کد خبر: ۴۶۸۰۷۷
مرتضی کشاورز

عشق و تکامل از منظر زیست‌شناسی

عشق و تکامل از منظر زیست‌شناسی

وجود رابطه عشق احساسی میان دو شریک جنسی، مانع از بروز رقابت و درگیری جفت‌یابی در جوامع اولیه انسانی‌شده است، رقابتی که انرژی زیادی از دو طرف رقابت گرفته و حتی ممکن است باعث بروز مشکلات جدی برای یکی از طرفین شده و حتی منجر به مرگ شود.

تاریخ انتشار: ۲۳:۵۲ - ۲۹ آذر ۱۳۹۹

مرتضی کشاورز*؛ در این یادداشت «انسان خردمند» به عنوان یک گونه جانوری در نظر گرفته شده و به کار بردن تعابیر زیستی بخصوص در مورد جنس، فاقد وجه توهین به انسان محسوب می‌شود.

انسان خردمند یکی از گونه‌های انسان تبار دارای مغز بسیار بزرگ نسبت به دیگر خویشاوندان Hominin خود است به طوری که ۲.۳ درصد از وزن بدن آن را مغز تشکیل می‌دهد. اما این حجم مغز به حدود ۲۰ درصد انرژی کل بدن نیاز دارد، در حالیکه در شامپانزه این نسبت ۱۳ درصد است؛ بنابراین نیاز به انرژی در انسان به مراتب بیشتر از بقیه خویشاوندان شده است؛ این تکامل مغزی در نخستیان در چند میلیون سال اخیر روی داده و رشد مغزی در هر گونه به حداکثر میزان خود رسیده است، اما چه اتفاقی افتاده است که مغز انسان با رشد بیش از اندازه مواجه شده است؟

برخی پژوهش‌ها در صدد پاسخ به این سؤال برآمده‌اند و آن را مرتبط به سبک زندگی خاص انسان دانسته‌اند. نسبت به انسان تباران عالی، طول عمر نسبتا طولانی، زندگی طولانی پس از دوره باروری (در جنس ماده)، نیاز به سرمایه‌گذاری والدینی (و حتی خویشاوندی) در دوره کودکی بلند مدت از ویژگی‌های خاص انسان است.

دوران شیردهی به این معنا که نوزاد به خاطر محدودیت‌های سیستم گوارش باید از شیر مادر استفاده کند در انسان حداقل ۶ ماه است در حالیکه در نزدیک‌ترین خویشاوند به لحاظ تبارشناختی یعنی شامپانزه این مدت کمی بیشتر از ۲ ماه است بنابراین با توجه به دوره بارداری طولانی مدت که بدن جنس ماده به انرژی به مراتب بیشتری نسبت به حالت عادی نیاز دارد، وظیفه‌ی تأمین انرژی و سرمایه‌گذاری برای جنس ماده و فرزندان به عهده جنس نر قرار می‌گیرد. اما چه چیزی باعث می‌شود تا جنس نر این سرمایه‌گذاری متعهدانه را انجام دهد؟

در جوامع شکارچی-جمع‌آورنده که تا پیش از انقلاب کشاورزی سبک زندگی تمام انسان‌ها بوده است، هرچند که ماده‌ها نیز گاهی در شکار و تهیه غذا نقش داشته‌اند، اما نقش عمده بر عهده جنس نر بوده و افراد جنس ماده به مسائل مربوط به زادآوری مشغول بوده‌اند؛ بنابراین این تقسیم وظیفه نیازمند یک تعهد برای تأمین غذای ماده‌ها و فرزندان، توسط نر‌ها بوده است.

همسریابی در جوامع انسانی، مانند دیگر جوامع جانوری نیازمند بروز رقابت میان نر‌ها برای اثبات شایستگی در زنده‌ماندن و در نهایت بقای گونه است. اما در میان انسان خردمند همانقدر که شایستگی‌های فیزیکی و فیزیولوژیکی لازم بوده است، جذابیت برای جنس ماده و تعهد به انجام وظایف پدری نیز لازم بوده است و بر اساس مفهوم «انتخاب جنسی» صفات رفتاری نیز بخشی از صفات ثانویه‌ی جنسی (صفاتی که در تولید مثل نقش مستقیم ندارند) در انسان در نظر گرفته می‌شود؛ و ماده‌ها به منظور حفظ بقای گونه، تمایل دارند با افراد جذاب و متعهد تولیدمثل انجام دهند تا زادگانی جذاب و متعهد داشته باشند.

