در شرایط فعلی، احتمالِ تشدید جنگ سرد میان چین و آمریکا، به مراتب بیشتر از ماههای گذشته است. حتی بدتر از این، احتمال وقوع یک جنگ واقعی که ناشی از رخدادِ یک اتفاق، با حضور ارتشهای دو کشور باشد نیز به مراتب شدت گرفته است.
فرارو- "ریچارد هاس*" رئیس اندیشکده شورای روابط خارجی آمریکا در مقالهای برای "پایگاه خبری پراجکت سیندیکیت"، نسبت به اوج گیری تنشها میان چین و آمریکا و احتمال وقوع یک جنگ سرد فراگیر میان دو کشور، هشدار داده است.
در این رابطه مینویسد: «در شرایط فعلی، ناظران و تحلیلگران روابط چین و آمریکا، به نحو روزافزونی، صحبت از وقوع یک جنگ سرد جدید میان دو کشور میکنند. جدای از جنگ و رقابت تجاری گسترده میان دو کشور که مدتها در جریان بوده، چین و آمریکا در مدت اخیر، چرخهای از تحریمهای متقابل، بستن کنسولگریهای یکدیگر در خاک خود، و اظهارنظرهای خصومت آمیز را نیز به نمایش گذاشته اند. تحت این شرایط، دولت آمریکا تلاشهای زیادی را اجرایی میکند تا بتواند تا جایِ ممکن، از میزان وابستگی اقتصادی آمریکا به چین بکاهد. این مساله مخصوصا با توجه به اوج گیری تنشها میان دو کشور در مسائلی نظیر تایوان و دریای چین جنوبی، بیش از پیش از اهمیت برخوردار شده است».
به گزارش فرارو، جنگ سرد میان چین و آمریکا، دو کشور و همچنین جهان را با مسائل و مشکلات عدیدهای مواجه خواهد کرد. این جنگ سرد، بسیار پرهزینه و خطرناک خواهد بود و بدتر از همه، تا حد زیادی بر روند همکاریهای جهانی نیز اثرگذار است و میتواند مشکلات بسیار زیادی را ایجاد کند.
خبر خوب در این رابطه این است که یک چنین بروندادی، به هیچ عنوان اجتناب ناپذیر نیست. خبر بد هم این است که احتمالِ تشدید جنگ سرد میان چین و آمریکا، به مراتب بیشتر از ماههای گذشته است. حتی بدتر از این، احتمال وقوع یک جنگ واقعی که ناشی از رخدادِ یک اتفاق، با حضور ارتشهای دو کشور باشد نیز به مراتب شدت گرفته است.
چرا یکچنین اتفاقی در حال وقوع است؟ برخی بر این باورند که تقابل چین و آمریکا، یک مساله غیرقابل اجتناب است و در نوع خود، نتیجه تنش میان یک قدرت مستقر، و یک قدرت در حال ظهور در عرصه سیاست و نظام بینالملل است. با این حال، نمونههایی نیز در تاریخ وجود داشته اند که نزاع میان یکچنین قدرت هایی، به جنگ و درگیری میان آنها ختم نشده است. از سویی، این تفکر که یک پدیده در عرصه بین المللی، غیرقابل اجتناب است، اهمیت تصمیمهایی که در شرایط فعلی میگیریم و یا در آینده خواهیم گرفت را به شدت کاهش میدهد. چه خوب و چه بد باید بپذیریم که اساسا چیزهای کمی در دنیا، به معنای واقعی کلمه اجتناب ناپذیر هستند.
یک بررسی و تحلیل جدیتر در مورد اینکه چطور ما به موقعیت فعلی (در روابط چین و آمریکا) رسیدیم، تا حد زیادی ریشه در اقدامات و تحرکات اخیر چین دارد. در روزهای گذشته و به نحو روزافزونی در ماههای گذشته، دولت چین رویهها و رفتارهای به مراتب تهاجمی تری را در داخل و خارج از خاک خود نشان داده است. به طور خاص میتوان به اقدام دولت چین در سرکوب اعتراضات در هنگ کنگ، رفتار خشونت بار آن با اقلیتهای مسلمان اویغوری در چین، درگیریهای مرزی با هند، غرق کردن یک کشتی ویتنامی در آبهای مورد مناقشه دریای چین جنوبی، و نمایش قدرت نظامی چین در نزدیکی تایوان و برخی جزایر مورد مناقشه که هم چین و هم ژاپن مدعی حاکمیت بر آنها هستند، اشاره کرد.
این رویکردهای چین، حساسیت گسترده آمریکا را برانگیخته است و واشنگتن به طرق مختلف، بر شدت تنشها با چین در زمینههای مختلف افزوده است. آمریکا در شرایط کنونی با این واقعیت رو به رو شده که امیدها مبنی بر اینکه ادغام چین در اقتصاد جهانی میتواند موجب کاهش میزان اقتدارگرایی دولت چین و ایجاد یک جامعه باز و آزادتر در آن شود، کاملا واهی بوده اند.
