ادعای سوم:
ویژگی عمده حرکتهای دانشجویی آنارشیک بودن آن است. شروع اعتراض به بهانه های صنفی و ختم آن به مسایل کلان سیاسی نمونه عملی این آنارشیسم است. در حالی که نتیجه کار در هر دو صورت عمدتا بیشتر از حد صدور اعلامیه نمی رود. این ویژگی می تواند دلایل عدیده ای داشته باشد که به بعضی از آنها اشاره می شود:
1- منابع متعدد نقد:
با اینکه قشر دانشجو به واسطه عدم وابستگی به قدرت عموما به عنوان منتقد دولت شناخته می شود اما چون منبع نقد، نظریات متعددی است، نمی توان پشت سنگر نقد برای همه دانشجویان موضعی یکسان تعیین کرد. از آنجا که دانشجویان عمدتا نه توانایی علمی و نه انگیزه تئوری پردازی ندارند، مجبورند در این مورد به روشنفکران مراجعه کنند. اما مانند سایر جنبش ها که طیف خاصی از روشنفکران را قابل ارجاع می پندارند، دانشجویان به علت تفاوت دیدگاه ها و انگیزه های شخصی ، رشته های مختلف تحصیلی (دسترسی به منابع گوناگون علمی)، تبلیغات و قرار گرفتن در فضایی آکادمیک که تضارب آراء در آن بیشتر امکان دارد تا فضای مثلا یک جنبش کارگری، روشنفکرانی از طیف های گوناگون مورد مراجعه قرار می دهند. این امر واگرایی درونی آنها را تشدید و اجماع را سخت تر می کند.
2- جوزدگی: بسیاری دانشجویان فعال با رویای تبدیل شدن به بروکراتهایی عالی رتبه درس می خوانند و آینده خود را در کارمندی دولت می بینند. بنابراین گاهی بعضی به خصوص آنهایی که وارد تشکلهای دانشجویی می شوند به سبب حضور در جلسات با مسئولان دانشگاهی و غیر دانشگاهی و شناخته شدن توسط آنها و واگذاری بعضی مسولیتهای غیر رسمی و رسمی به این دانشجویان رویای خود را در حال تحقق می یابند و از این نظر رو به محافظه کاری می آورند. همچنین شرایط حاکم بر جلسات رسمی به گونه ای است که دانشجویان به علت کوچکتر بودن از سایر اعضای غیر دانشجو و یا علل دیگر ژست خاصی برای بزرگتر نشان دادن خود اتخاذ کنند. به همین نسبت آرامش و تمأنینه ای را در جلسات حاکم می شود که در تجمعات حاکم نیست. این باعث تعجب مسولان است: دانشجویی که در جلسات بسیار موقر به نظر می رسیده یا قول همکاری داده است به ناگاه در وسط تجمعی اعتراض آمیز به ایراد تندترین سخنان می پردازد. در زبان عامیانه از واژه «جوزدگی» برای توصیف این حالت استفاده می شود. اما نباید اشتباه کرد: جوزدگی برای دانشجویان در جلسات رسمی و پشت در های بسته اتفاق می افتد و دانشجویی که در وسط جمعی معترض شعار می دهد، بیشتر به خود خودش نزدیک است. بدین ترتیب اکثر دانشجویان به سبب برخورداری از پاک سرشتی دوره جوانی سر بزنگاه، به زعم خود، وسوسه های مبتنی بر منفعت شخصی را رها و مصحلت جمعی دومی را انتخاب می کنند.
این نباید یک نکته منفی تلقی شود. آنها به تازگی وارد سیاست شده اند. به خصوص اینکه در نبود احزاب به طور طبیعی تشکلهای دانشجویی کارویژه سنگین«کادرسازی سیاسی» را به دوش می کشند. این بدان معناست که به علت غیر تخصصی بودن و عدم رعایت سلسله مراتب در تشکیلات دانشجویی ممکن است بعضی از دانشجویان بسیار بیشتر از حد اطلاعات و تجربیات خود وظایف تشکیلاتی قبول کرده باشند.
3- توهم نمایندگی همه: اکثر دانشجویان فعال در این نقطه مشترک متوهمند که نمایندگان تمامی دانشجویان هستند. آنها از یاد برده اند که اولا از فیلتراسیون خاصی برای عضویت در شوراهای مرکزی تشکلها و یا به دست آوردن مجوز نشریه دانشجویی خود گذشته اند و علاوه بر این که آیین نامه هایی که بر طبق آن گزینش شده اند محدوده موضع گیری آنها را مشخص کرده است. همچنین شرکت کنندگان در رای گیری تشکلی همچون انجمن اسلامی که شرکت(نه کاندید شدن) در انتخابات شورای مرکزی آن برای همه دانشجویان آزاد است، به ندرت بیش از یک سوم از دانشجویان یک دانشکده فراتر می روند. شورا های عمومی دانشکده ها هم آنقدر هم فعال نیست که پس از رأی گیری به شکلی موثر در پی تعمیق و گسترش و اهداف اعلانی نامزدهای پیروز شده در انتخابات شورا ها ی مرکزی بر آیند و همچنین پیگیرانه آنها را به پاسخ دهی مقابل عملکرد وا دارند. در مورد بسیج هم یک نظام سلسله مراتبی و عموما غیر انتخابی عامل شکل دهی که به طور طبیعی میزان مشارکت دانشجویان در آن در مقایسه با انجمن بسیار کمتر خواهد بود.
با در نظر گرفتن این وضع می توان گفت در بهترین حالت دو تشکل معروف مذکور به همراه سایر تشکل های رسمی در بهترین حالت نمی توانند بیشتر از نیمی از دانشجویان را نمایندگی کنند.
البته اینکه به نسبت سالهای قبل از اصلاحات هر دو تشکل در عضو گیری رو به «سیاست در های باز» آورده بودند و صرفا ظواهر امر و عدم تظاهر به فسق و فجور یا اظهارات یا سوابق ضد انقلابی هر کسی را پذیرش می کردند، جبران محدودیت پیش گفته را نمی کرد.
به بيان ديگر با انجام گزینش حداقلی در انتخاب اعضاء بعضاً کسانی که علقه و گرایش خاص سیاسی مغایر با آیین نامه این تشکلها دارند و یا به هر دلیلی دو تشکل را نماینده مناسبی برای طرح افکار خود نمی دانند، با استفاده از اين سیاست سهل گیرانه دو تشکل و بحث التزام عملی (با ظاهر سازی) عضو شده و سلسله مراتب را طی کنند. اما از آنجا که در مواقعی که موضع گیری صریح و خطر ساز تک تک اعضا لازم است اختلافات ریشه ای بروز می کند و چالش ساز مي شود:این امر خود به عنوانی معضلی درونی رخ در تسویه حسابهای درون تشکیلاتی رخ می نمود؛
شکل گیری شورا های صنفی و تشکل هایی چون جامعه اسلامی تلاشي بود براي نمایندگی بخشی از این منفعلین. با کمی دقت می توان دریافت بسیاری از تشكل هاي تازه تاسیس به همان علتی كه دو نهاد پرسابقه بسیج و انجمن نمی توانند به عنوان نیروی سیاسی تعیین کننده ای مطرح باشند، حرفی برای گفتن نداشتند و ندارند.
جالب اينكه در همان سال 79 که بحث تشکیل شورا های صنفی در دانشگاه ها مطرح شد، انجمن و بسیج از آن استقبال نكردند؛ چراکه این تصور در میان سران این دو تشکل جان گرفته بود که این شوراها با جذب بخشی از نیروها و همچنین با از بین بردن بهانه های صنفی برای اعتراض آنها طرحی است برای ایجاد یک تشکل رقیب.
4- تضاد طبقاتی: دانشجویان به عنوانی یک قشر اجتماعی متشكل از طبقاتي ناهمگون هستند. این ناهمگونی طبقاتی زمينه را براي جنگ قدرتی که طیف های مختلف فکری در می اندازند، فراهم مي سازد. با اينكه گاهي با توسل به یک نظریه این تضادها بی اثر شده اند اما از آنجا که تأثیر تربیت طبقاتی به سادگی زایل نمی شود، اکثراً همدلی همگاني که هیچ، همزبانی نیز میان گروه های طبقاتی رويايي بيش نيست.