پیش از پرداختن به مفهوم عشق و نقش آن در زوجیت باید با الگو‌های مختلف زوجیت شامل: تک همسری، چندهمسری، چند شوهری آشنا شد که البته الگوی تک همسری واجد روابط اختصاصی و به دنبال آن تعهد بیشتری نسبت به دیگر الگوهاست؛ و می‌توان گفت نیروی شکل‌دهنده و نگهدارنده‌ی این ارتباط و زوجیت طولانی مدت همان عشق است.

لازم به ذکر است در میان گونه‌های مختلف جانوری بین بزرگی مغز و تک‌همسری و زوجیت طولانی مدت رابطه مستقیم وجود دارد و همچنین اندام‌های جنسی در انسان صرفا از تک‌همسری و چند همسری پشتیبانی می‌کند. هر چند سابقه تاریخی تک‌همسری در میان انسان تباران کاملا مشخص نیست، اما شواهدی وجود دارد که نشان می‌دهد انسان راست‌قامت (Homo erectus) از مدل تک همسری استفاده می‌کرده است.

بر اساس مدل‌های مختلف از تعریف عشق از سه عامل: دلبستگی، مراقبت و آمیزش جنسی یا سه عامل جذابیت جنسی، صمیمیت و تعهد تشکیل شده است که با در نظر گرفتن مثلثی از این مفاهیم می‌توان مفهوم عشق را به تصویر کشید. بر اساس این مدل جذابیت جنسی دو شریک (جنسی) را به یکدیگر جذب می‌کند، صمیمیت باعث ایجاد کنش/واکنش‌های احساسی و رفتاری متقابل می‌شود و تعهد، آن‌ها را به مدت طولانی کنار یکدیگر نگه‌می‌دارد.

وجود رابطه عشق احساسی میان دو شریک جنسی، مانع از بروز رقابت و درگیری جفت‌یابی در جوامع اولیه انسانی‌شده است، رقابتی که انرژی زیادی از دو طرف رقابت گرفته و حتی ممکن است باعث بروز مشکلات جدی برای یکی از طرفین شده و حتی منجر به مرگ شود. اما تک همسری به لحاظ زیستی در جوامع کوچک باعث بروز مشکلاتی می‌شود که در سمت مقابل عشق و تعهد به یک خانواده قرار می‌گیرد.

در جوامع کوچک با توجه به آنچه قبلا ذکر شد، جنس نر برای تأمین غذا و شکار با خطراتی روبه‌رو می‌شده که قطعا در برخی موارد منجر به مرگ یک یا چند نفر می‌شده است و به این ترتیب خانواده‌های آن‌ها با مشکل بی‌سرپرستی و تأمین آینده مواجه می‌شده‌اند و شاید بتوان گفت چند همسری یک سازوکار سازشی است که در برابر عشق قرار می‌گیرد.

همچنین از آنجا که ترجیح و معیار‌های انتخاب جنسی در زادگان به والدین بسیار شباهت پیدا می‌کند در جامعه‌ای کوچک تک همسری، مانع تنوع ژنتیکی گسترده و در هم آمیزی ذخیره ژنتیکی می‌شود و حتی احتمال بروز درون آمیزی و حتی خویش آمیزی را بالا می‌برد که هر یک از این مسائل به لحاظ مباحث ژنتیک جمعیت، عارضه‌های جدی بر ساختار جمعیت وارد می‌آورند؛ بنابراین طبق آنچه ذکر شد، عشق نیرویی جذب کننده و نگه‌دارنده است و آنچنان که مشخص شد وجود آن به لحاظ زیستی برای حفظ بقای انسان ضرورت دارد و احتمالاً مثل بسیاری از رفتار‌ها و عواطف انسانی در زمان‌های مختلف و در جوامع مختلف دستخوش تکامل نیز شده است.

لیکن رفتار‌های دیگری که به لحاظ منطقی خلاف این ضرورت دیده می‌شوند را نیز می‌توان با نگاه تکاملی تعبیر و تفسیر کرد. هر چند مباحث دیگری از جمله: چندشوهری، جدایی و خیانت نیز را می‌توان به لحاظ منشأ تکاملی بررسی کرد، اما از ظرفیت این یادداشت فراتر رفته و نیاز به بررسی مجزا در یادداشت‌های دیگر خواهد داشت.

*پژوهشگر زیست شناسی و محیط زیست

انتشار یافته: ۱
پرطرفدارترین عناوین