bato-adv
کد خبر: ۲۳۷۴۲۰
آمدند؛ نبودیم، رفتند!

تجارت با استخوان‌های شهدا

محسن عربی

تاریخ انتشار: ۱۳:۰۷ - ۳۱ خرداد ۱۳۹۴
یادداشت دریافتی- محسن عربی؛ میدونم بد موقعی هست برای قصه شنیدن، ولی من می‌خوام براتون یه قصه بگم... وقت زیادی ازتون نمیگیرم. یکی بود یکی نبود، یه شهری بود خوش قد و بالا، آدم‌هایی داشت محکم و قرص؛ ایام ایام جشن بود. جشن غیرت. همه تو اوج شادی بودند که یهو یه غول حمله کرد به این جشن. اون غول، غول گشنه‌ای بود که می‌خواست کلی از این شهر رو ببلعه، همه نگرون شدند، حرف افتاد با این غول چیکار کنیم؟ ما خمار جشن‌ایم. بهتره سخت نگیریم؛ اما پیر مراد جمع گفت باید تازه نفس‌ها برن به جنگ غول... قرعه به نام جوون‌ها افتاد... جوون‌هایی که دوره‌ی کورکوریشون بود رفتند به جنگ غول...

آری حاج کاظم برای ما روایت کن، دیگر در روزگاری نیستیم که حوصله شنیدن در و دل‌های تو و همرزمان از نفس افتاده‌ات را نداشته باشیم. تا می‌توانی روایت کن. دیگر آن زمانه گذشت که با شنیدن اسم فرزند شهید و جانباز، یاد سهمیه دانشگاه و یخچال و کولر می‌‌افتادیم... ما ارزش‌هایمان را پس گرفتیم، ارزش‌هایی را که روزگاری 220 هزار گل لاله برای آن پرپر شدند.

نگران سلمان نباش، او دیگر سلمان سابق نیست، حالا شده پسر واقعی حاج کاظم. دارد مثل پدرش می‌جنگد، می‌جنگد تا دوره کاظم‌ها سر نیاید. حال ما را می‌پرسی؟ چه بگویم سردار؟ ما نیز فهمیدیم که ایثار و شهادت و از خودگذشتگی بالاترین ارزش‌های یک ملت‌اند که در انحصار هیچ فرد یا گروه یا سازمانی نیستند. ما دیدیم که اگر خرمشهر 578 روز در اسارت هم باشد، در نهایت طعم شیرین آزادی را می‌چشد هر چند بهترین فرزندان خویش را از دست بدهیم؛ ما فقط بر روی صفحات اجتماعی خوانده بودیم که روزی محمد جهان آرا به نیروهایش می‌گوید: بچه‌ها اگر شهر سقوط کرد دوباره آن را فتح می‌کنیم، مراقب باشید ایمانمان سقوط نکند.

راستی حاج کاظم در بچه‌های گردانت بگو!حاج کاظم برایمان روایت کن که وقتی بچه‌های غواص زخمی می‌شدند به پرستاران اجازه نمیدادند لباس‌هایشان را قیچی کنند تا زخم را مداوا کنند. آخر می‌دانی ما تحریم بودیم و لباس غواصی گیر نمی‌آمد، حالا چه معنی می‌دهد لباس قیچی بشود؟ می‌گفتند لباس را از تن ما در بیارید مبادا بیت المال هدر بشود.

آری حاج کاظم از شیرمردان گردانت بگو که وقتی با میدان مین روبرو می‌شدند پوتین را از پای خویش در می‌‌آوردند تا نکند که یک وقت پوتین با انفجار مین از بین برود. می‌دانم حاج کاظم، او هم در فکر این بود که کوچکترین ضربه‌ای به اموال کشور وارد نشود. حاج کاظم راوی هم سنگریهایت باش که از بند بند زندگی خویش بریدند تا اپسیلونی از خاک کشور بر دست صدام و صدام زاده‌ها نیافتد.

