پیمان فیوضات در سطرهای نخستین مقدمة «بندهای خالی» گفته است که برآیند سوالهایی که حوادث عجیب این سالها باعث به وجود آمدشان میشد، این بود که «ما واقعاً که هستیم؟». پرسش از هویت در مقدمة مجموعهای داستانی هرچند که خود کمی عجیب و غریب به نظر میرسد، سبب شد که این مجموعه را نه همچون خوانندة نیمهجدی ادبیات که به عنوان دانشجوی مطالعات فرهنگی و جامعهشناسی بخوانم؛ خوانشی که تلاش خواهم کرد با شما در میان بگذارم.
اینها که هستند؟
آنها فرودستان هستند. افراد محلههای پایین شهر که سودایی در سر دارند و گاهی نیز به آن سودا رسیدهاند. آنها تعمیرکاران لوازم منزل و ماشین، دزدها، بیپولها، فروشندههای مغازه، دلالهای خردهپا، موادفروشها، سربازان وظیفه، رانندگان وانت، باربرها، کارگران مهاجر، شرخرها و غیره هستند. اما فرودستان این کتاب تفاوتی جدی با فرودستان داستانهای سالهای دهة 30 و 40 و آثار کسانی چون احمد محمود و صادق چوبک دارند. این فرودستان جدید تهران معاصر، فرودستان کاملاً فرودست به معنای بدبخت و بیچاره و محتاج نان شب نیستند. اینها فرودستانی هستند که سوداها و تخیلات جدیدی چون میلیونر شدن، سفر خارج رفتن، سوار ماشین خوب شدن یا در بالای شهر چرخیدن را دارند.
واژة فرودست در ادبیات مطالعات الزاماً به معنای فقیران، تهی¬دستان یا بیپولها نیست. فرودستان گروههای اجتماعیای هستند که به لحاظ سیاسی، اجتماعی یا جغرافیایی بیرون از ساختار قدرت هژمونیک قرار میگیرند و صدایشان در جامعه به دلیل ساختارهای پابرجای اجتماعی که کارکردی سیاسی دارند، شنیده نمیشود. منطق بازنمایی رسانهای یکی از مهمترین و آشناترین مثالها در این زمینه است. بازنمایی زنان در مشاغل خانگی و سطح پایین، فقدان نمایش همجنسگرایان یا خونریز و وحشی نشان دادن قاچاقچیها در رسانههای جریان اصلی سبب میشود تا این گروههای اجتماعی به درجات مختلفی به حاشیه رانده شوند. بدین معنا اهمیتی ندارد که میزان درآمد یا ثروت این گروههای اجتماعی تاچه حد زیاد یا کم است. مهم به حاشیه راندهشدن آنها از دایرة مناسبات مشروع اجتماعی و بازنمایی مخدوش آنها در رسانهها و ادامة کلیشههای افکار عمومی و جامعه دربارة آنها است.
یکی از جالبترین مثالهای فرودستی را میتوان در شخصیت نادر داستان فراریها دید. نادر اگرچه پولدار است، ماشین شاسی¬بلند سوار میشود، مواد مخدر عجیب و غریب و گران با خود حمل میکند و ظاهراً با یکی از فوق میلیاردرهای ایرانی دوبی همکاری میکند، اما بازهم فرودست است. شغلش پادویی برای سرمایهداری کمپرادور نوکیسه است. ظاهراً با مصرف مواد مخدر میانه دارد و زندگی بیبندوبار به دور از خانواده دارد و تقریباً در کشور و شهر و خانة مشخصی زندگی نمیکند. همة این ویژگیها از او انسانی فرودست میسازد. کافی است به کلیشههای اجتماعی مربوط به این افراد در ذهن خودمان رجوع کنیم یا به تصویری بیندیشیم که رسانهها از قاچاقچیها و کاردچاقکنها در رسانههای ایرانی تصویر میکنند. یا به ادبیات رسمی و سیاسی کشور دربارة مبارزه با فساد اقتصادی بیندیشیم که تصویری مخدوش از چنین افرادی ارائه میکند و گاه و بیگاه گفته و ناگفته با رویکردی فردگرایانه آنها را مسئول همة مشکلات ساختاری اقتصاد ایران تصویر میکند بدون آن که به مشکلات ساختاریتر اقتصاد رانتی توجهی نشان دهد.