چرا چین در شرایط کنونی به نحو روزافزونی دست به تحرکات و اقدامات تهاجمی میزند؟ شاید یکی از دلایل اصلی این مساله این باشد که در برهه کنونی، رئیس جمهور "ژی جینپینگ" زمان را جهت پیشبرد منافع چین در عرصه بین المللی به دلیل اشتغال گسترده آمریکا به بحران شیوع ویروس کرونا در این کشور، مساعد دیده است. شاید یکی از دلایل دیگر این رویکرد دولت چین هم این باشد که پکن میخواهد توجه افکار عمومی را از سومدیریت خود در بحث بحران کرونا منحرف کند و به طور خاص، توجه اذهان عمومی به کاهش رشد اقتصادی چین که بر اثر بحران شیوع ویروس کرونا تشدید شده را نیز منحرف سازد. این نخستین بار در تاریخ نیست که یک کشور، به ملی گرایی رو میکند تا افکار عمومی و توجه آنها در مباحثات سیاسی و اقتصادی را منحرف سازد.
توضیحِ سوم در مورد علتِ رفتارهای به اصطلاح تهاجمی چین در عرصه بین المللی، نگران کنندهترین است. در چهارچوب این تفسیر، رفتارهای اخیر چین را نباید نمودی از فرصت طلبی آن ارزیابی کرد. بلکه در این چهارچوب، این رفتارها را باید نمودی از قدرت روز افزون و جاه طلبیهای چین دانست. در قالب این تفسیر، احتمال وقوع یک جنگ سرد جدی و همه جانبه میان چین و آمریکا، کاملا محتمل است.
البته که دونالد ترامپ و دولت وی از تمامی ظرفیتهای خود برای نکوهش دیگران جهت پوشاندن و سرپوش گذاشتن بر ناکارآمدیهای خود استفاده میکنند. درست به همین دلیل است که دولت آمریکا به طرق مختلف و بهانههای گوناگون سعی کرده تا چین را مقصر اصلی شیوع ویروس کرونا در جهان و آمریکا جلوه دهد و به نوعی خود را تبرئه کند. با این حال، ترامپ باید بداند که نمیتوان چین را به دلیل کمبود ظرفیتهای گرفتن آزمایش و ردیابی مبتلایان به ویروس کرونا، مورد سرزنش قرار داد. ترامپ فردی است که حتی به رویههای علمی نیز در بحث مدیریت بحران کرونا اعتقادی ندارد. او تا مدتها ماسک نمیزد و مقررات مرتبط با فاصله گذاری اجتماعی را مورد حمایت قرار نمیداد.
اشتباه خواهد بود اگر دیدگاهِ در حال تغییر در سیاست خارجی آمریکا در رابطه با چین را در درجه اول به سیاست داخلی آمریکا نسبت دهیم. یک سیاست سخت گیرانهتر نسبت به چین در آمریکا، فارغ از اینکه چه کسی برنده انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۲۰ آمریکا شود، همچنان ادامه خواهد یافت. در حقیقت، سیاست آمریکا در قبال چین، حتی در سایه ریاست جمهوری فردی نظیر "جو بایدن" میتواند، حالتی بحرانیتر نیز به خود بگیرد. بدون تردید، دولت بایدن عمده وقت خود را به مذاکرات تجاری با چین نخواهد گذراند و در چهارچوبی کلی تر، به جنبههای گسترده ترِ تنش زایی رفتارها و اقدامات چین در عرصه بین المللی خواهد پرداخت.
در کوتاه مدت، هر دو کشور باید خطوط ارتباطی خود در مواقع بحرانی را همچنان حفظ و تقویت کنند تا بتوانند از این طریق، در صورت وقوع هرگونه تنشی، خیلی زود از گسترش آن جلوگیری و آن را محدود کنند. از سویی، اگر بخواهیم مثبتتر به قضیه بنگریم، چین و آمریکا بایستی همکاریهای مشترک خود در زمینه واکسن کرونا را افزایش دهند و به محض دست یافتن به این واکسن، آن را در اختیار یکدیگر و دیگر کشورهای جهان قرار دهند و برای کشورهای فقیرتر این امکان را ایجاد کنند که بتوانند پسرفتهای اقتصادی ناشی از بحران شیوع ویروس کرونا را خیلی زود جبران کنند.
پس از انتخابات آمریکا، چین و آمریکا بایستی گفتگوهای دوجانبه راهبردی میان خود را با هدف توسعه روابط دوجانبه، تقویت سازند. آمریکا باید امیدهای واهی مبنی بر اینکه میتواند نظام سیاسی را در چین تغییر دهد کنار بگذارد و در مقابل، بر شدت تلاشهای خود جهت شکل دهی به رفتار خارجی چین بیفزاید. چین هم باید بپذیرد که آمریکا و متحدانش کاسه صبری را در مسائلی نظیر تایوان و یا دعاوی مالکیتی چین در دریای چین جنوبی دارند. در بلند مدت نیز باید امیدوار بود که چین و آمریکا، رابطهای داشته باشند که تا این حد در آن، رقابتها کنترل شده باشند و فضای اندکی برای همکاری در زمانهایی که پای منافع دو کشور در میان باشد، وجود داشته باشد. این مساله مخصوصا برای جو کلی نظام بین المللی و وضعیت دیگر کشورها در چهارچوب آن بسیار مهم ارزیابی میشود.
*ریچارد هاس، وی رئیس اندیشکده شورای روابط خارجی آمریکا است.