صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

در روز‌های گذشته هشتگی با عنوان زبان فارسی سنگر است در فضای مجازی به ویژه ایکس (توییتر سابق) ترند شده است. فضای کلی محتوا‌های مرتبط با این هشتگ این است که ایرانی‌ها در بازه‌های سنی متنوع با گویش‌های مختلف با بیان دلایل و خاطراتی می‌نویسند: «به عنوان یک کرد/آذری/ بلوچ، گیلک و. می‌گویم فارسی سنگر است».
تاریخ انتشار: ۱۴:۵۰ - ۲۵ اسفند ۱۴۰۳

 این داستان که ابتدا در واکنش به اظهارنظر اشتباه پزشکیان در مورد «آموزش به زبان مادری» به جای «آموزش زبان مادری» شکل گرفت حالا ابعاد گسترده‌تری به خود گرفته است. نگارنده که خود کرد زبان است در این نوشتار با بیان مقدمات و تعاریف مورد نیاز به شش دلیل اصلی برای اینکه «چرا فارسی سنگر است؟» می‌پردازد.

حیدر بشارنیا؛ پژوهشگر تاریخ و زبان فارسی، اصطلاح زبان مادری (muttersprache) نخستین بار در آلمان سده‌ی نوزدهم به وجود آمد، و به نظر پروفسور گارنیک آساطوریان استاد ایرانشناسی دانشگاه دولتی ایروان، این نامگذاری می‌تواند جنبه‌ی رمانتیک داشته باشد. تا اینکه منظور آن زبانی باشد که ما از مادرمان یاد می‌گیریم. امروز در زبان انگلیسی بیشتر از اصطلاح زبان اول (first language) یا زبان بومی (native language) در کنار عبارت ترجمه‌ای زبان مادری (mother tongue) استفاده می‌شود. اما در زبان فارسی، اصطلاح زبان مادری کاربرد بیشتری دارد. راست این است که هم خود اصطلاح «زبان مادری» غلط انداز است و هم این که درباره‌ی تعریف این اصطلاح نیز توافقی وجود ندارد. با مثالی، موضوع رو می‌توان روشن کرد. زبان مادری کودکی که در زاهدان و از مادری ترک زبان به دنیا می‌آید چیست؟

در واقع افزون بر اینکه مادر این کودک در خانه به چه زبانی با او سخن می‌گوید، آیا این که آن کودک، در جامعه برای ارتباط برقرار کردن با دیگران و در کل برای مدریت زندگی خود از چه زبانی استفاده می‌کند، و یا این که از چه زبانی می‌بایست استفاده کند، اهمیتی ندارد؟ ترکی، بلوچی، گویش سیستانی و یا فارسی؟

اوضاع زمانی پیچیده‌تر می‌شود که بخواهیم او به «زبان مادری» اش آموزش ببیند. به ترکی (کدام گویش ترکی؟) به سیستانی؟ به بلوچی (کدام گویش آن؟) یا به فارسی؟

بغرنجی این موضوع تنها در مثال موردی زاده شده شدن فرزندی از مادری ترک زبان در زاهدان نیست، پیچدگی در جا‌هایی که افراد در شهر بومی والدین خود زاده می‌شوند نیز کمتر نیست؛ با همان معیار‌هایی که ترکی آذربایجانی، کردی و بلوچی زبان هستند، سنگسری (در سمنان)، سیوندی (در استان فارس) و راجی (مثلاً در ابوزیدآباد کاشان) نیز زبان هستند. تکلیف آموزش به زبان مادری برای آنها و امثال آنها در سراسر ایران چه می‌شود؟

