bato-adv
کد خبر: ۲۵۶۸۶۴

افغانستان؛ چهارراه حوادث

امیر ایلخانی
تاریخ انتشار: ۱۲:۲۴ - ۰۵ دی ۱۳۹۴
یادداشت دریافتی- امیر ایلخانی؛ پس از سقوط محمدظاهرشاه در سال هزاروسیصد و پنجاه و دو که با کودتای داوودخان پسر عمویش رخ داد و پس از آن کودتا حزب دموکراتیک خلق در هفتم اردیبهشت هزاروسیصد و پنجاه وهفت افغانستان وارد دوره ای ناخوشایند از زمان استقلال این کشور از روس و انگلیس در سال هزارونهصد و نوزده شد.

ورود نیروهای شوروی را به این کشور می توان تیر خلاصی بر پیکر دموکراسی و دوره شکوه این کشور نامید.

با ورود شوروی همه  تلاش‌هایی که برای رهایی افغانستان از بند عقب ماندگی کشیده شده بود برباد رفت.

کشوری که کم کم داشت با مفاهیم دموکراسی آشنا می شد و بزرگان زیادی را در یک دوره ده ساله پرورش داده بود رفته رفته تنها خاکستری از آن همه پیشرفت برجای ماند.

شوروی ها که پیش از یورش به افغانستان نیت خود را با پشتیبانی از حزب حاکم نشان داده بودند پس از مدتی حتی به همفکران خود در افغانستان نیز پشت کرده و با هجوم شبانه به کابل رییس جمهور افغانستان را به همراه محافظانش به قتل رساندند.

صدها تفنگدار به مراکز حساس شهر یورش برده رادیو کابل را اشغال کرده و تلفن خانه این شهر منفجر کردند و در کمتر از چند ساعت خود را حاکم بی چون و چرای این کشور کردند.

آنها کارمل را به عنوان رییس شورای انقلاب رهبر حزب خلق و همچنین نخست وزیر افغانستان معرفی کردند.

این هجوم زمینه ساز تشکیل گروه‌هایی شد که هنوز پس از سال ها در رویدادهای سیاسی و نظامی افغانستان نقش بازی می کنند.

افغان ها که نمی توانستند حاکمیت بیگانه را بر کشور خود تحمل کنند با تشکیل گروه های مقاومت که بارزترین آنها مجاهدین به رهبری احمد شاه مسعود بود خواب راحت را از چشم نیروهای شوروی ربودند.

در نه سالی که نیروهای شوروی در افغانستان حضور داشتند تمام تلاش خود را کردند تا با ترویج باورهای کمونیستی آداب و فرهنگ این مردم را دگرگون کرده و تا جای ممکن ان ها را به شکل خود دربیاورند اما پس از سالها تنها چیزی که برای نیروهای شوروی باقی ماند بیش از سی وشش هزار کشته و هزینه هایی بود که به گفته بسیاری از کارشناسان در فروپاشی شوروی بی تاثیر نبود.

البته به راحتی نمی توان از کنار آبروی از دست رفته شوروی در جهان گذشت که این شکست صلابت پوشالی آن ها را از بین برد.

پس از خروج ذلت بار نیروهای ارتش سرخ حالا زمان تسویه حساب گروه های داخلی بود که هرکدام برای مبارزه با شوروی از سوی کشورهای شرق و غرب تجهیز شده بودند.

گروههایی مانند طالبان و مجاهدین و یاران گلبدین حکمتیار که هر کدام بخشی از جامعه آن زمان را نمایندگی کرده و سهم خود را از این پیروزی خواستار بودند.

درگیری های گسترده میان این گروه ها کشور را به یک جنگ داخلی تمام عیار کشاند.

به قدرت رسیدن مجاهدین در سال هزارونهصد ونود و دو وچهارسال بود سقوط این دولت و تصرف کابل به دست طالبان که از سوی دولت های امریکا و پاکستان حمایت می شد اوضاع را بسیار پیچیده کرد.

طالبان که خوانش بسیار تندی از اسلام داشت و تقریبا بیشتر مناطق افغانستان را در دست گرفت هر چند در بعضی مناطق این مجاهدین بودند که با رهبری احمد شاه مسعود حضور داشتند اما گستردگی این مناطق به قدری کم بود که تاثیر چندانی در اینده سیاسی این کشور نداشت.

منش طالبان به شکلی بود که حتی کوچکترین اعتراض و نافرمانی را برنمی تابید و به شدت با آن برخورد می کرد.

شاید در تمام دنیا نتوان مانند طالبان حکومتی پیدا کرد که هرگونه دگراندیشی را با مشت پاسخ دهد.

طالبان که وجود خود را مدیون کمک تسلیحاتی امریکا و پاکستان می دانست با کشت گسترده خشخاش هزینه‌های جاری خود را تامین می کرد.

تا پیش از ورود نیروهای ائتلاف به این کشور نزدیک به هشتاد درصد مواد مخدر جهان از این سرزمین تامین می شد.

هرچند پس از ورود امریکا به افغانستان صحبت هایی در زمینه ی کنار گذاشتن کشت خشخاش و جایگزینی آن از سوی آمریکا مطرح شد اما هیچ کدام از این قول ها رنگ عمل به خود نگرفت و در عمل دیدیم که نه تنها کشت خشخاش کم نشد بلکه گسترده تر نیز شد.

حکومت جهنمی طالبان با بستن پیمان برادری با دشمن درجه یک غرب و به ویژه امریکا یعنی القاعده روی اصلی خود را نشان دادهر چند امریکا تلاش می کرد تا خود را به اعمال طالبان بی تفاوت نشان ندهد و جسته و گریخته با صادر کردن بیانیه های بی ارزش حقوق بشری اعمال آن ها را محکوم می کرد اما شواهد نشان دهنده ی چیز دیگری بود.

رخدادی که امریکا را از خواب خرگوشی بیدار کرد و متوجه خطر گروه های تندرو از جمله طالبان کرد حملات یازده سپتامبر بود.آمریکا که با داشتن چندین دستگاه اطلاعاتی و امنیتی سیلی محکمی خورد بود و در عمل بودن یا نبودن این سازمان ها را بی فایده می دید تصمیم گرفت از بازوی نظامی خود استفاده کرده و راه رفته شوروی را خودش بپیماید و با یورش گسترده به افغانستان در سال دوهزارو یک حکومت طالبان را که خودش پرورش داده بود از بین برد.

هر چند نابودی طالبان به نابودی منش طالبانیسم منجر نشد و هنوز این منش دولت افغانستان را با چالش های جدی رو به رو می کند.

مردم افغانستان که سالها بود خواب راحت از چشمانش روبوده شده بود فکر می کردند با حضور نظامی آمریکا کابوس های آنها نیز به پایان می رسد اما درست وارونه این داستان اتفاق افتاد و نه تنها آرامشی که بسیاری ازافراد انتظارش را می کشیدند به وجود نیامد بلکه هر روز شاهد وخیم تر شدن اوضاع امنیتی افغانستان بودیم.

از طرفی حمله های انتحاری پی درپی طالبان که بیشتر خود را در میان مردم بی گناه منفجر می کردند از سوی دیگر بمب های کنارجاده ای که بیشتر نیروهای ائتلاف را هدف قرارداده کورسوی امیدی را هم که برای بهبود اوضاع وجود داشت از بین برد.

با روی کارامدن دولت کرزای که بی گمان با پشتیبانی آمریکایی ها صورت گرفت و تشکیل دولتی که هر چند به صورت کژدار و مریض اوضاع را کنترل می کرد این فرصت را به وجود اورد که نیروهای میانه رو در این کشور رشد کنند اما چیزی که روشن بود ضعف این دولت در برابر طالبان بود.

امتیازهای پیاپی که کرزی برای آرام کردن طالبان به انها می داد نه تنها این گروه را رام نکرد بلکه باعث سرکش شدن آن ها نیز شد.

نکته مهم دیگر این بود که آمریکایی ها فکر می کردند چون برخلاف شوروی بهانه ای برای حمله به افغانستان داشته و می توانند افکار عمومی را با خود همراه کنند با کمترین هزینه ای برنده این نبرد خواهند شد.

اما باز همان سناریو برای امریکا نیز تکرار شد و دلیل این مساله عدم شناخت درست از مردم منطقه و فرهنگ حاکم بر این سرزمین ها بود.

آن ها تصمیم گرفتند با کاهش نیروهای خود در افغانستان و تحویل پایگاه هایشان به نیروهای افغانی که خودشان آنها را آموزش داده بودند بار این مسئولیت سنگین را از دوش خود برداشته وآن را برعهده افغان ها بگذارند و با باقی گذاشتن چند هزار نیروی رزمی که تمام ماموریتشان آموزش وپشتیبانی بود سربازان خود را به آمریکا برگردانند.

هرچند این جنگ فرسایشی میلیاردها دلار هزینه روی دست آمریکا گذاشت و باعث زخمی و معلول شدن بسیاری از آمریکایی شد هر چند در این میان هزاران آمریکایی نیز کشته شدند که آمار دقیقی از آنها وجود ندارد.

البته نمی توان از کشته ها و آسیب دیگان افغانی نیز سخنی به میان نیاورد.

هم اکنون پس از گذشت نزدیک به پانزده سال از حمله آمریکا به افغانستان تنها چیزی که برای افغان ها باقی مانده نبود امنیت، نبود ثبات اقتصادی، فقر وتنگدستی گسترده و رشد بیش از پیش مواد مخدر هستیم که به آنها نیز می توان قوی تر شدن طالبان و ظهور داعش در این کشور را نیز افزود.

مجله خواندنی ها
مجله فرارو