میثم قهوهچیان؛ انسانیت یکی از عناصر اصلی اخلاق و نیز یکی از مشخصات دوران مدرن است، اعلامیه حقوق بشر نیز یکی از دستاوردهای درخشان انسانیت نهفته در دوران مدرن است. گاهی اما نحوه نگاه به انسانیت میتواند علیه انسانیت باشد.
آیا داشتن هویت قومی، محلی، خصوصی یا بومی منافاتی با انسانیت دارد؟ به بیان دیگر آیا اظهار و یا بیان هویت، به معنای نفی انسانیت خواهد بود؟ سوال را طور دیگری نیز میتوان پرسید، آیا هویت ایجاد حق میکند؟
بسیاری از انسانها ممکن است فکر کنند «وقتی کسی روی هویت خود تاکید میکند، متعصب است و یا از انسانیت به دور افتاده است» و یا «در دوره و زمانه ما معنی ندارد کسی بگوید من ترک، کرد، لر و ... هستم و یا بیمعنی است که هویتخواه باشد»، به نظر میرسد این افکار علیرغم آنکه بر انسانیت تاکید دارند، خود میتوانند غیرانسانی باشند.
انسانیت و تعبیر انسانیت
من که هستم؟ بیتردید من انسانم، اما آیا این جواب برای تعیین و تشخص من کافی است؟ چگونگی پاسخ به این سوال میتواند در حقوقی که من باید داشته باشم، تاثیرگذار باشد. برخی معتقدند این انسان فاقد مالکیت فردی است و مالکیت به واسطه تحقق اجتماعی انسان از آن مردم است و یا برخی دیگر معتقدند که مالک خداست و انسان مالکیت حقیقی ندارد. میبینیم نحوه اعتقاد در خصوص مالکیت فرد چه تاثیری در حقوقی دارد که میتوان به فردی داد و یا نداد. فردی مانند هیتلر، یهودیان و اسلاوها را انسان نمیدانست.
باز میتوان پرسید من که هستم و باز بیتردید اعتقاد به انسانیت انسان بدیهی مینماید، اما همین انسان میتواند کرد، لر، عرب و ... باشد. برخی معتقدند که هویات بومی نباید در تعریف انسان گنجانده شود، به این معنا انسان از آن رو که کرد، لر، عرب و یا ... باشد، واجد حقوق خاص و یا ویژهای نخواهد بود. ترک بودن فرد، حقی را برای فرد ایجاد نمیکند. در این نگاه انسان از زبان، تاریخ و اجتماع خاص خود جدا شده و مجرد در نظر گرفته میشود. از این نگاه نیز به نظر میرسد میتوان مساله را در نظر گفت، پس تعریف ما از «خودمان»، «هویت»مان را شکل خواهد داد، هویتی که باید در قانونگذاری ملاحظه شود.
به بیان دیگر میانی «انسانیت» و «تعبیر انسانیت» تفاوت وجود دارد، «انسانیت» یا انسان بودن، مصدری است که نوعی از هستی را در جهان خارج مورد اشاره قرار میدهد، اما «تعبیر انسانیت» توضیح آن است که عناصر اصلی و هویت انسان بودن را شرح میدهد. به این معنا میتوان از «انسانیت» تعابیر مختلفی داشت و این تعابیر ممکن است با یکدیگر در تعارض باشند.
«انسان انتزاعی»، هویت و زیست بوم
انسان در زیستبوم خاصی زندگی میکند، به این معنا که هر انسانی فردی است که لاجرم در جایی خاص متولد شده و زندگی میکند. خصوصیات تاریخی در زیستبوم جریان دارد و به عبارتی دیگر خصوصیات تاریخی مندرج در یک زیستبوم، از طریق اجتماعیشدن در انسان نهادینه میشود.
از این رو هویت انسان رنگ و بوی تاریخ بومی خویش را میگیرد. تحقق انسانیت انسان از این رو باید بازتولید انسانیت خاص انسان نیز باشد، به این معنا اگر در زیستبومی، موسیقی اهمیت فروانی داشته باشد، به این معنا خواهد بود که افرادی که در آن زیست بوم رشد کردهاند، با موسیقی بومی رابطهای عمیق دارند و موسیقی جزوی از داشتههایشان خواهد بود، تعبیر میراث فرهنگی این داشتههای انسانی را مورد اشاره قرار میدهد.
به عنوان مثالی دیگر از عناصر مندرج در یک زیستبوم، زبان یکی از مهمترین داشتههای انسان است که او را متشخص کرده و باید در قانونگذاری مد نظر قرار بگیرد. زبان امری تاریخی و اجتماعی است و آمال و آروزهایی که در زیست بومی خاص وجود داشته در قالب اشعار، اساطیر، موسیقی اظهار میشود. زبانی روزمره حاوی تلمیحاتی به این حیات تاریخی و اجتماعی است، قهرمانها، رویدادهای گذشته و نیز طرحهایی که در گذشته یک جهان برای آینده شکست خوردهاند، فراموش نمیشوند و در زبان یک قوم و در واقع در زندگیشان تداوم مییابند.
از سوی دیگر میتوان زبان را حلقه واسطه انسان انتزاعی و انسان واقعا موجود دانست. زبان تنها ابزاری برای ارتباط بین انسانها نیست. ارسطو در تعریف خود از انسان او را حیوانی ناطق میخواند، اما این نطق به چه زبانی است؟ آیا مراد ارسطو زبان یونانی بوده است؟ به نظر میرسد که او هر زبانی را مصداق نطق بداند. زبان مادری که در زیستبومها وجود دارد، حلقه پیوند انسان انتزاعی ارسطویی با انسانهایی است که درحال زندگی روزمره هستند، با لحاظ این رویکرد من، حیوان ترکزبان، فارسزبان، کردزبان، عربزبان، انگلیسیزبان و ... خواهم بود. تکلم به زبان خاص در ذات خود پیوند با تاریخی خاص را به دنبال دارد و این یعنی نمیتوان در قانونگذاری برای انسان جایگاه زبان را در نظر نگرفت. از این رو هویت فرد، بخشی از انسانیت اوست و این بدان معناست که همین هویت باید در انسانیت انسان حفظ شود.
حال آیا تاکید بر هویت غیر انسانی است
با توجه به سرشت انسان که زبان، دین، نژاد، رنگ و ... خاص هر فرد سازنده آن است، هویت خاص فرد نباید از او گرفته شود به این معنا، نباید داشتن هویت خاص انسانی را از یک یا مجموعهای از حقوق محروم کند. فرد مدرن در فرایند خودآگاهی خود را ذی حق مییابد، این بدان معناست که او از آن رو که انسان است، باید بتواند هویت خود را داشته باشد و از این طریق نابرابری را تجربه نکند.
از این رو بسیاری از قوانین ملی تلاش کردهاند تا مانع شوند مفاد قانونی اقلیتی را از حقوق هویتی خود محروم کند، برای مثال زردپوست بودن یا دین خاصی داشتن، نباید مانعی برای ادامه تحصیل باشد. اگر در جامعهای به علت محدودیتهای فرهنگی و یا سیاسی بخشی از انسانها به خاطر هویت خود از حقوقشان محروم شوند، مجبورند بر هویت خود تاکید کنند.
در سطح بینالمللی ميثاق بين المللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی مصوب 1966، اعلامیۀ حقوق افراد متعلق به اقلیتهای ملی یا قومی، مذهبی و زبانی مصوب 1992، اعلامیه جهانی حقوق زبانی مصوب 1996، اعلامیه سازمان ملل متحد درباره حقوق مردمان بومی(بومیان) مصوب سال 2006 پس از اعلامیه جهانی حقوق بشر در سال 1948 بر برابری حقوقی میان هویتهای مختلف انسانی تاکید میکنند. در سطح ملی و در قانون اساسی اصل 15 و 19 قانون اساسی این مساله را تصریح کردهاند، فارغ از اینکه دولت ایران موظف به رعایت قوانین بینالمللی است که آنها را امضا کرده باشد.
با توجه به جایگاه هویت در تحقق انسانیت انسان و نیز مجموعه قوانینی که هویت او را به رسمیت و منشا حقوق قرار دادهاند، اظهار و بیان هویت، برای کسب حق، در راستای احقاق حقوق انسانی است. هویت با اظهار خود در مقابل آنچه در صدد از بین بردن خویش است، مقابله میکند. این اظهار ممکن است باعث شود تا عدهای اتهام تعصب، غیرمدرن بودن و ... را متوجه هویت خاص سازد، اما به نظر میرسد اینجا این انسانیت ورا هویتی، به دنبال توجیه سرکوب و تلاش برای یکسان شدن هویتهای خاص است، زبان ساده این انسانیت این است که مانند ما شو، تا از حقوق خود بهرهمند شوی.