صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۷۵۱۱۱۵
در اعماق دره‌های بیابانی متروک و کوه‌های ناهموار «اردن»، گنجینه باستانی به نام شهر سنگی «پترا» قرار دارد. «پترا» که یکی از مکان‌های ثبت‌شده در فهرست میراث جهانی یونسکو و از عجایب هفتگانه جدید جهان است، در حقیقت کلان‌شهری غول پیکر متشکل از مقبره‌ها، بناهای تاریخی و دیگر سازه‌های مذهبی استادانه است که مستقیماً در دل صخره‌های ماسه‌سنگی تراشیده شده‌اند.
تاریخ انتشار: ۱۲:۴۲ - ۱۴ تير ۱۴۰۳

گمان می‌رود که «پترا» به شکلی دیگر در اوایل سال ۹۰۰۰ پیش از میلاد به عنوان سکونتگاه مورد استفاده بود و بعد‌ها به پایتخت پر رونق پادشاهی «نبطی» تبدیل شد. این تمدن خاورمیانه‌ای که کمتر شناخته شده است، از قرن سوم پیش از میلاد تا قرن یکم میلادی؛ یعنی زمانی که به قدرت رو به رشد امپراتوری روم تسلیم شده بود، بر بخش بزرگی از اردن امروزی حکومت می‌کرد.

به گزارش ایسنا، «نشنال جئوگرافیک» داستان «پترا» را این‌گونه روایت کرده است، پس از اینکه رومیان «پترا» را فتح کردند و مسیر‌های تجاری تغییر کرد، اهمیت شهر کاهش یافت تا اینکه متروک شد. اروپایی‌ها، قرن‌ها به دیوار‌های رُزی رنگ آن چشم نداشتند، تا اینکه در اوایل قرن نوزدهم میلادی، مسافری لباس بادیه‌نشین را پوشید و به این منطقه اسرارآمیز نفوذ کرد.

کاوشگری در لباس مبدل

در سال ۱۸۱۲ میلادی، «یوهان لودویگ بورکارت» ـ کاوشگر سوئیسی ـ به ورودی یک وادی؛ دره‌ای به جا مانده از یک رودخانه خشکیده و جایی که راهنمای بادیه‌نشین‌اش او را هدایت کرده بود، رسید. او با گذر از دره صخره‌ای، توجه‌اش به صخره‌هایی جلب شد که آنقدر بلند بودند که تقریبا سر به آسمان کشیده بودند، اما منظره خارق‌العاده‌ای در انتظار «بورکارت» بود که در آن سوی این گذرگاه ظاهر شد؛ ساختمانی خارق‌العاده که در دل صخره‌ها تراشیده شده بود.

کاوشگر سوئیسی باید حیرت خود را کنترل می‌کرد. او که یک کاوشگر علاقه‌مند به دنیای عرب بود، می‌دانست که یک شهر گمشده را پیدا کرده است که شایعاتی درباره آن را در سفر‌های صحرائی‌اش شنیده بود. «بورکارت» نخستین اروپایی بود که پس از گذشت چندین قرن به «پترا» قدم گذاشته بود.

«بورکارت» لباس‌های عربی به تن کرده بود. او مجبور بود هیجان خود را مخفی کند. راهنمای بادیه‌نشین فکر می‌کرد او شیخ «ابراهیم بن عبدالله»، یک دانش‌آموز قرآن هندی‌الاصل است که به این مکان دورافتاده آمده است تا به عهدش عمل کند. او باید با نهایت احتیاط عمل می‌کرد. هر حرکت نادرستی می‌توانست پوشش او را لو بدهد و ماموریت و شاید جانش را به خطر بیندازد.

شهر افسانه‌ها

افسانه‌هایی از ثروت گمشده در اطراف همان بنای یادبودی که «بورکارت» به تازگی دیده بود، در زبان‌ها چرخیده بود. این بنا در زبان عربی به «خزانه» معروف است؛ زیرا داستان‌هایی از قبایل محلی درباره گنجینه‌ای که مدت‌ها پیش توسط دزدان در آنجا ذخیره شده بود، روایت می‌شد.

امروزه، مورخان معتقدند این سازه حیرت‌آور مقبره یک پادشاه قرن یکمی و احتمالا «الحارث چهارم»، پادشاه نبطی بوده است. داخل این بنا یک دالان خاکسپاری بدون هیچگونه جزئیات تزئینی وجود دارد و دست‌کم تاکنون هیچ گنجینه‌ای در آن پیدا نشده است.

