خوانین‌زاده تشریح کرد:

نقش هم‌‎افزایانه معناشناسی در مطالعات قرآنی

خوانین‌زاده معتقد است به‌کارگیری روش‌های جدید و علوم جدید ازجمله معناشناسی در مطالعات قرآنی، لزوماً به معنای ناکارآمد و ناقص بودن روش‌های قبلی نیست، بلکه کمک ‌می‌کند تا به نتایج بیشتری برسیم و این، نوعی همگرایی و هم‌افزایی است.

تاریخ انتشار: ۲۱:۲۳ - ۱۴ فروردين ۱۳۹۶
ایکنا نوشت:

معناشناسی از علوم جدیدی است که در حوزه مطالعات قرآنی وارد شده است. این علم، ریشه در مطالعات جدید داشته و نقش آن در مطالعات قرآنی برجسته است. محمد‌علی خوانین‌زاده، پژوهشگر و مدرس دانشگاه، در این خصوص معتقد است که است به‌ کارگیری روش‌های جدید و علوم جدید از جمله معناشناسی در مطالعات قرآنی، لزوماً به معنای ناکارآمد و ناقص بودن روش‌های قبلی نیست، بلکه کمک ‌می‌کند ما به نتایج بیشتری برسیم و این نوعی همگرایی و هم‌افزایی است. مشروح این گفت‌وگو را در پی می‌خوانید:

معناشناسی چه نسبتی با قرآن دارد؟ و در معناشناسی قرآنی چه ملاحظاتی را باید در نظر داشت؟
 
ما در بررسی نسبت معناشناسی با قرآن با کاری بین رشته‌ای مواجهیم، یعنی یک رشته‌ای داریم که سازوکار و روش‌شناسی مختص به خود را دارد که آن رشته علمی معنا‌شناسی است که در یک نگاه کلی در ذیل علم زبان‌شناسی جای دارد، و از طرفی با مطالعات قرآنی مواجهیم که به عنوان یک رشته دیگر برای خودش سازوکار مشخصی را در مسیر مواجهه با قرآن دارد.  
 
معناشناسیِ واژه‌‌ای از واژه‌های قرآن یا مفهومی از مفاهیم قرآن یک کار بین رشته‌ای است، یعنی استفاده تلفیقی از روش‌های مورد استفاده در علم معناشناسی، همراه با ضوابط، قیود و آن ملاحظاتی که در مطالعات قرآنی داریم. مجموعه این شروط و روش‌شناسی‌ها تلفیق شده و حاصل آن در معناشناسی یک مفهوم در قرآن به کار گرفته می‌شود. معمولاً کارهای معناشناسانه قرآنی که انجام می‌شود به دست پژوهشگران، دانشجویان و اساتید رشته علوم قرآنی است، در واقع اینان با ضوابط و شروط مطالعات قرآنی تا حدود زیادی آشنا هستند، ولی می‌خواهند یک پلی به یک رشته و روش دیگر بزنند که به نظر می‌رسد به نوعی می‌تواند به کار مطالعات قرآنی بیاید.
 
وقتی درباره واژه یا مفهومی قرآنی کاری معناشناسانه انجام می‌دهیم، چه نوع دانشی را کسب می‌کنیم؟
 
در یک تعریف کلی و اجمالی معنا‌شناسی علم مطالعه معنا است. در فهم یک متن یا زبان، هدف معناشناس این است که معنای به‌ کار رفته در آن متن یا آن زبان را شناسایی کند. قرآن کریم به عنوان متن مقدس مسلمانان با ویژگی‌های منحصر به فرد خود و بحث وحیانی و معجزه بودن و تمام قیود دیگر، به هر ترتیب یک متن است، یعنی به زبانی از زبان‌های بشری است. ما در این زمینه در آیه ۴ سوره إبراهیم می‌بینیم: «وَمَاأَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ». از زبان خدا می‌فرماید: ما هیچ فرستاده‌ای را نفرستادیم، هیچ پیام‌آوری را مأمور به ابلاغ پیامی نکردیم، مگر اینکه آن پیام به زبان قوم آن پیام‌آور بوده است. ما در اینجا بحث «لسان قوم» را داریم، یعنی پیامی که رسول و پیام‌آور خدا می‌آورد از جنس پیام زبانی است و به زبان قومش است، یعنی زبانی که مورد گفتگوی قوم آن پیامبر بوده است.
 
