bato-adv
کد خبر: ۵۸۳۸۲۸

محافظه‌کاران امریکایی به خشونت سیاسی در امریکا دامن می‌زنند

محافظه‌کاران امریکایی به خشونت سیاسی در امریکا دامن می‌زنند
اکنون وارد مرحله‌ای زشت‌تر شده‌ایم که در آن حمله فیزیکی علیه قانونگذاران و اعضای خانواده‌شان تبدیل به امری عادی می‌شود و «فرستادگان» خشونت و تعصب قدرت می‌گیرند.
تاریخ انتشار: ۱۵:۱۹ - ۱۱ آبان ۱۴۰۱

متیو دالکفرارو- متیو دالک مورخ سیاسی و استاد مدیریت سیاسی در کالج مطالعات حرفه‌ای دانشگاه جورج واشنگتن است. او پیش‌تر در کنگره نویسنده متون سخنرانی نمایندگان بود. پژوهش‌های انجام شده و کتب منتشر شده از سوی او درباره سیاست و تاریخ سیاسی امریکا بوده‌اند. مقالات و نقدها او درباره سیاست و تاریخ امریکا در نشریاتی معتبری، چون «آتلانتیک»، «اسلیت»، «واشنگتن پست» و «لس آنجلس تایمز» منتشر شده اند.

به گزارش فرارو به نقل از نیویورک تایمز، حمله به «پل» همسر «نانسی پلوسی» رئیس مجلس نمایندگان امریکا در هفته گذشته که باعث شکسته شدن جمجمه او به دلیل استفاده فرد مهاجم از چکش شد، نشان می‌دهد هنجارهای مهارکننده افراطی‌ها که مدت‌ها پیش از انتخاب دونالد ترامپ به عنوان رئیس جمهور در سال ۲۰۱۶ میلادی آغاز شده بود، فرسایش بیشتری گرفته است. به نظر می‌رسد جامعه امریکا در حال از هم پاشیده شدن است.

زبان و ایدئولوژی عصر ریگان با شعار «دولت، مشکل است» به فلسفه‌ای تبدیل شده که دولت را نه تنها یک مشکل، بلکه به عنوان یک شیطان و تهدیدی تبدیل کرده است برای ارزش‌هایی که حامیان جنبش «امریکا را دوباره عظمت بخشیم» (MAGA) به آن احترام می‌گذارند. تحت رهبری ترامپ گروه‌های راستگرا در امریکا برای انجام خشونت احساس راحتی می‌کردند.

تقویت لفاظی‌هایی، چون «دشمن مردم»، «خانه ما در آتش است»، «شما دیگر کشوری نخواهید داشت»، «بزرگترین دزدی در تاریخ امریکا» (اشاره به ادعای تقلب در انتخاباتی که به ریاست جمهوری بایدن منجر شد)، و «نانسی (پلوسی) کجاست؟» باعث شده در بخش‌هایی از فرهنگ سیاسی امریکا مخالفان جمهوری خواهان، افرادی غیر انسانی، معرفی شوند. محافظه‌کاران امریکایی اغلب منتقدان خود را «دشمنانی» معرفی می‌کنند که باید نابود شوند.

همان گونه که وزارت امنیت داخلی ایالات متحده گزارش داده افراط گرایی خشونت‌آمیز داخلی مانند شورش‌های شارلوتزویل، برتری طلبان سفیدپوست و حمله ۶ ژانویه به ساختمان کنگره شدیدترین تهدید داخلی است که ایالات متحده با آن مواجه می‌باشد.

برخی از چپ‌های امریکایی نیز به طور فزاینده‌ای هنجارهای مدنیت و احترام به قوانین و نهادها را کنار گذاشته اند. مرد مسلحی که در سال ۲۰۱۷ میلادی اعضای جمهوری‌خواه کنگره را هدف قرار داد و به پنج نفر در حال بازی بیسبال تیراندازی کرد. در جریان آن تیراندازی «استیو اسکالیز» نماینده جمهوری خواه مجلس نمایندگان به شدت زخمی شد. عامل تیراندازی به دلیل نفرت از جمهوری خواهان و شخص ترامپ دست به تیراندازی زده بود. در ماه ژوئن، مردی از کالیفرنیا در خارج از خانه «برت کاوانا» قاضی بازداشت شد. او با انتشار پستی در پلتفرم اجتماعی Discord مبنی بر این که می‌خواهد جلوی لغو قانون سقط جنین را بگیرد، به تلاش برای ارتکاب قتل متهم شد.