این احتمال وجود دارد که «بوکارت» در سفرهایش از قبایل بادیه‌نشین داستان شگفت‌انگیز دیگری از «پترا» شنیده باشد، مثلا آنکه در پترا «قصر البنت»، کاخ دختر فرعون بنا شده باشد. بر اساس افسانه‌ها این کاخ به شاهزاده‌ای تعلق داشت که قول داده بود با مردی ازدواج کند که بتواند کانالی از آب را به کاخ او برساند.

در واقعیت، این ساختمان تنها نمونه از بنا‌های «پترا» نیست که با تراشیدن در دل صخره ساخته شده است و در حقیقت یک معبد بزرگ است. متخصصان معتقدند که این سازه که چهار ستون در مقابل آن ساخته شده است به فرقه‌ای مختص «ذوشرا» و «عزی» از خدایان نبطی‌ها تعلق داشته است.

واحه نَبَطی‌ها

در کتاب مقدس مسیحیان به محوطه اطراف پترا، «ادوم» گفته می‌شود. به نظر می‌رسد که «پترا» یکی از همان سکونتگاه‌هایی است که قبایل «سامی» در آن ساکن شده بودند. پترا، همراه با کنفدراسیونی از شهر‌های دیگر، دائماً با قبایل عبری در غرب درگیر بود.

مدت‌ها بعد، موجی دیگر از مردم به این منطقه رسیدند که ثروت وسیعشان «پترا» را به «شهر رُز» تبدیل کرد. اینان در حقیقت «نبطی»‌ها بودند که به گفته «یوسیفوس»، تاریخ‌نگار یهودی ـ رومی از نوادگان «نابت»، پسر اسماعیل (ع) بودند. اکنون اعتقاد بر این است که این افراد از عربستان سرچشمه گرفته‌اند و در حدود قرن چهارم پیش از میلاد به عنوان بازرگانان کوچ‌نشین به دلیل فراوانی آب شیرین به «پترا» رسیدند.

این مردم در «پترا» به سبک زندگی سکونتگاهی و ثابت روی آوردند و در مهندسی آب ماهر شدند و سیستم بسیار پیچیده‌ای از مخازن و کانال‌های آبیاری ایجاد کردند. آب باران و چشمه در انبار‌های خاصی جمع‌آوری و سپس در سطح شهر پخش می‌شد.

به هر جهت «نبطی»‌ها از آب برای رشد شهرشان استفاده کردند. «پترا» با توسعه مسیر‌های ادویه که هند، ایران و عربستان را به مدیترانه، مصر و فنیقیه متصل می‌کرد، شکوفا شد.

پایتخت نبطی‌ها با ایجاد انحصار در تردد کاروان‌ها، توانست از خود در برابر دشمنان محافظت کند و در عین حال برای جریان اصلی تجارت در دنیای باستان باز بماند. برای قرن‌ها، وسایل نقلیه پر از ادویه، ابریشم و بخور به پترا می‌رسیدند. خسته از صحرا، آن‌ها با کمال میل عوارض خود را پرداخت می‌کردند، نه تنها برای برخورداری از امنیت شهر، بلکه برای استفاده از گرانبهاترین منبعی که نبطی‌ها می‌توانستند تامین کنند؛ آب شیرین.

تبدیل شدن از قطب تجاری به متروکه

بسیاری از بنا‌های تاریخی باورنکردنی پترا در زمان پادشاهی «حارث چهارم»، بین سال‌های ۸ پیش از میلاد تا ۴۰ بعد از میلاد ساخته شده‌اند. شکوه «پترا» برای نزدیک به یک قرن به خوبی می‌درخشید، تا اینکه شعله‌های درخشش این شهر توسط امپراتوری بزرگ در غرب، یعنی روم، خاموش شد. در سال ۱۰۶ پس از میلاد، امپراتور «تراژان» سرزمین‌های نبطی را ضمیمه خود کرد و این منطقه به استان رومی «پترایا عربیه» معروف شد.

«پترا» که تحت‌الشعاع «بصری»، مرکز استان جدید روم قرار گرفته بود، کم کم با کاهش نفوذ سیاسی‌اش مواجه شد. مدت‌ها بعد، پس از فروپاشی امپراتوری روم، «پترا» به مرکز استان تحت امپراتوری بیزانس تبدیل شد، اما در قرن هفتم میلادی «پترا» به دست نیرو‌های عمر بن خطاب (دومین خلیفه راشدین) افتاد و بعد‌ها ناپدید شد. «پترا» که پس از مجموعه‌ای از زمین‌لرزه‌ها به ویرانه تبدیل شده بود، به عنوان «وادی موسی» یا «دره موسی» شناخته می‌شد.