مشکل دیگر این است که تولید محتوا و تدوین کتاب‌های درسی به زبان‌های غیر فارسی، آموزش و استخدام آموزگارانی که اکنون وجود ندارند و... هزینه بر است – همچنین، بسیار محتمل است که در برخی مناطق تقاضایی برای آموزش زبان مادری وجود نداشته باشد؛ و معلوم نیست تداوم حفظ کلاس‌های کم رونق و خلوت تا کی می‌تواند از نظر اقتصادی امکان پذیر باشد. از سوی دیگر به طور کلّی واگذار کردن آموزش به حکومت، کیفیت آموزش را پایین می‌آورد. برای نمونه آموزش زبان انگلیسی در مدارس رضایت بخش نیست ولی در عوض دانش آموزانی که به دنبال سطح بالاتری از یادگیری زبان خارجی به آموزشگاه‌های خصوصی می‌روند، نتیجه‌ی بهتری به دست می‌آورند. در نتیجه‌ی تاثیر همزمان این عامل ها، کیفیت آموزش بیشتر و بیشتر کاهش می‌یابد و هدف اولیه‌ی قانونگذار در حفظ و تقویت زبان‌های مادری لوث می‌شود.

همچنین باید در نظر داشت تنها روش حفظ، تقویت و گسترش زبان مادری آموزش آن نیست، نگارش واژه نامه‌ها و تدوین دستور زبان این زبان ها، گردآوری و به نوشتار درآوردن ادبیات شفاهی، تولید آثار هنری در سینما، تئاتر، موسیقی، ادبیات، و نیز ایجاد رسانه‌های دیداری، شنیداری و نوشتاری هم بسیار مهم و تأثیرگذار هستند.

در مورد «آموزش به زبان مادری» به جای «آموزش زبان مادری» مشکلات و پیامد‌های زیانبار فراوانی در پیش خواهد بود. برای نمونه آموزش به زبان مادری در مناطق کردنشین ایران را در نظر بگیرید. فرض کنید در شماری از مدرسه‌ها و دانشگاه‌های کردستان، همه‌ی مواد درسی به کردی تدریس شوند. نخستین پرسش این خواهد بود که اگر این آموزش‌ها به زبان کردی سورانی انجام پذیرد، با توجه به این که در ایران کرد‌ها به زبان/گویش‌های پرشماری سخن می‌گویند، آیا این خود یک آسیمیلاسیون زبانی سیستماتیک و اجباری نخواهد بود؟

گزینه‌ی آموزش همه‌ زبان/گویش‌های کردی نمی‌تواند عملی باشد، زیرا نه تنها بسیار پرهزینه‌تر خواهد بود، بلکه در اساس با ایده‌ی وجود زبان معیار، در تضاد است. افزون بر این در برگزیدن واژگان فنّی برای زبان کردی معیاری که قرار است به تدریج شکل بگیرد، می‌باید از میان دو گزینه‌ی رو به رو یکی را برگزید: بهره گیری از نوواژه‌های ساخته شده در کردستان عراق که عموماً ترجمه‌ی واژگان عربی هستند. (در کردستان عراق به رأی، «ده نگ» به معنای صدا گفته می‌شود، که ترجمه‌ای است از «صوت» عربی به معنای رأی؛ که برای کرد‌های ایرانی آشنا نیست. رأی و نظر و دیدگاه، نسبتی با ده نگ = صدا ندارد) یا ساختن نوواژگان جدید از روی زبان فارسی و زبان‌های اروپایی. گزینه‌ی نخست تا سال‌ها نوآموزان زبان کردی را با چالش رو به رو می‌کند، چرا که با واژه‌های ساخته شده در عراق آشنایی ندارند.

گزینه‌ی دوم نیز با وجود ارجحیت زبان شناختی و نیز سادگی در یادگیری، دارای این چالش خواهد بود که تحصیل کردگان به زبان کردی در ایران، نه تنها در دیگر بخش‌های ایران که از آموزش به زبان فارسی برخوردار بوده‌اند، در استفاده از دانش آکادمیک خود با مشکل رو-به-رو خواهند بود، بلکه این مشکل برای نمونه در کردستان عراق نیز برای ایشان وجود خواهد داشت. این مشکل ناهمسانی واژگان فنّی در ایران و کشور‌های همسایه، به جز احتمالاٌ عربی درباره‌ی سایر زبان‌ها نیز وجود خواهد داشت.

