bato-adv
bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۵۹۰۹۸۹
پسر تحصیلکرده جزئیاتی از نقش عجیبش در گروه سارقان را روایت کرد

داستان مالباخته‌ای که تبدیل به مجرم شد

داستان مالباخته‌ای که تبدیل به مجرم شد
ماجرای این پرونده از چندی پیش آغاز شد. زمانی که شکایت‌های سریالی از دزدان موبایل‌قاپ پیش‌روی ماموران پلیس پایتخت قرار گرفت، رسیدگی به این پرونده را شروع کردند. طبق اظهارات شاکیان، موبایل‌قاپ‌ها با یک موتورسیکلت، در تاریکی هوا نزدیک آن‌ها می‌شدند و گوشی‌هایشان را سرقت می‌کردند. این افراد بیشتر در مناطق شمال و شمال‌غرب تهران پرسه می‌زدند و طعمه‌های خود را انتخاب می‌کردند.
تاریخ انتشار: ۰۹:۲۸ - ۱۶ آذر ۱۴۰۱

همه چیز از وقتی شروع شد که گوشی تلفن همراهش را سرقت کردند. عکاس و فیلمبردار مجالس بود. درآمد بدی نداشت. درس‌خوانده و تحصیلکرده بود. اما پس از اینکه هدف سرقت قرار گرفت دنیایش عوض شد. مسیر زندگی‌اش تغییر کرد و قدم در دنیای مجرمان گذاشت. اما با خلاف عجیبی شروع کرد. نقشی که در گروه سارقان موبایل داشت، عجیب بود. او را به‌عنوان رابط مالخر و سارقان در گروه‌شان راه دادند و درنهایت سهند به یک مجرم حرفه‌ای تبدیل شد.

به گزارش شهروند، ماجرای این پرونده از چندی پیش آغاز شد. زمانی که شکایت‌های سریالی از دزدان موبایل‌قاپ پیش‌روی ماموران پلیس پایتخت قرار گرفت، رسیدگی به این پرونده را شروع کردند. طبق اظهارات شاکیان، موبایل‌قاپ‌ها با یک موتورسیکلت، در تاریکی هوا نزدیک آن‌ها می‌شدند و گوشی‌هایشان را سرقت می‌کردند. این افراد بیشتر در مناطق شمال و شمال‌غرب تهران پرسه می‌زدند و طعمه‌های خود را انتخاب می‌کردند.

تعقیب و گریز در خیابان

سارقان هیچ ردی از خود به جا نگذاشته بودند. تا اینکه چند روز قبل زن جوانی در یکی از خیابان‌های پایتخت شروع به فریاد کرد و از مردم کمک خواست. موتورسواری موبایلش را دزدیده و در حال فرار بود. این زن فریاد می‌زد و همان لحظه مرد موتورسوار دیگری با مشاهده این صحنه به تعقیب دزد فراری پرداخت.

در این میان پلیس گشت نیروی انتظامی نیز خود را به صحنه رسانده و تعقیب‌وگریز‌ها آغاز شد. درنهایت دو سارق موتورسوار وارد یک کوچه بن‌بست شدند و پس از تصادف دیگر راهی برای فرار نداشتند.

این دو جوان دستگیر شدند و بلافاصله تحت بازجویی قرار گرفتند. آن‌ها به جرم خود اعتراف کردند و گفتند که مدتی است با سه نفر دیگر یک گروه سارق تشکیل داده‌اند و دست به دزدی می‌زنند.

نقشه سرقت در پاتوق

آن‌ها به ماموران پلیس گفتند: «ما همگی هرازگاهی در پارکی که به پاتوق‌مان تبدیل شده بود، دور هم جمع می‌شدیم. در آنجا نقشه‌های سرقت‌مان را می‌کشیدیم، جزئیات را بررسی می‌کردیم و بعد از آن وارد عمل می‌شدیم. هر کدام در گروه‌های دو نفره راهی دزدی و موبایل‌قاپی در سطح شهر می‌شدیم. یکی از اعضای گروه‌مان رابط بین ما و مالخران بود. ما بعد از هر سرقت، تمام گوشی‌های دزدی را به او می‌دادیم. او نیز پس از تحویل این گوشی‌ها آن‌ها را به مالخران می‌فروخت و پولش را برای ما می‌آورد.»