یادت هست می‌گفتی فرمانده‌ای داشتیم که عکس دختر تازه از بهشت رسیده اش را در جیب لباس پاسداری خود داشت اما شب عملیات هر چقدر با خود کلنجار رفت نتوانست عکس را بوسه باران کند، بوسه باران که سهل است به خود جرأت تماشای عکس را هم نداد. گفتی او نمیخواست شب عملیات ذره‌ای دلبستگی به دنیا پیدا کند. می‌دانم گردانت رفت، گروهان برگشت، گروهانت رفت دسته برگشت، می‌دانم دسته‌ات رفت نفر برگشت. آن چند نفر باقی مانده از دسته‌ات هنوز توقع یک دفترچه بیمه ساده را هم ندارند اما چه بگویم از صادرکنندگان دفترچه بیمه... 

یادم هست می‌گفتی در یک عملیات قرار شد یک تهرونی، یک رشتی، یه ترک، یه بندری یه لر برن اسیر بگیرن... آری واقعیت جنگ نیز همین بود. از روستایی گرفته که کشت و زرع را کنار گذاشت تا تهرانی و شهرنشین که بازار و شغل و درآمد را نادیده گرفت و عده‌ای نیز که از خارج تحصیل را رها کرند تا خودشان را به منزلگاه تکلیف برسانند که مبادا ثانیه‌ای درنگ آن‌ها را سست کند. تمام مردم سرزمین پهناور ایران هر آنچه را که داشتند در طبق اخلاص گذاشتند تا نکند روزی بگویند شیپور جنگ نواخته شد و شما در خواب غفلت بودید. آنها با تمام وجود درک کرده بودند که اگر امام رحمت الله علیه را تنها بگذارند زیر لگد بعثیان خواهند بود.

برای همین از با ارزش‌ترین دستاورهای زندگی مادی و معنوی خویش گذشتند. یک نفر چهار فرزند خود را شهید می‌بیند و خم به ابرو نمی آورد. مادری هنوز به انتظار تک فرزند رشیداش است و یک نفر هم احشام و لوازم خوراکی خود را به جبهه‌ها می‌فرستد تا کمک حال جبهه‌ها باشد اما هنوز فکر می‌‌کنیم جنگ را فرشتگان و ملائک هدایت کردند.

این تفکر که ناشی از حس قدسی کردن جنگ به منظور انحصار است باعث می‌‌شود که نقش جامعه در اداره جنگ را از بین ببریم. مگر تک تک خانواده‌های این وطن در درون خود شهید و جانباز و آزاده ندارند؟ آیا به غیر این بوده که جنگ از بطن جامعه مدیریت شد؟ آیا به غیر این است که رزمندگان زیادی هنوز وجود دارند اما بر خلاف گفته امام رحمت‌الله علیه آنان‌ را در پیچ و زندگی زندگی فراموش کردیم؟ آیا زمان آن نرسیده است که از گفتمان هیجانی، احساسی و حتی هالیوودی از جنگ عبور کنیم و نسل جدید را که هر روز فاصله‌شان با روزگار جنگ بیشتر می‌‌شود را به واقعیات جنگ آشنا کنیم؟

چه لزومی دارد که نخواهیم با مردم که خود صاحب عزا هستند شفاف صحبت کنیم؟ آیا به غیر این است که می‌‌خواهیم بر موج احساسات سوار بشویم؟ آیا به غیر آن است که می‌‌خواهیم حداکثر استفاده خود را حتی از چند تکه استخوان به جا مانده بکنیم؟ آیا اگر روایتی مستند از جنگ ارائه بدهیم چیزی از ارزش‌های شهدا کم می‌‌شود؟

چه زیباست بدانیم که وهن آمیزترین و خجل‌آورترین مباحث در روایات غیر مستند ارائه می‌‌شود. برای خیلی از کسانی که اخبار را شنیده‌اند شبهه عجیبی پیش آمده که چگونه امکان دارد شجاعپ‌ترین نیروها که وظیفه باز کردن سخت‌ترین موانع جنگی در قرن بیستم را دارند بدون هیچ ضرب و جرحی خود را تقدیم نیروهای دشمن کرده‌اند؟ آیا طرح این موضوع توهین به خط شکنان بی‌باک نیست؟

نسل پرسشگر به دنبال روایتی عقلانی از جنگ است. والله که اگر این روایات به صورت عقلانی و مدون بیان بشود نه تنهااز ارزش‌های شهدا کاسته نمی‌شود بلکه مظلومیت آنها بیشتر آشکار می‌‌شود.

