مالک رضایی؛ با اعلام آدرسی به راننده، در صندلی عقب نشست و جعبۀ سنگینی راکه به زحمت با خود حمل مینمود کنار خودش قرارداد. بیتوجه به راننده، که میگفت آن را در صندوق عقب قرار دهد تا جا برای مسافر دیگر نیز باشد. راننده تاکسی که فرد نسبتا سالخوردهای بود، در طول مسیر با لحنی آمیخته به شوخی گفت معلوم است، که جعبه، خیلی گرانقیمت است که آن را از خود جدا نمیکنید و مسافر با بیاعتنایی خاصی که گویی با روزگار تلخ خود همکلام است، گفت ناقابل، هفت میلیون تومان. هدیۀ شب یلدا برای عروس! راننده گفت: چه خبر است خواهر؟ با این مبلغ میتوانید مراسم عروسی را برگزار کنید. همین جمله کافی بود که درد دل بغض آلود او باز شود، با لحنی که گویی راننده از چیزی خبر ندارد. چه میگویید آقا؟ این تازه یک موردش است، هدیۀ عید قربان، نوروز. حالا کو تا مراسم عروسی؟ لباسی که برای عروس انتخاب کردهاند، فقط ده میلیون تومن قیمت دارد. سطح تالار غذا خوری، لیستی از مهمانان و تنوع غذایی که سفارش دادهاند. پسرم به زحمت، درآمدی معادل پانصد هزار تومن دارد و همسرم نیز یک کارمند بازنشسته است. پشیمان شدیم از اینکه تصمیم گرفتیم دستی برای فرزندمان بالا بزنیم. الان هم که نه راه پس داریم نه پیش. به هر کسی میگوییم، مسخرهمان میکنند. میگویند خسیس بازی در نیاورید، این رسمی است که همه باید رعایت کنند. پشیمانیم آقا پشیمان!
آنچه خواندید داستان نبود. روایت نگارنده از گفتگویی بود که بر حسب اتفاقی ساده خود شاهد وناظر آن بوده است. چه کسی مسئول اینهمه ازهم گسیختگی الگوی مصرف در جامعه است؟ و اگر این هرج و مرج در رفتار مصرفی جامعه، ریشه در مسایل فرهنگی دارد، مسئولیت و مدیریت فرهنگی جامعه با چه کسی است؟ با آموزش و پرورش، دانشگاهها، تبلیغات اسلامی، تریبونهای نماز جمعه، منابر، مساجد، مدارس، صداوسیما، فرهنگ و ارشاد اسلامی،.... با چه کسی؟ اگر مسئولیت خطیر فرهنگ سازی با این ارگانهاست. خوشبختانه که مدیریت همۀ این نهادها با خودمان است. سازوکار هیچ کدام از آنها هم که از خارج وارد نمیشود و مورد تحریم قرار نگرفتهاند. پس مشکل در کجاست؟ آیا آنها زبان موثر و کارآمدی در فرهنگ سازی برای الگوی مصرف جامعه نداشتهاند؟ آیا زبان فرهنگ بیگانه در این بعد موثرتر از ما عمل کرده است؟ آیا برخی مدیریتها و ارگان های فرهنگی، خودشان به گفتههای خود عامل نبودهاند؟ کدامیک از این موارد باعث این هرج و مرج رفتاری در جامعه بوده است. اطلاق هرج و مرج به این رفتار مصرفی، سخنی گزاف نیست. لازم نیست کسی از آن بر آشوبد و به بهانهای آن را فرو کوبد. آیینه شکستن خطاست.
واکاوی «الگوی مصرف» (consumption pattern) یکی از کلیدیترین مفاهیم جامعهشناسی است. از دید این یادداشت، جان مایه و محتوای درونی این بحث قبل از اینکه ریشه در ابعاد اقتصادی داشته باشد، بر ساز و کار فرهنگی استوار است. اگر الگوی مصرف نظام سرمایه داری و پروتستانیسم بر ریخت و پاش منابع و ایجاد نیازهای کاذب برای مصرف بیرویه استوار است، مصرف منطبق با اسلام که بر قناعت و پرهیز از اسراف و اتلاف منابع تاکید دارد. کسانی که کلام عتاب آلود حضرت امیر (ع) را در آخرین شب حیات آن حضرت و در اعتراض به سفرۀ دخترش با دو خورشت «شیر و نمک» برای جامعه تبیین میکنند، بهتر است خود نیز بر سر سفرههایی با چندین خورشت رنگارنگ ننشینند. در این وادی، دوصد گفته، چون نیم کردار نیست. در عصر اطلاعات، که همۀ رفتارها و نوع زیست و زندگی ما در مقابل دیدگان تیزبین جامعه قرار دارد، نباید آحاد جامعه به برخی از ما به چشم رطب خوردگانی نگاه کند که منع رطب میکنند. برخی گفتارها، اگر پشتوانهای از جنس رفتار و عمل نداشته باشند، از دید جامعه، توهین به شعور عمومی تلقی میشوند. اما از چشم انداز کلان، قضیه عمیقتر و جدیتر از این مفاهیم هست.
تولید و مصرف در جوامع مختلف، براساس یک نظام رفتاری مشخصی شکل میگیرد. افراد جامعه بدون دلیل و بطور آشفته نه به تولید میپردازند و نه مصرف میکنند. پشت صحنۀ رفتارهای مصرفی تمام جوامع، یک سلسله برنامه ریزیهای جامع و مدون قرار دارد که ممکن است ریشه در فرهنگ خودی یا بیگانه داشته باشد. و اگر این نظام رفتاری در یک دوره مشخص مطالعه شود، آشکار میشود که مفهومی بنام یک ساختار مصرفی در جامعه شکل گرفته است. این ساختار میتواند موافق یا معارض با ارزش های اصیل فرهنگی یک جامعه باشد.
ماهیت امپریالیسم جدید که مفهوم سلطه را در روابط با سایر کشورها بصورت پنهان دنبال میکند،به ابعاد مختلف این مباحث تمرکز دارد. این یادداشت بدان جهت درباره الگوی مصرف و انواع آن گفتگو میکند که نشان دهد، روابط میان کشورها به عرصه اقتصاد و سیاست و روابط صوری دیپلماتیک، محدود نمیشود. بلکه هر رابطهای که استقلال فرهنگی و نوع زیست اجتماعی جوامع را تهدید کند به غایت میتواند ماهیتی سلطه طلبانه داشته باشد. بنابراین در جهان جدید، امپریالیسم اقتصادی، جدای از امپریالیسم فرهنگی موجودیت خارجی ندارد. در حقیقت از طریق سلطه فرهنگی بر جوامع است که سلطه اقتصادی نیز تثبیت و تحکیم میشود. امروز در شناخت ماهیت امپریالیسم، بحث عمدهای تحت عنوان «آمریکایی شدن» مطرح است که خود میتواند عنوان مقالهای مستقل باشد، اما به وجه اجمال مفهوم واقعی آن، تسلط فرهنگی ارزش های طبقه پروتستان شهرنشین و تفکر امریکایی بر نسل های مختلف جوامع جهانی است، که قواعد رفتاری آنها در ذیل این تسلط فرهنگی شکل میگیرد و تولید، مصرف، زیست اجتماعی ومناسبات زندگی آنها متحول و دگرگون میشود.
باید توجه داشت که مصرف کالایی در یک جامعه مستلزم ایجاد نیاز و عادت به مصرف آن در میان آحادی از طبقات مختلف جامعه است. به عبارت دیگر از لحاظ اقتصادی و فرهنگی ثابت شده است، که مردم یک جامعه، خود به خود و فی البداهه رغبتی برای مصرف کالایی از خود نشان نمیدهند. برای شکستن این مقاومت، توسل به چند تکنیک اجتناب ناپذیر است. وسایل ارتباطی جمعی و موج تبلیغات در تنظیم و هدایت رفتار مصرفی افراد جامعه، عمدهترین نقش را بازی میکنند. پدیده معروف به «مصرف زدگی» یا مصرف کالاهای لوکس، ابتدا در دستور کار تبلیغاتی قرار میگیرد و با ایجاد نیاز کاذب برای آن، نوع خاصی از فرهنگ مصرفی بوجود میآید، که در بلند مدت میتواند تیشه به ریشه استقلال بزند. نمود این فرهنگ در حوزه زندگی شهری بیش از زندگی روستایی خود نمایی میکند. لوکس گرایی و مصرف مبتنی بر چشم و هم چشمی، لزوماً رفتارهای مصرفی را به سمت و سویی، معارض با نهادهای فرهنگی و ارزش های اصیل جوامع سوق میدهند و به یکباره میبینیم که چهره شهرهای مختلف اعم از اینکه آن کشور در دایره روابط رسمی با غرب قرار داشته باشد یا نباشد به اشکال دلخواه غرب در می آید. چه عاملی در مصرف کالاهای بخصوصی وجود دارد که در چهار چوب تبلیغات مصرفی، صورت ظاهری این شهرها در کشورهای مختلف به رغم ایدئولوژیها و جهان بینیهای متفاوت مشابه یکدیگر میشود. چنین الگویی وقتی در زیر پوست جامعه جریان پیدا میکند، شکل ظاهری و زیست اجتماعی و فیزیک جامعه و آرایش ظاهری شهرها هم بر آن مبنا تطبیق و سازگاری مییابند.
ازدید جامعهشناسی «الگوی مصرف» عبارت است از یک سلسله نظام رفتاری مشخص که در عملکرد مصرفی جامعه شکل میگیرد. سئوال اساسی اینست که چه نوع الگوی مصرفی میتواند به استقلال واقعی و تقویت بنیه اقتصادی یک کشور منجر شود و کدام الگو منافع کمپانیهای غربی و نظام به هم تنیده شبکه جهانی را در سطح کلان دنبال میکند؟ کدام الگوی مصرفی موافق مبانی فرهنگی یک کشور است و کدامیک ممکن است در تضاد با هنجارهای دینی و اجتماعی آن کشور ارزیابی شود؟ با اتکاء بر یک مثال ساده، وقتی در نظر بگیریم که یک الگوی مصرف مبتنی بر قناعت، باور مشخصی را سامان میدهد که بر مبنای آن اگر تکه نانی بر روی زمین بیفتد به بچهها یاد داده میشود که در حدَ تقدس به آن نگاه شود و نگذارند که در زیر پا له شود، تفاوت ماهوی آن، باسایر رفتارهای مصرفی اسراف گرایانه هرچه بیشتر نمایانتر میگردد. امروز ما میتوانیم در نقاط مختلف جهان، ردَ پای آگاهانه ایجاد یک الگوی واحدی از مصرف مغایر با ارزشهای بومی آن جوامع را رصد کنیم. ساده اندیشی خواهد بود اگر نتایج حاصله از این مشاهدات را اتفاقی و یا حتی بر مبنای منفعت طلبیهای ساده اقتصادی عوامل پشت پرده آن ارزیابی کنیم.
ویژگیهای این الگوی مصرف عبارت است از ترویج آگاهانه و برنامه ریزی شده نوع خاصی از رفتار مصرفی با ضایع کردن، اتلاف منابع و ریخت و پاش در آمد عمومی کشور. از مصرف ساده یک آب میوه با تلف کردن انبوهی از مواد خام و آلومینیوم بسته بندی آنکه با برنامه ریزی آگاهانه، مصرف کننده کالا را مجبور می کند، در آن واحد بهای کاغذ و آلومینیوم و هزینه تبلیغات و... را برای مصرف آن بپردازد، بگیرید تا مصرف کالاهای لوکس، انگشت نما، مصرف بیبندوبار و مبتنی بر تنوع طلبی که در فضای رقابتی و چشم و هم چشمی صورت میگیرد. انواع مختلفی از کالاها با کارکرد و محتوای یکسان که صورت ظاهری و بسته بندی به ظاهر متفاوتی را نمایش میدهند و رواج آن در بازار مصرف که خریدار را وادار میکند، میان چندین کالای به ظاهرمتفاوت دست به انتخاب بزند. این ابتکار در جوامعی که سرمایه و منابع تولیدی کافی در اختیار ندارند و اقتصاد ملی آنها با محدویتهای رقابتی مواجه است، زیان بارترین تاًثیر را از خود به جای میگذارد.
