عباس عبدی در روزنامه بهار نوشت:
روزی که محافظهکاران کشور در سال 1384 قوهمجریه را اضافه بر دو قوه دیگر به دست آوردند، در پوست خود نمیگنجیدند که مدیریتی یکدست را در تمام این سرزمین برقرار کردهاند و حتما از این پس بیهیچ مانع و رادعی، تمامی اهداف تاریخی خود را به حول و قوه الهی محقق خواهند کرد و خداوند نیز درهای رحمت بیدریغ خود را از طریق افزایش قیمتهای نفت روی این بندگانِ صالحِ خدا گشوده است و چیزی نخواهد گذشت که این یکدستی چون نگینی گوهرین و گرانبها درخشیدن آغاز کرده و چشم همه دنیا را به خود خیره خواهد کرد!
امروز هیچیک از این محافظهکاران غالب، نیستند که به این سادهنگری گذشته خود پی نبرده و انگشت حسرت به دندان نگرفته باشند و روز و شب رویای بازگشت به آن چنددستگی پیش از این یکدستی را نبینند و آن را صد بار بر این یکدستی بدخیم ترجیح ندهند. چرا، یکدستی موجود نامطلوب است؟ آیا هر نوعی از یکدستی چنین است؟
پاسخ را باید در قواعد منتهی به یکدستی جستوجو کرد. حدود 15 سال پیش حزب کارگر انگلیس با اکثریت بسیار قاطع در انتخابات پیروز شد و حکومتی یکدست را تشکیل داد، ولی این یکدستی را کسی نامطلوب ندانست، زیرا یکدستی حکومت آنان، مانعی برای طرح آرا و عقاید یا نقد از سوی رقبایشان محسوب نمیشد و بقای یکدستی مذکور متأثر از رقابت منصفانه میان طرفین بود و این امکان برای رقیب ضعیفتر وجود داشت که برمبنای حضور در یک رقابت منصفانه، مجددا جایگاه برتر خود را کسب کند و چنین هم شد. بنابراین یکدست بودن قدرت تا هنگامی که ناشی از برتری در یک رقابت قانونی و بازتابی از واقعیت جامعه است، هیچ اشکالی ندارد و مطلوب هم هست، مشروط بر اینکه تداوم یکدستی را منوط به حضور مستمر در رقابت منصفانه کنند، نه آنکه بخواهند با حذف و محدود کردن دیگران این یکدستی را تداوم بخشند، که در این صورت یکدستی به سرعت تبدیل به بلیه خودخواسته (هر چند ناآگاهانه) خواهد شد.
خسارات این بلیه از دو سو بر گروه یکدست وارد میشود. از یک سو به علت از میان بردن رقابت، رابطه کلیت این گروه یکدست با جامعه دچار اختلال میشود. این امر از ابتدای سال 1384 در ایران دیده میشود. سیاستهایی که درباره تثبیت قیمتها و سپس پرداخت یارانهها و انحلال سازمان برنامه و اتلاف منابع مالی و ارزی و موارد مشابه در پیش گرفتند و به هیچیک از علامتهای ارسال شده از سوی جامعه وقعی ننهادند، نمونه بارز این قطع ارتباط با جامعه است. اگر امروز به نامه دهها اقتصاددان مراجعه کنند، متوجه خواهند شد که همه آنچه را که به آن مبتلا شدهاند، در گذشته قابل پیشبینی بوده است، ولی به علت قطع ارتباط با جامعه و سرخوشی از یکدستی، کارآیی چشم و گوش خود را از دست دادند و به این روز مبتلا شدند.
از سوی دیگر روابط غیررقابتی را در میان نیروهای خود نیز بازتولید خواهند کرد و گریزی از آن نخواهند داشت. چنین نیست که بتوان نسبت به دیگران غیررقابتی بود، ولی درون خود آزاد و منطقی و نقادانه برخورد کرد. این اشتباهی است که گروههای چریکی هم میکردند، ولی تجربه نشان داد؛ با وجود آنکه اعضای این گروهها افراد خوب و از جانگذشتهای بودند و از سرِ صدق و راستی خواهان دموکراسی برای جامعه بودند، ولی در عمل و بنابه مقتضیات، در راهی رفتند که نزدیکترین همرزمان خود را نیز کشتند.
بنابراین محافظهکاران اشتباه فکر میکردند که با نادیده گرفتن قواعد رقابت منصفانه میان خودشان و سایر نیروهای سیاسی، قادر هستند که اختلاف درون خود را براساس اخلاق و رفاقت و عقلانیت حل و فصل کنند. اگر در گذشته حدی از رقابت را با نیروهای دیگر داشتند، این نحوه از رقابت میان خودشان نیز بازتولید میشد، ولی از زمانی که رقابت را در بیرون از خود نادیده گرفتند، در درون خودشان هم دچار اختلافات حاد شدند، اختلافاتی که از طریق شیوههای مرسوم قابل حل و فصل نبود و اتفاقات روز استیضاح وزیر کار، بخش کوچکی از این کوه یخ بود که روی آب دیده شد و بعید نیست که در ماههای آینده بخشهای دیگر این کوه هم دیده شود.
عکس این مطلب هم صحیح است. کسانی که مدعیاند، میخواهند قواعد دموکراسی و رقابت منصفانه را در عرصه سیاست پیاده کنند، شرط اولش این است که درون خودشان براساس این قاعده رفتار کنند و اگر حاضر نیستند که تن به گفتوگوی آزاد بدهند، یقین داشته باشند که در مراحل پیشرفتهتر نیز حاضر به رعایت قواعد دموکراسی نخواهند شد.
بنابراین یکدستی برآمده از رقابت، تا وقتی که بقای آن براساس رقابت منصفانه و به رسمیت شناختن اقلیت باشد، نه تنها نامطلوب نیست، بلکه مطلوب هم هست، ولی اگر یکدستی برآمده از رقابت نباشد، یا دوام آن براساس تداوم این رقابت نباشد، دیر یا زود به بلای جان گروه یکدست تبدیل خواهد شد، همچنان که برای نیروهای محافظهکار موجود شده است.
ولی در اینجا یک مشکل اساسی باقی مانده است، زیرا شواهد نشان میدهد که جناح اصولگرا از این آموزه مهم نه تنها درس نگرفته بلکه میخواهد همچنان در را بر همان پاشنه بگرداند. اخباری که در مورد رد صلاحیتهای شوراها میرسد موید آن است که بهظاهر این گروه آمادگی لازم برای درسآموزی از تجربیات روشن و آشکار را ندارد. آیا باز هم در پی دیدن نتایج مشابه رفتارهای پیشین هستند؟ خدا میداند.
ولی کو گوش شنوا؟!