این اخبار به ما چه می‌گویند؟ علیرغم آن که رهبران دموکرات در اکثر موارد به سرعت خشونت را محکوم می‌کنند رهبران جمهوری خواه آن را کم اهمیت قلمداد می‌کنند و چشمان‌شان را بر روی چنین رویدادهایی بسته‌اند. مقام‌های جمهوری خواه زمانی که به این موارد خشونت بار اشاره داشته‌اند، مقام‌های دولتی و مجریان قانون را تحقیر کرده‌اند. آنان می‌گویند کادرهای غیر امریکایی دولت، نهادهای فرهنگی و مشاغل امریکا را اشغال کرده‌اند.

هم چنین، آنان بی‌اعتمادی فراگیری نسبت به رسانه‌های خبری نشان می‌دهند و نوعی تفکر آخرالزمانی را مطرح می‌کنند مبنی بر آن که امریکا در معرض خطری جدی قرار دارد که خود عاملی برای پذیرش نظریه‌های توطئه و احساسات برتری طلبانه سفید پوستانه است. این وضعیت باعث می‌شود انتقالِ مسالمت‌آمیزِ قدرت به سیاست خیابانی تغییر جهت پیدا کند.

سیاست در ایالات متحده هرگز الگویی از مدنیت کامل و بحث‌های مستدل نبوده است. با این وجود، رهبران سیاسی هر دو حزب وجود داشته‌اند که به طور مداوم افراط گرایی داخلی را محکوم کرده‌اند و از آمریکایی‌ها خواسته‌اند علیرغم اختلافات سیاسی به یکدیگر احترام بگذارند. دیگرانی نیز بوده‌اند که یا افراط‌گرایی را تحمل کرده‌اند یا آن را نادیده گرفته‌اند.

در سال ۱۹۶۱ میلادی «جان اف کندی» هشدار داد که «صداهای ناسازگار افراط گرایی» تهدیدی برای «ثبات اساسی» است که زیربنای دموکراسی آمریکایی می‌باشد. پس از ترور کندی در سال ۱۹۶۳ میلادی «لیندون جانسون» از شهروندان درخواست کرد که «از متعصبان چپ و راست افراطی، از فرستادگان و صاحبان ماموریت تلخی و تعصب، دوری گزینند».

در این میان حتی کارهای کوچکی نیز از سوی رهبران جمهوری خواهان به منظور نفی و محکوم کردن خشونت صورت گرفتند. برای مثال، در سال ۱۹۹۱ میلادی جورج بوش پدر نامزدی «دیوید دوک» از چهره‌های سابق کوکلاکس کلان (نژادپرستان سفید پوست) برای شرکت در انتخابات فرمانداری لوئیزیانا به نمایندگی از حزب جمهوری خواه را محکوم کرد. در سال ۲۰۱۱ میلادی «جورج دابلیو بوش» در مخالفت با خشونت علیه مسلمانان امریکایی صحبت کرد. در سال ۲۰۰۸ میلادی «جان مک کین» از یکی از شرکت کنندگان در راهپیمایی‌اش انتقاد کرد و به او گفت که از باراک اوباما چهره‌ای «شیطانی» نسازد.

نظریه‌های توطئه تقویت شده توسط رهبران جناح است امریکا در سالیان اخیر به مثابه برگه مجوزی برای افرادی عمل می‌کنند که مستعد ارتکاب اقدامات خشونت بار هستند. از تصوراتی مبنی بر آن که کمونیست‌ها در وزارت خارجه امریکا رخنه کرده‌اند تا طرح نظریه‌های توطئه درباره ترور کندی رئیس جمهور سابق امریکا و باور به این نظریه که نیروهای «غیر امریکایی» در واشنگتن برای به زانو درآوردن ایالات متحده رد حال توطئه هستند رگه‌ای پررنگ و درهم در بافت سیاسی امریکا دارد.

با این وجود، راست افراطی تاریخچه مستقیم‌تری از طرح نظریه‌های توطئه دارد. برای مثال، «جو مک کارتی» سناتور جمهوری خواه مدعی بود که کمونیست‌ها عناصر دولت آمریکا را کنترل می‌کنند. هم چنین، «جامعه جان برچ» مدعی شده بود که بزرگترین تهدید برای ایالات متحده از جانب کمونیست‌ها و «ساده لوحان» پیرو آنان درون کاخ سفید، رسانه ها، نهادهای مذهبی و آموزش عالی امریکاست.

تفاوت در این است که اکنون حزب جمهوری خواه نظریه‌های توطئه را وارد جریان اصلی سیاست امریکا کرده و دامنه آن را گسترش داده است. یک بار حتی محافظه‌کاران تندرو نیز چنین نظریه‌هایی را رد کردند: «بری گلد واتر» سناتور پیشین و نامزد انتخابات ریاست جمهوری از سوی حزب جمهوری خواه در سال ۱۹۶۴ میلادی، طرح اتهامی مبنی بر آن «ارل وارن» قاضی ارشد دیوان عالی امریکا کمونیست است یا اینکه عوامل دشمن کنترل دولت امریکا را در دست دارند، رد کرد.

