کد خبر: ۱۴۶۵۵۵

مؤمنان و بی‌ایمانان در عصر جدید

دکتر مصطفی ملکیان مقدمه جالبی در کتاب 'تنوع دین در روزگار ما، دیداری دوباره با ویلیام جیمز' اثر 'چارلز تیلور' دارد که توسط ملکیان ترجمه شده است.

تاریخ انتشار: ۱۶:۰۷ - ۲۶ فروردين ۱۳۹۲
دکتر مصطفی ملکیان مقدمه جالبی در کتاب 'تنوع دین در روزگار ما، دیداری دوباره با ویلیام جیمز' اثر 'چارلز تیلور' دارد که توسط ملکیان ترجمه شده است.

چارلز تیلور (متولد 5 نوامبر 1931 میلادی) فیلسوف سیاسی، اجتماعی و تاریخی، اهل مونترآل کانادا است. وی از جمله شارحین هگل و منتقد مدرنیته است و برخی او را در جرگهٔ اجتماع‌گرایان قرار داده‌اند. رورتی او را در میان مهم‌ترین دوجین فیلسوفانی که اکنون می‌نویسند می‌دانست.

گزیده ای از متن مقدمه دکتر ملکیان بر کتاب چارلز تیلور  را در زیر می خوانید:

چهار ویژگی میشناسیم که، ظاهراً، تا پیش از قرن بیستم، مؤمنان و بی‌ایمانان جز بندرت واجد آنها نبوده‌اند، ولی امروزه در میان هر دو گروه شیوع و رواج تامّ یافته‌اند؛ و ما در شناخت این ویژگی‌ها وامدار جیمزیم.

الف) مؤمنان و بی‌ایمانان دیگر گمان – و امید – ندارند که بتوان فقط به مَدَدِ دلیل و برهان و قرائن و شواهد عقلی و نظری طرف مقابل را مُجاب و متقاعد کرد و سخن خود را بر کرسی نشاند. روزگاری، مؤمنان گمان میکردند که به قدری روشن است که بی‌ایمانی نوعی کوری خودخواسته است که انسانها، روزی، بیدار میشوند و دیگر فریبش را نمیخورند. فقط کافی است که سوءِ نیّت و خبث طینت نداشته باشند و با صداقت و جدّیّت به ادلّه و براهین مؤمنان توجه کنند. از سوی دیگر، بی‌ایمانان به این امید بودند که، با پیشرفت علوم تجربی و روشن‌اندیشی، و تدوین یک اخلاق جدید انسانگرایانه، توّهمی بودن دین آشکار شود.

امّا، امروز، هم مؤمنان میدانند که هر دلیل و برهانی که برای تأیید موضع ایمانی و تثبیت و اثبات عقائد دینی اقامه شود، در هر گام، با چنان مسائل فیصله‌ناپذیر و مشکلات غیرقابل رفع روششناختی، معرفتشناختی، منطقی، مابعدالطبیعی، و ارزششناختی‌ای مواجه میشود که امید به مجاب و متقاعد کردن بی‌ایمانان چیزی نیست جز حلقه‌ی اقبال ناممکن جنباندن؛ و هم بی‌ایمانان میدانند که چیزهایی که هر کس میتواند آنها را یافته‌های بی‌چون و چرای علوم تجربی جدید بداند واقعاً به حدّ برهانی بر مادّی‌انگاری و بی‌ایمانی و خداناباوری نمیرسند. امروزه، مؤمنان و بی‌ایمانان میدانند که طرف مقابلشان محیط تامّ و تمامی پدید آورده است که در آن هر واقعیتی تبیین خود را پیدا میکند و هر رأیی توجیه خود را. هر واقعیتی که در یکی از این دو محیط تبیینی دارد، در محیط دیگر نیز تبیین دیگری دارد. در هیچ یک چنان پارگی و شکافی نیست که جز به مَدَدِ دیگری رُفُو نتوان کرد؛ و در هیچ یک چنان تناقض و ناسازگاری درونی‌ای نیست که باورناپذیرش سازد. در هیچ یک به موازین و معیارهای عقلانیت یکسره بی‌مهری نمیشود و، البته، در هیچ یک نیز حقّ عقلانیت کاملاً اداء نمیشود.

