فراروـ ولنتاین یا روز عشق که به آن روز ولنتاین مقدس یا جشن ولنتاین هم میگویند، هر سال در چهاردم ماه فوریه که مصادف با بیست و پنجم بهمن ماه است، برگزار میشود. درباره این روز داستانهای مختلفی در نقاط گوناگون دنیا وجود دارد که مشهورترین آنها داستان کشیشی به نام «سن والنتینوس» است که به صورت مخفیانه و برخلاف قانون امپراتوری روم پسران جنگجو را که از ازدواج منع شده بودند، به عقد دختران محبوبشان در میآورد. او مدتی بعد به دستور امپراتور بازداشت و در روز چهاردهم فوریه اعدام میشود. این روز در نقاط مختلف دنیا نماد عشق شناخته شده است. عشق در شعر و ادبیات ما نیز همواره نقش درخشانی داشته است. بسیاری از شعرای کلاسیک و معاصر ایرانی در کنار سایر مضامین شعری به مضامین عاشقانه نیز پرداختهاند تا جایی که میتوان گفت یکی از شاهکارهای ادبیات فارسی اشعار غنایی است که در غزل به اوج خود رسید. به بهانه نزدیک شدن به روز ولنتاین در این مطلب گزیدهای از اشعار زیبا و عاشقانه گردآوری شده است که در ادامه تقدیم به شما کاربران گرامی خواهد شد.
خوشتر از مشغله عشق دگر کاری نیست
فروغی بسطامی
***
گفتی: چه کسی؟ در چه خیالی؟ به کجایی؟
بیتاب توام، محو توام، خانه خرابم
بیدل دهلوی
***
نگاه کردم و در خود همه تو را دیدم
عراقی
***
ای جان جان جانم
تو جان جان جانی
بیرون ز جان جان چیست؟
آنی و بیش از آنی
عطار
***
هر شب و روزی که بی تو میرود از عمر
بر نفسی میرود هزار ندامت
هرکجا صاحب حسنیست، ثنا گفتم و وصفش
تو چنان صاحب حسنی که ندانم که چه گویم
سعدی
***
هرگزم نقش نقش تو از لوح دل و جان نرود
هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود
از دماغ من سرگشته خیال دهنت
به جفای فلک و غصه دوران نرود
شاه نشین چشم من تکیهگه خیال توست
جای دعاست شاه من، بی تو مباد جای تو
حافظ
***
جاه و جلال من تویی، ملکت و مال من تویی
آب روان من تویی، بی تو به سر نمیشود
مولانا
****
دل در قفس عشق تو آزادترین است
دلخواهترین بند و حصارم شدهای تو
جواد الماسی
***
چو شب گیرم خیالت را در آغوش
سحر از بسترم بوی گل آید
باباطاهر
***
به چه مشغول کنم دیده و دل را که مدام
دل تو را میطلبد، دیده تو را میجوید
صائب
***
تویی که نقطه پایان اضطراب منی...
من اگر برای سیبی ز بهشت رانده گشتم
به هوای سیبت اکنون به بهشت دیگر آیم
حسین منزوی
***
جز یاد تو و مهر تو و شوق وصالت
رویای دگر در سر سودازدهام نیست
هما کشتگر
***
در هر نفسم جان به هوای تو زند بال
تا هر دمیای جان به هوای تو بمیرم...
همه شب سجده برآرم که بیایی تو به خوابم
و درآن خواب بمیرم که توآیی و بمانی
شهریار
***
از غزلخوانی چشمان پر از ناز تو آه
من فدای رخ زیبای توای حضرت ماه
دلبر ماهرخ فتنهگر شهرآشوب!
یک جماعت شده با طرز نگاهت گمراه
جنگ نرم اسلحه مخفی چشمان تو نیست؟
صاحب آلت قتاله چشمان سیاه!