چه کسی منکر این است که نیروهای مسلح ایران در جنگ اشتباه نداشته‌اند؟ همگان بر این باورند که جنگ با خود خرابی و ویرانی و آوارگی دارد و خود را برای تک تک این لحظه‌ها آمده کرده‌اند چه برسد که منکر اشتباه تاکتیکی و تکنیکی جنگ بشوند.

چه کسی منکر است که ما در جنگ شکست نداشته‌ایم؟ قطعا روایت عقلانی از جنگ پلی است برای رسیدن به گفتمان غیر قابل تحریف. تمام مردم ایران در هر نقطه از این خاک پهناور بر این باورند که شهدا و ارزش‌های آنان متعلق به همه ملت است و وابسته به هیچ کس نیست. چه تحلیلی ما را به اینجا رسانده است در روز روشن به دنبال جریان‌سازی و برگزاری میتینگ سیاسی هستیم؟

روزی که قرار شد شهدا در تهران تشییع بشوند همه برای بدرقه آمده بودند، هیچ کس حتی در ذهن خود نیز این احتمال را نمی‌داد که بتوان با استخوان‌های شهدا نیز تجارت کرد. همه اقشار جامعه تعلقات سیاسی خاص خود را پشت در خانه خود گذاشتند و در زیر آفتاب سوزان کشان کشان خود را به محل برگزاری مراسم رساندند. اما امان از روزی که نه به شعور مردم بلکه به خون شهدا بی حرمتی می‌‌شود.

آیا صحیح بود که مراسم تشییع گلگون‌کفنان انقلاب را در حد یک میتینگ انتخاباتی تنزل بدهیم؟ آیا بهتر نبود با وجود داشتن صدها تریبون مختلف از پخش شب‌نامه خودداری کنیم؟ آیا عربده کشیدن و بد و بیراه گفتن به هر فردی که به آن علاقه نداریم در مقابل پیکر شهیدان روش صحیحی بود؟

چه کسی است که نداند انواع تریبون‌های متخلف در هر مکان و زمان در اختیارمان وجود دارد، اما امروز به حرمت نام شهیدان باید سکوت کنیم حتی اگر بر حق باشیم. آیا زیبا نبود که از تریبون رسمی به جای خط و نشان کشیدن و از زبان مردم صحبت کردن در حالی که نزدیک بیست سال است همین مردم به ما به هر نحوی تمایل نشان ندادند یادی از رفقای قدیم در تابوتمان بکنیم؟

با تمام نامهربانی، بی برنامگی‌ها، کج سلیقگی‌ها باز هم مردم سنگ تمام گذاشتند. آنها با یک ریتم واحد دل نشین کجایید ای شهیدان خدایی خواندند و نشان دادند هیچ چیز نمی‌تواند آنها را از شهدایشان دور کند. آنها آمدند که بگویند تنها برای بدرقه شهدا آمدیم، اگر هزار بار دیگر هم شهید بیاورند تنها برای بدرقه آنها می‌آییم... اگر مردم به دنبال سیاسی کردن برنامه مزین به عطر شهدا، بودند قطعاً باید در ابتدای امر با کسانی که روزی کشور را تا نزدیک پرتگاه بردند و دست به تاراج و غارت اموال بیت المال زدند برخورد می‌کردند. به راستی که انگار آیه 54 سوره آل‌عمران بار دیگر نازل شد:

وَمَكَرُواْ وَ مَكَرَ اللّهُ وَاللّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ

بر این باوریم که اگر امروز سدی برای تحریف، مصادره و تهییج و سوءاستفاده زده نشود ارزش‌های جنگ تحمیلی و دفاع مقدس در معرض نابودی قرار خواهد گرفت کما اینکه این جریان به سرعت در حال پیشرفت است.

باری به حقیقت که پرداختن به روایتی مستند و عقلانی همراه با نگاه ملی و میهنی که شهدا و ارزش‌های یک ملت را در چنبره هیچ جریانی قرار ندهد می‌تواند نقشه راهی برای آینده باشد.

آری حاج کاظم؛ روایت کن
bato-adv
مجله خواندنی ها
انتشار یافته: ۱
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv