![پرونده نیلوفر حامدی و الهه محمدی مشمول عفو شد پرونده نیلوفر حامدی و الهه محمدی مشمول عفو شد](https://cdn.fararu.com/files/fa/news/1403/11/23/2436982_127.jpg)
اسرار ناپدید شدن پدر و پسر گمشده در کمتر از بیست روز با دستگیری مرد آشنا و اعترافات عجیب او، رازگشایی شد.
ششم بهمن امسال پلیس آگاهی تهران در جریان ناپدید شدن مرموز مردی میانسال و پسر ۱۶ سالهاش قرار گرفت.
به گزارش همشهری آنلاین، بررسیها نشان میداد این پدر و پسر برای انجام کاری از خانه خارج و پس از آن ناپدید شده بودند. در جریان تحقیقات تخصصی معلوم شد که پدر و پسر گمشده آخرین بار با مردی آشنا به نام اکبر دیده شده بودند. وقتی معلوم شد که اکبر از مدتی قبل با مرد گمشده اختلافات مالی داشته، ماموران به وی مشکوک شدند و او را دستگیر کردند.
اکبر مدعی بود که پدر و پسر گمشده روز حادثه مهمان خانه او بودند، اما در نهایت بین آنها مشاجره شکل گرفته و آنها خانهاش را ترک کردهاند. با این حال وقتی بازپرس دستور بازرسی خانه این مرد را صادر کرد، سرنخهای مهمی کشف شد. در خانه اکبر، گوشی موبایل و ساعت مچی پدر و پسر گمشده کشف و در ادامه بررسیها نیز آثار خون در پشتبام خانه پیدا شد. آثار خون با گروه خونی پدر و پسر گمشده مطابقت داشت و اکبر که چارهای جز بیان حقیقت نداشت روز گذشته به قتل آنها اعتراف کرد.
او گفت که ناخواسته مرتکب جنایت شده و اجساد مقتولان را پس از جنایت، در جاده جاجرود رها کرده است. با اعتراف این مرد، ماموران راهی جاجرود شدند و بخشی از اجساد پدر و پسر را کشف کردند و به این ترتیب اسرار گم شدن پدر و پسر فاش شد.
در حالی که شواهد نشان میدهد اکبر به دلیل اختلافات مالی پدر و پسر آشنا را به قتل رسانده، اما وی ادعا میکند ماجرا به پیشگویی و هیپنوتیزم برمیگردد. گفتوگو با این مرد را بخوانید.
با مقتولان اختلاف داشتی؟
نه اصلا. فرید (پدر) از دوستان قدیمی من است. حدود ۱۳ سال با هم رفاقت داشتیم و صمیمی بودیم.
پس چرا جان آنها را گرفتی؟
فرید میگفت که از طریق هیپنوتیزم میتواند به عالم غیب راه پیدا کرده و پیگشویی کند. چون میخواستم در آینده کسب و کاری راه بیاندازم، از او خواستم آینده این کار را پیشبینی کند. آن روز فرید با پسر نوجوانش به خانهام آمدند. او گفت که برای انجام مراسم باید به پشتبام برویم. پسرش داخل خانه ماند و ما به پشتبام رفتیم. در آنجا یک سرنگ به من داد و گفت وقتی هیپنوتیزم انجام و او و به عالم غیب وصل شد، آمپول را به او تزریق کنم.
محتویات سرنگ چه بود؟
میگفت سرنگ را از جوهر نمک پر کرده و این تزریق باعث میشود تا از جسمش خارج شود. من هم طبق گفت او عمل کردم و بعد پایین رفتم تا یک لیوان آب برایش بیاورم، اما وقتی برگشتم دیدم نفس نمیکشد. دقایقی بعد پسرش به پشت بام آمد و با دیدن جسم بی جان پدرش شوکه شد. ترسیدم که مرگ پدرش به گردن من بیفتد و برای همین او را با کاتر به قتل رساندم.
بعد چه کردی؟
اجساد را مثله کرده و آن را داخل گونی گذاشتم. صبر کردم هوا تاریک شود و بعد گونیها را داخل صندوق عقب ماشینم گذاشتم و در جاده جاجرود رهایشان کردم. حتی خونی که در پشت بام بود را هم شستم با این حال چند لکه مانده بود و دستم رو شد.
اما تحقیقات پلیسی نشان داده که تو و فرید دچار اختلاف مالی شده بودید و اینهایی که میگویی داستانسرایی است؟
نه، حقیقت ندارد. بعد از این حادثه دچار عذاب وجدان شدم و هر لحظه کابوس میبینم.