اعضای این گروه انگیزه خود را از سرقت‌های سریالی، مشکلات مالی و بدهی اعلام کردند. درنهایت نیز با اطلاعاتی که آن‌ها در اختیار تیم تحقیق قرار دادند، متهمان دیگر باند در عملیاتی جداگانه دستگیر شدند. آن‌ها اعترافات خود را بیان کردند و درنهایت هرکدام در اختیار ماموران پلیس آگاهی پایتخت قرار گرفتند تا بررسی‌ها درخصوص پرونده‌شان ادامه پیدا کند.

گفتگو با رابط بین سارقان و مالخران

نقش عجیبی در گروه دارد. درست وقتی که طعمه سارقان قرار گرفت، برای پس گرفتن گوشی گرانقیمتش مجبور شد در گروه‌شان عضو شود. او، چون نمی‌توانست دست به سرقت بزند و هربار برای دزدی هول می‌شد، رابط بین مالخران و سارقان شد و قدم در دنیای مجرمان گذاشت.

پیش از اینکه سارق شوی، چه شغلی داشتی؟

عکاس و تصویربردار مجالس بودم. شغلم را دوست داشتم. هیچ‌وقت حتی تصورش را هم نمی‌کردم که دست به خلاف بزنم.

پس چرا وارد دنیای خلافکاران شدی؟

ماجرا از یک سرقت شروع شد. من یک بار برای انجام تصویربرداری به باغی در غرب تهران رفته بودم. هنگام برگشت، در راه سارقان موتورسوار گوشی گرانقیمتم را دزدیدند. آن گوشی را با کلی بدبختی خریده بودم. هنوز قسط آن را پرداخت می‌کردم. خیلی برایم سنگین تمام شده بود. برای همین دست برنداشتم. آن شب مرتب با گوشی خودم تماس گرفتم. آنقدر زنگ زدم تا بالاخره سارقان جواب دادند. به آن‌ها گفتم اطلاعات محرمانه‌ای در گوشی‌ام دارم. التماس‌شان کردم تا گوشی را پس بدهند. حتی گفتم حاضرم هرچقدر پول می‌خواهند به آن‌ها بدهم. آن‌ها نیز قبول کردند و با هم قرار گذاشتیم. گفتند پول می‌گیرند و گوشی را پس می‌دهند. اگر هم پای پلیس وسط کشیده شود، مرا می‌کشند. من هم سر قرار رفتم. می‌خواستم هر طور شده گوشی را پس بگیرم. ولی پولی نداشتم که به آن‌ها بدهم. برای همین وارد باندشان شدم.

چطور؟

وقتی سر قرار رفتم، گفتم که پولی ندارم تا به آن‌ها بدهم. آن‌ها نیز عصبانی شدند و گفتند گوشی را پس نمی‌دهند. مگر اینکه در ازایش کاری برایشان انجام دهم. من هم قبول کردم تا برایشان کار کنم.

نقش تو در گروه چه بود؟

رابط بین مالخر و سارقان بودم. آن‌ها گوشی‌های سرقتی را در اختیارم قرار می‌دادند و من تحویل مالخران می‌دادم و پولم را می‌گرفتم.

درآمدت خوب بود؟

خیلی زیاد نبود. نمی‌دانم چرا این کار را قبول کردم. کار تصویربرداری‌ام مداوم نبود. مثلا یک ماه کار داشتم و یک ماه اصلا کار نبود. من هم کلی بدهی داشتم. برای همین وارد این باند شدم. درآمدم هم بستگی به سرقت‌های سارقان داشت. اگر گوشی بیشتری می‌دزدیدند من هم درآمدم بیشتر می‌شد.

سرقت هم می‌کردی؟

نه اصلا بلد نبودم. اول قرار شد من هم مثل آن‌ها سرقت کنم. اما به محض اینکه طعمه شناسایی می‌شد، من مضطرب می‌شدم. دست و پایم می‌لرزید. سرم گیج می‌رفت و نمی‌توانستم دست به سرقت بزنم. برای همین دیگر مرا برای سرقت نبردند.

فکر می‌کردی دستگیر شوی؟

اصلا فکرش را نمی‌کردم دستگیر شوم. من تازه دو سه ماه بود شروع به کار کرده بودم. قرار بود اگر سارقان دستگیر شوند، مرا لو ندهند. ولی باز هم لو رفتم.

تحصیلات داری؟

بله لیسانس عکاسی دارم و شغلی مرتبط با رشته‌ام داشتم.

برچسب ها: سرقت
bato-adv
مجله خواندنی ها
مجله فرارو
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین