حکومت سوریه به دلایل متعدد برای کشور ما از اهمیت ویژه برخوردار بوده و هست و به دلیل این اهمیت در چند دهه گذشته هزینه مادی و معنوی زیادی صرف حمایت از حکومت بشار اسد شده است. اینکه این سیاست درست یا غلط بوده، موضوع این نوشته نیست. آنچه برای اینجانب اهمیت دارد، پاسخ به این پرسش است که چرا حکومت بشار اسد سقوط کرد؟ و چرا سرعت سقوط این حکومت اینقدر سریع و تند بود که باعث غافلگیری خیلی از تحلیلگران و سیاستمداران داخلی و خارجی شده است؟
شرق طی یادداشتی به موضوع دلایل سقوط بشار اسد پرداخته است، در این یادداشت آمده است:
حکومت سوریه به دلایل متعدد برای کشور ما از اهمیت ویژه برخوردار بوده و هست و به دلیل این اهمیت در چند دهه گذشته هزینه مادی و معنوی زیادی صرف حمایت از حکومت بشار اسد شده است. اینکه این سیاست درست یا غلط بوده، موضوع این نوشته نیست. آنچه برای اینجانب اهمیت دارد، پاسخ به این پرسش است که چرا حکومت بشار اسد سقوط کرد؟ و چرا سرعت سقوط این حکومت اینقدر سریع و تند بود که باعث غافلگیری خیلی از تحلیلگران و سیاستمداران داخلی و خارجی شده است؟
طبق نظر تحلیلگران، دلایل مختلفی برای سقوط پرشتاب حکومت اسد وجود داشت:
۱. توطئه کشورهای خارجی ازجمله آمریکا، رژیم اشغالگر قدس و ترکیه یکی از دلایل اصلی سقوط حکومت اسد بوده و در آن شکی نیست.
۲. محور مقاومت به دلیل شرایط حاکم و درگیری در جنگ با رژیم صهیونیستی در یک سال گذشته یا غافل شدند یا واقعا توان دفاعکردن نداشتند.
۳. روسیه به دلایل متعدد، یا با این کودتا همراهی کرد یا در بهترین حالت سکوت اختیار کرد. چرایی این تصمیم روسیه باز در جای خود مهم است و باید تحلیل و ارزیابی شود تا برای کشورهای مختلف و حاکمان آن یک درس عبرت تاریخی باشد که چقدر به حمایت کشورهای خارجی میتوان دل و امید بست تا شما را سر پا نگه دارند، تا بتوانید با مردم و مخالفان خود بجنگید و آنها را شکست دهید و ویرانیهای داخل کشور را درست کنید، تا حرف شما بر کرسی بنشیند و خود و حامیانتان در قدرت بمانید و احساس پیروزی کنید، ولی به چه قیمتی؟
الله اعلم!
البته ممکن است اسد و طرفدارانش بگویند ما در دفاع از تمامیت ارضی کشور سوریه و همچنین در برابر افراطیون تمامیتخواه جنگیدیم و این یک جنگ تحمیلشده بر ما بود و راهی جز دفاع نداشتیم. این هم یک نظر است و در جای خود مهم و محترم. اما سؤال اصلی و اساسی من این است که چرا ارتش و گارد ویژه سوریه دفاع نکرد؟ چرا مردم سوریه بسیج نشدند و برای دفاع از خاک، میهن، خانه، خانواده و جان خود دست به اسلحه و مقاومت نبردند؟ چرا علما، وزرا، استانداران و نمایندگان مجلس سوریه اعلام جهاد نکردند تا مردم از خانه و کاشانه خود دفاع کنند؟
اینکه حقوق یک نظامی ارتشی در سوریه ۴۰ دلار در ماه بوده است، نمیتواند تنها دلیل مقاومتنکردن ارتش و نظامیان سوری باشد. یا اینکه فضای مجازی با ایجاد رعب و وحشت و روایت وارونه واقیعتها برای جلب و جذب افکار عمومی مردم سوریه عمل کرد، نمیتواند دلیل اصلی مقاومتنکردن مردم و ارتش باشد و اینها نتیجه و خروجی یکسری سیاستهای طولانیمدت و غلط حکومت خاندان اسد در ۵۳ سال گذشته با مردمان آن کشور بوده که باعث شده است مردم سوریه و نظامیان آن از حکومت فاصله بگیرند و برای حفظ و نگهداشت آن از جان و مال خود هزینه نکنند.