 در مورد قرآن کریم طبیعتاً با پیام پیامبر اسلام(ص)، که در حقیقت خود قرآن است سروکار داریم و قرآن کریم به عنوان متن مقدس مسلمانان، که بیانگر محتوای هر آن چیزی است که پیامبر اسلام (ص) مأمور به ابلاغ آن بوده، ویژگی متن بودن دارد و به زبان قوم پیامبر(ص) نازل شده است. در واقع ما با یک زبان مشخص در یک بازه زمانی و مکانی مشخص مواجهیم. این زبان متعلق به نیمه نخست قرن هفتم میلادی است و از نظر مکانی در منطقه حجاز گفتگو می‌شده است. برای فهم این متن ما از ابزارهای مختلفی می‌توانیم استفاده کنیم. یکی از این ابزارها معناشناسی است. معناشناسی علمی است که هدفش شناسایی معنای یک متن یا یک زبان است، یعنی مفاهیمی که در یک متن یا یک زبان به کار می‌رود.
 
این متن می‌تواند قرآن کریم باشد و ما به عنوان مخاطبان نسل‌های بعد قرآن، که می‌خواهیم پیام قرآن را دریافت کنیم، طبیعتاً با متن مقدسی سر و کار داریم که می‌خواهیم یک پلی بین زمان حال خودمان با زبان قومی که مخاطبان اولیه پیامبر اسلام (ص) بوده‌اند، بزنیم و مفاهیم و معنای آن متن را شناسایی کنیم. از این جهت هدف مطالعات قرآنی و معناشناسی قرآن مشترک است، یعنی هدف پژوهشگری که در حوزه مطالعات قرآنی یا معناشناسی قرآن کار می‌کند این است که معانی الفاظ و واژگان قرآن را بفهمد و طبیعتاً دریافت پیام‌های اصلی قرآن و پیام‌های فرعی یا جزئی متناسب با هر کدام از آن پیام‌های اصلی بخشی از هدف خواهد بود. وقتی ما در هدف مشترک هستیم، پس روشی که بتواند ما را به این هدف برساند، می‌تواند معتبر باشد و در حقیقت با لحاظ کردن یک سری قیود و شروط که در حوزه مطالعات قرآنی مورد توجه است، معناشناسی می‌تواند در راستای فهم پیام قرآنی بهره‌برداری شود.
 
مطالعات سنتی قرآنی چه کمبودی دارد که معناشناسی می‌تواند این کمبود را جبران کند؟
 
لزوماً استفاده از معناشناسی در مطالعات قرآنی به این معنا نیست که کمبودی وجود دارد. یک ذهنیت می‌تواند همین باشد که گفتید، یعنی در مواردی ممکن است این سؤال پیش بیاید که در روش سنتی ما چه اشکالی وجود دارد؟ گویی باید کم و کاستی وجود داشته باشد که از روش جدید بهره بگیریم. در پاسخ به این سؤال چند نکته را می‌شود گفت؛ یکی اینکه اولاً به‌کارگیری روش‌های جدید و علوم جدید لزوماً به معنای ناکارآمد و ناقص بودن روش‌های قبلی نیست، بلکه در کنار کارآمدی و اثربخش بودن روش‌های قبلی، ما می‌توانیم روش‌های جدیدتری را هم به کار بگیریم برای اینکه کمک کند و ما را به نتایجی بیشتر از آن چیزی که روش‌های پیشین به دست می‌دهد، برساند. یعنی در حقیقت این نوعی همگرایی و هم‌افزایی است.
 
یک نکته دیگر اینکه در معناشناسی رویکردها، گرایش‌ها و شاخه‌های مختلفی وجود دارد که برخی از این شاخه‌ها در فضای مطالعات قرآنی ایران طی سال‌‎های اخیر بیشتر بومی شده و به کار گرفته شده اند. به هر ترتیب صرف نظر از اینکه ما کدام رویکرد را به کار بگیریم، هر کدام از این رویکردهای معنا‌شناختی یک سری مبانی مشخصی دارد، که ما آن روش و رویکرد خاص را به ‌کار می‌گیریم و به نتایجی می‌رسیم. به تعبیر دیگر یک بررسی روشمند انجام می‌دهیم که مبدأ و مبنای آن مشخص است و به نتایجی مشخص می‌رسد. بر همین اساس آن رویکرد قابل آزمایش است، یعنی هرکس آن روش را به‌ کار بگیرد و از آن مبانی مشخص پیروی ‌کند، به همان نتایج می‌رسد و اگر نرسید، به هر ترتیب آن نتایج را نقد می‌کند. این یک بحث کاملاً علمی و روش‌شناسانه است. در این فرآیند ما منضبط و روشمند عمل می‌کنیم و چه‌بسا ممکن است در بررسی برخی از واژه‌ها و مفاهیم قرآنی که ما می‌بینیم از روش‌های سنتی استفاده کرده‌اند، این انضباط و روشمندی به این شکل وجود نداشته باشد و در نتیجه، نتایجی که از کار معناشناسانه حاصل می‌شود با نتایجی که از رویکردهای سنتی‌تر حاصل می‌شوند، تفاوت کند.
 
