هالیوود مکان به شدت ملون و متغیری است که حرفهها در آن در کسری از ثانیه ساخته شده یا نابود میشوند و کارهای متعدد و دشواری که انجام میشود تا حتی سادهترین کارها ساخته شوند نیز بسیار حیرت انگیز است.
به گزارش روزیاتو، بدین ترتیب، فیلمی که در نهایت ما تماشا میکنیم هرگز دقیقاً آن چیزی نیست که کارگردان در ذهن داشته و تصور میکرده است: فیلم نهایی نتیجه توافق، شانس و دستکم کمی مهارت فیلمسازی است. انتخاب بازیگران عمدتاً یکی از نکات کلیدی پیش از مرحله تولید فیلم است، به ویژه اگر کارگردان و استودیو سازنده نتوانند روی یک بازیگر توافق کنند یا بازیگری که برای آن نقش در نظر گرفته میشود پیشنهاد را رد میکند.
در این مورد، این ۱۰ فیلم محبوبی که به آنها اشاره خواهیم کرد، به بازیگران شناخته شدهای پیشنهاد داده شده بودند، اما این بازیگران مشهور یا در حال رشد به دلایلی که اصلاً انتظارش را نداریم بازی در این فیلمها را رد کردند.
ورای بهانههای معمول، برای مثال رد کردنهای همراه با عذرخواهی به خاطر پر بودن برنامه کاری یا تفاوت در دیدگاههای هنری، این بازیگران دلایل خاص، کنایه آمیز و غیرمعمولی را برای گفتن جمله «ممنونم، اما نمیتونم قبول کنم» برای بازی نکردن در این فیلمها داشته اند. از انتقادات عجیب از فیلمنامه تا نارضایتی خانواده از آن نقش، یا حتی کنار رفتن برای اینکه بازیگر دیگری آن نقش را بازی میکند، این دلایل متفاوت هستند.
شخصیت جولز وینفیلد، همکار جدی و آرام مارسلوس والاس رییس خلافکاران که در نهایت ساموئل ال جکسون نقشش را به شکلی نمادین ایفا کرده و نامزد دریافت جایزه اسکار نیز شد در ابتدا به لارنس فیشبرن پیشنهاد شده بود.
اولین انتخاب تارانتینو کسی جز او نبود و این شخصیت را به تمامی با داشتن فیشبرن در ذهنش نوشته بود، در حالی که جکسون انتخاب دومش بود. اگر چه تارانتینو در آن زمان گفت که فیشبرن این نقش را به خاطر اینکه نقش مهمی نبوده رد کرده است، فیشبرن خود در مصاحبهای که اخیراً داشته گفته است که به خاطر نظرات شخصی اش در مورد شیوه نشان دادن مصرف هرویین در Pulp Fiction، بازی در این فیلم را رد کرده است.
در واقع او حس میکرد که سناریو تارانتینو به شکلی واضح و موثر مواد مخدر را ترغیب میکند که برای او ناخوشایند بود. وی در این باره گفته است: «من فقط با شیوه نمایش مصرف هرویین مشکل داشتم…فقط حس میکردم که کمی پرزرق و برق است و کمی ولنگاری بود. حس میکردم که مصرف هرویین را جذاب نشان میدهد… همه چیز مربوط به شیوه نمایش بحث هرویین بود». او تاکید کرده که کوچک بودن نقش هیچ اهمیتی در رد کردن این نقش نداشته و مشکلی با اینکه این نقش به جکسون رسیده ندارد.
نقشی که در این مورد رد شد نقش نمادین ابرجاسوس تاریخ سینما و ادبیات، مامور ۰۰۷ یا همان جیمز باند است. بعد از اینکه قرار بود بعد از راجر مور در سال ۱۹۸۶ نقش باند را بازی کند، پیرس برازنان در نهایت یک دهه بعد این نقش را بدست آورد و اولین بازی خود در نقش جیمز باند را در فیلم فوق العاده GoldenEye در سال ۱۹۹۵ انجام داد.
پیش از توافق بر سر برازنان اما، این نقش به بازیگران مختلفی پیشنهاد شد که به دلایل مختلفی رد شد، بازیگرانی مانند مل گیبسون، هیو گرانت و لیام نیسن. در حالی که گیبسون و گرانت به وضوح انتخابهای خوبی برای این نقش نبودند، دلیل نیسن برای رد نقش جیمز باند بسیار غیرمنتظره بود.
علیرغم اینکه از لحاظ سنی و ظاهری گزینه بی نقصی برای جیمز باند بود، و به گفته خودش به ایفای این نقش افتخار میکرد، نیسن به این خاطر به نقش جیمز باند نه گفت که نامزدش در آن دوران، ناتاشا ریچاردسون پیشنهاد ازدواجش را قبول نمیکرد.