برای اثبات این ادعا، مگر در اوایل انقلاب اسلامی مردم برای حقوق و منافع شخصی میجنگیدند؟ مگر بسیجیها و سپاهیانی که از همه مناطق دور و محروم کشور به کمک انقلاب آمدند، به دنبال بهدستآوردن پول و مقام و موقعیت اجتماعی بودند؟ مگر حمایت ابرقدرتهای شرق و غرب از صدام حسین در حمله به ایران کمتر از توطئه آمریکا، اسرائیل و ترکیه برای سرنگونی اسد بود؟ چگونه مردم ایران جانانه ایستادند و هشت سال مقاومت کردند؟ و هزاران پرسش دیگر که میتواند عدم مقاومت و دفاع نظامیان و مردم عادی سوریه را زیر سؤال ببرد.
لازم به ذکر است که اگر از گذشته و تاریخی که جلوی چشم ما دارد رقم میخورد، عبرت و درس نگیریم، خودمان باعث عبرت و درس دیگران خواهیم شد. گذشته چراغ راه آینده است. البته آنچه در سوریه بشار اسد، در عراق صدام حسین، در لیبی سرهنگ قذافی، در یمن علی عبدالله صالح، در مصر محمد مرسی و... رخ داد، جلوی چشم ما و در برابر هزاران دوربین، عکاس و خبرنگار دارد اتفاق میافتد و گذشته نیست تا بر اساس منافع آن را تحلیل و تفسیر کنیم و برخی از جاهای آن را که در راستای منافع ما نیست، سانسور یا تحریف کنیم.
در تبیین آنچه گفته شد، اگر اسد از حمایت آمریکا در افغانستان از حامد کرزای، اشرف غنی و عبدالله عبدالله و عاقبت حکومت ۲۰ساله آنان درس میگرفت، شاید شاهد این روزها نبود. تاریخ افغانستان نشان داد پیروزی نظامی آمریکا بر حکومت اسلامی طالبان، یک پیروزی ظاهری و مقطعی بود و هیچوقت نتوانست حمایت همه اقوام و اقشار جامعه افغانستان را به همراه داشته باشد؛ بنابراین تجربه حضور آمریکا در افغانستان نشان داد که در صورت نبود حمایت مردمی، بهزور نمیتوان به یک کشور و مردم آن دموکراسی و حقوق شهروندی داد و آزادی زنان و اقوام را به آنها هدیه کرد. تاریخ افغانستان نشان میدهد با وجود حضور نظامی آمریکا و ناتو در افغانستان و حمایت همهجانبه از دولت بهظاهر منتخب مردم، نمیتوان یک حکومت پایدار و پابرجا پایهریزی و تأسیس کرد؛ بنابراین نه آمریکاییها از فرهنگ و تاریخ افغانستان اطلاع دقیقی داشتند و نه روسیه از سوریه.
در افغانستان نیز طالبان در مدت یک هفته کل کشور را پس گرفت و هیچ مقاومت مردمی و نظامیای وجود نداشت و چقدر شباهت دارد به این روزهای سوریه. تغییرات آنقدر سریع بود که خیلیها غافل شدند. چرا غفلت؟ چرایی این امر بسیار مهم است، در نتیجه ضمن بررسی عوامل مختلف این رخدادهای تاریخ معاصر، باید به عامل اصلی و تأثیرگذار آن یعنی نقش عوامل داخلی و ازجمله نارضایتی اکثریت جامعه در طول حکومتهای این حاکمان توجه ویژه داشت و اینکه عامل نارضایتی مردم چگونه کمکم مثل موریانه چوبهای بهظاهر تنومند را که بهعنوان سقف بالای سر ما هستند، از پای درمیآورد و با یک هلدادن و فشار آوردن بر سر ما فرومیریزند، باید مورد مداقه قرار گیرد. باید فهمید نارضایتیها چگونه شکل میگیرد؟
و چگونه مثل گلولههای برفی تبدیل به یک بهمن میشوند و هر آنچه در مسیر و در برابر خود میبینند، با خاک یکسان میکنند و برای همیشه از صحنه روزگار ساقط میکنند. نارضایتیها از بیعدالتی و تبعیض، نابرابری فرصتهای اقتصادی، سیاسی و شغلی و از نادیده گرفتهشدن افراد شروع میشود، با تحملنکردن منتقدان، مخالفان و دگراندیشان شدت میگیرد و با تقسیم جامعه به خودی و غیرخودی، صفبندی آنها را مشخص میکند. روز به روز کیک قدرت کوچکتر و کوچکتر میشود و شامل حلقههای خاص و نزدیک حکومت میشود و دیگران از این تبعیض آشکار رنج میبرند و تلاش میکنند این بیعدالتی را در جامعه داد بزنند.
همیشه استعلام صلاحیت آنها در قرارگرفتن در پستهای مهم منفی از آب درمیآید و نهایتا شرایط آنقدر برای ادامه حیات و فعالیتهای اجتماعی و سیاسی تنگ میشود که برخی از آنها بهعنوان اپوزیسیون روانه خارج از کشور میشوند.
متأسفانه با حذف و خانهنشینشدن منتقدان، حلقههای نزدیک قدرت برای حفظ جایگاه و پست خود با تملق، چاپلوسی، دروغ و تحلیلهای غیرعلمی و غیرواقعی از پیشرفت، قدرت و اقتدار نظامی صحبت میکنند و نمیدانند حکومتی که در دل مردم جا نداشته باشد و پشتوانه مردمی نداشته باشد و روشنفکران و عالمان و نخبگان در آن در مسندهای تصمیمگیر نباشند، پوشالی و توخالی است و با هر بادی مثل بید به خود خواهد لرزید.
حکومت اسد سقوط کرد، چون گوش شنوا نداشت، چشم بینا هم نداشت و حسابی پوستکلفت شده بود و نصیحت منتقدان دغدغهمند، دوستان و متحدان خود را پشت گوش میانداخت؛ لذا از فرصتی که با کمک متحدان خود ازجمله ایران و روسیه به دست آورده بود، استفاده و اعلام آشتی ملی نکرد و از مخالفان خود دعوت به همکاری و مشارکت در قدرت نکرد و اینجاست که تفاوت نلسون ماندلا و اسد مشخص میشود. نلسون ماندلا پس از آزادشدن از زندان و رسیدن به قدرت، همه مخالفان خود را میبخشد و آنها را برای مشارکت در قدرت دعوت میکند. درحالیکه بشار اسد پس از پیروزی بر مخالفان، شرایطی فراهم نکرد تا اصلاحات در یک بستر آرام انجام شود و خود زمینه کنارهگیری از قدرت را با دستان خود فراهم کند و عفو عمومی اعلام کند و همه مخالفان را در کنار خود گردآورد تا بتواند خرابیها و ویرانیهای سوریه را توسط مردم سوریه و متحدان خود بسازد. بله، حکومت اسد سقوط کرد و نهتنها خود اسد باخت، بلکه طرفداران داخلی و متحدان خارجی خود را نیز در یک شرایط بسیار بحرانی رها کرد و تکلیف آنها را برای آینده سوریه مبهم و نامعلوم گذاشت یا به عبارتی در شرایط بنبست و آچمز قرار داد که نه راه پیش دارند و نه راه پس.
در این بین سؤالات مهمتر آنجاست که آیا مخالفان اسد برنده و پیروز شدهاند؟ آیا سوریه به یک حکومت دموکراتیک با آزادیهای مدنی، مذهبی و قومیتی تبدیل خواهد شد؟ آیا کشورها و سیاستمدارانی که از مخالفان اسد حمایت کردند تا به قدرت برسند، در سوریه به منافع خود خواهند رسید؟ پاسخ به این پرسشها نیاز به زمان دارد، ولی بررسیهای تاریخی نشان میدهد آزادیهای مدنی، حقوق شهروندی، دموکراسی، حقوق بشر، آزادی پوشش، حقوق زنان و اقلیتها مواردی نیستند که دیگران اعم از کشورهای خارجی یا حاکمان یکشبه و به صورت اتفاقی به جامعه بدهند. این باید زمانش فرابرسد و تکتک شهروندان به این باور و یقین برسند که این موارد حق آنهاست و برای رسید به آن هزینه داده باشند و ظرفیت چنین آزادیهایی در تکتک افراد آن جامعه و کارگزاران آن ایجاد و نهادینه شده باشد.
این موارد مثل میوه یک درخت است؛ باید زمان آن فرارسد تا میوه رسیده و سالم را بچینید و با لذت میل کنید و لذا اول باید نهال آن را بکارید و خاک آن مناسب و دارای مواد لازم برای رشد و نمو آن درخت باشد. بهموقع آب و کود دهید و از آن مراقبت کنید تا کرم در ریشه یا تنه آن نیفتد تا رشد کند و به مرحله شکوفهدهی و باردهی برسد. نباید عجله کنید و آن را نرسیده، نارس و کال بچینید؛ چون در آن صورت طعمی گس خواهد داشت. آنانی که در داخل کشورمان یا در کشورهای خارجی از اتفاقی که در سوریه افتاده است احساس خوشحالی کرده و اعلام میکنند پایان حکومت دیکتاتورها و مستبدان همین است، اینها از فرهنگ لایهلایه و اختلافات قومی و قبیلهای سوریه خبر ندارند و چندان دلسوز مردم سوریه نسیتند، بلکه برای خنکشدن دل خود دارند شادی میکنند، ولی نمیدانند آنچه نپاید دلبستگی را نشاید.
به این دوستان عرض میکنم تا شرایط فراهم نشود و قوانین، مقررات و تکتک آحاد جامعه به اصلاحات تدریجی در فضای آرام باور و یقین نداشته باشند؛ لذا در سوریه منتظر تسویهحسابهای شخصی باشید، منتظر هرجومرج باشید، منتطر تجزیه باشید، منتطر درگیرهای قومی، قبیلهای و مذهبی باشید! مطمئن باشید به این زودی امنیت و آرامش در سوریه ایجاد نخواهد شد؛ چون تقسیم قدرت و منافع کار آسانی نیست که مخالفان بهراحتی سر آن کوتاه بیایند. هرکدام از این نیروها طرفداران داخلی و خارجی دارند که به دنبال حداکثر منافع خود در حداقل زمان ممکن هستند و دلهای اینها پر از نفرت و کینه است و به این راحتی گذشت، بخشش و عفو عمومی اعلام نخواهد شد و نظر و خواست مردم سوریه فعلا در اولویت مخالفان بهقدرترسیده نبوده و نخواهد بود. ممکن است چند شعار و عکس با ظاهر زیبا و عامهپسند و غربپسند هم به نمایش بگذارند، ولی شما به اینها باور نداشته باشید؛ چون خود آنهایی که این حرفها را میزنند به آن باور ندارند. مگر و باز تأکید میکنم مگر اینکه شانس و بخت و اقبال با مردم سوریه همراه باشد تا مخالفان بهقدرترسیده به سمت مردمسالاری حرکت کنند و با مخالفان مدارا کنند. البته بشخصه بعید میدانم با این همه متغیرهای اثرگذار در سوریه، شانس و اقبال جایی در حکومتهای آینده نهتنها در سوریه، بلکه در کشورهای خاورمیانه داشته باشد، ولی ما به امید آن روز نشستهایم.
علی حسین رضایان