تفاوت فرودستان آثار فیوضات با فرودستان بازنماییشده در سنت داستاننویسی جریان غالب چپ ایران در این است که اینها، فرودستانی بیآرمان و رهاشده هستند. روایت غالب ما از دنیای فرودستان تا سالهای میانی دهة 60 سیاه و سفید و سرراست بود. آدمهایی بودند ندار و بیپول که حقشان را بورژواها، سرمایهدارها و پولدارها خورده بودند. این فرودستان معمولاً منفعلانه از امکان هرنوع سازماندهی و مطالبة حق خود به دلایل گوناگون بیبهره بودند اما گاه نیز به خاطر چیزی چون آگاهی طبقاتی، رسیدن کارد به استخوان و غیره به پا میخاستند و قیام میکردند تا حقشان را از کسانی که حق آنها را خوردهاند باز پس بگیرند؛ قیامی که گاه به پیروزی و بسیار مواقع نیز به شکست منتهی میشد. اما تصویر مبارزه فرودستان برای احیای حق، تصویر آرمانی بازنمایی شده در آثار ادبی دهههای 40، 50 و 60 بود که با گفتمانهای سیاسی غالب بورژوازی یا سرمایهداری زالو صفت و طبقه کارگر یا روستایی محروم نیز کموبیش مطابقت میکرد.
در آثار فیوضات اما با فرودستانی سروکار داریم که هیچ علاقهای به مبارزه یا هیچ آرمانی برای مخالفت با کسی یا چیزی در سر ندارند. آنها فرودستانی هستند که در دنیای تخیلات خود به سر میبرند و هنرشان در نهایت، کلاه گذاشتن سر فرودستانی مشابه خودشان است. آنها فرودستانی هستند که محتاج نان شب نیستند، چیزهای بیشتر و لوکستر و زندگی بهتری میخواهند اما دشمنی یا مخالفتی با نوعی دیگری، چه دولت باشد، چه طبقهای دیگر، چه امپریالیسم جهانی در سر نمیپرورانند. در داستان «بندهای خالی» اگرچه پویایی شکلگیری روایت تلاش چهار دوست برای پس گرفتن 50 هزار تومان از فردی است که به یکی از آنها بدهکار است اما آنها با پراید این طرف و آن طرف میروند، موتور دارند، مواد میخرند، ساندویچ میخورند، به سرباز وظیفه پول میدهند و در نهایت چندان از به نتیجه نرسیدن پروژه وصول طلب ناخرسند و مستأصل نیستند. به واقع نفس ولگشتن به بهانة وصول طلب و بازیگوشی در طی این ماجرا، پویایی مستتر در این داستان است تا نیازی حیاتی به پول.
فرودستان آثار فیوضات رهاشدهاند؛ چه به معنای رهاشده از دایره مناسبات اجتماعی، چه به معنای رهاشده از آرمانهای پیشرفت، مبارزه یا احیای حق. چهاردوست داستان «فراریها» یکی از مثالهای بارز این موضوع است. نوید از خانوادهای مرفه و متمول است ولی از ثروت خانوادگی بیبهره مانده است. نادر نیز فرودستی است که با چسبیدن به سرمایهداری نوکیسه از موقعیت گردش در دوبی و مصرف مواد مخدر عجیب و غریب و گردش با ماشین شاسیبلند برخوردار است اما برای او اهمیتی ندارد که ماشین را چپ کند یا شب را در حال مستی با دوستانش در مدرسه بگذراند. دیگر آدمهای داستانهای پیمان نیز از چنین موقعیتی برخوردارند زیرا نه تنها خود را از تلاش برای بهبود وضعیت فعلی زندگی یا تغییر جایگاه طبقاتی رها کردهاند، که عملاً کاری به مناسبات اجتماعی برابر یا نابرابر نیز ندارند. آنها به راحتی میتوانند همچون خردهفرهنگی مخصوص به خود و رها از جامعه ادامة حیات دهند.