وی در این باره گفته است: «همسر آینده ام گفت: اگر نقش جیمز باند را بازی کنی ازدواج نخواهیم کرد و من باید این را در نظر میگرفتم، زیرا واقعاً میخواستم با او ازدواج کنم». وی در مصاحبه تازهای با لحنی طنز گفته است: «زنان. کشورهای خارجی. هالی بری. قابل درک است!». بدون شک این موضوع دلیل بسیار غیرمعمولی از جانب یک بازیگر برای رد کردن یکی از لوکسترین و شناخته شدهترین نقشهای تاریخ سینماست، اما نشان میدهد که نیسن چقدر مشتاق ازدواج با همسر فقیدش بود.
این نقش دراکس ویرانگر و انتقام جو در فیلم Guardians Of The Galaxy بود که به شکلی ماندگار توسط دیو باتیستا در دو فیلم اصلی و دو فیلم آخر فرانچایز انتقام جویان بازی شد. اما چندین بازیگر دیگر برای نقش دراکس در نظر گرفته شده بودند و همان ابتدا بازی در این نقش به جیسون موموآ پیشنهاد شده بود. همه چیز برای بازی او در این نقش آماده بوده و سازندگان چنان از حضور او در این نقش اطمینان داشتند که پوستر هنری رسمی موموآ در نقش دراکس نیز سفارش داده شده بود و البته منتشر نیز شد.
موموآ دیگر از بازی در نقش مردان کم حرف، نیمه عریان و خشن خسته شده بود، بعد از اینکه این نقش را در چندین فیلم و سریال مانند Stargate: Atlantis, Game of Thrones, و Conan the Barbaria بازی کرده بود و به همین خاطر خود را از این رقابت بیرون کشید. با توجه به اینکه موموآ هنوز هم خارج از نقش آکوامن با ساختاری مشابه، از این فضا خارج نشده است، عجیب به نظر میرسد که چرا نقش دراکس را نپذیرفت. اما در مورد بازی دیو باتیستا در مورد نقش دراکس گفته است: «فکر میکنم انتخاب بازیگر درستی بود… دیو برای این نقش بی نقص است، برای دراکس».
این نقش که میخواهیم از آن صحبت کنیم، نقش هیپولیتا ملکه ثمیسیرا و مادر دیانا/ زن شگفت انگیز (گل گدوت) است، ستون باشکوه و بادانشی که دایانا را به ابرقهرمانی تبدیل میکند که دنیا به آن نیاز دارد. این نقش در ابتدا به شارلیز ترون پیشنهاد شد و بعد از اینکه او این نقش را رد کرد، زک اسنایدر، تهیه کننده فیلم، از قدرت خود برای دادن نقش به کانی نیلسن استفاده کرد. نیلسن در هر دو نسخه Justice League و Wonder Woman ۱۹۸۴ نیز این نقش را ایفا کرد. در واکنش به شایعات در مورد دلیل رد کردن این نقش، و اینکه او میخواسته نقش خود زن شگفت انگیز را بازی کند، ترون تایید کرده که نقش دیانا پرینس به او پیشنهاد نشده است.
وی در این باره گفته است: «این مثال فوق العادهای از این است که چطور وقتی سن تان بالا میرود، هالیوود به شما سیلی میزند… خب یک نفر به من گفت، کار روی این پروژه شروع شده است، زن شگفت انگیز. فقط میخواهیم که تو هم از این ماجرا خبر داشته باشی؛ و من گفتم که با آن آشنایی ندارم… منظورم این است که زن شگفت انگیز چکار میکند؟ و این فرد گفت: نه، برای نقش مادر زن شگفت انگیز گفتم».
در حالی که ترون ۱۰ سال جوانتر از نیلسن است و شوربختانه هالیوود به شکل بدی با زنان بالای ۳۵ سال رفتار میکند، باید گفت که همه جا مردم به یک شکل پیر نمیشوند. بدین ترتیب انتخاب ترون برای نقش مادر دیانا کمتر توهین آمیز بود اگر گفته میشد که او جذبه و قدرت بازی در نقش یک فرمانده را دارد، هر چند بازی او در نقش دیانا بسیار بهتر و قابل قبولتر میبود.
در این مورد، نقش مورد نظرمان سراف، برنامه هوش مصنوعی است که به عنوان بادیگارد اوراکل در The Matrix Reloaded و The Matrix Revolutions ایفای نقش کرده است. این نقش در نهایت به کالین چو بازیگر رزمی کار مشهور تایوانی رسید، اگر چه پیش از او، انتخاب اول کارگردان میشل یئو بود که این نقش را نپذیرفت. بعد از آن، جنسیت سراف تغییر کرده و به جت لی افسانهای پیشنهاد شد. اگر چه به خوبی میدانیم که جت لی میتوانست این نقش را به زیبایی بازی کند، اما او دستمزد قابل توجه ایفای این نقش را به دلیلی غیرمعمول رد کرد، زیرا نگران این بود که مهارتهای رزمی او دستکاری شود.
وی در این باره گفته است: «یک مشکل تجاری بود برای من… فهمیدم که آمریکاییها مرا برای سه ماه فیلمبرداری میخواهند، اما باید به مدت ۹ ماه با بازیگران بودم؛ و برای شش ماه، میخواستند تمام حرکات مرا ضبط و برای یک کتابخانه دیجیتالی کپی کنند. با پایان ضبط، حقوق این فیلمها به آنها میرسید… با خودم گفتم: من تمام عمرم تمرین کرده ام؛ و ما رزمی کاران هم پیر میشویم…، اما آنها ممکن است برای همیشه و به عنوان حقوق فکری مالک حرکات من باشند. پس گفتم که نمیتوانم این کار را بکنم». به نظر میرسد که جت لی بسیار جلوتر از زمان خود بود.
نقش روی نیری، شخصیت اصلی درام علمی تخیلی ماندگار استیون اسپیلبرگ که یک کارگر شیک پوش بود و بعد از روبرو شدن با یک سفینه فضایی، شیفته آنها شد، در نهایت به ریچارد دریفوس رسید که آن را بسیار بی نقص بازی کرد. اما اسپیلبرگ چندین بازیگر دیگر را پیش از دریفوس برای این نقش در نظر گرفته بود، از جمله داستین هافمن، آل پاچینو، جین هکمن و جک نیکلسون.
در واقع، اولین انتخاب اسپیلبرگ برای این نقش کسی نبود جز استیو مک کویین، کسی که بازی در این نقش را رد کرد. مک کویین به اسپیلبرگ گفت که اگر چه از سناریو خوشش آمده، اما حس میکند که انتخاب مناسبی برای این نقش نیست، زیرا او نمیتواند با درخواست کارگردان گریه کند که بر حس و حال احساسی شخصیت و کلیت فیلم تاثیر منفی میگذاشت.
ظاهراً اسپیلبرگ آنقدر مشتاق استخدام مک کویین برای این نقش بود که پذیرفت سناریویی که خودش نوشته را تغییر دهد، اما مک کویین اصرار داشت که به سناریو دست نزند و در نهایت دریفوس برای این نقش انتخاب شد. این یکی از چند فیلم بسیار موفق دهه ۱۹۷۰ بود که استیو مک کویین در یک دوره نیمچه بازنشستگی بازی در آنها را رد کرد، نقشهایی در فیلمهای Dirty Harry, The French Connection, و Apocalypse Now.
پاتریک بیتمن، شخصیت اصلی قاتل سریالی رمان برت ایستون الیس که فیلم American Psycho بر اساس آن ساخته شده در نهایت توسط کریستن بیل بازی شد و بازی او در این نقش چنان بی نقص و قابل باور بود که باعث شهرتش شد. اما پیش از اینکه بیل برای بازی در این نقش انتخاب شود، استودیو لاینزگیت این نقش را به ایوان مک گرگور پیشنهاد کرده بود که وی این پیشنهاد را نادیده گرفت.
دلیل رد کردن این نقش در هالیوود بسیار نادر است. در واقع بیل خبردار شده بود که به طور رسمی این نقش به مک گرگور پیشنهاد شده است و به همین خاطر با او تماس گرفته و خواسته بود که این نقش را نپذیرد.
بیل سالها بود که این نقش را پیش از شروع فیلمبرداری تمرین کرده بود و بعد از اینکه نزدیک بود این نقش را به لئوناردو دی کاپریو ببازد- کسی که این نقش را رد کرد تا در فیلم The Beach بازی کند- بیل مصمم بود که این نقش را به بازیگر دیگری واگذار نکند.
وی در این باره گفته است: «با چند نفر تماس گرفتم و آنها را در جریان تعهدم گذاشتم. بگذارید به شما بگویم که به همه آنها زنگ زدم و گفتم که این نقش من است. به آن دست نزنید. دور بمانید. یا اگر نمیخواهید کنار بکشید، بدانید که با چه چیزی مواجه میشوید». از آنجایی که بیل و مک گرگور مدت کوتاهی قبلتر در Velvet Goldmine بازی کرده بودند، گفتگوی بین آنها آنطور که به نظر میرسد تهدیدآمیز نبوده است، اما این مورد نادری است که در آن بازیگری از یک نقش خوب کنار میرود تا همکارش آن را بازی کند.
الی فاکس مخترع در فیلم The Mosquito Coast کسی است که تصمیم میگیرد خانواده اش را به جنگلهای آمریکای مرکزی ببرد، جایی که امید دارد تمدن جدیدی بسازد. نقش الی را در نهایت هریسون فورد بازی کرد و مورد تحسین قرار گرفت، اما پیتر ویر، کارگردان فیلم، در ابتدا یک بازیگر که انتخاب بهتری بود را برای بازی در نقش این مرد شبه دیوانه در نظر گرفته بود: جک نیکلسون.
اگر خبر ندارید، جک نیکلسون به شدت طرفدار تیم بسکتبال لس آنجلس لیکرز است و برای دهه ها، پروژههای سینمایی اش را طوری برنامه ریزی کرده است که بازیهای این تیم را از دست ندهد، حتی در قراردادهایش ذکر میکند که باید فرصت خروج از لوکیشن برای تماشا کردن بازیهای این تیم به او داده شود.
اما از آنجایی که فیلم The Mosquito Coast قرار بود در لوکیشنی در بلیز و به مدت چند ماه در جریان بازیهای بسکتبال ان بیای فیلمبرداری شود، نیکلسون بازی در این نقش را رد کرد. نیکلسون از دهه ۱۹۷۰ تمام بلیطهای گرانقیمت بازیهای فصل تیم لیکرز را خریداری میکند و به همین خاطر دلیل او برای رد کردن این نقش چندان هم خنده دار نیست.
این فیلم فانتزی در واقع شاهکار تیم برتون در مورد یک ربات انسان نمای با دستهای تیغهای است که به شکلی بی نقش توسط جانی دپ بازی شد و او را به شهرت رساند. جستجو برای پیدا کردن بازیگر این نقش بسیار گسترده بود و تام هنکس و گری اولدمن آن را رد کرده بودند، در حالی که انتخاب مورد نظر استودیو، تام کروز بود. کروز با برتون دیدار کرد تا در مورد این نقش صحبت کنند و اگر چه برتون بعد از این گفتگو احساس میکرد که کروز نقش ادوارد را میپذیرد، اما کروز رویکردی منطقی به این شخصیت داشت و به همین خاطر حس کرد گزینه مناسبی برای این نقش نیست.
کارولین تامپسون نویسنده سناریو فیلم در مصاحبهای در این باره گفته است: «کروز میخواست بداند که ادوارد چگونه به دستشویی میرود… او داشت سوالاتی در مورد این شخصیت میپرسید که نمیتوانید در مورد این شخصیت بپرسید! بخشی از ظرافت داستان این است که به سوالاتی مانند اینکه چطور به دستشویی میرود؟ چطور بدون این که این همه سال غذا بخورد زنده مانده است؟ پاسخ ندهد.
تام کروز قطعاً نمیخواست در فیلمی باشد که به این سوالات پاسخ نمیدهد». بدین ترتیب بود که کروز میدان را خالی کرد و نقش به دپ رسید که انتخاب اول تیم برتون بود. به جای این فیلم، کروز در فیلم موفق Days of Thunder بازی کرد و بدین ترتیب این انتخاب او به نفع هر دو بازیگر تمام شد.
در اینجا در مورد جادوگر شرور غرب، شرور فراموش نشدنی با صورت سبز فیلم The Wizard Of Oz صحبت میکنیم که ۸۰ سال پس از انتشار فیلم هنوز هم بخشی از فرهنگ عامه مردم آمریکاست. گیل سوندرگارد، بازیگر برنده اسکار نه تنها پیشنهاد بازی در این نقش را دریافت کرد بلکه در ابتدا آن را پذیرفت، پیش از اینکه از این نقش کناره گیری کرده و مارگارت هملیتون جایگزینش شود. وقتی سوندرگارد برای بازی در نقش جادوگر فیلم قرارداد امضا کرد، میخواست نقشی شبیه ملکه شرور در سفید برفی و هفت کوتوله را بازی کند، با ظاهری که جذاب باشد.
سوندرگارد، اما تستهای میکاپ را هم در نقش جادوگری زیبا و هم جادوگری زشت انجام داد و وقتی سازندگان تصمیم گرفتند که گزینه جادوگر زشت را میخواهند، سوندرگارد از این نقش کناره گیری کرد و همیلتون تنها سه روز پیش از شروع فیلمبرداریها جایگزین او شد. علیرغم موفقیت نهایی فیلم، سوندرگارد هیچ پشیمانی نسبت به بازی نکردن در این فیلم نداشت و اصرار داشت: «آن روزها خیال نداشتم خودم را زشت کنم».