حمیدرضا گلشن
***
هوای سرد تنهایی فقط یک کوچ میخواهد
مرا از این همه سرما ببر قشلاق آغوشت
فرامرز عرب عامری
***
قلب من و تو را
پیوند جاودانه مهری است در نهان
پیوند جاودانه ما ناگسسته باد
تا آخرین دم از نفس واپسین من
این عهد بسته باد...
من ندانم که کیم
من فقط میدانم
که تویی
شاه بیت غزل زندگیام...
حمید مصدق
***
من از ترس زمستان سمت آغوش تو میآیم
که با تو گل کند مفصل به مفصل استخوانهایم
فرشته خدابنده
***
من به قربان خدا، چون که مرا غمگین کرد
بهر خوشحالی من، در دلم انداخت تو را
حمید پوربهزاد
***
شهر را گشتم که مانند تو را پیدا کنم
هیچ کس حتی شبیهت نیست، فوق العادهای
سجاد سامانی
***
وقتی جوابم میدهی با عشق: جانم!
من صاحب عالیترین حال جهانم
شهاب گودرزی
***
خودت شاید نمیدانی چه کردی با دلم، اما
دل یک آدم سرسخت را بردی، خدا قوت!
سید تقی سیدی
***
حتی اگر خیال منی دوست دارمت
ای آنکه دوست دارمت، اما ندارمت...
مجید آژ
***
تو نباشی نفسم بند و دلم تنگ و جهانم سرد است...
باران قیصری
***
بلا همیشه که بد نیست، راستی دیدی!
تو آن بلای قشنگی که آمدی به سرم
حال من خوب است، اما با تو بهتر میشوم
آخ تا میبینمت یکجور دیگر میشوم
با تو حس شعر در من بیشتر گل میکند
یاسم و باران که میبارد معطر میشود
مهدی فرجی
***
من دلم پیش کسی نیست خیالت راحت
منم و یک دل دیوانه خاطرخواهت
فاضل نظری
***
با تو میچسبد فقط رفتن به قعر عاشقی
ورنه در باب هوسبازی که آدم قحط نیست
حامد فلاحیراد
***
جام میتعارف نمودند و دو دستم بند بود
بند زلف و دستهای حضرت دلبند بود
چشم او آقا محمدخان قاجار و دلم
بیکس و درمانده مثل دودمان زند بود
علی صاحبکار
***
من از ترس زمستان سمت آغوش تو میآیم
که با تو گل کند مفصل به مفصل استخوانهایم
فرشته خدابنده
***
هرکسی از یار چیزی خواست هنگام وصال
من به محض دیدن او خاطرش را خواستم
محمد سهرابی
***
حس خوبی است در آغوش خودت پیر شوم
اینکه یک عمر به دستان تو زنجیر شوم
صنم نافع
***
مرا به جز به تو کسی در به در نکرده هنوز
کسی به قدر تو هرگز هنر نکرده هنوز
هزار مرد مبارز به فکر فتح تواند!
کسی به قدر من، اما خطر نکرده هنوز
اصغر عظیمیمهر
***
حالم بد است، با تو فقط خوب میشوم
خیلی از آن چه فکر کنی مبتلاترم.
هر لحظه اتفاق میافتم بدون تو
از مرگها و زلزلهها بیهواترم
اصغر معاذی
***
بیا که بر سر آنم که پیش پای تو میرم
ازین چه خوشترمای جان که من برای تو میرم
ز پا فتادم و در سر هوای روی تو دارم
مرا بکشتی و من دست بر دعای تو میرم
هوشنگ ابتهاج
***
با دویست و چند تکه استخوانم دوستت دارم
و چند سال باید بگذرد؟
تا استخوانهای آدم، همه چیز را فراموش کند
با من بگو
بگو قلبها فراموشکارترند یا استخوانها؟
با من بگو
بگو مثل خواب
که گاهی از دستهایم شروع میشود، گاهی از پاهایم
پوسیدن از قلبم آغاز میشود
یا استخوانهایم؟
لیلا کردبچه