چرا که چرخۀ تولید و عرضۀ کالا در آن براساس سلیقه طبقه پردرآمد خاصی تنظیم گردیده است و بنای آن ترویج عادات و تمایلات آن طبقه است. فقدان کنترل بر تبلیغات لجام گسیخته و اساساً اختصاص ثروت ملی جامعه به ارضای سلیقه یک قشر تشخص طلب، که مثلاً در یک مراسم عروسی سه مدل لباس پروو میکنند، منجر به متضرر شدن کدام بخش از اقتصاد ملی میگردد؟ بعبارت دیگر در این میان، ما با دو طرز فکر روبرو هستیم، یا باید جامعه، الگوی مصرف غربی و رفتارهای آن را بپذیرد و منابع اقتصادی محدود کشور به قیمت تحمیل حقارت بر آحاد زحمتکش جامعه، صرف ارضای سلیقههای یک اقلیت تنوع طلب و تشخص فروش شود و یا منابع کشور صرف تولید کالاهای ضروری و توزیع عادلانه آن با پرهیز از اسراف و اتلاف منابع و حفظ و حراست از کرامت انسانی شود. جمع این دو طرز فکر، امری غیر ممکن است و چشم بستن و مماشات با آن چیزی جز کتمان واقعیتها نیست.
برخی از کالاهایی که بر اساس الگوی مصرف مشخصی ترویج میشوند، مطابق ذوق و سلیقه طبقه خاصی تولید و طراحی شدهاند و کاملا با مبانی فرهنگی ما متعارضند. این تعارض، بدون شک میتواند در آینده با چهره بحران فرهنگی نمود و بروز پیدا کند. مصارفی که در اصطلاح جامعهشناسی به «مصرف چشمگیر» معروفیت دارند، عمدهترین دلایل رنجش اکثریت مردم را فراهم خواهد ساخت. مصرف چشمگیر یا انگشت نما عبارت از مصرفی است که قصد جلب توجه دیگران را دارد. استفاده از ماشینهای آخرین سیستم، رفتن به رستوران های گرانقیمت، پذیراییها و حتی افطاریهها در هتلها ی چند ستاره، استفاده افراطی از طلا و جواهر، تعویضهای مکرر لباس در مراسم عروسی و نظایر آن، همگی حاکی از نوع خاصی از رفتار مصرفی است که در جامعهشناسی بنام «مصرف انگشت نما» از آن یاد میکنند.
با توضیحی اجمالی که برای مفهوم «آمریکایی شدن» داده شد، روشن است که آمریکایی شدن فقط به مفهوم داشتن شناسنامه آمریکایی نیست، بلکه به معنی قرار گرفتن در سیطره فرهنگی آن است. الگوی مصرف آمریکایی، مستلزم ایجاد شکاف طبقاتی و بوجود آمدن طبقات ممتاز و خاصی در جامعه است. چنین الگویی بدون نابرابریهای افراطی وبی عدالتیها ی اقتصادی در یک جامعه شکل نمیگیرد. در چنین الگویی، یک طرف معادله، کمپانیهای تولیدی با اهداف سودجویانه قرار دارند. و در طرف دیگر آن، قشر معدودی که میخواهند با «مصرف چشمگیر» و انگشت نما، برای خود حیثیت و موقعیت اجتماعی کسب کنند، معرکه این معادله هم اکثریت مردمی باقی میمانند که با موجی از نارضایتی نظاره گر این معادله پیچیدهاند.