این دانشکده، نسل به نسل زنده مانده است.