امروز، اما این گونه نیست. انکار انتخابات، رشد «کیوانان» (QAnon) (یک نظریه توطئه راستگرایانه مبنی بر آن که توطئه‌ای پنهان از سوی «دولت پنهان در ایالات متحده آمریکا» علیه دولت - ملت آمریکا در جریان است) و این که ترامپ پیروان این نظریه را «افرادی که کشور خود را دوست دارند» نامید در امریکا دیده می‌شود. این باور که توطئه نخبگان جهانی باعث دزدی ثروت مردم امریکا شده، پیروان ترامپ و اقلیت قابل توجهی از رای دهندگان را به سوی خود جذب کرده است. رسانه‌های اجتماعی و خبرگزاری‌های حزبی به گسترش این ایده‌ها سرعت بخشیده اند، اما در ایجاد آن نقشی نداشته اند.

از لحاظ تاریخی، برتری طلبی سفیدپوستان که اغلب در همراهی با نظریه‌های توطئه بوده یکی از بزرگترین محرک‌های خشونت سیاسی جناح راست است و قوانین «جیم کرو» در جنوب امریکا در دوره پس از بازسازی، مقاومت در برابر حقوق مدنی و دیدگاه‌هایی مبنی بر این که آمریکایی‌های آفریقایی تبار برابر با سفید پوستان نیستند (و در برخی موارد طرح این استدلال که مادون بشر هستند) باعث ایجاد وضعیتی شد که خشونت مداوم را تداوم بخشید.

با توجه به نژادپرستی‌ای که سال‌های از سوی ترامپ نشئت می‌گرفت (از جمله بیان واژگانی، چون «افراد خوب»، «ویروس چین»، «چهار زن رنگین پوست کنگره باید به کشورهای‌شان بازگردند» و «یهودیان بهتر است با هم عمل کنند») جای تعجبی ندارد که خشونت در شارلوتزویل و ساختمان کنگره از تحسین رئیس جمهور پیشین امریکا برخوردار شد و از سوی پیروان نظریه جایگزینی سفید پوستان مورد تمجید قرار گرفت.

رهبران جمهوری خواهان در دوران گذشته و سال‌های دور مانند جرالد فورد، ریچارد نیکسون، رونالد ریگان، باب دول و بوش پدر و پسر اگرچه رای دهندگان سفید پوست مخالف حقوق مدنی را دوست داشتند، اما به ندرت افراط گرایی نظریه‌های توطئه‌ای که به طور معمول از سوی ترامپ و هواداران‌اش به عنوان لفاظی مطرح می‌شود را تحمل می‌کردند. به نظر می‌رسد اکنون معنای محافظه کار بودن در امریکا تغییر کرده و خشونت سیاسی با این جریان عجین شده است.

حمله به خانه پلوسی در سانفرانسیسکو کم‌تر از دو هفته مانده به انتخابات میان دوره‌ای صورت گرفت. به نظر می‌رسد جمهوری خواهان آماده تصرف دست کم یکی از مجلس‌ها هستند. تعداد زیادی از نامزدهای جمهوری خواه در سال جاری بر اساس یک پلتفرم رقابت می‌کنند که تا حدی بر اساس دروغ انکار انتخابات ساخته شده است.

دست کم ۱۰ نفر از نامزدهای جمهوری خواه در تجمع ۶ ژانویه مقابل ساختمان کنگره شرکت کردند یا در آن روز نزدیک ساختمان کنگره بودند. جمهوری خواهانی که نظریه‌های توطئه را منتشر کرده‌اند و از محکوم کردن خشونت ۶ ژانویه به شیوه‌های معنادار خودداری نموده‌اند با پیامدهای سیاسی اندکی مواجه شده اند.

تا زمانی که پذیرش ایده‌های حاشیه‌ای و زبان و افراد افراطی از نظر سیاسی پرهزینه و با پیامدهای سنگین همراه نشود و تا زمانی که مجموعه‌ای از هنجارهای دموکراتیک فرهنگی از جمله انتقال مسالمت‌آمیز قدرت و تحمل سالم برای تفاوت‌های ایدئولوژیک احیا نشود، باید انتظار داشت کسانی که الهام بخش جنگ‌های سیاسی هستند قدرت لفاظی‌شان تقویت شود. اکنون وارد مرحله‌ای زشت‌تر شده‌ایم که در آن حمله فیزیکی علیه قانونگذاران و اعضای خانواده‌شان تبدیل به امری عادی می‌شود و «فرستادگان» خشونت و تعصب قدرت می‌گیرند.

برچسب ها: خشونت آمریکا
bato-adv
مجله خواندنی ها
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین