bato-adv
کد خبر: ۶۷۸۸۶۴
از پویش‌های اهدای کتاب که این روزها با مشارکت مردم جان تازه‌ای گرفته است

نجات‌دهنده در زندان، دوست بچه‌های روستا

نجات‌دهنده در زندان، دوست بچه‌های روستا
شرمین نادری، بیش از ۲۰ سال است که داستان می‌نویسد. قصه‌ها از نگاه او در دنیای مدرن امروز هم نجات‌دهنده‌اند. قصه‌هایی که اولین بار پنج سال پیش فهمید بیش از هرکسی بچه‌های روستای رمین در سیستان و بلوچستان را نجات داده‌اند. او می‌گوید: «پنج سال است به طور مداوم، شاید دو یا سه بار در ماه حداقل ۷ یا ۸ کارتن کتاب به مناطق مختلف ایران می‌فرستیم، اما بیشترین جایی که تمرکز کردیم، سیستان و بلوچستان، خراسان جنوبی و خوزستان است.»
تاریخ انتشار: ۱۰:۴۸ - ۱۰ آبان ۱۴۰۲

چه کسی نوار طلایی‌رنگ را به دست می‌آورد؟ کدام بچه خوشبختی موفق می‌شود تا از کارخانه شکلات‌سازی آقای «ونکا» دیدن کند؟ بچه‌ها سرتاپایشان شده بود گوش. زهرا فکر می‌کرد که چه خوب می‌شد اگر کارخانه شکلات‌سازی نه در کتاب «رولد دال» که جایی در نزدیکی خانه‌اش بود. نعیم فکر می‌کرد که چه فرقی میان او و «چارلی» است؟ و فاطمه فکر می‌کرد که احتمالاً شکلات‌های کارخانه محبوبش هیچ‌وقت تمام نمی‌شود.

به گزارش هم میهن، بچه‌ها کارخانه شکلات‌سازی آقای ونکا را در ذهن‌شان ترسیم می‌کردند که آقای بهار خواند: «نباید ناامید شد، هیچ‌چیز غیرممکن نیست! تماشا کن.» بچه‌ها این بار در میانه‌های کارخانه شکلات‌سازی افتاده بودند، آقای بهار می‌خواند، «بستنی داغ برای روزهای سرد»، «گاوی که شیر کاکائو می‌دهد»، «نوشابه بالابرنده گازدار»، بچه‌ها به جمله‌های کتاب فکر می‌کردند: «آنقدر خوشبخت هستیم که تقریباً هر چه دلمان بخواهد به دست می‌آوریم.» (بخش‌هایی از کتاب چارلی و کارخانه شکلات‌سازی)

آقای بهار می‌گوید رولد دال، نویسنده محبوب بچه‌های روستاهای استان سیستان‌وبلوچستان است، بچه‌ها «چارلی و آسانسور شیشه‌ای» را هم از او خوانده‌اند. بچه‌هایی که به قول شرمین نادری بعضی‌شان حتی در خانه، دستشویی شخصی ندارند اما کتاب چرا.

بچه‌های روستای رمین را یک کانکس، کتاب‌خوان کرده است. یک کانکس با چند قفسه کتاب. کتاب‌ها روزبه‌روز بیشتر شدند و بچه‌ها روزبه‌روز کتاب‌خوان‌تر. حالا کتاب‌ها ماهی چندبار بسته‌بندی می‌شوند و بعد از مدتی به یک شهر یا روستا می‌رسند. گروهی کتاب‌ها را به دست زندانیان یک شهر می‌سپارند و گروهی دیگر کتاب به دست کودکان و نوجوانان می‌دهند. موضوع کتاب‌ها متنوع است، کنکوری‌ها کتاب درسی دوست دارند و زندانی‌ها جامعه‌شناسی و تاریخ. قصه اما برای همه جذاب است، قصه‌ها بیشتر از هر کتاب دیگری از دور و نزدیک جمع و راهی می‌شوند.

همه زندگی در اختیار کتاب

شرمین نادری، بیش از ۲۰ سال است که داستان می‌نویسد. قصه‌ها از نگاه او در دنیای مدرن امروز هم نجات‌دهنده‌اند. قصه‌هایی که اولین بار پنج سال پیش فهمید بیش از هرکسی بچه‌های روستای رمین در سیستان و بلوچستان را نجات داده‌اند. شرمین نادری پیش از سفرش به رمین تجربه کمپین‌های جمع‌آوری کتاب و ارسال کتاب برای کتابخانه‌های روستایی را داشت اما پنج سال پیش، ناگهان «همه زندگی‌ام را گذاشتم برای جمع‌آوری کتاب.»

چشمش به کتابخانه کانکسی آقای بهار افتاده بود، بچه‌های حاضر در کتابخانه به قول خودش نه دسترسی چندانی به اینترنت داشتند و نه شرایط آموزشی برایشان منصفانه بود: «من آن زمان تدریس هم می‌کردم وقتی با بچه‌های رمین صحبت کردم فهمیدم این بچه‌ها از خیلی‌ها که شاگرد خودم بودند، باسوادتر و کتاب‌خوان‌تر بودند، نویسنده‌ها را می‌شناختند و خیلی خوب ارتباط برقرار می‌کردند.»

شرمین نادری به این فکر کرده بود که عبدالحکیم بهار با یک کانکس و هزار جلد کتاب بچه‌هایی تربیت کرده بود: «آن زمان فهمیدم که یک مجموعه کتاب از پدر و مادر آدم هم می‌توانند، آگاهی‌رسان‌تر باشند.» شرمین نادری بعد از اینکه به تهران رسید، شروع به جمع کردن کتاب کرد: «تا رسیدم تهران در اینستاگرام و فضای مجازی تقاضای کتاب دادم و همان موقع به اندازه یک وانت کتاب جمع شد و ما آن را فرستادیم رمین پیش آقای بهار، هسته اصلی کتابخانه آقای بهار تشکیل شده بود، ما چند قفسه اضافه کردیم و بعد کتابخانه آقای بهار شد، کتابخانه مادر، یعنی ما کتاب می‌فرستادیم و آقای بهار کتاب‌ها را تقسیم می‌کرد.»

شرمین نادری در همین زمان‌ها بود که با کتابخانه‌ها در روستاهای دیگر آشنا شد و فهمید که چه کتاب‌هایی طرفدار بیشتری دارند: «پنج سال است به طور مداوم، شاید دو یا سه بار در ماه حداقل ۷ یا ۸ کارتن کتاب به مناطق مختلف ایران می‌فرستیم، اما بیشترین جایی که تمرکز کردیم، سیستان و بلوچستان، خراسان جنوبی و خوزستان است.»

مشارکت‌های باورنکردنی

شرمین نادری می‌گوید روزهای اولی که برای اهدای کتاب فراخوان می‌داد، مشارکت مردم به اندازه این روزها نبود: «اما هربار که تقاضا کردم، اینطور نبود که دستم را پس بزنند.» مشارکت برای خرید کتاب و کمک‌های مالی حالا به قدری زیاد شده که شرمین نادری و دوستانش فقط پارسال به ۵۸ کتابخانه در شهر و روستا و مدرسه کتاب اهدا کردند، از روستای زرآباد وگار کندی و کهنه و چاهان و مخت گرفته تا مدرسه مهرگان و شیخ مفید در ورامین.

در گزارش کار سال ۱۴۰۱ این گروه ساخت کتابخانه، تجهیز مدرسه، تجهیز کمپ اعتیاد و حتی هزینه ثبت‌نام و جراحی هم به چشم می‌خورد. شرمین نادری می‌گوید همه این اتفاقات با کمک مردم میسر شده است. او می‌گوید بیشترین کتاب‌هایی که جمع کرده است، کتاب‌های کودک و نوجوان است اما برای تجهیز کتابخانه‌های بزرگسال از موضوعات مختلف کتاب‌ها، ساده‌ترینشان را انتخاب می‌کند.

همه کتاب‌ها به دست بچه‌ها نمی‌رسند

بعد از هر فراخوان در فضای مجازی برای جمع‌آوری، دسته‌دسته کتاب راهی کتابفروشی کوچک لارستان در خیابان لارستان در خیابان مطهری می‌شود. کتابفروشی کوچکی که شاید کمتر کسی باورش می‌شود، کارتن‌کارتن کتاب در آن جا می‌گیرد. همه کتاب‌ها قابل استفاده هستند؟ پاسخ شرمین نادری به این پرسش منفی است. او با خنده می‌گوید، هربار و هرروز حجم زیادی کتاب فرسوده و کهنه ارسال می‌شود: «من هفته‌ای دوبار به کتابفروشی می‌روم کتاب‌های نو و تمیز را که در شأن بچه‌ها باشد جدا می‌کنم.» برای کتاب‌های پاره و فرسوده دو راه وجود دارد.

طرح تعویض کتاب یا فروختن کاغذ کتاب. در طرح تعویض کتاب، می‌توان با فروختن کتاب‌های کهنه امتیاز برای دریافت کتاب‌های سالم دریافت کرد. بعضی وقت‌ها هم کتاب‌های کهنه فروخته می‌شوند و با پول آن‌ها هزینه پست کتاب‌ها تامین می‌شود. نادری و دوستانش سه معتمد در سیستان و بلوچستان دارند. یکی در دشتیاری، یکی در نیکشهر و دیگری هم در چابهار.

این کتابخانه‌های مادر وظیفه توزیع کتاب‌ها در کتابخانه‌های دیگر شهرها و روستاها را عهده‌دارند. البته نادری در تمام این سال‌ها دیگر فهمیده که احتمالاً بچه‌های هر روستا و هر بخش چه کتاب‌هایی دوست دارند: «مثلا یک جا شاعرند، من بیشتر برایشان کتاب شعر می‌فرستم.» آقای بهار هم در صحبت‌هایش به کتاب‌های موریانه خورده اشاره می‌کند. حتی می‌گوید یک بار کتابخانه‌ای در یکی از روستاها تجهیز کرده اما بعد از مدتی موریانه کل قفسه کتاب‌ها را از بین برده است.

شرمین نادری این روزها کتاب هنری برای دانش‌آموزان هنرستانی در نگور جمع می‌کند. هنرستانی که دانش‌آموزان آن هیچ دسترسی به اینترنت و کتاب خوب ندارند: «ما با مدیرش هماهنگ کردیم که برایشان کتاب بفرستیم، میز کامپیوتر بخریم، ویدئو پروژکشن بفرستیم، برایشان کلاس‌های آموزشی برگزار کنیم.» او می‌گوید معمولا بعد از گذشت یک هفته از اعلام فراخوان کتاب‌فروشی مملو از کتاب می‌شود.

شرمین نادری می‌گوید هرکسی یک بار پای صحبت بچه‌ها و کتاب خواندن‌شان بنشیند، دوست دارد همراه این مسیر باشد. میلاد فدایی‌اصل می‌گوید، کتاب برای زندانی‌های همه بندها نجات‌دهنده است. بچه‌های روستاهای سیستان‌وبلوچستان در کانکس آقای بهار به جمله‌های کتاب رولد دال فکر می‌کنند: «آنقدر خوشبخت هستیم که تقریباً هر چه دلمان بخواهد به دست می‌آوریم.»

کتاب‌ها راه‌شان را پیدا می‌کنند

عبدالحکیم بهار، قبل از اینکه نامزد جایزه ادبی آسترید لیندگرین شود، یا حتی قبل‌تر، وقتی به فکر ایجاد کتابخانه‌ای در دل روستایی در چابهار بیفتد، پیشنهاد اهدای چندصد کتاب را به یک مدرسه داده بود. مدیر مدرسه رمین از پیشنهاد اهدای ۴۰۰ کتاب آقای بهار استقبال نکرد: «بچه‌ها وقت برای درس خواندن ندارند، چه برسد به کتاب خواندن.» همین شد که آقای بهار یکه و تنها دست به کار ایجاد یک فعالیت ترویجی برای کتاب‌خوانی زد. کتابخانه بهار در روستای رمین همین زمان‌ها بود که ایجاد شد: «جمع‌آوری کتاب را از همان اول در برنامه خودمان قرار دادیم، بیش از دو، سه هزار جلد کتاب در سال‌های ۹۴ و ۹۵ جمع شد، بعضی وقت‌ها کتاب‌ها تکراری بودند و ما آن‌ها را به کتابخانه‌های روستایی دیگر می‌فرستادیم.»

او از صفحه اطلاع‌رسانی و فراخوان‌هایی می‌گوید که به دست نویسندگان و ناشران هم رسیده است و آن‌ها هم در آن مشارکت می‌کردند. بهار از کتاب‌هایی حرف می‌زند که بچه‌ها علاقه زیادی به خواندن آن‌ها دارند: «عمده فعالیت ما در حوزه ادبیات کودک است، بچه‌ها نویسندگان زیادی را دوست دارند، هوشنگ مرادی‌کرمانی، فرهاد حسن‌زاده، رولد دال، کتابی مثل شازده کوچولو، کتاب‌های ادبیات در بخش تألیف و ترجمه طرفداران خاص خودش را دارد، از کتاب‌هایی که ما وقتی نوجوان بودیم می‌خواندیم، هنوز هم بچه‌ها استقبال می‌کنند، مثل قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب.

نجات‌دهنده در زندان

«کتاب در زندان معجزه می‌کند.» این عنوان پوستری بود که مدتی پیش میلاد فدایی‌اصل، روزنامه‌نگار پیشین در صفحه اینستاگرام خود منتشر کرد. در توضیحات این پوستر نوشته شده بود که به‌طور دائم برای زندان‌های سراسر کشور، کتاب، مجله، دی‌وی‌دی‌های مجاز، دی‌وی‌دی‌پلیر و پوستر و نقشه جمع‌آوری می‌شود.

پروژه‌ای که به گفته فدایی، مدت‌ها پیش یک مترجم باسابقه آن را راه‌اندازی کرده است و این پروژه هم در ادامه همان است: «روند اجرای کار هم به این صورت است که ما کتاب‌های مجاز که امکان انتقال‌شان به جای رسمی مثل زندان یا کتابخانه معتبر وجود دارد را جمع‌آوری می‌کنیم و بعد آن‌ها را براساس موضوع دسته‌بندی می‌کنیم. اما در زندان سیاست واحدی وجود ندارد.»

او می‌گوید یعنی دقیقاً نمی‌توان گفت که چه کتابی برای زندانیان قابل قبول است. میلاد فدایی‌اصل و دوستانش زندان تهران و شهرستان‌ها را تفکیک کردند، در شهرستان‌ها چند نفر در ارتباط مستقیم با مسئولان زندان همان شهرستانند و هر زمان که مسئولان زندان بپذیرند، کتاب‌ها ارسال می‌شود: «هیچ قاعده‌ای ندارد که چه کتاب‌هایی ارسال می‌شود، اهداف افرادی که کتاب می‌فرستند، متفاوت است، فردی بوده که قصد جابه‌جایی داشته اما دوست نداشته که کتاب‌هایش را بفروشد، وقتی این فرد کتاب می‌فرستاده، همه نوع کتابی در میان کتاب‌هایش وجود داشت از کتاب‌های آموزش تخصصی گرفته تا شعر و کتاب مذهبی.»

این روزنامه‌نگار اما می‌گوید رمان معمولاً در اولویت است: «ما در توضیح اولیه می‌گوییم، رمان اولویت است اما در نهایت کتاب‌ها در هم می‌آید از کتاب‌های مذهبی و شعر گرفته تا کتاب‌های تاریخی.» برخی می‌پرسند که آیا کتابی با این عنوان قابل پذیرش است؟ پاسخ بازهم مشخص نیست: «ما معمولاً می‌گوییم بفرستید ما لیست را می‌دهیم، امیدواریم که بپذیرند.»

او می‌گوید جمع‌آوری کتاب برای زندانی‌ها یک فرآیند ادامه‌دار است، هرکسی هرزمانی که خواست می‌تواند کتاب بفرستد، کتاب‌ها جمع‌آوری می‌شوند و در نهایت به زندان‌ها فرستاده می‌شوند: «من این مدت فقط یک‌بار پوستر را در صفحه اینستاگرامم منتشر کردم اما همین یک‌بار هم استقبال خوبی شد، تماس‌های زیادی داشتیم، شاید جالب باشد بگویم بعد از تهران از کرج بیشترین تماس را داشتیم از شهرهای جنوبی هم تماس زیاد داشتیم.»

چرا زندان؟

چه چیزی می‌تواند دیوارهای بتنی و سخت زندان را قابل تحمل کند؟ تنها راه رهایی، بیرون کردن ذهن از دیوارها و میله‌ها و درهای زندان است. میلاد فدایی‌اصل می‌گوید فقط خلاقیت می‌تواند به ذهن این رهایی را یاد دهد. او تصور می‌کند که کتاب خلاقیت را زنده نگه می‌دارد.

کتاب، توان و انرژی پرواز ذهن را به زندانی می‌دهد. درست مثل آموزه‌های کتاب «انسان در جست‌وجوی معنا» از ویکتور فرانکل. کسی که با قدرت ذهن از اردوگاه آشویتس هم نجات پیدا کرد. او چندباری تاکید می‌کند که هدف از این کار فعالیت سیاسی و تبلیغاتی نیست: «شاید تخصیص بودجه برای خرید کتاب نو برای دولت سخت باشد و این بهانه‌ای باشد برای اینکه محصولات فرهنگی داخل زندان نرود.» اما این اقدام بهانه‌ها را از بین می‌برد.

خاطرات یک کتابفروش

گروه‌هایی که این روزها ثانیه‌ها و دقایق زندگی‌شان به جمع‌آوری کتاب می‌گذرد، کم نیستند، یک کتابفروش که نمی‌خواهد نامش در این گزارش بیاید، تجربه‌های متنوعی از جمع‌آوری کتاب دارد. مثلاً یک بار پول جمع کرده و کتاب خریده، چندباری در دست به دست شدن فراخوان‌های کتاب کمک کرده: «مواردی بوده که خانم نادری و آقای آذری‌نژاد فراخوان کتاب داده بودند و من آن را منتشر کردم. مواردی هم بوده که من شخصاً مشارکت کردم، یکبار زمانی بود که آقای آذری‌نژاد می‌خواست وانت بخرد، کمپینی ایجاد کردیم و پول دو وانت جمع شد، آقای آذری در روستاها برای بچه‌ها کتاب می‌خواند، با ماشین خودش می‌رفت، پژوی آردی داشت، گاهی ماشین را در جاده پارک می‌کرد، دو ساعت پیاده تا روستا می‌رفت، چند کتاب می‌خواند و پیاده برمی‌گشت و سوار ماشین می‌شد.»

این کتابفروش می‌گوید چند نفر از دوستانش که گاهی با آقای آذری‌نژاد همراهی می‌کردند از مشقت‌های راه می‌گفتند: «خود آقای آذری‌نژاد می‌گفت برخی مناطق نمی‌توانسته برود یا کتاب کمتری با خود می‌برده است، ما کمپین ایجاد کردیم و در نهایت دو وانت خریداری شد و ایشان یک کتابخانه سیار در وانت‌ها ایجاد کرد.» او در میان خاطراتش از روستایی در سلخ قشم یاد می‌کند، روستایی که کتابداری اهل مطالعه دارد و چندباری هم چند روزنامه‌نگار توصیه کردند که برای این روستا کتاب جمع‌آوری شود. این کتابفروش برای روستای سلخ پول جمع کرده بود و در نهایت با پول جمع‌آوری شده کتاب خریده بود.

این کتابفروش می‌گوید فارغ از کتابخانه و محلی برای خواندن کتاب، مهم کتابدار و فرد مروج کتاب‌خوانی است: «چیزی که برایم مهم است این است که کتاب به دست کسی برسد که رها نکند و استفاده شود خیلی‌ها کتابخانه تاسیس می‌کنند اما شش ماه بعد بروید می‌بینید که کتاب‌ها در آنجا خاک می‌خورد، یعنی مهم‌تر از کتابخانه کتابدار محلی است. من جایی که خودم بخواهم در حد بازنشر کردن وارد شوم، پرس‌وجو می‌کنم تا ببینم فرد چه قدر جدی است.»

کتاب کهنه و پوسیده گریبان او را هم گرفته است اما نکته متفاوت ماجرا اینجاست که او در کتابفروشی خودش کتاب‌های دست دوم را خریداری می‌کند: «وقتی ببینیم که کتاب به درد کتابخانه نمی‌خورد، کتاب را می‌فروشیم و با پول آن کتاب می‌خریم و اهدا می‌کنیم اما گاهی در این حد هم نیست و در حد باطله است.» همین تجربه باعث شده که او بیشتر به جمع‌آوری پول رغبت نشان دهد. مردم به فراخوان‌های او به سرعت واکنش نشان می‌دهند. او حتی می‌گوید گاهی مردم برای یک فراخوانی که دو سال قبل در صفحه اینستاگرامش منتشر کرده است، تماس می‌گیرند و خواهان کمک هستند.

برچسب ها: کتاب خوانی
مجله خواندنی ها
مجله فرارو
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین