bato-adv
کد خبر: ۱۲۵۶۱۲
سرمقاله روزنامه های امروز شنبه

سرمقاله: سريال شکستن غرور ملي را پايان دهيد؟

روزنامه‌هاي صبح امروز ايران در سرمقاله‌هاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند از جمله: آمريكاستيزي؛ خشمي مقدس، غرب و ضربه بيداري اسلامي، صرفه جويي اقتصادي، سريال شکستن غرور ملي را پايان دهيد؟ و...كه برخي از آنها در زير مي‌آيد.
تاریخ انتشار: ۰۹:۵۰ - ۲۵ شهريور ۱۳۹۱

روزنامه‌هاي صبح امروز ايران در سرمقاله‌هاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند از جمله: آمريكاستيزي؛ خشمي مقدس، غرب و ضربه بيداري اسلامي، صرفه جويي اقتصادي، سريال شکستن غرور ملي را پايان دهيد؟ و...كه برخي از آنها در زير مي‌آيد.


جام جم: «آمريكاستيزي خشمي مقدس»
«آمريكاستيزي خشمي مقدس» عنوان سرمقاله روزنامه جام جم به قلم مهدي فضائلي است كه در آن مي خوانيد:

حادثه مشكوك 11سپتامبر 2001، زمينه‌ساز رويدادها و تحولات مهمي شد كه يكي از مهم‌ترين آنها، شدت بخشيدن به «اسلام‌ستيزي» از سوي غرب و خصوصا آمريكا و هم‌پيمان راهبردي او رژيم صهيونيستي بود اما برخلاف خواست و اراده سردمداران نظام سلطه و به‌رغم لشكركشي آمريكا به افغانستان و عراق اسلامگرايي تقويت شد و «آمريكاستيزي» روندي روبه‌تزايد پيدا كرد.

موضوع «آمريكاستيزي» نه به معنايي كه سياستمداران و رسانه‌هاي آمريكايي درصدد القاي آن هستند يعني خصومت با آمريكا بلكه به معناي واقعي‌اش يعني «نوعي انزجار روزافزون و گرايش نسبت به منفور دانستن آمريكا» از سال 1985 و توسط دو نفر از اساتيد علوم سياسي دانشگاه پنسيلوانيا مطرح شد.

براساس پژوهش‌هاي آلوين‌زدرو بينشتاين و دونالد بي‌اسميت، حمايت آمريكا از رژيم غاصب قدس و اقدامات يكجانبه‌گرايانه و توسعه‌طلبانه تهاجمي، از جمله مهم‌ترين دلايل رشد «آمريكاستيزي» است كه از آمريكاي لاتين گرفته تا اروپا و از آفريقا تا آسيا را در برگرفته است.

اما آنچه اين روزها در كشورهاي اسلامي شاهد هستيم چهره جديدي از «آمريكاستيزي» است كه در گذشته كمتر شاهد آن بوده‌ايم. حمله و به آتش كشيدن سفارتخانه‌هاي آمريكا و حتي حمله و كشتن كاركنان سفارت آمريكا، بيانگر خشم غيرقابل كنترل و «مقدس» مسلمانان عليه آمريكاست.

اين موج جديد، در پي ساخت فيلم اهانت‌آميز و شنيع درباره پيامبر اعظم (ص) و انتشار آن همزمان با سالگرد 11 سپتامبر و توسط كشيش افراطي، تري‌جونز (قبلا در كليساي خود قرآن را به آتش كشيده بود) به راه افتاد.

فيلمي آمريكايي كه با حمايت صهيونيست‌ها ساخته شده و در هاليوود به نمايش درآمد و سپس خلاصه آن در فضاي مجازي منتشر شد.

اگر بخواهيم خوش‌بينانه به ماجرا نگاه كنيم و ساخت اين فيلم و پخش آن همزمان با سالگرد 11 سپتامبر را، اتفاقي قلمداد نماييم، برخورد نكردن دولت آمريكا با سازندگان اين فيلم به بهانه آزادي بيان در آمريكا را نمي‌توان پذيرفت.

كشوري كه فرقه ديويدي‌ها را زنده زنده مي‌سوزاند و هولوكاست را مقدس مي‌شمارد و سوال علمي و تاريخي درباره آن را برنمي‌تابد، چگونه مي‌تواند از آزادي بيان سخن بگويد و اهانت به يكي از مقدس‌ترين موضوعات نزد يك و نيم ميليارد مسلمان را به اين بهانه آزاد بگذارد؟

براساس پژوهش محققان آمريكايي، چشم‌انداز آينده، افزايش آمريكاستيزي به همان معناي انزجار و تنفر از آمريكا را نشان مي‌دهد و دولتمردان آمريكا بايد بدانند رفتار آنها در قبال اسلام و مسلمانان از مهم‌ترين دلايل افزايش اين انزجار و تنفر است.

اين تهاجم فرهنگي عليه مسلمانان و مقدس‌‌ترين اركان دين تمدن‌ساز اسلام كه به فرموده رهبر فرزانه انقلاب با هدف فروافكندن مقدسات اسلامي در چشم نسل‌هاي جوان از جايگاه رفيع خود و خاموش كردن احساسات آنها صورت گرفته است، نه‌تنها جريان بيداري اسلامي را خاموش نمي‌‌سازد، بلكه به تقويت بيشتر آن منجر خواهد شد و حضور پرشور و انقلابي مسلمانان در مصر، ليبي، تونس، يمن، سودان و ديگر كشورهاي اسلامي نشانه‌اي از اين زنده بودن و پويايي اين بيداري است.

آمريكا و رژيم صهيونيستي به عنوان متهمان رديف اول اين جنايت بدانند با اين آتشي كه با رفتار خود در قلب مسلمانان مي‌كارند، چيزي جز آتش درو نخواهند كرد؛ آتشي كه ريشه آنها را خواهد سوزاند. ان‌شاءالله

كيهان: «غرب و ضربه بيداري اسلامي»
«غرب و ضربه بيداري اسلامي» عنوان يادداشت روز كيهان به قلم سعدالله زارعي است كه در آن مي خوانيد:

هجمه و هتك برنامه ريزي شده عليه «مقدس ترين و نوراني ترين چهره ميان مقدسات عالم» كه آشكارا توسط صهيونيست ها و هيات حاكمه آمريكا انجام شده، در ادامه و بخشي از پروژه اي است كه آمريكايي ها بعد از فروپاشي نظام دو قطبي و با هدف از ميان برداشتن مهمترين مانع سيطره آمريكا بر جهان علامت گذاري كردند.

هرچند اقدامات ضد اسلامي غرب سابقه بسيار طولاني تري دارد و به زمان آغاز جنگ هاي 200 ساله صليبي (489 تا 690 هـ) بازمي گردد و تا آنجا كه به آمريكا مربوط مي شود به اولين سال هاي آغاز سيطره آمريكا به بخش وسيعي از جهان پس از پايان جنگ جهاني دوم بازمي گردد.

بعد از پايان دوران جنگ سرد و فروپاشي نظام دوقطبي- سال 1370ش- ديگ چني وزير دفاع بوش اول كه در دوره بوش دوم، معاون اول رييس جمهور شد، يك گروه مطالعاتي 700 نفره كه عمدتا كارشناس نظامي بودند، به سرپرستي پل ولفوويتز مامور كرد تا استراتژي سياسي و نظامي آمريكا بعد از جنگ سرد را تدوين نمايند.

نتيجه چندين ماه مطالعه اين گروه كه بعنوان «استراتژي كلان آمريكا» (Grand strategy) درآمد، طرح «نظم نوين جهان» (New world order) بود كه جرج بوش اول در چارچوب آن و در حاليكه بر روي عرشه يك ناو بزرگ جنگي در اقيانوس هند قرار داشت و به گونه اي كه بوي تهديد از آن به مشام مي رسيد، اعلام كرد: «بعضي ها از من درباره نظام آينده جهان مي پرسند، من با صراحت مي گويم كه ما يك قرن آمريكايي را در پيش رو داريم.»

پرفسور پل ولفوويتز در دوره رياست هشت ساله خود بر «دانشكده مطالعات روابط بين الملل دانشگاه جان هاپكينز» ارتباط خود را با آن گروه 700 نفره حفظ كرد و طرح حاكميت مطلق آمريكا بر جهان تحت عنوان «پروژه تحقق قرن جديد آمريكايي با شعار از جمهوري تا امپراتوري» را بصورت پلكاني و البته با غلبه رويكرد امنيتي نظامي تهيه نمود.

گروه تحت رياست پل ولفوويتز همان گروهي بودند كه در اواخر دوره رياست جمهوري كلينتون «نئوكان ها»، «نئومحافظه كاران» و «محافظه كاران افراطي» خوانده مي شدند. اين گروه برنامه پيروزي بوش را براساس طرح «آمريكا از جمهوري تا امپراتوري» مديريت كردند. قلب طرح ولفوويتز جهان اسلام و بطور خاص آسياي غربي و روش مورد تاكيد آنان هجوم نظامي و امنيتي بود.

يكي از چهره هاي شاخص اين گروه، «دكتر داگلاس ليتل» استاد دانشگاه كلراك ايالت ماساچوست است. او در كتاب خود (خاورشناسي آمريكا، ايالات متحده و خاورميانه) كه همزمان با آغاز رياست جمهوري بوش توسط دانشگاه كاروليناي شمالي به چاپ رسيد، نوشت: «آمريكا براي سلطه بر جهان اسلام بايد در خاورميانه و خليج فارس يك جنگ محدود را آغاز كند و به مداخلات پنهان كه توصيه اسلام شناسان آمريكايي است اكتفا ننمايد. آمريكا براي تسلط بر منابع غني نفتي خاورميانه، تضمين و تامين كامل امنيت اسرائيل و سركوب نهضت هاي اسلامي لازم است كه جنگ محدودي را در اين منطقه آغاز كند.»

همين نظريه را نظريه پرداز نئوكان ديگر، مارتين كرامر كه در عين حال از اسلام شناسان برجسته آمريكا مي باشد در كتاب خود (دارالفكرها روي شن، ناكامي مطالعات خاورميانه در آمريكا) مطرح كرد و جنگ را تنها راهكار سيطره بر جهان اسلام معرفي كردند. مارتين كرامر همان كسي است كه بعد از شروع خيزش هاي اسلامي در منطقه عربي- بيداري اسلامي- با اشاره به ناتواني مراكز جاسوسي، تحقيقاتي، مطالعاتي و اسلام شناسي آمريكا از پيش بيني و پيشگيري وقوع انقلاب هاي ديني در سخنراني خود گفت: «از 11فوريه 1979- 22بهمن 57- تاكنون را بايد عصر خطاي مراكز مطالعات اسلامي آمريكا ناميد.»

آمريكايي ها براساس اين نظريات در فاصله سال هاي 1380 تا 1387 چهار جنگ بزرگ را در آسياي غربي- جنگ هاي 12ساله افغانستان، هفت ساله عراق، 33روزه لبنان و 22روزه غزه- به راه انداختند و با دو كشور ديگر اين منطقه- ايران و سوريه- تا آستانه جنگ پيش رفتند و كشورهاي پاكستان، يمن و سومالي را درگير بحران شديد امنيتي كرده و حاكميت سرزميني آنان را نقض كردند و عليه اوكراين، گرجستان، قرقيزستان و ايران، «كودتاي رنگين» به راه انداختند.

اما حاصل اقدامات خونين نظامي و امنيتي آمريكايي ها عليه آسياي غربي و بخصوص عليه جهان اسلام، آمريكا را به هدفي كه در «پروژه قرن جديد آمريكايي» آمده بود نرساند و دست آخر نتيجه آن پيروزي مسلمانان و اسلام بر غرب و بخصوص آمريكا بود.

نتيجه پيگيري سياست توسعه طلبانه و مطلق گرايانه آمريكا، شكسته شدن هيبت نظامي و سياسي آمريكا بود و بدون ترديد مي توان گفت موقعيت آمريكا به مراتب از زماني كه هيات 700 نفره چني شروع به كار كرد (سال 1370) و يا از زماني كه پروژه «قرن جديد آمريكايي» كليد خورد (سال 1379) ضعيف تر شده و موقعيت جهان اسلام قوي تر گرديده است.

تا پيش از انقلاب هاي ديني كشورهاي عربي هم معلوم بود كه پروژه آمريكايي سازي قرن 21 از بين رفته و قلب اين پروژه كه جهان اسلام است از كنترل آمريكا خارج شده است. به ميوه نشستن بيداري اسلامي در مصر، تونس و ليبي و خيزش عمومي بيداري در يمن، بحرين، عربستان و... ضربات سنگين و كشنده اي بر پروژه آمريكا وارد نمود و مقامات واشنگتن را تا مرز ديوانگي آشفته نمود و نسبت به روايي سياست هاي گذشته آمريكا عميقا بدگمان كرد. به عبارت ديگر وقوع بيداري اسلامي در آسياي غربي و شمال آفريقا پس از شكست كامل برنامه نظامي امنيتي آمريكا در اين منطقه آمريكا را دچار بن بست كرد.

آمريكا تا پيش از اين دو پروژه سنگين را براي به تسليم واداشتن جهان اسلام دنبال كرده بود پروژه اول عمدتا ماهيت فرهنگي داشت و از اولين سالهاي پس از پايان جنگ جهاني دوم- آغاز سيطره جهاني آمريكا- شروع شد آمريكا از سال 1945، 36 «انجمن علمي مطالعات منطقه اي» در آمريكا و كشورهاي آسياي غربي تاسيس كرده است كه زير نظر «انجمن مطالعات خاورميانه» وابسته به وزارت خارجه اين كشور در آمريكا و خاورميانه، مطالعات اسلام شناسي انجام مي دهند.

حداقل 50 دانشگاه معتبر آمريكا نيز زيرنظر سازمانهاي امنيتي و سياسي آمريكا بخش هايي تحت عنوان مطالعات اسلام شناسي دارند.

سه دانشگاه بزرگ و مركز تحقيقاتي نيز در خارج از مرزهاي آمريكا و زيرنظر دستگاههاي سياسي و اطلاعاتي اين كشور- شامل دانشگاه آمريكايي بيروت، دانشگاه آمريكايي قاهره و انستيتو تحقيقاتي پژوهشي اسلامبول- به مطالعه پيرامون اسلام و پيدا كردن راههاي ضربه زدن به اسلام و مسلمين مشغول هستند و البته به اين فهرست 15 مركز مهم غير دانشگاهي دولتي شامل «شوراي سياستگذاري خاورميانه»، «انستيتو اقدام آمريكايي واشنگتن»، «پروژه براي قرن جديد آمريكايي واشنگتن»، «مركز مطالعات خاورميانه فيلادلفياي پنسيلوانيا»، «آكادمي آمريكا براي دين آتلانتا»، «مركز مطالعات اسلامي راكفلر»، «انستيتو شرقي شيكاگو»، «حوزه ديني هارتفوردكانك تيكت»، «انستيتو مطالعات عرب بل مونت» و «انيستيتو امور خاورميانه و شمال آفريقاهاپتزويل» هم اضافه مي شوند.

همه اين مراكز دانشگاهي و غيردانشگاهي دولتي با يك برنامه و استراتژي كاملا معين طويل المدت دست اندركارند تا راههاي تضعيف مسلمانان و دين اسلام را با مطالعه عميق روي متون و جوامع اسلامي شناسايي و به دستگاههاي مربوطه در آمريكا پيشنهاد نمايند.

اكثر اين مراكز، گزارش رسمي 6 ماهه تا يكساله دارند كه بطور رسمي در كنگره آمريكا «استماع» مي شود و بعنوان گزارش «مراكز اسلام شناسي آمريكا» مورد توجه ويژه قرار مي گيرند.

«برنارد لوئيس» مطرح ترين چهره اسلام شناس آمريكا كه از يك سو يك يهودي افراطي و از سوي ديگر يك بنيادگراي مسيحي (Evangelist)! است، در صفحه 85 كتاب خود -اسلام و غرب- كه در سال 1373 توسط دانشگاه آكسفورد به چاپ رسيد، مي نويسد: «مراكز مطالعاتي آمريكا با استفاده از دانشمندان مسيحي كه اكثريت آن ها را مسيونرها تشكيل مي دهند، يك مجموعه كتب درباره اعتقادات مسلمانان و پيامبر آنان تاليف كرده اند كه فقط هدف مناظره دارند و لحن آن ها ناسزاگويي است».

نورمن دانيل در صفحه 267 كتاب خود- اسلام و غرب از تصوير تا واقعيت- با اشاره به كتاب هاي ضداسلامي «سرويليام موير» كه بعنوان كتب مرجع اسلام شناسي در آمريكا استفاده مي شوند، نوشت: «استفاده از شواهد دروغين از جانب غرب براي حمله به اسلام يك روش هميشگي بوده است.»

اشخاص و گروههاي تحقيقاتي كه در در آمريكا به «اسلام شناس» موسوم شده اند، بعد از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران با اشاره به شكست آمريكا از انقلاب ايران خواستار بازنگري در متون و راه حلهاي توصيه شده، گرديدند. بر اين اساس هميلتون ا.ر.گيپ و گوستاوفون گروينام روي جداسازي اسلام از حاملان اصلي آن- روحانيت و حوزه ها- و سپردن سر رشته امور بدست روشنفكران تاكيد كردند.

فون در صفحه 44 كتاب خود نوشته است: « با به وجود آوردن اسلام منهاي روحانيت، مسلمانان اصول و ارزش هاي فرهنگي حاكم بر جهان را خواهند پذيرفت».

پرفسور آرماندو سالواتور نيز در كتاب خود - اسلام و مباحث سياسي درباره مدرنيسم- كه در سال 1376 چاپ شد، مي نويسد: «روشنفكران كشورهاي اسلامي كه حس آگاهي درون گرا دارند نيز- مانند غرب- خواستار تجديدنظر در مباني و اصول اسلامي بوده و تلاش كرده اند ميان و اصول اسلامي را مطابق خواسته هاي غربيان تغيير دهند اين الگوي اين روشنفكران از علي عبدالرزاق تا محمد ارغون بوده است».

با پيروزي اسلام گراها در شمال آفريقا و آسياي غربي اين پروژه عملا شكست خورد كما اينكه با شكست آمريكا، اروپا و رژيم صهيونيستي در چهار جنگ بزرگ- 1381 تا 1387- نظريه استفاده از اهرم نظامي و امنيتي عليه جهان اسلام نيز با شكست سنگيني مواجه گرديد.

بنظر مي آيد با توجه به اين دو تجربه، صهيونيست ها و آوانجلست ها در چارچوب يك برنامه مدون آمريكايي، به صحنه آمده اند تا با ايجاد درگيري شديد ميان اضلاع جهان اسلام و به صحنه آوردن مسيحيان عليه مسلمانان و در نهايت ديني و مذهبي نشان دادن ستيزها در مناطق اسلامي، مسلمانان و بويژه جوانان را از روي آوردن به اسلام منزجر نمايند.

اقدام ديوانه وار تري جونز عليه قرآن و ساخت فيلم عليه پيامبر بزرگوار اسلام كه در واقع چنگ انداختن به چهره همه انبياء و همه مقدسات است، معناي ديگري نمي تواند داشته باشد.

غرب گمان مي كند مسلمانان در واكنش به اهانت به قرآن و پيامبر خود دچار چنددستگي مي شوند دستته اي براي حفظ رابطه با غرب، روش مسالمت آميز در پيش مي گيرند و دسته اي ديگر تا سر حد درگيري شديد پيش مي روند و غرب گمان مي كند در اين فضا مي تواند با اجماع سازي قدرت پراكنده خود، توان تجميع يافته جهان اسلام در جريان بيداري اسلامي را پراكنده كند و در نهايت براسلام و اسلام گرايان غلبه كند.

از اين طرف مسلمانان نبايد تنها به يك راه بينديشند. واكنش اجتماعي مسلمانان كه اين روزها در جاي جاي جهان اسلام به چشم مي خورد بسيار لازم است. اين واكنش اجتماعي بايد با اقدامات برنامه ريزي شده و منسجم در سطوح كشورها تكميل شوند تا اهانت به مقدسات اسلامي ريشه كن گردد. در اين بين جمهوري اسلامي مي تواند نقش ويژه اي ايفا كند و از ظرفيت به ميدان آمده موجود براي ايجاد ارتباط فعال بين مراكز و گروههاي اسلامي براي در ميدان نگهداشتن آن تا رسيدن به نتيجه، استفاده نمايد.

سياست روز: «دشمن‌شناسي»
«دشمن‌شناسي» عنوان سرمقاله روزنامه سياست روز به قلم قاسم غفوري است كه در آن مي خوانيد:

اهانت به مقدسات اسلامي بار ديگر احساسات 1.5 ميليارد مسلمان را جريحه‌دار کرده است. در کنار مجموع مواضع صورت گرفته در عرصه بين‌الملل در قبال اين مسئله نکته قابل توجه نوع واکنش ملتهاي مسلمان مي‌باشد.

در اين چارچوب يک نکته اساسي مشاهده مي‌شود و آن عملکرد مسلمانان در دشمن‌شناسي و مقابله با ترفندهاي آن است.

ساخت فيلم موهن توسط افرادي که قبطي‌هاي مصري عنوان شده‌اند نشان مي‌دهد که دشمنان جهان اسلام به دنبال تکرار سناريوي تقابل ميان جهان اسلام و مسيحيت مي‌باشند.

به عبارتي ديگر پيروان ديدگاه جنگ‌صليبي برآنند تا با ايجاد فضاي جنگ و تقابل ميان اديان الهي به اهداف خود دست يابند. اين امر زماني مشهودتر مي‌گردد که يهوديان صهيونيست به حمايت از سازندگان اين فيلم پرداخته‌اند.

در اين ميان يک اصل اساسي مشاهده مي‌شود و آن نوع برخورد مسلمانان است. اعتراض‌هاي گسترده جهان اسلام به عملکردهاي آمريکا و هدف قرار دادن اين کشور نشان مي‌دهد که مسلمانان با بصيرت و آگاهي در برابر اين توطئه قرار گرفته‌اند و به دنبال مقابله با آن هستند.

مسلمانان تاکيد دارند که فيلم ساخته شده در اصل برگرفته از تفکرات و طرح‌هاي آمريکايي - صهيونيستي است که همواره به دنبال طراحي توطئه‌هايي بر عليه جهان اسلام مي‌باشند.

بر اين اساس نيز مشاهده مي‌شود که در سراسر جهان اسلام فرياد مرگ بر آمريکا و مرگ بر اسرائيل طنين‌انداز شده است.

در کنار واکنش گسترده مسلمانان در محکوم‌‌سازي فيلم مذکور، اقدام آنان در مقابله با توطئه‌هاي تفرقه‌افکنانه آمريکا و صهيونيستها امري بس مهم مي‌باشد چرا که آنها برآنند تا با ايجاد حاشيه‌ها و به چالش کشاندن جهان اسلام توطئه تقابل اديان با محوريت نابود‌سازي اسلام را اجرايي سازند.

براين اساس نيز راه مقابله با اين توطئه آن است که مسلمانان در کنار وحدت براي محکوم‌سازي اهانت‌ صورت گرفته به مقدسات اسلامي، با بصيرت و آگاهي به مقابله با دشمن اصلي جهان اسلام يعني آمريکا و صهيونيست ‌ها بپردازند و از ورود به عرصه تقابل‌هاي ديني خودداري کنند.

عملکرد مسلمانان در اجراي اين اصل شکست سنگين براي دشمنان جهان اسلام است که با حربه‌هاي مختلف از جمله اهانت به مقدسات اسلامي به دنبال ايجاد جنگ در صحنه بين‌الملل و دور ساختن مسلمانان از شناخت دشمن واقعي آنان است.

دشمني که با حربه‌هاي مختلف به دنبال تقابل داخلي جهان اسلام و درگير ساختن آن در جنگ‌هاي ديني و قومي است تا در لواي آن بتواند اهداف سلطه‌طلبانه خود در عرصه بين‌الملل به ويژه مقابله با بيداري اسلامي و مقاومت ايجاد شده در جهان اسلام را اجرايي سازد.

رسالت: «صرفه جويي اقتصادي»

«صرفه جويي اقتصادي» سرمقاله امروز روزنامه رسالت به قلم حبيب الله عسكراولادي است كه در آن مي خوانيد:

آنچه امروز در غرب بويژه حوزه يورو به عنوان رياضت اقتصادي مطرح است درحقيقت پيدا كردن راهي براي صرفه جويي اقتصادي است. دولت‌هاي دو دهه قبل در اروپا به دليل رونق اقتصادي ناشي از شكل گيري بازار مشترك اقتصادي و حركت به سوي اتحاديه اروپا حركت به سوي دولت رفاه را در پيش گرفتند اما پس از چندي با كسري بودجه و بدهي‌هاي نجومي روبه رو شدند.

آنچه امروز در يونان ، اسپانيا ، پرتغال ، ايتاليا و حتي فرانسه به طور جدي مطرح است كسري بودجه و بدهي روبه تزايد آنها به بانك مركزي اتحاديه اروپاست.

كشورهاي عضو اتحاديه اروپا قرار بود كسري بودجه بيش از يك درصد نداشته باشند اين قرار اصلي ترين شرط شكل گيري مدل رياضي اتحاديه اروپا بود. يورو با اين قرار، استقرار مي يافت اما امروز استقرار خود را از دست داده است.

در آمريكا هم بدهي دولت آمريكا و كسري بودجه آنها به عنوان اصلي ترين تهديد اقتصاد اين كشور و حتي جهان به حساب مي‌آيد.

تئوريسين‌هاي اقتصادي غرب كه اكنون در برابر بحران ركود ، بيكاري و بدهي قراردارند مشكل را در اين چند قلم خلاصه نكرده اند بلكه مي گويند مشكل ما اين است كه راه حل نداريم. دم دستي ترين راه حل آنها رياضت اقتصادي و فشار بر مردم است.

كشورهايي كه دست به دست هم در اتحاديه‌هاي مختلف دادند تا مشكل خود را حل كنند و كشورهايي كه نه تهديد داخلي و نه تحريم خارجي دارند به اين روز افتاده‌اند.

طبيعي است روز و روزگار آنها بايد براي ما عبرت باشد.مشكلات اقتصادي كشور مختصات خاص خود را دارد. بحمدالله در كشور قطار توليد با سرعت معقول در حال حركت است.

زير ساخت‌هاي اقتصادي كشور شكل گرفته است ، بازار هاي ايران ، بازارهاي با نشاط و پررونقي است و فضاي كسب و كار روز به روز رونق بيشتري به خود مي‌گيرد.

آمار رشد و توليد اميدوار كننده است. مردم مهياي مقابله با تهديدها و تحريم ها هستند اما به هرحال اقتصاد كشور چه دربخش دولتي و چه دربخش خصوصي مشكلات خاص خود را دارد و بايد به آن اهتمام نمود.

مقام معظم رهبري امسال را سال حمايت از توليد ملي و حمايت از كار و سرمايه ايراني ناميده اند مفهوم حمايت از توليد ملي آن است كه ما مصرف ملي را بر مبناي خريد كالاهاي ايراني شكل دهيم.

اين رويكرد متضمن حمايت از كار ايراني و سرمايه ايراني است . بر اين مبنا بايد به سمت شعار واردات در حد ضرورت و صادرات در حد امكان پيش رويم.

واردات هر كالا به معناي ايجاد شغل براي يك كارگر در آن سوي مرزهاي كشور و حمايت از سرمايه خارجي است. تشويق و ترغيب به صادرات هر كالا به مفهوم ايجاد شغل براي توليد كنندگان داخلي آن كالا و حمايت از سرمايه گذار داخلي است. ما بايد با آهنگ صرفه جويي از مصرف كالاهاي خارجي بپرهيزيم و حتي مصرف آن كالاها را به صفر برسانيم.

مقام معظم رهبري با طرح اقتصاد مقاومتي ما را به اين سمت فرا مي خوانند بايد به اين ندا لبيك گفت !

ايشان امسال در ديدار هيات دولت و رييس جمهور يكي از مشخصات جدي اقتصاد مقاومتي را مديريت در مصرف خواندند.

فرمودند:«اسراف و زياده روي قضيه مهمي دركشور است. بايد جلوي اسراف را گرفت و در اين مورد فرهنگ سازي كرد . متاسفانه ما در زندگي‌مان اهل اسرافيم بخش عملياتي آن هم به نظر من از دولت بايد آغاز شود».(1)

فرمودند:«دولت مصرف كننده بزرگي است، به مصرف توليدات داخلي اهميت بدهيد در وزارتخانه‌ها اگر چيزي خريده مي شود اصرار داشته باشد توليد داخلي باشد.»(2)

دولت با اين رهنمود مقام معظم رهبري بايد به سمت صرفه جويي پيش رود مصرف كالاهاي خارجي براي وزارتخانه‌ها و دستگاههاي دولتي درحالي كه همان نوع كالاها در ايران توليد مي‌شود يك رويكرد غلط است كه بايد اصلاح شود. در مصرف كالاهاي داخلي هم بايد به جانب صرفه جويي پيش برويم.

مسئله ديگري كه مقام معظم رهبري همواره بر آن تاكيد داشتند اصلاح الگوي مصرف است. ما نمي‌توانيم الگوي مصرف خود را از كشورهايي بگيريم كه دچار اسراف و تبذير هستند اكنون «طبقه متوسط شهري» در كلانشهرها به سمتي حركت مي كند كه گويي استانداردهاي مصرف برخي كشورهاي اروپايي را پذيرفته‌است.

اين مصرف هم در حوزه اقتصادي و هم در حوزه فرهنگ آثار مخربي روي روحيه انقلابي اين طبقه گذاشته است به گونه‌اي كه گاهي رسانه‌هاي غرب به آنها طمع مي‌كنند و پيامهاي سياسي خود را مخصوص اين طبقه تنظيم مي نمايند.

دولت و ملت با حركت در مسير اقتصاد مقاومتي بايد با يك طرح الگوي مصرف بر اساس آموزه‌هاي مكتب اهل بيت از دام شيطاني الگوهاي مصرف غربي پرهيز نمايند.

الگوي مصرف غربي در ذات خود «جنون مصرف» را تبليغ و ترويج مي‌كند. ما بايد حد يقفي را در مصرف پيدا كنيم. بايد مفهوم «قناعت» را با بار فرهنگي خاص خود كه در آموزه‌هاي اسلامي وجود دارد درجامعه خود احياء كنيم.

مسابقه در مصرف ما را به ناكجا آباد مي برد. چشم و همچشمي براي مصرف در كشور ما را از جاده شكر و ادراك نعمت هاي خدا محروم مي سازد.

سخن آخر اينكه جانمايه «مقاوم سازي»، «آسيب زدايي»، «خلل گيري» و «ترميم» ساختارها و نهادهاي فرسوده و ناكارآمد اقتصادي در گرو فهم نو و عميق از مفهوم صرفه جويي است اگر اقتصاد سالم مي‌خواهيم بايد ازمسير صراط الهي صرفه جويي عبور كنيم.

پي نوشتها:
1و2- بيانات مقام معظم رهبري در ديدار با هيئت دولت 2/6/91

مردم سالاري: «فريادي‌بر معيارسازي با محوريت يک دولت»
«فريادي ‌بر معيارسازي با محوريت يک دولت» سرمقاله روزنامه مردم سالاري به قلم ميرزابابا مطهري‌نژاد است كه در آن مي خوانيد:

هفته گذشته روزنامه ايران، روزنامه متعلق به دولت، ويژه نامه‌اي رايگان در 128 صفحه با عنوان «دولت معيار» انتشار داد.

در سرمقاله اين ويژه نامه با نگاهي ذهني و فارغ از واقعيت‌هاي عيني بر تمام دولت‌هاي بعد از انقلاب اسلامي خط بطلان کشيده و مدعي است که‌، تنها‌، گفتمان دولت‌هاي نهم و دهم با گفتمان اصيل انقلاب اسلامي منطبق و رابطه دارد و نمونه کاملي از يک دولت انقلابي است و آنرا به عنوان دولت معيار به جهان معرفي مي‌کند.

اگر اين ويژه نامه به بررسي دست آوردهاي دولت‌هاي نهم و دهم مي‌پرداخت و ادعايي به عنوان دولت معيار را مطرح نمي‌کرد، مشکلي نبود.

بالاخره روزنامه دولت است و بايد تبليغ دولت کند و در تبليغ هم بزرگنمايي معمول است و مردم هم عادت دارند و معمولا هر تبليغي را با واقعيت‌هاي زندگي خود مي‌سنجند و به قضاوت مي‌نشينند، اما ادعاي دولت معيار آن هم با معياري که خود ساخته و خود پرداخته و ترازو داري از خود چون روزنامه ايران، آن هم در ويژه نامه اين روزنامه مطرح شده است، قابل تأمل و شايسته بررسي است.

عدالت و منطق عدالت محوري اين را مي‌گويد که ابتدا يک معيار را تعريف کنيم و تاييد آنرا از پاسداران و پرچم داران واقعي معيار بگيريم و سپس خود و ديگران را با اين معيار بسنجيم. اگر در اين ترازو وزن بيشتري از سايرين يافتيم خود را معيار بناميم، آن هم تا اين لحظه چون ممکن است پس از اين وزين‌تر از ما پيدا شود.

و اين از ويژگي‌هاي خردورزي و فرزانگي است. معرفت‌شناسان، خردورزي، عقلانيت و فرزانگي را يک راه مي‌دانند نه يک هدف. راهي است به سوي هدف که هرکس مسير بيشتري از اين راه را طي کرده باشد جلوتر است.

با اين توضيح برگرديم به معياري که در اين ويژه نامه ساخته شده و بر اساس آن دولت فعلي را دولت معيار ناميده است:بخش‌هايي از فرمايشات رهبر معظم انقلاب در مقاطع مختلف خطاب به دولت‌هاي نهم و دهم را ذکر کرده که البته آن هم، گرچه گزينشي است ، ولي صحيح است، اما براي رسيدن به يک معيار، بايد نقطه نظرات معظم‌له، در مورد دولت‌هاي سازندگي واصلاحات هم مورد توجه قرار مي‌گرفت و يا توسل به روش علمي که در روش‌هاي تحليل محتوا مرسوم است مثل روش کاپنهود و يا هر روش شناخته شده علمي ديگر، ايده‌هاي مندرج از آن‌ها و نشانه‌ هاي ساختاري و شاخص‌ها و ابعاد سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي آنها را بررسي مي‌کرد تا معيار يعني مجموعه اي از شاخص‌هاي قابل اندازه‌گيري حاصل مي‌آمد و بر اساس اين معيار‌ها و شاخص‌ها هم خود و هم بقيه را وزن مي‌کرد.

در جاي جاي اين ويژه نامه عملکرد دولت‌هاي نهم ودهم را با گذشته مقايسه و درصد رشد کمي‌اين عملکرد را برجسته کرده است، اما در هيچ جا به مقايسه درآمد نفت در دولت‌هاي نهم و دهم با درآمد نفت در دولت‌هاي قبلي اشاره نشده است، کافي است به بخشي از گزارشي که در هفته گذشته به نقل از مهندس ترکان در رسانه‌ها منتشر شد اشاره کنيم تا اين معيار‌ها صورتي واقعي‌تر پيدا کند.

در گزارش فوق مستند به اطلاعات و آمار اين ارقام خودنمايي مي‌کنند:

درآمد نفت در 103 سال گذشته يعني تمام عمر اين صنعت در ايران: 1116 ميليارد دلار

درآمد نفت در هشت سال دولت سازندگي: 141.7 ميليارد دلار

درآمد نفت در هشت سال دولت اصلاحات: 157.2 ميليارد دلار

درآمد نفت در هفت سال دولت نهم و دهم: 531 ميليارد دلار يعني 3.7 برابر دولت سازندگي و 3.4 برابر دولت اصلاحات.

اما در يک بحث اساسي‌تر براي ارزيابي و تعيين دولت معيار تا اين زمان طبق نظريه‌هاي حکومت داري بايد چند شاخص مد نظر قرار گيرد که به برخي از اين شاخص‌ها با استفاده از مقاله اي تحقيقي از استاد شهيندخت خوارزمي، استاد با سابقه دانشگاه تهران به طور خلاصه اشاره مي‌کنم:

دولت‌ها و حکومت‌ها در راه مطلوب کردن شرايط عيني زندگي و واقعيت‌ها گام بر مي‌دارند و به افراد نيز امکان مي‌دهند در قلمرو و نفوذ خودشان و اعتقادات و ارزش‌ها و هنجارهاي اجتماعي‌شان، کيفيت زندگي خود را مديريت کنند.

اما مهمترين متغيرهاي عيني که معيار ارزيابي دولت‌ها قرار مي‌گيرد در دو بعد فردي و اجتماعي عبارتنداز:

الف: بعد فردي يا متغيرهايي که رابطه فرد را با شرايط خاص زندگي، از جمله برخورداري از يک زندگي سالم و راحت تعريف مي‌کنند و مهمترين آنها به شرح زيراند:

1- رفاه مادي يا داشتن شغل و درآمد مناسب.

2- تغذيه مناسب

3- مسکن مناسب و راحت

4- زندگي در محيطي سالم با شرايط مناسب هواي سالم- آب سالم، زيبايي و دسترسي به طبيعت

5- وجود امنيت فيزيکي يا نبود جرم و جنايت و خشونت و کنترل آن با قوانين

6- سلامتي

7- دسترسي به خدمات با کيفيت: آموزشي، بهداشتي و درماني- خدمات عمومي چون حمل و نقل، تلفن، برق،آب؛ خدمات فرهنگي، امکانات تفريحي و ورزشي و ارتباطات مدرن.

ب: بعد اجتماعي يا متغير‌هايي که با ديگران معنا مي‌شود و مهمترين آنها عبارتند از:

1- زندگي اجتماعي سالم و راحت

2- زندگي سازماني سالم و راحت و پربار

3- جامعه محلي و کيفيت روابطي که در آن جريان دارد

4- دوستان و آشنايان و ميزان صميميت و اعتماد متقابل بين فرد و آناني که سرمايه اجتماعي او محسوب مي‌شوند

5- امنيت سياسي شامل تامين آزادي‌ها و حقوق اساسي افراد طبق قانون اساسي

6- امنيت اقتصادي و اجتماعي به گونه اي که منابع و ثروت مردم با چالش‌هاي خارج از انتظار مواجه نشود. در همين چند روز گذشته با بالا رفتن ناگهاني قيمت ارز و سکه و به تبع آن خانه و ارزاق عمومي ثروت بخش عظيمي از جامعه ناگهان با کاهش شديد مواجه شد، به نوعي اموال مردم و ثروت مردم غارت شد، دولت معيار کاري نمي‌کند که ثروت جامعه غارت شود.

حضرت آيت الله جوادي آملي در هفته گذشته که مختصات و مشخصات اقتصاد مقاومتي را بيان مي‌فرمودند، نقل کردند از نهج البلاغه که کميل ابن زياد از اصحاب خاص حضرت علي(ع) که دعاي کميل را از حضرت نقل کرده، به عنوان حاکم منطقه اي به نام هبت منصوب مي‌شود، امويان ريختند و آنجا را غارت کردند و کميل نتوانست اداره کند، حضرت امير با ارسال نامه اي به کميل اعتراض مي‌کند که من همه امکانات را به تو دادم و نتوانستي آنجا را اداره کني.

آيت الله جوادي آملي تعبير مي‌کنند در حقيقت حضرت به کميل گفت تو فقط به درد دعاي کميل مي‌خوري و تدبير اداره کردن جايي را نداري.

علاوه بر موارد فوق، براي سنجش کيفيت زندگي، ابزارهاي مختلفي تدوين شده است. مثل شاخص‌هاي توليد ناخالص ملي، ضريب جيني، توسعه انساني، توسعه جنسيتي، ضريب شفافيت يا ترانس پرنتي و...

با اين شاخص‌ها، دولت‌هاي بعد از انقلاب اسلامي را با دولت نهم و دهم مقايسه کنيم تا معلوم شود دولت معيار کدام است. اين که خود معيار بسازيم و با آن معيار خود را شاگرد اول کنيم، پيام خوبي ندارد. متاسفانه اين روش دولت نهم و دهم در ابعاد مختلف جامعه هم باب شده است.

عده اي، کنفرانس و همايش و سمينار با نام‌هاي پرطمطراق برگزار مي‌کنند و در آن با شاخص‌هايي که خود مي‌سازند به عده اي لوح و تنديس و جايزه مي‌دهند که معيارهاي آنها با شاخص‌هاي حرفه اي هيچ نسبتي ندارد و دولت هم هيچ نظارتي بر آنها ندارد و هر روز اتفاق مي‌افتد و چنين نگرشي است که نهاد رسانه اي ارگان دولت هم به خود اجازه مي‌دهد با شاخص‌هاي خود ساخته دولت نهم و دهم را «دولت معيار» بنامد ! و بقيه دولت‌ها را نه تنها مردود کند، که محکوم هم کند.

بايد به اين نوع گفتمان خاتمه داد و گفتمان حاکميت شاخص حق به جاي شاخص افراد راترويج کرد. به قول استاد ابولقاسم حسينجاني در مثنوي اي با نام: «الميزان»:

بيا ميخانه را از نو بسازيم

دل ويرانه را از نو بسازيم

سري ديگر ز اهل راز يابيم

و «الميزان» خود را باز يابيم

تهران امروز: «لزوم اتحاد جهان اسلام عليه دشمنان»
«لزوم اتحاد جهان اسلام عليه دشمنان» عنوان يادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم آيت الله عباس كعبي عضو مجلس خبرگان رهبري است كه در آن مي خوانيد:

دشمنان اسلام و بشريت با اقداماتي كه درباره ساخت فيلم توهين آميز به مقدسات مسلمانان و پيامبر بزرگ اسلام داشتند نشان دادند كه ترس از اسلام همواره و هميشه با آنها بوده است از اين رو یک بار دیگر تلاش كردند با سخیف‏ترین روش‌های ممکن، کینه خود را از دین مبین اسلام نشان دهند.

در فیلم برائت از مسلمانان که در خاک ایالات متحده آمریکا و با همکاری مشترک یهودیان صهیونیست ساخته شده است توهین‌هایی به پیامبر اکرم(ص) و دین اسلام شده است که زبان از بیان آنها شرم دارد اما بايد از اين فرصت به وجود آمده استفاده كرد و ظرفيت جهان اسلام را عليه آمريكا و رژيم اسرائيل بسيج كرد.

در واکنش به این جنایت بزرگ نيز ذكر نكاتي را لازم مي دانم،اول اينكه اهانت به پیامبران، قدّیسان و افراد مورد احترام ادیان و مذاهب، عملی است که هیچ مکتب و مرامی آن را نمی‏پذیرد. رهبران جامعه اسلامي بايد براي جلوگيري از اقدامات مشابه اتحاد خود را بيش از پيش حفظ كنند تا ديگر شاهد اين بي‌حرمتي‌ها به اسلام و مسلمانان نباشيم.

نكته ديگر اينكه بر همگان روشن است كه تهیه و پخش این فیلم نشان‎دهنده خشم آمریکایی‎ها و صهیونیست ها از بیداری اسلامی در منطقه است.از اين رو كشورهاي اسلامي بايد در ادامه حركت جهاد گونه و بيداري اسلامي تلاش كنند تا سفارت‌خانه‌هاي آمريكا در كشورهايشان تعطيل شود.

از سوي ديگر در اقدامي بازدارنده، خريد كالاهاي آمريكايي و صهيونيستي در جهان اسلام تحريم شود تا ارتباط جهان اسلام با دشمنان اسلام قطع شود.همچنين عوامل تهيه‌كننده و حمايت‌كننده و دست‌اندركاران اين فيلم نيز بايد هزينه اين اقدام اهانت‌آميز خود را بپردازند.

فعاليت هاي اسلام هراسي پس از 11 سپتامبر در جهان اوج گرفت و در سال‏های اخیر به شکل اهانت‏هایي به جهان اسلام خود را نشان داده است، كشورهاي اسلامي نبايد در ادامه مخالفت‌هاي خود با اينگونه حركت‌ها تنها به اعتراض و راهپيمايي اكتفا كنند بلكه بايد با ادامه حركتهاي خود ظرفيت خيزش بزرگ جهان اسلام و رشد بيداري اسلامي را فراهم و توطئه اسلام ستيزي را بي اثر كنند.

امروز آمريكا و صهيونيست در نزد آزادي طلبان جهان منفور تر از گذشته هستند و در حال حاظر نيز شاهد اين هستيم كه در يك عقب نشيني آشكار سردمداران آمريكا تهيه اين فيلم را يك پروژه شخصي دانسته اند و ادعا مي‌كنند كه حمايتي از اين فيلم ندارند ضمن اينكه نمي توان چنين ادعايي را باور كرد، بايد تلاش شود تا طبق قوانين بين المللي درباره سازندگان اين فيلم تصميم گيري شود و با محاكمه اهانت كنندگان به مقدسات مذهبي مسلمانان و دين اسلام اين افراد به جزاي عمل‌شان برسند.

ابتكار: «سريال شکستن غرور ملي را پايان دهيد؟»
«سريال شکستن غرور ملي را پايان دهيد؟» سرمقاله امروز روزنامه ابتكار به قلم محمدعلي وکيلي است كه در آن مي خوانيد:

تيم ملي فوتبال کشورمان با بازيکنان ميلياردي و به اصطلاح کهکشاني! وبه همراه نام آورترين مربي جهاني خود در بازي با تيم بدون ادعا و گمنام لبنان شکستي تاريخي خورد تا شانس ورودش به جام جهاني به حداقل برسد.

در سوي ديگر مجموعه تدابير و سياست‌هاي بانک مرکزي و ديگر نهادهاي مرتبط باعث شد، تا ظرف دو سال گذشته ارزش پول ملي مملکت به عنوان پاشنه آشيل غرور ملي به نازلترين رتبه در تاريخ خودش برسد.

هفته گذشته در کنار اين بلبشوهاي اقتصادي، خبر نامه نگاري رييس دانشکده اي در خوزستان خطاب به مسوولين مافوق جهت حذف سهميه فرزندان مناطق زاگرس نشين بر حيرت همگان افزود و نشان داد براي اولين بار کساني در مصدر دانشگاه قرار گرفته اند که دچار ضد کارکرد شده و در مسير آپارتايد قومي و تبعيض نژادي و شکستن وحدت اقوام حرکت مي‌کنند.

اين سه مورد را به رغم تفاوت‌ها به عنوان نمونه آوردم تا معلوم شود که حراج غرور ملي و بي اعتبار سازي اين مهمترين سرمايه به مسابقه اي نفس گير در داخل تبديل شده است. سالهاست که قطار فوتبال ملي ايران از ريل خارج شده و هم از نظر رفتار شخصيتي و هم رفتار تيمي همچون سرطان به جان فرهنگ و غرور جوانان اين سرزمين افتاده است.

مدتهاست که خبر دستمزدهاي آنچناني کساني که بدون داشتن ظرفيت و صلاحيت با تکيه بر ارزان فروشي رسانه‌ها به خصوص رسانه ملي به چنان آوازه و شهرتي دست يافتند و نام اسطوره‌ها را بر خود گذاشتند نقل هر روز رسانه هاست که امروز دودش به چشم مردم رفته و موجبات احساس محروميت و بي عدالتي در توده جوانان شده است. در اين مدت بارها و بارها تذکر چنين پيامدهايي از سوي دلسوزان داده شد ولي گوش شنوايي نبود.

مجموعه سياست‌ها و عملکرد مديران ظرف يک دهه اخير موجب شد تا ورزش فوتبال از روح جوانمردي و پهلواني تهي شود ورقابت نام و نان هيچ جايگاهي براي مسابقه حرفه اي و رفتار حرفه اي باقي نگذاشت. پول و اعتبار بي حساب و کتاب، آدمهاي کوچک را بزرگ کرد ولي بزرگي نبخشيد، در نتيجه آنان را به موريانه‌هايي براي اعتبارسوزي غرور ملي و احساسات پاک عمومي تبديل کرد.

در يک کلام معدل عملکرد فوتبال ايران در شرايط کنوني نشان ميدهد که تمام سرمايه گذاريها به دليل سوء تدبير با دهوا شده و موجب ظلم به بيت المال و اجحاف به حقوق عمومي بوده است. ادامه اين وضعيت نه شرط عقل و چاره مسئله که دليل پافشاري بر حماقت هاست.

مردم با تمام وجود عدم رضايت خود را نسبت به وضعيت کنوني اعلام مي‌دارند و تنها چاره را در انحلال فدراسيون و عزل مديران خونسردش و همچنين تعطيل کردن ليگ به اصطلاح حرفه اي و تيم ملي مي‌دانند. خانه فوتبال از پايه ويران است، نياز به يک رنسانس در ساختار و مديران و نحوه جذب و شناسايي دارد. آنچنان که روزي اين اتفاق در کشور کره رخ نمود.

با اين نسل ما به جايي نخواهيم رسيد. اگر پس از اين افتضاح ملي اقدامي بايسته جهت دگرگوني در ساز و کارها صورت نپذيرد به عنوان يک هشدار منتظر تحريم تمامي مراحل فوتبال توسط عموم مردم باشيد.

خسارت‌هاي اين فوتبال منحصر به ضررهاي چند هزار ميلياردي به بيت المال بي زبان نيست بلکه اينان اعتبار و نام گذشته ايران را هم بر باد دادند و موجبات شکست غرور ملي را فراهم آوردند و اين بخش خسارتها با هيچ معادله اي قابل جبران نيست. شيريني قهرمانان فردي در بازيهاي المپيک و پاراالمپيک با اين فضاحت‌هاي فوتبالي به تلخي تبديل شد.

براي مردم سوال مهم اين است که وقتي يک کارگر ساختمان ميتواند باعث اهتراز پرچم مملکت در المپيک شود، پس اين همه هزينه براي فوتبال فرصت سوز توجيه ناپذير است.آنچه مردم اين روزها در ميدان فوتبال ملي مشاهده ميکنند هيچ اثري از هوش ملي، غيرت ايراني، از خود گذشتگي و تکنيک ايراني در آن نيست و از نظر رفتاري هم تمامي عناصر آن فاقد معيارهاي شخصيت ملي هستند بنابراين ادامه اين راه فاقد دليل عقلاني و بدون پشتواته ملي خواهد بود.

از سوي ديگر مهمترين کار ويژه بانک مرکزي در هر کشوري پاسداري از ارزش پول ملي است، آنچه در طول اين دو سال شاهد بوديم نه فقط هيچ موفقيتي در اين بخش نبوده که به اذعان قريب به اتفاق کارشناسان، تدبيرها در جهت عکس ارزش پول ملي بوده است پس به ضد کارکرد تبديل شده است و وضعيت را به جايي رسانده است که فضاي کسب و کار ايران که روزي بنا بود خود را از سايه دلار نجات دهد امروز سراسر دلاري شده و دلار به ملاک اصلي در تمام مناسبتهاي اقتصاد ايران تبديل شده است وطبيعي است در يک ارزيابي کلي، مجموعه اقدامات نه فقط بر اعتبار نيفزوده است که موجبات تحقير ملي را نيز فراهم آورده است.

در اينجا بايد به يک نتيجه ناخوشايند اذعان کنيم که باور عمومي اين است که انحلال بانک مرکزي شايد بتواند شيب تند حراج ارزش پول ملي را کند نمايد، و با کمال تاسف امور را به عهده دلالان خيابان فردوسي بسپاريم شايد که دلشان به رحم آيد و با فرمولهاي خودشان به حديقف برسند.در يک کلام آنچه در هفته گذشته در بازار ارز و سکه اتفاق افتاد تمام شيريني اجلاس موفق عدم تعهد در ايران را زير سوال برده است.

اما اقدام نابخردانه رئيس يک واحد دانشگاهي که خود مي‌بايست محور آگاهي بخشي و انسجام ملي باشد موجبات توهين به نجيب ترين، وفادارترين و ايراني ترين قوم اين سرزمين را فراهم آورده است.

اين واقعه نشان داد که بعضا کساني سکان سرنوشت جوانان را بدست گرفته اند که خود گرفتار کج انديشي مفرط و جهل محض نسبت به تاريخ و جامعه شناسي محيط تحت مسئوليت خود ميباشند. اين اقدام در خوزستاني صورت پذيرفته است که به عنوان مهد زندگي مسالمت آميز مهمترين اقوام ايراني است و جالب است که قوم لر يکي از دو قوم غالب در اين استان مي‌باشد.

حال اين چه تدبيري است که چاره انديشي هايشان به جاي افزودن بر غرور ملي موجب شکست آن و فروپاشي اتحاد ملي را فراهم ميکند و اصولا چه کسي بايد پاسخگوي اين کژروي‌ها و کج انديشي‌ها و اعتبار سوزيها باشد، تا کي همه بايد با سهل انگاري و تسامح مضحک از کنار اين همه بي تدبيري و بي خردي بگذريم و نوار اتفاقات پي در پي موجبات بي تفاتي عمومي را فراهم آورد.

در پايان بنا نداشتم در اين شرايط با ذکر اين موارد ناميمون و نا خوشايند بر تلخ کامي‌ها بيفزايم چرا که بزرگ نمايي و سياه نمايي خود حرکت در مسير همين اتفاقات بي خردانه است اما خوشبختانه دامن اين روزنامه از اين اتهام پاک است ولي به دليل رصدي که در جامعه صورت مي‌گيرد و مجموعه بازخوردهايي که خوانندگان دارند و مشاهدات عيني از باب دلسوزي و رسالت آگاهي بخشي و پيام رساني مجبور به بيان اين هشدارها شدم تا شايد گوش شنوايي پيدا شود و طرحي نو دراندازند. به اميد آن روز.

آفرينش: «بي‌مبالاتي در نگارش»

«بي‌مبالاتي در نگارش» عنوان سرمقاله روزنامه آفرينش به نويسندگي زهرا كيان‌بخت است كه در آن مي خوانيد:

زبان يكي از نشانه‌هاي هويتي هر قوم و گروهي است كه سعي در پويا نگاه داشتن و حفظ آن، به منزله حفاظت از سابقه فرهنگي و تاريخي هر قوم و ملتي به شمار مي‌رود. روشن است كه بين زبان با تاريخ، ادبيات و فرهنگ هر سرزميني نوعي رابطه عميق و ناگسستني برقرار است و تصور هر يك از اين شاخصه‌هاي هويتي بدون ديگري ممكن نيست.

يكي از عرصه‌هايي كه زبان، به گونه برجسته‌اي در آن نمود مي‌يابد عرصه نوشتار است و يكي از مهم‌ترين و تاثيرگذارترين عوامل شكوفايي زبان در عرصه نوشتار، توجه به دانش ويراستاري و رعايت دستورالعمل‌هاي آن است.

دانش ويراستاري برخلاف آن چه تصور مي‌شود دانشي نوپا نيست بلكه سابقه آن به قرن‌ها پيش از اين، به روزگار منشيان و محبران برمي‌گردد. با وجود اين، ويراستاري هنوز به گونه‌اي شايسته در جامعه ما مطرح نشده است، تا جايي كه مي‌توان گفت حتي لفظ ويراستاري و ويراستار نيز تا اندازه زيادي همچنان مهجور و ناشناخته باقي مانده است.

آنچه توجه به ويراستاري را به عنوان يك حرفه پراهميت ايجاب مي‌كند ناهنجاري‌هايي است كه با در نظر نگرفتن مقوله ويرايش، در عرصه زبان و خط به وجود مي‌آيند.

ناهنجاري‌هايي مانند چند شكل‌نويسي، عدم توجه به نوشتن شكل صحيح كلمات و اشتباهات نوشتاري فاحش كه در اثر كم‌توجهي به دانش ويراستاري در متون، نوشته‌ها، نامه‌هاي اداري و ... در سطح گسترده‌اي رايج است. اين‌ها مواردي هستند كه درصورت ناديده گرفته شدن، پس از مدتي زباني سرشار از غلط‌هاي گفتاري و نوشتاري را از خود بر جاي گذاشته و آن را از حالت يك زبان فرهيخته و منسجم خارج مي‌كنند.

دروازه‌هاي ورود اين ناهنجاري‌ها و اشتباهات خطي و زباني بسيارند. تمامي افرادي كه در جامعه زندگي مي‌كنند هر يك به سهم خود مي‌توانند به بيماري زبان دامن بزنند و آن را از فصاحت و حقيقت خود دور مي‌سازند. اما در اين ميان، نقش رسانه‌ها و نهادهايي كه به نوعي تريبون يك جامعه به شمار مي‌روند پررنگ‌تر است.

به نظر مي‌رسد در حال حاضر، نوعي سرگرداني و عدم اطلاع در برابر چگونگي املاي تعداد زيادي از واژه‌ها كه به چند شكل قابل نوشتن هستند وجود دارد و اين مساله، موجب شده است به جاي يك رسم‌الخط مشخص و معيار، چندگونگي املايي واژه‌ها رايج شود كه موجب هرج و مرج در عرصه زبان و خط شده و مشكل‌آفرين است.

به گونه‌اي كه در حال حاضر، درست‌نويسي و رعايت قوانين ويرايشي به پايان‌نامه‌ها و رساله‌هاي دانشجويي محدود شده و درواقع نوعي عدم ارتباط بين نهادهاي مسئول در اين زمينه با جامعه و افراد آن، به عنوان به‌كارگيرندگان زبان و خط، محسوس و مشهود است.

اگرچه تبليغ و ترويج براي درست‌نويسي و درنظر داشتن نكات ويرايشي، وظيفه همه نهادها و افراد جامعه است ولي به نظر مي‌رسد لازم است بين نهادهايي همچون فرهنگستان زبان و ادب فارسي، شوراي گسترش زبان ادبيات فارسي، و در سطوح ديگر، بخش‌هايي همچون وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، وزارت علوم، وزارت آموزش و پرورش، صدا و سيما، مطبوعات و... با ديگر بخش‌هاي جامعه، ارتباط و تعامل بيش‌تري وجود داشته باشد.

به طور قطع در انزوا بودن نهادهاي متولي و عدم ارتباط كافي با بخش‌هاي جامعه، وجود شكاف بين اين نهادها و مخاطبان آن‌ها كه همه افراد جامعه هستند، به گونه‌اي كه پيام حفاظت و صيانت از زبان، به گوش همه افراد جامعه نرسد، نمي‌تواند در اين زمينه كارگشا و تاثيرگذار باشد.

در اين راستا، جدي گرفتن دانش ويراستاري و سعي در شناساندن و اشاعه آن مي‌تواند بسياري از مشكلات و كاستي‌هاي موجود در عرصه خط و زبان را برطرف كند.

دنياي اقتصاد: «هزينه‌هاي اتلاف وقت براي مديريت صحيح بازار ارز»
«هزينه‌هاي اتلاف وقت براي مديريت صحيح بازار ارز» سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد به قلم زهرا كاوياني است كه  در آن مي خوانيد:

بازار ارز هفته گذشته را در حالي با التهاب سپري كرد كه به لطف ارزهاي ارزان سال‌هاي گذشته، اقتصاد كشور بيش از اندازه به واردات و به خصوص واردات كالاهاي واسطه‌اي و مصرفي وابسته شده است.

رشد پنج برابري واردات در دهه 80 و ورود كالاهاي وارداتي به محدوده كالاهاي ضروري مانند اقلام كشاورزي، گوشت، نهاده‌هاي دامي، دانه‌هاي روغن و ساير اقلام ضروري، باعث شده است تا كوچك‌ترين تغيير در نرخ ارز بر تمامي ابعاد زندگي و مخارج خانوارهاي ايراني تاثير گذار باشد.

با اين حال در كنار افزايش نرخ ارز، انفعال سياست‌گذاران ارزي كشور قابل تامل است. سياست‌هاي ارزي اتخاذ شده طي سال گذشته به هيچ وجه تناسبي با وضعيت آشفته بازار ارز نداشته است. در دي ماه سال گذشته در حالي كه هر دلار در بازار تهران 2100 تومان معامله مي‌شد، نرخ ارز مرجع 1226 تومان اعلام و هرگونه معاملات در بازار آزاد قاچاق اعلام شد. نرخي كه به هيچ وجه نمي‌توانست از التهاب بازار بكاهد.

ارديبهشت‌ماه سال جاري به نظر مي‌‌رسيد كه زمان طلايي براي اجراي سياست يكسان‌سازي نرخ ارز باشد. در حالي كه بازار آزاد به علت شرايط مساعد اقتصادي و غيراقتصادي در تاريخ 25 فروردين به شدت با ركود مواجه شده بود و دلار تا مرز 1600 تومان نيز كاهش يافت، سياست‌گذاران ارزي كشور مسرور از شرايط پيش آمده تنها به مردم يادآوري مي‌كردند كه به آنها هشدار داده بودند كه در بازار ارز سرمايه‌گذاري نكنند.

در حالي كه اين زمان شايد بهترين زمان براي اجراي سياست يكسان سازي نرخ ارز بود تا با تعيين نرخي معقول و متناسب با ذخاير ارزي كشور، التهاب بازار، متغيرهاي اقتصاد كلان و پيش‌بيني درآمدهاي آينده ارزي، بازار ارز از وضعيت آشفته رهايي يافته و از طرف ديگر منابع عظيم ارزي به واسطه اختلاف نرخ ارز بازار رسمي و غيررسمي به هدر نرود.

اين زمان طلايي تنها به واسطه انفعال سياست‌‌گذاري ارزي در ايران از دست رفت. در حالي كه براي تمامي فعالان بازار واضح بود كه با آغاز تحريم بانك مركزي ايران توسط اتحاديه اروپا از ابتداي تير ماه در صورت ادامه انفعال در سياست‌گذاري التهاب دوباره به بازار ارز باز مي‌‌گردد.

سياست‌گذاران ارزي كشور بايد توجه داشته باشند كه زمان در اجراي هرگونه سياستي، يكي از مهم‌ترين مولفه‌هايي است كه بايد در نظر گرفته شود. هزينه از دست دادن زمان در شرايط التهاب بازار بسيار بالا است.

در شرايط كنوني كه بازار ارز مجددا دچار التهاب شده، اتخاذ سياستي منطقي از سوي بانك مركزي در كوتاه‌ترين زمان ممكن بسيار با اهميت است.

اين در حالي است كه رييس‌ بانك مركزي در همايش بانكداري بدون ربا اعلام كرده است نتيجه مطالعات كارشناسان بانك مركزي به منظور كاهش التهابات بازار هنوز عرضه نشده و در صورت اعمال سياست‌هاي پيشنهادي كارشناسان، نرخ ارز كاهش خواهد يافت. در صورتي كه مشخصا از دست دادن زمان كليه معادلات را برهم مي‌زند و بانك مركزي بايد هرچه سريع‌تر سياست كارشناسي شده خود را به اجرا بگذارد.

مسلما بازار به انتظار اجراي سياست كارشناسي از سوي بانك مركزي نخواهد نشست. به عنوان مثال در صورتي كه بانك مركزي سال گذشته نرخي منطقي را به عنوان نرخ مرجع انتخاب مي‌‌كرد، مسلما بازار در شرايط كنوني داراي چنين التهاباتي نبود.

در مقطع كنوني لازم است تا مسوولان‌ اقتصادي كشور بيش از هر چيز از اظهار‌نظرهاي غير‌كارشناسانه نظير وجود باندهاي اخلال‌گر ارزي و جو رواني بازار و ... پرهيز كرده و نرخ ارز را در سطحي مشخص و منطقي متناسب با ذخاير ارزي، و پيش‌بيني درآمدهاي آينده و نرخ فعلي بازار مديريت كنند.

عدم امكان استفاده از سياست افزايش تدريجي نرخ ارز در شرايط فعلي كه كمترين آسيب را به متغيرهاي اقتصاد كلان وارد مي‌‌ساخت نيز يكي از هزينه‌هايي است كه به واسطه هدررفت زمان بر اقتصاد كشور وارد شده است.

در كنار آن ساير هزينه‌ها مانند افزايش يكباره قيمت‌ها، شوك افزايش قيمت مواد اوليه به بنگاه‌هاي توليدي، ايجاد نا‌اطميناني در بازار، ورود تقاضاي سفته‌بازي به بازار ارز، هدررفت منابع ارزي ناشي از فعاليت‌هاي رانت جويانه و... اتخاذ سياستي منطقي در كمترين زمان ممكن را ضروري مي‌‌سازد.

منبع: جام جم
مجله خواندنی ها
مجله فرارو
پرطرفدارترین عناوین