 یک نمونه رویکرد درزمانی یا تاریخی در معناشناسی است. گاهی یک مفهوم یا واژه قرآنی را از منظر تاریخی و درزمانی می‌خواهیم بررسی کنیم، یعنی پیشینه آن واژه را پیش از کاربرد یافتن در قرآن می‌خواهیم بررسی کنیم تا دوره نزول قرآن. از متقدمان مفسران هرچقدر به زمان نزول قرآن نزدیک می‌شویم از جمله در میان خود صحابه کسانی مثل ابن عباس را می‌بینیم که به این امر آگاه بودند که برخی از واژه‌هایی که در قرآن به کار رفته‌اند واژه‌هایی غیر‌عربی بوده‌اند. جلوتر که می‌رویم از این نگاه یک مقدار فاصله می‌گیریم و این نگاه در میان برخی از علمای لغت کمرنگ‌تر می‌شود و فرهنگ‌نویسان مسلمان در سد‌ه‌‌های بعدی تمایل به این دارند که هر چه بیشتر واژه‌ها را عربی بدانند و کمتر این مسأله را که واژه‌هایی ممکن است پیشینه‌ای غیرعربی در زمان پیامبر (ص) داشته باشند لحاظ می‌کنند. ما یک خلأی را در اینجا می‌بینیم. طبعاً به طور موردی باید بررسی شود، من در برخی از واژه‌هایی که خودم کار کرده‌ام این مسأله را دیده‌ام که یک مقداری نسبت به پیشینه‌ آن واژه و سابقه تاریخی آن پیش از قرآن غفلت شده است. طبیعتا تفاوتی که به‌ کارگیری روش معنا‌شناسی تاریخی با آن کاری که علمای لغت و مفسران ما انجام داد‌ه‌اند ایجاد می‌کند این است که ما چنانچه منابع سنتی و کتب متقدمان خودمان را بررسی کنیم، ممکن است به این نتیجه برسیم که آن واژه اصالتا عربی است و در حقیقت در قرآن به یک معنای مشخصی به‌کار رفته و پس از آن، این معنا در زبان عربی مستقر شده است و پیش از قرآن نیز در زبان عربی به همان معنا به کار می‌رفته است، ولی چنانچه ما روش‌های معنا‌شناسی تاریخی را به کار بگیریم، اتفاقا می‌بینیم خاستگاه آن واژه قرن‌ها پیش از کاربرد یافتن در قرآن کریم چه‌بسا زبانی دیگر و در منطقه جغرافیایی دیگری بوده و به دلیلی از دلایل مختلف سیاسی، تجاری، فرهنگی یا دینی طی سد‌ه‌های بعد به زبان عربی حجاز که بستر نزول قرآن بوده وارد شده است.
 
عدم توجه به پیشینه واژه در سایر زبان‌های هم‌خانواده با زبان عربی در خانواده زبان‌های سامی و این نکته که ما می‌بینیم پس از سده‌های متقدم به نوعی در فرهنگ‌نویسان و مفسران ما گرایش به عربی‌دانستن واژه‌های قرآن به چشم می‌خورد، این تفاوت را نشان می‌دهد. یعنی ما با استفاده از یک روش معنا‌شناسانه به نتیجه‌ای متفاوت از آن نتیجه‌ای می‌رسیم که در به‌ کارگیری روش‌های سنتی به آن دست می‌یابیم.
 
آیا ما در معنا‌شناسی در مفردات باقی می‌مانیم؟ بخشی از تفاسیر سنتی با مفردات همراه هستند، مخصوصا تفاسیر ادبی. آیا معناشناسی قسمی از تفسیر مفردات قرآن است؟
 
می‌توان گفت شروع کار معناشناسانه از مفردات است، به این معنا که کار را با یک واژه‌ یا مفهومی که می‌تواند صورت‌های مختلف کاربرد اعم از کاربردهایی به صورت فعلی مجرد یا مزید یا کاربردهایی اسمی به صورت انواع مشتقات در قرآن داشته باشد آغاز می‌کنیم. شروع بحث به نوعی با بررسی‌های رایج مفردات قرآن مشابهت دارد ولی در نتیجه بحث و در ادامه مسیری که طی می‌شود، این طور نیست. در معنا‌شناسی به ویژه روش‌هایی که در ضمن رویکرد ساخت‌گرا مطرح می‌شوند، مثلا رویکرد همزمانی که روابط مفهومی را اعم از روابط همنشینی و جانشینی یک مفهوم در قرآن بررسی می‌کند، یا رویکرد شناختی که جنبه‌های استعاره مفهومی را در کاربردهای مختلف یک مفهوم در قرآن بررسی می‌کند، این نکته مد نظر است که ما باید کل قرآن را ببینیم و تمام کاربردهای مختلف آن مفهوم را در قرآن احصا و بررسی کنیم. لذا معناشناسی از مفردات آغاز می‌شود ولی به بررسی کاربردهای یک مفهوم در سراسر قرآن و در تمامی سیاق‌ها و بافت‌هایی که در قرآن به کار رفته است می‌انجامد. از این رو معناشناسی در مفردات نمی‌ماند و یک نگاه و درک جامعی را می‌تواند از کاربردهای مختلف یک مفهوم در نظام معنایی قرآن کریم به دست دهد.
 