بدین معنا، تصویر فرودستان در آثار پیمان، تصویر غیرایدئولوژیکتری از فرودستان است. سختی زندگی روزمره فرودستان آنچنان کشنده هست که از آنها افرادی غیرایدئولوژیک و ابنالوقت بسازد همانگونه که یونس داستان «تا سه نشه..»، اگرچه از زندگی خردهبورژوازی فراری است و به جای بودن در دفتر معاملات ماشین، ترجیح میدهد که در تعمیرگاه با استادکار بداخلاق سروکله بزند، اما هیچیک از تراژدیهای زندگی برایش آنقدر هم تراژیک نیست. او بهراحتی پس از آن که سبب کشتهشدن استادکارش میشود، رخت رحیل بربستن را به ماندن در زندان ترجیح میدهد یا ابایی از کتک زدن و تهدید دوستانش بر سر پول ندارد همانگونه که آنها نیز به راحتی بر سر پول به او خیانت میکنند. این بازنمایی غیرایدئولوژیکتر از فرودستان را باید در مقابل روایتهای ایدئولوژیک قدیمیتری قرار داد که فرودستان و کارگران را خودآگاه و ناخودآگاه موتور تحولات اجتماعی، انقلاب یا تلاش برای رسیدن به آرمان برابری تصور میکرد.
پول: تناقض معنا
بیایید پرسش را این گونه مطرح کنیم: «ما و آدمهای داستانهای این مجموعه واقعاً در چه چیزی مشترکیم؟» پاسخ ما برسازندة نوعی هویت گروهی خواهد بود. هنگامی که در تاکسی هستید یا در حال قدم زدن در شهر هستید، چه چیز مشترکی در آدمهای اطرافتان مییابید. به باور من آن چیز مشترک کندوکاو و تلاش اخلاقی و غیراخلاقی همة ما برای کسب سرمایه است؛ چه سرمایة مالی باشد چه سرمایههای کمتر عینیت یافتة دیگری چون منزلت یا شهرت. به سادگی در تهران معاصر همه به دنبال پول میدویم یا به دنبال چیز دیگری تا با آن به پول برسیم. شناخت و نقد این موضوع پویایی اصلی و مستتر در آثار بسیاری از هنرمندان جوان معاصر است که اگر در سینما نمایندگان تمام قدی چون حمید نعمتالله یا عبدالرضا کاهانی دارد در ادبیات و داستاننویسی شاید بتوان پیمان را نمایندة آن دانست.
بیش از این آنچه که در آثار فیوضات بهخوبی بازنمایی میشود، منطق بیمنطق کسب سرمایه است که هرروزه در زندگی همة ما جریان دارد. پرسش دیگر این نیست که چگونه پولدار شدهاید؛ این است که چه مقدار کاسبی کردهاید. اینجا دیگر زمینی برای بازی همراه با اخلاقیات، قواعد و قانونهای مخصوص به خود و چارچوبها و محدودیتها و ممنوعیتها وجود ندارد. پولدار شدن یگانه زمین بازی مشروع و موجود است. این بهسادگی همان منطق نولیبرالیسم تثبیت شده در جهان از اواسط دهة 80 و منطقی است که آرام آرام ایران پس از دوران جنگ را نیز درمینوردد همانطور که کشورهای تازه استقلال یافتة پس از فروپاشی کمونیسم در بلوک شرق را درنوردید تا به امروز اوکراین رسید. قانونزدایی، کاهش نقش دولت در بازتوزیع ثروت، مافیا، فساد اداری، افول یا از بین رفتن نظامهای خدمت عمومی و غیره به سادگی سبب از میان رفتن دولتهای رفاهی شده است که پس از جنگ دوم جهانی مدل آرمانی بسیاری از کشورهای مخالف با بلوک شرق و نظامهای کمونیستی بودند.
بیایید بار دیگر پرسش را نوع دیگری مطرح کنیم: «آدمهای همبسته با نظام نولیبرال واقعاً که هستند؟». آنچه که فیوضات در آثارش نشان میدهد، دقیقاً افشای همین هویتهای همبسته با نظامهای نولیبرال است. او فرودستانی را بازنمایی میکند که با تسلط تدریجی و بلامنازع نظامهای نولیبرال اقتصادی رشد کردهاند و هویتیابی کردهاند. دال مرکزی هویتبخش برای این فرودستان پول است. زندگی آنها هنگامی معنا میشود که فرآیندی جدید برای رسیدن به پول خلق میشود. به بیانی کمی دقیقتر، ما با گفتمانی نولیبرال سر و کار داریم که هرچیزی را که مانع انباشت سرمایه باشد، مهمتر از همه دولت و قانون را قربانی کرده است تا رشد اقتصادی بالا تضمین شود. مهم نظریههای اقتصادی نیست. مهم جنبة گفتمانی و برساختگرایانة این گفتمان است که دالی مرکزی به نام پول دارد و مفصلبندی آدمهای داستانهای فیوضات حول این دال مرکزی شکل گرفته است.
این موضوع بیش از همه در یونس داستان «تا سه نشه...» قابل مشاهده است. یونس شغلی را با شغلی دیگر جایگزین میکند بدون آن که در هریک از این شغلها به دنبال رابطة جدیدی چون شهرت، رضایت، تعهد و علاقه باشد یا هر نوع رابطة دیگری که محتوای آن رابطه چیزی به جز پول باشد. هویت فرودستان داستانهای فیوضات در حالی با پول مترادف شده است که اولاً، به پول رسیدن ماهیتی فردی و غیرنهادی دارد بدین معنا که جایی چون دولت، خیریه یا خانواده برای کمک به آنها وجود ندارد و دوم، هیچ ارزش دیگری از جمله دوستی یا وفاداری آنقدر اصالت ندارد که به خاطرش بتوان از رسیدن به پول خودداری کرد. به سادگی همة روابط دیگر اجتماعی میان افراد به رابطهای ابرازی و مبادلهای تبدیل شده است.
اما پول همانقدر که به زندگی فرودستان معنا میدهد آن را از معنا تهی نیز میکند. شاید همین موضوع باعث شده است که پیمان با روشنبینی در مقدمة کتابش پرسش چالشبرانگیز هویت را مطرح کند. یگانه محرک معناساز زندگی فرودستان به پول است در حالی که خود ایدة پولدار شدن برایشان چندان هم جدی نیست. به واقع آنها پیشاپیش میدانند پولی که میتوانند به دست آورند کفاف آرزوهایی را که دارند، نمیدهد. درست مانند شوخیهایی که افراد ابتدای داستان بندهای خالی با یکدیگر میکنند دربارة کاری که با وصول پول طلب میتوانند انجام دهند. آنها میخواهند میلیونر شوند اما پیشاپیش میدانند که امکان میلیونر شدنشان خیلی کم است و حتی اگر میلیونر شوند، ایدة دقیقی دربارة کاری که با پولشان خواهند کرد، ندارند. این تنها رابطهای تخیلی با شرایط عینی زندگی فرودستانه است. پس خروج موقتی از شرایط بیمعنایی (پول درآوردن) محتوم به ورود به موقعیت جدید بیمعنایی است چون هیچ پولی نیست که واقعاً خرسندکننده باشد.
به جای مؤخره: شوخی
کوندرا میگفت خندیدن و فراموش کردن دو سازوکار اصلی ذهن بشر برای فرار از هستی پوچی است که قدرتهای توتالیتر زندگی مردم را به آن مبتلا کردهاند. نمیتوان همین را دربارة فرودستان این داستانها تکرار کرد؟ فرودستان داستانهای پیمان کمتر عصبانی میشوند، حتی هنگامی که با زنی زندگی میکنند که نمیتوانند چندان دلبستگیای به او داشته باشند، نگران فرزندشان نیستند، چندان برنامهای برای زندگی و پیشرفت ندارند، شکوه و شکایت نمیکنند و از چیزی نمیپرسند. همین ویژگی کلبیمسلکی است که سبب میشود آدمها، داستانها و موقعیتهای داستانی فیوضات تا حدود زیادی پوچ و بیمعنا جلوه کند. در این شرایط اما شوخی و سربهسرهم گذاشتن یا مسخره کردن یکدیگر حضوری پررنگ در دیالوگها و مضمونهای داستانی او ایفا میکند.
فرودستان آثار کلاسیک دهههای قبلی شخصیتی کاملاً متفاوت با شخصیتهای فیوضات دارند. آنها عصبانیاند، حق خود را میخواهند، در مقابل ظالم به راحتی سر خم نمیکنند و کم پیش میآید که خود به کسی ظلم کنند، قهرمانند با ویژگیهای قهرمانی و سرنوشتی معمولاً تراژیک. شاید بتوان گفت که نویسندگان آن سالها ادبیات و زندگی را از عینک ماتریالیسم تاریخی، مبارزه یا پیروزی نهایی خیر بر شر میدیدند که جنبههای بیواسطة قهرمانی و تراژیک را در خودش حمل میکرد و از اساس سیاه و سفید بود اما دست کم فیوضات و آدمهایش در دورهای زندگی میکنند که فوکویاما سالها پیش شاید با دقتی نهچندان زیاد «پایان تاریخ» نام مینهاد.
تاریخ برای آدمهای فیوضات به پایان رسیده است. دنیا جای عادلانهای نیست اما حوصله و فراروایتی برای تغییر آن هم وجود ندارد. پس میتوان خندید و بازیگوشی کرد و هرجا که دست دهد، از موقعیت ستم به فردی فرودستتر از خود چشمپوشی نکرد. زندگی فرودستان برای پیمان فیوضات سمفونیهای رمانتیک-کلاسیک مالر یا حتی پینک فلوید نیست. برای او زندگی مثل «سیم امپیتری پلیر» است؛ ملغمهای از هر چیز و همه چیز با چاشنی شوخی و خنده. برای او زمان و تاریخ دیگر حرکتی به پیشرونده و خطی ندارد بلکه روایت فشردگی و درجا زدن در دوری دائماً تکرار شونده است.
بسیاری تاریخ روایت کردن از فرودستان را به سرآمده تصور میکنند. ادبیات داستانی ما در سالهای گذشته سرشار از روایتهای طبقه متوسطی کارمندهای ساکن برج بوده است. همبسته با چرخش نگاه روشنفکران به مسائل دیگری به جز مسائل فرودستان، ادبیات نیز فضاها، مکانها و آدمهایی را دستمایة آفرینش ادبی قرار داده است که فرسنگها با شاگرد مکانیک و شرخر و آدمهای اینچنین در داستانهای فیوضات فاصله دارند.
مهم نیست که نویسنده تا رسیدن به نگاهی درونیتر به زندگی فرودستان چقدر فاصله دارد. مهم این است که با وجود نداشتن هیچ علقة فردی و خانوادگی به اقشاری که از آنها مینویسد، زندگی آنها را پس از سالها سکوت دستمایة آفرینش خود قرار داده است و این به باور من، موضوعی تحسینبرانگیز است. اما همچنان میشود در رابطه با زندگی فرودستان در ایران از او پرسید که آیا نوشتههایت حامل رهاییبخشی است یا منقادکنندگی؟
این یادداشت به بررسی کتاب «بندهای خالی» نوشته پیمان فیوضات (نشر آگه، 1394) میپردازد و در شماره 313-315 (خرداد-مرداد 1394) مجله «جهان کتاب» منتشر شده است.