افزون بر این، زبان‌های کردی سورانی در عراق، کردی کرمانجی در عراق، ترکیه و سوریه، ترکمنی در ترکمنستان و بلوچی در بلوچستان با چیزی که بتوان زبان استاندارد یا معیار خواند، فاصله‌ای قابل توجّه دارند. ترکی آذربایجانی اگرچه وضعیت بهتری دارد، ولی باز هم فاصله‌ی آن با وضعیت زبان فارسی، چشمگیر است. با توجّه به این چالش ها، دور از انتظار نیست که آموزش به زبان مادری با استفاده از واژگان فنّی مورد استفاده در کشور‌های همسایه‌ی ایران، نه تنها به تقویت زبان‌های غیرفارسی نینجامد، بلکه گرایش به زبان‌های انگلیسی، روسی و یا ترکی استانبولی را تقویت کند و در بدترین حالت این زبان‌ها را عملاً به موقعیت زبان میانجی در آن مناطق ارتقا دهد.

این خطری ست که چند سال پیش استاد شفیعی کدکنی نیز نسبت به آن هشدار داده و روایی زبان روسی در کشور‌های آسیای میانه را برای آن مثال آورده است. فرآیندی که اگر رخ دهد بی گمان نقض غرض خواهد بود و به جز اثرات اجتماعی و فرهنگی، متضمن خسارت اقتصادی نیز خواهد بود چرا که محدوده‌ی جغرافیایی امکان فعالیت اقتصادی را برای تحصیلکردگان به زبان‌های ترکی، کردی، ترکمنی و بلوچی و عربی را در ایران، برای ایشان محدود خواهد کرد.

زبان رسمی (official language) همان گونه که از نامش پیداست، زبانی ست که دولت و نهاد‌های دولتی (آموزشی، قضایی، رسانه‌ای و...) به وسیله‌ی آن با شهروندان آن کشور ارتباط برقرار می‌کنند. در واقع همه‌ی قانون ها، اسناد، بیانیه ها، اعلامیه‌ها و دیگر متون بدان زبان نوشته می‌شوند. پس پیداست که زبان رسمی در ارتباط با دولت/کشور (State) و شهروندان آن معنا می‌یابد. «زبان رسمی» گاهی ممکن است، همزمان «زبان ملّی» آن کشور نباشد؛ بدین معنا که در آن کشور ریشه ندارد و در واقع یک زبان خارجی باشد. برای نمونه زبان انگلیسی در هند و پاکستان، و یا زبان فرانسوی در کشور‌های آفریقایی مانند سنگال، چاد، کنگو و...

در ایران، اما زبان فارسی، هم زبان رسمی و هم زبان ملّی ماست. زبان فارسی دست کم از زمان ساسانیان زبان ملّی ایرانیان است. باید توجّه داشت این جایگاه برای زبان فارسی، پیش از دوران مدرن و پیش از آنکه قدرت دولت‌ها عمدتاً پس از سده‌ی نوزدهم به طرزی بی سابقه افزایش یابد، آموزش همگانی و همگانی سازی باسوادی و رسانه‌های گوناگون نوشتاری و شنیداری و دیداری به وجود آیند، دیوانسالاری رشد پیدا کند و... به دست آمده بود. این نکته‌ی بسیار مهمی ست که نشان دهنده‌ی طبیعی بودن فرآیند برکشیده شدن فارسی به جایگاه زبان ملّی ست.

در واقع دودمان‌های صفّاریان و پس از آنان سامانیان، جایگاه ملّی زبان فارسی را از نو، «احیا» کردند. جالب اینجاست که بیشتر دودمان‌های حکومتگر بر ایران پس از اسلام، یا گویشور زبان‌های ایرانی نبودند (غزنویان، سلجوقیان، خوارزمشاهیان، ایلخانان، تیموریان، قراقویونلوها، آق قوینولوها، صفویان، افشاریان و قاجاریان) و یا اگر گویشور یکی از زبان‌های ایرانی بودند، اما فارسی زبان نبودند (بوییان، زیاریان، زندیان). اما همگی آنها به کاربست رسمی و دیوانی زبان فارسی «ادامه دادند» چرا که زبان فارسی، سده‌ها پیشتر از آن به جایگاه زبان ملّی و دیوانی ایران دست یافته بود. در این مورد فریب تبلیغات غیرواقعی رسانه‌های فارسی زبان برون مرز را نخورید. برای نمونه برنامه‌ی غلط انداز یکی از قسمت‌های برنامه‌ی پرگار تلویزیون فارسی بی بی سی این بود که «زبان فارسی چگونه غلبه یافت؟» این رهیافت بی پایه است، «غلبه‌ای» در کار نبوده.

نکته‌ی جالب این در قانون اساسی مشروطه‌ی ایران (۱۲۸۵) این موضوع چنان طبیعی و بدیهی بود که بدان تصریح نشده بود؛ در واقع رسمی بودن زبان فارسی به عنوان اصلی در قانون اساسی، نخستین بار در قانون اساسی جمهوری اسلامی (۱۳۵۸) تصریح شده است.

باز هم جالب اینکه نخستین سندی که زبان فارسی به شکل قانونی (de jure) زبان رسمی آموزش ایران اعلام کرده است، نظام نامه‌ی مدارس است که در آبان ۱۲۸۰ به تأیید مظفرالدین شاه قاجار رسیده است. نکته این که گاهی ممکن است زبان رسمی یک کشور، به طور قانونی یا دوژور در اسناد مکتوب دولتی تصریح نشود، اما به در عمل یا دوفاکتو (De facto) در آن جایگاه باشد.

و اما چرا زبان فارسی سنگر است؟ در اینجا تنها به بیان چند مورد بسنده می‌شود.

۱. زبان فارسی، سده هاست که زبان میانجی ایرانیان بوده است. زبان میانجی زبانی ست که دو نفر با زبان ناهمسان، از آن برای برقراری ارتباط بهره می‌گیرند. زبان میانجی می‌تواند نه زبان رسمی و نه زبان ملّی باشد. در واقع زبان میانجی از موقعیت رسمی و قانونی برخودار نیست و تنها برای برقراری ارتباط میان افراد ناهم زبان استفاده می‌شود و بنابراین هم می‌تواند در تراز کشوری و هم تراز بین المللی کاربرد داشته باشد؛ برای نمونه در سطح کشوری در اسرائیل، زبان انگلیسی برای بسیاری چنین نقشی دارد.

زبان فارسی برای ایرانیان از دیرباز نقش زبان میانجی را برای مسافران، بازرگانان و باشندگان شهر‌های چندزبانه و گویش‌های مختلف زبان‌های غیرفارسی ایران، ایفا کرده است. در واقع این موضوع که زبان فارسی همزمان زبان میانجی، ملی و رسمی ماست، نشان دهنده‌ی طبیعی بودن شکل گیری ملّت ایران در هزاران سال پیش و ارتباط ارگانیک و ناربرساختگی آن میان مردم ایران است. کارکرد داشتنِ زبان فارسی به عنوان زبان میانجی، عامل و ضامن یگانگی ملی در کشور ماست. برای نمونه گویشوران شهر‌ها و مناطق گوناگون زبان (های) کردی، برای سخن گفتن با همدیگر از زبان فارسی استفاده می‌کنند، چون کردی در ایران دست کم به چهار نوع مختلف (کرمانجی، سورانی، هورامی و کردی جنوبی) تقسیم می‌شود که خود اینها نیز هرکدام گویش‌های متفاوتی دارند. اختلاف اینها گاهی به حدّی زیاد است (مثلا کرمانجی و کردی جنوبی و...) که افراد توانایی فهمیدن سخن طرف مقابل را ندارند. این تصوّر که همه‌ی افرادی که «کردزبان» نامیده می‌شوند توانایی سخن گفتن با یکدیگر را دارند؛ درست نیست؛ و این تنها درباره‌ی کردی صادق نیست برای نمونه ترک زبان آذربایجان و ترک زبان چهارمحال و بختیاری و یا ترک زبان قشقایی استان فارس نیز چنین وضعیتی دارند. درباره‌ی گویش‌های زبان فارسی نیز همین دشواری وجود دارد برای نمونه یک یزدی به درستی نمی‌تواند بندری را به عنوان گویشی از فارسی متوجه شود؛ و هردوی آنها می‌باید از گویشی هرچه نزدیکتر به شکل «معیار» زبان فارسی استفاده کنند.