آیا معناشناسی می‌تواند به نوعی در مقابل هرمنوتیک فلسفی باشد؟
 
ابتدا لازم به ذکر است که آنچه که مد نظر ما از معناشناسی است روش‌های کاربردی در معنا‌شناسی زبانی هستند و رویکردهای فلسفی و مباحثی از این دست کمتر مورد توجه اند. اگر به ترتیب مؤلف، متن و مفسر را بر روی یک نمودار قرار دهیم، به نظر می رسد در آن معنا‌شناسی که ما در قرآن به کار می‌بریم حرکت از متن به سوی مؤلف است؛ یعنی رویکرد متن‌محور داریم با نظر به آنچه که مورد توجه مؤلف بوده است. به تعبیری ما متن‌محوری معطوف به مؤلف‌محوری را در نگاه معناشناسانه به قرآن داریم. اما آن چیزی که امروزه در هرمنوتیک بیشتر مورد توجه است، به نوعی گذار از مؤلف و حتی از متن است به مخاطب متن یا مفسر متن یا فهم‌کننده متن، و در واقع آن چیزی معتبر دانسته می‌شود که مخاطب فهم کند، صرف نظر از اینکه در بافت زبانی یا غیرزبانی متن، آن معنا یا فهم مخاطب یا تفسیر مخاطب اثبات‌پذیر هست یا نه. مفسرمحوری یا برداشت مخاطب در هرمنوتیک در اولویت است، ولی در این نوع روش‌های معناشناختی که در مطالعات قرآنی به‌کار می‌بندیم، هدف ما دستیابی به معنای متن در بستر زمانی و مکانی پدیداری آن متن است.
 
این بحث‌های مبنایی را معناشناسان انجام می‌دهند یا فیلسوفان زبان؟ معنا امری زمانی است یا فرازمانی؟‌
 
جایگاه این گونه مباحث در فلسفه زبان است. در شاخه‌هایی از زبان‌شناسی مثل کاربردشناسی یا تحلیل گفتمان یا جامعه‌شناسی زبان هم این مباحث به نوعی مطرح است. اما نکته‌ای که بنده بر آن تأکید دارم این است که در روش‌هایی که در مطالعات بین رشته‌ای و تلفیقی با مطالعات قرآنی به کار گرفته می‌شوند، همواره باید به این مسأله توجه داشت که ما یک سری شروط، قیود و ضوابطی را در مطالعات قرآنی داریم که با لحاظ کردن آنها به سراغ روش‌های دیگر علمی می‌رویم و آنها را در مطالعات قرآنی به کار می‌گیریم. هر جا شرایط، مقدمات و پیش‌فرض‌های یک علم با شروط، قیود و ضوابط پیش‌فرض در مطالعات قرآنی تناسب و سنخیت نداشته باشد، طبیعتا آن روش‌ها مورد استفاده قرار نمی‌گیرند یا به هر ترتیب می‌توان خدشه و اشکال یا در حقیقت نقد مبنایی وارد کرد. از این رو با توجه به ویژگی‌های متن قرآن کریم در نگاه ما و در بستر مطالعات قرآنی، طبیعتاً هر روشی، رویکرد یا هر علمی را نمی‌شود به کار گرفت و چنانچه روشی را به کار بگیریم، طبیعتاً باید بحث‌های مبنایی جدی صورت گیرد که کاربرد آن روش در مطالعات قرآنی توجیه‌پذیر باشد. به هر ترتیب در بحثی که شما مطرح کردید، در فلسفه زبان یا هرمنوتیک با آن سابقه طولانی که دارد، یکی از مباحث جدی همین است که به هر حال در مواجهه با یک متن چه کاری باید انجام بدهیم. وقتی در بستر مطالعات قرآنی می‌خواهیم روش‌های دیگری را به کار گیریم طبیعتاً با قیود، شروط و ضوابط مد نظر در این رشته علمی به سراغ آن علوم می‌رویم.