دولتها با بیرون راندن طیفی از اهالی موسیقی از صحنه با تعابیر «بدون مجوز»، «سخیف» و … مسیر نادیده گرفتن سلیقه مردم را پیش گرفتند و گرایش به موسیقی کرهای یا امثالهم نوعی فریاد اعتراض مخاطبان به دایره تنگ محصولات موسیقایی کشور است. فریادی که حالا به گوش مسئولان رسیده است.
موسیقی یکی از آن موضوعات پرچالش در حوزه هنر است که اجماع روی آن وجود ندارد و هرکسی سعی میکند با تفسیر خود آن را به سمتی که میخواهد بکشد. قصهای که امروزی نیست و دامنهدارتر از این حرفهاست. شاید اگر بخواهیم خیلی هم عقب نرویم حداقل از بعد از انقلاب مشروطه این دعوا و بکشبکش وجود داشته و افرادی که نماینده یک جریان بودهاند سعی کردهاند آن را به سمت خود بکشند و تفسیری که میخواهند را بر آن بار کنند که در این رفت و برگشتها تصوری از موسیقی در ذهن گروههای مختلف ایجاد شده و هرکسی از ظن خودش یار آن شده است.
به گزارش مهر، سیدعباس صالحی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت چهاردهم در اولین نشست خبری خود که صبح ۲۳ دی برگزار شد به سوالات خبرنگاران پاسخ داد. در بخشی از این نشست صالحی در پاسخ به سوالی درباره موسیقی گفت: «من به عنوان یک ایرانی باید بگویم این مقدار علاقهای که به موسیقی کرهای به وجود آمده باید برای ما معنای بسیار عمیقی داشته باشد. اینکه ما کجا اشتباه کردیم و میکنیم که این طور ذائقه موسیقی ایران را تغییر دادیم و کودک و نوجوان ما در مسیری قرار میگیرد که شیفته موسیقی کرهای شود. این یک چالش بسیار بزرگ است که باید به آن پاسخ داد. طبعاً نمیخواهم بگویم این پرسشها مسئله ما نیست، اما مسئله اصلی این است که ما وقتی مجال را برای موسیقی ایرانی، موسیقی جدید و موسیقی مدرن تنگ میکنیم چنین فضاهایی پدید میآید.»
سید عباس صالحی در جایگاه وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت چهاردهم و پیش از آن در همین جایگاه در دولت دوازدهم بیش از آنکه لبه حرف را به سمت «ما»ی نامعلومی ببرد باید به این پاسخ دهد که به عنوان مسئول نهاد متولی هنر و به طور خاص موسیقی چه عملکردی داشته است؟ آن هم در دولت دوازدهم که فضا مساعدتر بود و موقعیت برای باز کردن بسیاری از گرههای هنر و هنرمندان فراهم! هرچند هدف این نیست که سیدعباس صالحی را در جایگاه متهم بنشانیم و او را مواخذه کنیم، زیرا مسائل حوزه فرهنگ و هنر تکبعدی نیستند که بگوییم با حضور فردی فرهنگی مانند سیدعباس صالحی بسیاری از گرهها باز میشود. زیرا موثران و گروههای ذینفوذ در این ماجرا خواستهایی دارند که همیشه با خواست یک وزیر یا سیاستهای یک دولت همسو نمیشود. به هر روی آنچه امروز در صحنه با آن مواجهیم حالتی از رهایی و بیبرنامگی در عرصه موسیقی است که در مواردی کسی این وضعیت را گردن نمیگیرد.
موسیقی که محصول فرهنگی بسیار پرمصرفی است و هیچ آمار و عددی درباره میزان مصرف مخاطبان و فروش آن در دسترس نیست، زیرا خلاءهای قانونی باعث مصرف پنهان آن میشود ولی به کرات شاهدیم که مردم در موقعیتهای مختلف از موسیقی استفاده و آن را در سبک زندگی خود لحاظ میکنند.