در نتیجه زبان فارسی، به عنوان زبان میانجی نقشی مهم در برقراری ارتباط میان شهروندان ایران به عنوان یکی از مهم‌ترین و اساسی‌ترین ابزار‌ها و بلکه پیش شرط‌های یگانگی ملّی را برای ایرانیان در حالی ایفا می‌کند که هم زمان از نقش زبان ملّی به طور طبیعی و تاریخی نیز برخوردار است و این پدیده‌ای نیست که در همه‌ی کشور‌ها موجود باشد؛ ترکیه و افغانستان را در همسایگی خود می‌توانیم در نظر بگیریم. در ترکیه پس از کودتای ۱۹۸۰ سرکوب زبانی کردزبانان تا درجه‌ای افزایش یافت که گذشته از تولید محتوا، حتّا سخن گفتن به زبان کردی نیز ممنوع شد و کسانی که کردی سخن می‌گفتند مجازات می‌شدند. وضعیتی که دست کم تا سال ۱۹۹۱ ادامه داشت. در حالی که زبان فارسی در ایران، سنگر یگانگی ملّی ایرانیان است.

۲. زبان فارسی هم در گذشته و هم در زمان معاصر ضامن حفظ زبان‌های غیر فارسی ایران بوده است. در گذشته بدین شکل که به عنوان زبان ملّی و دیوانی در برابر زبان عربی ایستادگی کرد و برخلاف بیشترینه‌ی مردمان باشنده در متصرّفات خلافت اسلامی به تدریج عرب زبان شدند (برای نمونه مصر را در نظر بگیرید که در زمان خلافت فاطمیان، تقریبا هم زمان با سامانیان در ایران، زبان ملّی خود یعنی قبطی را فروگذاشتند و عرب زبان شدند) و این موضوع باعث شد که هم زبان فارسی و هم زبان هی غیرفارسی ایران جای خود را به عربی ندهند.

 در دوران معاصر نیز در مناطق چندزبانه‌ی غیرفارسی زبان مانند استان‌های خوزستان، آذربایجان غربی، همدان، خراسان شمالی و... گویشوران زبان‌های غیرفارسی، که به لحاظ جمعیت دارای افراد کمتری به نسبت دیگر زبان رایج در شهر خود هستند، اگر متمایل به حفظ زبان خود باشند و نخواهند با زبان پرگویشورتر شهرشان سخن بگویند، می‌توانند با استفاده از زبان فارسی به عنوان زبان میانجی در ارتباط با همشریان غیرهم زبان خود و نیز با استفاده از زبان خود در ارتباط با هم زبانان خود از احتمال هم سان سازی (آسیمیلاسیون) زبانی، در زبانی که در شهر آنها دارای گویشور بیشتری هست، بکاهند. (برای نمونه تات ها، کرمانج ها، ترکمن‌های استان خراسان شمالی را در نظر بگیر بگیرید) اگر زبان فارسی به شکل تاریخی و طبیعی چنین نقشی برای ما نمی‌داشت، در گذشته در برقراری ارتباط مؤثر با «هم میهنان مان» با مشکل رو-به-رو می‌شدیم و دارا بودن چنین «گذشته»‌ای، امکانی برای برخورداری از ملّتی یکپارچه در اکنون را دشوار می‌ساخت. بنا بر این زبان فارسی، سنگر «ایرانی ماندن» همه‌ی ما ایرانیان فارغ از زبان مان، بوده، هست و خواهد ماند.

۳.زبان فارسی همچنین ضامن نگهداشت فرهنگ و تمدّن ایرانی و جشن‌ها و سنّت‌های حامل ایرانی بودن ما ایرانیان در گذشته، دوران معاصر و حتّا آینده‌ی ماست. برای نمونه نقش این زبان در نگهداشت نوروز، شب چله، تاریخ و فرهنگ حماسی و ملّی ما در شاهنامه در گذشته، و در ادامه‌ی سیر طبیعی تاریخ خود در امروزه مثلاً در افزایش اقبال روزافزون به برگزاری و بزرگداشت سنت‌های کهن ایرانی همچون جشن سپندارمذگان و مانند آن در چند سال اخیر را در نظر بگیرید. نقشی که در آینده نیز می‌تواند برای احیای سنّت‌های کمرنگ شده‌ی دیگر که اکنون بیشتر در میان هم میهنان زرشتی مان وجود دارد و پس این می‌تواند در میان تمامی افراد ملّت و این بار با کارکردی تمدّنی و ملّی (مانند جشن سده، مهرگان و دیگر جشن‌های ماهانه‌ی گاهشمری زرتشتی مانند تیرگان، شهرورگان و... در نظر بگیرید) ادامه یابد. در اینجا نیز زبان فارسی، سنگر کیستی و چیستی ملّی هم در نگهداشت و تداوم و هم در باززنده سازی، برای ما ایرانیان است.