هیچ واقعیتی چنان متصلّب و سنگین نیست که کفه‌ی یکی از دو موضع را قاطعانه سنگین‌تر کند و یا پیشانی موضع دیگر را از هم بپاشد و متلاشی کند. هر واقعیتی در حوصله‌ی هر دو میگنجد و در معده‌ی هر دو هضم میشود. به عبارت دیگر، هیچ واقعیتی نزاع را، به سود یکی از دو موضع، فیصله نمیتواند داد.

ب) امروزه، مؤمنان و بی‌ایمانان میتوانند چهره‌ی خود را در آیینه‌ی دیگر ببینند – و میبیند؛ و حال آنکه، پیش از این، هر یک از این دو گروه فقط میتوانست چهره‌ی خود را در آینه‌ی خود ببیند – و میدید. روزگاری، مؤمنان و بی‌ایمانان فقط به خودانگاره(self-image)ی خود دسترسی داشتند، یعنی به تصوّری که از خویشتن در ذهن خود داشتند، و نمیتوانستد پی ببرند که طرف مقابل چه تصوّری از آنان در ذهن خود دارد؛ ولی، امروزه، هر کدام میدانند که در چشم دیگری چه جلوه‌ای دارند. مؤمنان میتوانند تصویر خود را در نظرگاه بی‌ایمانان ببینند، یعنی میتوانند دریابند که، از نظر بی‌ایمانان، انسان‌هایی‌اند که مجذوب نگرشی بیش از حدّ ساده‌لوحانه و آسانگیرانه به امور شده‌اند، نگرششان به خدا بیش از حدّ ساده‌انگارانه، انسان‌محورانه، و آسانگیرانه است، نسبت به آخرین دستاوردهای علوم و معارف بشری غفلت دارند یا تغافل میورزند، جهاننگری‌ای را که با زمان، مکان، و وضع و حالی ربط و مناسبت داشته است به ضرب و زور و با تکلّف و تصنّع با خود میکشند تا به همه‌ی زمانها، مکانها، و وضع و حال‌ها انتقال دهند، و... . بی‌ایمانان نیز میتوانند تصور خود را در نظرگاه مؤمنان ببینند، یعنی میتوانند دریابند که، از نظر مؤمنان، انسانهایی‌اند کوردل، خودبزرگ‌بین، غرّه به اندک عقلی که به آنان داده شده است، ناسپاس، خوشدل به زندگی سپنجی و زودگذر دنیا، بی‌دغدغه نسبت به سعادت ابدی، و... .

ج) امروزه، مؤمنان و بی‌ایمانان جاذبه‌های موضع طرف مقابل را نیز احساس میکنند. اگر چه، به نظر خودشان، باید به یک راه بروند، امّا هیچگاه از جذبه و جاذبه‌ی راه دیگر رهایی کامل ندارند. هر یک از طرفین میفهمد که موضع طرف دیگر را داشتن چه حالی دارد و مجذوبِ لااقلّ پاره‌ای از ابعاد و وجوه آن موضع میشود. از سویی، بی‌ایمانان، همچنان، از عالَم بی‌ایمانی احساس نوعی دلهره دارند، احساس میکنند که چیزی بزرگ و مهمّ از قلم افتاده است، مرتبه‌ای از عالم وجود که کششی عمیق دارد مغفول مانده است، و درِ واقعیتی عظیمتر به رویشان بسته شده است و، از این رو، احساس آرامش و امن و امان و معناداری همه چیز، امیدواری ، شادی، و رضایتی که در مؤمنان هست مجذوبشان میدارد. از سوی دیگر، مؤمنان مجذوب احساس کرامت، تسلّط، بلوغ، و استقلالی میشوند که با بی‌ایمانی پیوند دارد.

د) امروزه، مؤمنان و بی‌ایمانان، در مواضع خود، کمابیش دستخوش دوسوگرایی و تزلزل‌اند و از یکدله و قاطع و متصلّب بودن سابقشان خبری نیست. هم ایمان مؤمنان تُرد و شکننده شده است و هم بی‌ایمانی مخالفانشان؛ هم به این جهت که هر یک از دو گروه از جاذبه‌های موضع گروه دیگر بیخبر نیست و هم به این جهت که هر کدام میبینند که مخالفانشان به اندازه‌ی خودشان عاقل و غالباً به همان اندازه نیک‌سیرت و دلسوزاند.