آنچه باعث شد این کلمات پشت سر هم ردیف شوند عبارت «موسیقی کرهای» است. وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در این نشست به میزان علاقه نوجوانان به موسیقی کرهای اشاره کرده بود و این علاقه را دارای معانی عمیقی برشمرده بود. اینکه وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی چنین سلیقه و مصرف فرهنگی را به رسمیت میشناسد و آن را معنادار تلقی میکند در نوع خود در خور ستایش است، این یعنی گام تازه در مدیریت فرهنگی!
شاید خیلی دور نبود که در مدیریت فرهنگی این سرزمین بنا بر انکار بود و هر پدیدهای مانند همین «موسیقی کرهای» را انکار میکردند ولی حالا با این اظهارات به این نتیجه میرسیم که مدیران از موضع انکار به موضع پذیرش رسیدهاند و امید است از موضع پذیرش به موضع اقدام عملی برسند. هرچند امیدوارم تا قبل از اینکه به این موقف برسیم شاهد اثرات مخرب فرهنگهای دیگر بر نسلهای کشور نباشیم. به هر صورت همین که بالاترین مقام دولتی در حوزه فرهنگ این نگاه را دارد و یک نوع مصرف فرهنگی را به رسمیت میشناسد و احتمالاً برای آن دنبال راه چاره است امیدوارکننده است. ولی پاسخ به این پرسش که «ما کجا اشتباه کردیم و میکنیم که اینطور ذائقه موسیقی ایران را تغییر دادیم؟» از آن پرسشهایی است که جواب دادن به آن کار راحتی نیست. پرسشی که نیاز به بررسی تاریخی ادوار موسیقی این سرزمین از بعد مشروطه دارد تا ببینیم چگونه و چرا به شکلی عمل شده که امروز به این نقطه رسیدهایم.
در واقع نمیتوان این ماجرا را به دولتها و حتی حکومتها تقلیل داد بلکه موثران و هنرمندان را نیز باید در کشیده شدن سلیقه عمومی به سمت چنین آثاری دخیل دانست، زیرا گاهی تمامیتخواهی هنری و حمله به سایر سلیقههای هنری سبب شده مخاطب که دنبال مصرف یک موسیقی بوده به سمتی کشیده شود که از این دعواها خبری نباشد. برای مثال سالها و حتی همین امروز، نزاع میان هنرمندان بر سر موسیقی ایرانی و حفظ سنتهای آن و مقابله با موسیقیهای روز مانند پاپ و دیگر انواع، سبب شده که مخاطبان، خود دست به انتخاب بزنند و خیلی کاری به دعواهای هنری نداشته باشند.
جریانی که همواره پسند عمومی را تحقیر کرده و با عباراتی مانند «مبتذل» و «سخیف» آثار موسیقی مردمپسند را از صحنه خارج کرده حالا امروز به جایی رسیده که باید بابت توجه مخاطبان نسل جدید به موسیقی غیرایرانی به فکر فرو برود و به چشم یک چالش به آن نگاه کند. هرچند در اینجا باز باید سخنان سیدعباس صالحی را ستود که نه تنها با ادبیات تهدیدمحور با پروژه موسیقی کرهای مواجه نشده بلکه دنبال پاسخ بوده است و سعی کرده آن را به این شکل مطرح کند تا با گفتوگو درباره آن راه حلی پیدا کرد. البته که موسیقی کرهای تنها محصول از این سرزمین شرقی نیست که در ایران پرطرفدار است بلکه سریالهای کرهای در فقدان آثار با کیفیت ایرانی نیز از پرطرفدارهای سرگرمی در این عرصه به حساب میآیند.
موج مصرف محصولات کرهای و اثرگذاری آنها بر نسلهای جدید به قدری گسترده است که نمیتوان فقط در سریال و موسیقی محدودش کرد. این نکته را نیز باید در نظر داشت که در فقدان تولیدات متناسب سرگرمکننده و البته متناسب و همسو با فرهنگ کشورمان برای نسلهای جدید، شیفتگی به مظاهر فرهنگی کشوری دیگر چیز عجیبی نیست و این دستاندرکاراناند که باید درباره آن پاسخ بدهند نه اینکه در مقام مطالبه و پرسش و افسوس بابت چنین وضعیتی بربیایند. نسلی که معمولاً جدی گرفته نشدهاند و کمتر به نیازهایشان توجه شده است. خیابانی یا کافهای شدن برخی موسیقیها خود نشانهای است بر اینکه سلیقههای مختلفی در موسیقی حضور دارند که سیاستهای رسمی برنامهای برای آنها ندارند.
صالحی در بخش پایانی سخنانش معتقد است مجال برای موسیقی ایرانی، جدید و مدرن چنان تنگ است که این اقبال به سمت موسیقی کرهای ناگزیر است.
پرسشی که باید پرسیده شود این است که «آقای صالحی! این مجال را چه کسی یا کسانی تنگ کردهاند که شما در جایگاه عالیترین مقام فرهنگی دولت اینگونه اظهار نظر میکنید؟ در این تنگنا راهکار شما برای خروج از آن چیست؟» هرچند آقای صالحی اشاره نکرده که چه مسیری طی شده تا به این نقطه رسیدهایم؟ اینکه تنگ شدن مجال برای سایر موسیقیها با ضریب دادن به یک نوع موسیقی و یک نوع پسند موسیقایی در واقع باقی را یا به سمت زیرزمینی شدن سوق داده یا باعث شدهایم که آنها به حاشیه رانده شوند و همین حاشیهنشینی مزیتی برای آنها محسوب شود تا بتوانند دل از مخاطبان ببرند و بخشی از توجه را به خود معطوف کنند. در صورتی که شاید اگر دولتها با تدابیری فرصت را برای بروز گونههای موسیقایی فراهم میکردند و زمینه را برای حضور برابر آنها به عنوان بخشی از سلیقه عمومی ایجاد میکردند احتمالاً بعید بود امروز شیفتگی به موسیقی کرهای تبدیل به چالشی در حوزه مدیریت هنری کشور شود.
در واقع دولتها همواره با میدان دادن به گروهی از نخبگان موسیقی کشور، از یک جریان، بیشتر حمایت کردند و موسیقیهای دیگر را در مواردی با تعابیر زننده و در موراد دیگر با ایجاد دستانداز در مسیر تولید و عرضهشان از صحنه بیرون کردند و مجال حضور به آنها نداند. هرچند صالحی در این سخنان هم مصدر رسیدگی به این امور را روشن نمیکند و مانند یک کارشناس منتقد تلاش کرده پاسخ بدهد و حرف از راهکارها نزده است.
در پایان باید گفت دولتها با بیرون راندن طیفی از اهالی موسیقی از صحنه با تعابیر «بدون مجوز»، «سخیف» و … مسیر نادیده گرفتن سلیقه مردم را پیش گرفتند و گرایش به موسیقی کرهای یا امثالهم نوعی فریاد اعتراض مخاطبان به دایره تنگ محصولات موسیقایی کشور است. فریادی که حالا به گوش مسئولان رسیده است.
در واقع نادیده گرفتن سلیقه مردم در تمام طول یکصد سال اخیر در حوزه موسیقی امر رایجی بوده است و تازگی ندارد و هربار هم مردم موسیقی مصرفی خود را جایی بیرون از آن جایی که حکومتها دنبالش بودند جستوجو کردهاند. این شیوه نه تنها دستاوردی برای هنر و موسیقی کشور ندارد بلکه نتیجهاش چیزی جز فاصله گرفتن مردم از تولیدات هنری نمیشود که این مسئله را در اقبال مردم به موسیقی «کابارهای» در سالهای سیاست رسمی «جشن هنر شیراز» و «مرکز حفظ و اشاعه موسیقی» که به یک سلیقه بیشتر ضریب میداد، میتوان مشاهده کرد.