منا امینی*؛ فارغ از مصوبات و دستورالعمل ها هرچه که باشند، تاریخ و تجربهی ملموس ما نشان میدهد آدمی قادر است از زیر هر باری شانه خالی کند و ما ایرانیها بالاخص میتوانیم با رنگ و لعابی ظاهری به مدد ابزار توجیه راه خودمان را برویم.
این الگو به نظر میرسد مدت زیادی است در حوزهی یکسان سازی حقوق مدیریتی زنان نیز حکمفرماست. چرا که همگام با اندیشههای مدیریت نوین در دنیای معاصر که بسترهای اجتماعی امکان بیشتری نسبت به گذشته برای دخالت زنان در رهبری اجتماع را تامین مینمایند، مسئولین در ایران نیز از دو دهه گذشته، خواه ناخواه درگیر این موضوع شدهاند.
به عنوان یک مدیر زن در یک ساختار عمومی بارها و بارها همکارانم را در گیر و دارِ بحث دربارهی تئوری سقف شیشهای دیدهام. بر اساس این تئوری، علیرغم تایید توانمندیها و طی اکثر مراحل مدیریتی پایه، گویا ساختاری نامرئی وجود دارد که در آخرین لحظات همیشه دلیلی برای نسپردن صندلیهای حساستر به مدیران زن میابد و به کمک آن این فرصت را به زعم خود از زنان و از نگاه من از جامعه سلب مینماید. چه این تئوری درست باشد و چه نه، نمیتوانیم از وقوع چندبارهی این حوادث در اطراف خود به راحتی گذر کنیم.
محوریت گفت و گوهای کارشناسان ادارهها معمولا در عمیقترین بخش خود به این نقطهی کلیدی میرسد که آیا واقعا زنان توانایی لازم برای تملک جایگاههای خاص و حساس را دارند؟ بی شک خودِ این سئوال یک سئوال مردانه است، حتی اگر از زبان یک زن گفته شود. این جمله همانقدر مضحک است که در نظر بگیریم در اولین روز تاریخ، این سئوال دربارهی اولین مرد موجود پرسیده میشد.
اگر این سئوال ناظر به تجربهی مدیران زن است، مشخص نیست تا زمانی که بستری برای تجربهی زنان از این موقعیت ایجاد نشود چگونه میتوان پاسخی به سزا به این سئوال داد. اگر این سئوال در باب خصوصیات فیزیولوژیک است که باید با اطمینان پاسخ داد بله! با آزمایشهای متنوعی، خاصیت تعاملی بیشتر زنان پیش از این اثبات شده است.
این نکته که در دنیای کنونی تفاهم، مفاهمه، دیالوگ، کار و رویکردهای جمعی و در یک کلام رفتار متمدن و خالی از زورگویی و جاه طلبانه، استراتژی بهتر و موثرتریست به گمانم نیاز به مناظره و اثبات نداشته باشد و ذات رفتار زنانه مشتمل بر همین الگوست.
الگویی که در آن زن میتواند از قدرت جزئینگری توامان با تفکر چند محورهاش برای جست و جوی راه حلهای مغفول استفاده نماید. در گذشته زنها را به خاطر داشتن روحیه ی ملایم و منعطف به اشتباه سرزنش میکردند، شاید هم البته به درستی در دنیای وحشی دو هزار سال پیش یک ضعف تلقی میشده است، اما قطعا در دنیای معاصر این نگاه نمیتواند درست تلقی گردد.
روحیه ی منعطف و پذیرندهی زنانه بیانگر همان الگویی از مدیریت است که ساختارهای مدرن کارآفرینی در سراسر جهان از آن استفاده میکنند؛ تشویق به جای تنبیه. آلبرت اینشتین زمانی گفته بود: «مشکلات مهمی را که امروز با آن مواجه هستیم نمیتوانیم با کمک افکاری که آنها را به وجود آورده است، حل کنیم.» و باید گفت که زنان با اندیشهای متفاوت از مردان، روح همکاری، مهارتهای مذاکره، قوه تخیل بالا و علاقه به ایجاد محیط اجتماعی پیچیده، ممکن است آن تفکر لازم را برای حل مسائل و مشکلات دنیای امروز با خود بیاورند.
ما ایرانیها عادت کرده بودیم، تک تک کمبودها، عقب افتادگیها و نابه سامانیهایمان را به مدد مقایسهی آن با برخی همسایههای عربمان در خلیج فارس به سخره بگیریم.
هر خبری که از رشد آنها میشنیدیم در باد خود بزرگبینیهایمان میرفتیم که آنها توسعه نیافتهاند، عقب افتادهاند، وحشیاند، بی قانوناند و الی آخر... این روزها که اصلاحات اجتماعی آنها را میبینیم چه؟ به هر دلیلی باشد و به هر سمت و سویی در عاقبت کشیده شود، پیشرفت، پیشرفت است و شاید بهترین پیشرفتی که در این برهه حساس میتواند نصیب کشورمان شود همین به رسمیت شاختن نیمی از کشورمان باشد و مشخصا آن نیمه از کشور که پیشتر ثابت کرده است گوش بهتری برای شنیدن و زبان گویاتری برای گفتن دارد، و چه موهبتی برای رشد و توسعه واجب تر از گفت و گو؟
فعال اجتماعی*