تضاد طبقاتی منجر به این می شود که بعضی از مشکلات از نظر بعضي از دانشجویان مشکلي چندان غامض نباشد و انگيزه اي براي همراهي معترضين احتمالي در آنها يافت نشود. مثلا دانشجویانی که از مناطق به شدت محروم آمده اند معمولا به هرچه به عنوان امکانات رفاهی به آنها داده شده به دیده شکر می نگرند و طبعا دانشجویان طبقه متوسط در این زمینه معترضند. دانشجویان طبقات بالادست نیز به جای اعتراض به مشکلات معمولا به حل مشکل از طریق منابع مالی خانواده می پردازند.
5- خوابگاه رادیکال ساز: دانشجویان با ورود به دانشگاه (های دولتی) و استفاده از یارانه های آن به خصوص خوابگاه ها، سرویس رفت وآمد و تغذیه ارزان قیمت نوعی شرایط برزخی استقلال از نظر مالی و در عین حال به سبب دوری از خانواده و یافتن دوستان جدید و جدی استقلال از نظر روانی را تجربه می کنند. این استقلال عامل تشجیع آنان در اظهار نظرهای تندروانه است.
دانشجویان خوابگاهی به واسطه نداشتن فضای خصوصی و عیان بودن تقریبا تمام فعالیت های زندگی در مقابل چشمانی که صاحبانشان به بهانه نقد یکدیگر و برخورد علمی زبانی نقاد دارند، از انتقاد درباره شخصی ترین مسایل زندگی خود در امان نیستند؛
مسایلی که بسیاری اوقات باید با زبان محبت و با ملاطفت با آنها برخورد کرد،گهگاه به شنیع ترین شکل ممکن مورد انتقادهای سرزنش آمیز قرار می گیرند.
6- آرمان شهر دانشگاه: شرایط آکادمیک به هر صورت نوعی از مدارای مسولان با دانشجویان و همچنین دانشجویان با دانشجویان(در غیر از خوابگاه ها) را به همراه دارد که برای دانشجویان متوهم وخوشبین سالهای اول و دوم و سوم دانشگاه فراموشی شرایط واقعی محیط غیر دانشگاهی را در پی دارد.پیامد این فراموشی القائ نوعی تصور فانتزی از جامعه است. دانشجو مجاز است شخصی ترین مسایل زندگی خود را با آرمانی کردن(Idealize) به مسئله ای عمومی تعمیم داده و از زیر بار مسئولیت حل آن فرار کند. در واقع از راه تعمیم شرایط واقعی مربوط به خود با ایجاد نوعی تعلیق، در یک جهان آرمانی مجازی پرسه بزند.
وجود رابطه با جنس مخا لف هم به این تصور لطیف پر و بال می دهد.
7- تاثیرپذیری بیش از حد از تنش های اجتماعی –سیاسی بزرگ: پس از انقلاب و به خصوص تسخير لانه جاسوسي، جنبش دانشجويي از موقعيت اپوزيسيون خارج و به صف نيروهاي انقلابي و حمايت كننده دولت پيوست. اين امر تا پايان جنگ ادامه يافت و حركت هاي عمده دانشجويي به طور كامل در اين زمان در پشتيباني از دولت معنا مي يافت. با پايان جنگ و شروع دوره سازندگي، دانشجويان در بعضي از موارد و به طور پراكنده به نقد عملكرد دولت پرداختند. كمي پيش از دوم خرداد طيف هاي فكري اصلاح طلب كه اتفاقا در ميان اساتيد دانشگاه و مسولان دانشگاهي پرطرفدار بودند توانستند افكار اصلاح طلبانه را در دانشگاه ها گسترش دهند. به اين ترتيب اولين شكاف عمده در جريان جنبش دانشجويي ميان دانشجوياني كه همگي در زماني نچندان دور طرفدار دولت بودند، رخ داد:حاصل اين شكاف موضع گيري بسيج و انجمن اسلامي در برابر هم بود.