۴.زبان فارسی، زبان حافظه‌ی جمعی ماست. از زمانی که زبان فارسی باستان در به دستور داریوش بزرگ به نوشتار درآمد، تا کنون، زبان فارسی مهم‌ترین زبانی بوده است که همه‌ی ایرانیان با آن اندیشیده‌اند، ترجمه کرده‌اند و نوشته‌اند. گنجینه‌ی نوشتار‌های پارسی، چه در دوره‌های تاریخی سه گانه‌ی خود، باستان، میانه و نو، به ویژه فارسی نو در سطح فراملی دارای ارزش و اهمیت هستند. زبان فارسی نو یکی از قدیمی‌ترین زبان‌های بشری ست؛ بدین معنا که شکل نو بیشار از هزار سال است که به وجود امده است و اکنون آثار هزارساله‌ی رودکی و فردوسی برای ما ساده فهم هستند. در حالی که به عنوان مقایسه قدیمی‌ترین زبان نو اروپایی ایتالیایی ست که نزدیک به هفتصد سال دیرینگی دارد.

در تولید این میراث گرانبهای اندیشگانی ایران به فارسی، ایرانیان سراسر ایران نقش داشته‌اند، از شاعران و نویسندگان و دانشمندان پرشمار آذربایجان گرفته، تا همتایان خراسانی و شیرازی شان، از مستوره‌ی اردلان کردستانی تا عنصرالمعالی کیکاووس زیاری. پس زبان فارسی سنگر اندیشه و حافظه‌ی جمعی ماست.

۵.زبان فارسی ابزار ارتباط فرهنگی با کشور‌های افغانستان و تاجیکستان و به طور کلی کشور‌های آسیای  باشد و می‌تواند مایه و سبب ساز ارتباط اقتصادی و سیاسی و استراتژیک نیز قرار گیرد. واقعیت این است که گستره‌ی نفوذ و کاربرد زبان فارسی تا پیش از برآمدن دوران استعمار در سده‌ی نوزدهم بسیار گسترده‌تر از امروز بود و روزگاری از کاشغر در غرب چین و شبه قاره‌ی هند در شرق تا بالکان تا غرب را در بر می‌گرفت. این ابزار و پایه‌ی فرهنگی-تاریخی را نه تنها باید فروگذاشت، بلکه می‌بایست به عنوان ابزاری برای افزایش قدرت ملی، تقویت و پشتیبانی کرد. در واقع در اینجا زبان فارسی نقش افزاینده‌ی قدرت ملی در برون مرز را ایف می‌کند.

۶.روی هم رفته و با در نظر گرفتن موارد بالا، اگر به دنبال آرامش، ثبات، یکپارچگی ملی، قدرت ملی، برابری آموزشی و پی آیند آن برابری فرصت‌های اقتصادی و اجتماعی به عنوان پیش شرط‌های رفاه، رشد و توسعه هستیم، اگر به اهمیت تقویت دولت-ملت به عنوان سنگ بنای نظم جهانی دوران مدرن و کوشیدن در راه بیشینه سازی منافع و مصالح ملی و توسعه‌ی حقوق شهروندی هستیم، می‌بایستی از سنگر زبان میانجی و ملی خود یعنی زبان شیرین و گرانبهای فارسی پاسداری کنیم. در اینجا زبان فارسی سنگر دفاع در راه دستیابی به توسعه‌ی اقتصادی، سیاسی و اجتماعی ست.

برچسب ها: زبان فارسی تاریخ
ارسال نظرات