با پيروزي خاتمي در خرداد 76 مباحث سیاسی در سایه جدال دو طیف عمده اصلاح طلبان و اصولگرایان شکل دیگری گرفت و بخش اعظمي از جنبش دانشجویی كه انجمن اسلامي رهبري آن را به عهده داشت، به جای اینکه محملی برای نقد دولت باشد به حمایت دولت پرداخت. اين مسير كم و بيش تا حدود اوايل دوره دوم رياست جمهوري خاتمي ادامه يافت. در اين دوره نيروهاي تندرو تر انجمن اكثر اعضاي دفتر تكيم وحدت را متهم به وابستگي به دولت كردند.
تنش داخلي انجمن در حالي ادامه داشت كه علاوه بربسيج نيرويهاي ملي- مذهبي نيز كم كم خود را به عنوان رقيب قدرتمند انجمن مطرح ساخته بودند.
بدين ترتيب دانشگاه از نظر عده ای تبدیل به ابزار تسویه حساب های دو جناح و در عين حال رشد نيروهاي غير رسمي شد كه همگي تحت تاثير مباحث وجريانات خارج ار دانشگاه شكل مي گرفت. این به معنا نبود که لزوما یک سازماندهی مشخص از سوی دو جناح برای این رویارویی در سطح دانشگاه ها پیش بینی شده باشد. ذات آنارشيك دانشجويان چنين امكاني را از آنها سلب مي كرد. دست کم اگر هم اینطور بود باید گفت که چنین سازماندهی هایی در روش تاریخ نگاری اطلاعاتی و با در نظر گرفتن تئوری توطئه باید بررسی شوند. به هر تقدیر میزان تنش های سیاسی آنقدر بالا بود که آحاد ملت از آن متأثر بودند چه رسد به دانشجویان.
این طبیعی بود که دانشجویان تحت تاثیر جریات مذبور دست به اقداماتی بزنند که تا حمایت گروهای سیاسی را به دست آورند. به همین نسبت برخورد جناحي مسوولان دانشگاه و گاهی برخورد مسولان دولتی و قضایی منجر به ایجاد توهم توطئه در داخل دانشگاه منجر مي شد. در حالیکه عمده دانشجویان دست کم در ظاهر وابستگی تشکیلاتی به احزاب و جناحها نداشتند و برای حفظ ژست عدم وابستگی هم که شده به شدت به انکار روابط احتمالی خود می پرداختند.بماند كه چنان كه گفته شد حتي در آن سالها هم خيل عظيمي از دانشجويان با بي اعتمادي به حركتهاي سياسي تشكل ها و گروه هاي غير رسمي مي نگريستند و در سوكت قرائتخانه ها مطالعه مي كردند
در آرزوي مصونيت مسولان با برخوردی منفی می توانند از دل این اعتراضات دانشجویی تنش و هیاهویی سیاسی در سطح ملی بسازند و یا بر خلاف آن می توانند با مدیریت عالمانه و نگاهی جامع به خلاقیت هایی که در این عرصه امکان شکوفایی می یابند، به شکار منفعتی دو جانبه برای دانشجویان-مسولان دست یازند.
در این راه باید کم تجربگی دانشجویان همیشه در نظر گرفته شده و از این نظر تا حد امکان با تساهل و مدارای بیشتری در مقابل اظهارات آنها موضع گرفت. این به معنای جدی نگرفتن آنها نیست بلکه به معنای صبر و استقامت مسولان و مداوت در گفت وگو با دانشجویان و نهادینه سازی فرهنگ پاسخگویی است تا به جای صدور احکام انضباطی، دانشجویانی توانمند و معتمد به نفس بیافرینند.
نظام سياسي كشور مي تواند با مدارا و صبر و حوصله بيشتر و با قبول ريسك كوتاه مدت افزايش مشاركت دانشجويان در امور سياسي علاوه بر مزاياي فراوان از افزايش ميزان ثبات خود درآينده اطمينان بيشتري داشته باشد. شايد ايجاد نوعي مصونيت سياسي براي دانشجويان بتواند روحيه آنارشيك دانشجويان را ترميم كند، اما بهر حال نبايد انتظارات كوتاه مدت فراوان از بدنه دانشجويان داشت.