در طول جنگ‌های صلیبی، این منطقه بیشتر به خاطر صومعه «سنت هارون» شناخته می‌شد تا خود شهر. این صومعه در کوهی قرار داشت که به عربی «جبل هارون» (کوه هارون) نامیده می‌شد، که محل خاکسپاری برادر موسی (ع) است. در قرن دوازدهم میلادی، سلطان صلاح‌الدین بیشتر این منطقه را که «سرزمین مقدس» شناخته می‌شد، از دست صلیبیون خارج کرد. جبل هارون و فرقه هارون، زیارتگاه مسلمانان شد.

اما گروهی از مردم به ویرانه‌های «پترا» وفادار باقی ماندند؛ بادیه‌نشینانی که از این شهر به عنوان سنگر استفاده می‌کردند. آن‌ها موقعیت مکانی این شهر را برای صد‌ها سال همچون یک راز حفظ کردند.

در قرن نوزدهم میلادی، استعمارگران اروپایی تحت تاثیر مفاهیم رمانتیک و همچنین تجاری کاوش در خاورمیانه قرار گرفتند. رویای یافتن ویرانه‌های تمدن‌های گمشده، کنجکاوی کاوشگرانی همچون «یوهان لودویگ بورکارت» را برانگیخت.

در جست‌وجوی پترا

«بورکارت» که در سال ۱۷۸۴ میلادی متولد شده بود در سال ۱۸۰۶ میلادی برای ادامه تحصیل به انگلستان سفر کرد. او در دانشگاه کمبریج در رشته عربی تحصیل کرد و به یکی از اعضاء انجمن ترویج کشف بخش‌های داخلی آفریقا که در لندن مستقر بود، تبدیل شد. این انجمن به اعضاء مستعد ماموریت داد تا برای سرچشمه رودخانه نیجر تلاش کنند. قرار بود کاوش «بورکارت» از قاهره آغاز شود.

«بورکارت» پیش از عزیمت به چنین مأموریت خطرناکی، در سال ۱۸۰۹ میلادی تصمیم گرفت برای افزایش سطح اطلاعات خود در مورد عربی و اسلام به سوریه سفر کند. در آنجا بود که او نام مستعار خود را، «ابراهیم بن عبدالله»، انتخاب کرد و برای این شخصیت، داستانی خلق کرد. او به این نتیجه رسید که ابراهیم، مسلمانی از هندوستان است که ملیت او هر گونه شک و تردیدی را در مورد لهجه خارجی‌اش هنگام صحبت کردن به عربی برطرف می‌کند.

«بورکارت» پس از یک دوره فشرده چهار ساله مطالعه و سفر در سوریه، به این نتیجه رسید که سرانجام آماده است تا به قاهره برود. مستقیم‌ترین مسیر به مصر در امتداد ساحل قرار داشت، اما بورکارت راه دشوارتری را انتخاب کرد؛ از طریق مسیر‌های بیابانی نزدیک «دریای مرده»، منطقه‌ای که برای اروپایی‌ها ناآشنا بود. انگیزه او از این کار همانطور که خودش نوشته است، تقویت کردن دانش خود از جهان عرب و همچنین جمع‌آوری اطلاعات در مورد جغرافیای منطقه‌ای کاملاً ناشناخته بود.

«بورکارت» در ۱۸ ژوئن سال ۱۸۱۲ میلادی دمشق را ترک کرد تا از طریق اردن کنونی به سمت جنوب حرکت کند و در این مسیر صحبت‌های مردم در مورد شهری واقع در نزدیکی «جبل هارون» را شنید که گمان می‌رفت مقبره هارون در آنجا قرار داشته باشد. او که با نویسندگان و مورخان کلاسیک مانند «ژدیودور سیسیلی»، «استرابون» و «یوسیفوس» که در آثارشان به «پترا» اسرارآمیز اشاره می‌کنند، آشنا بود، متوجه شد که ممکن است این منطقه نزدیک خود شهر «گمشده» باشد. «بورکارت» داستانی جدید و قانع‌کننده برای شخصیت «ابراهیم» ساخت؛ او اکنون یک «زائر پارسا» بود که از راه دور سفر کرده بود تا به عهد خود برای قربانی کردن در مقبره هارون عمل کند.

«بورکارت» با استخدام یک راهنمای محلی، وارد قلمرو بادیه‌نشینان شد. در ۲۲ آگوست ۱۸۱۲ میلادی، «بورکارت» از وادی تاریک و باریک بیرون آمد و سرانجام به شکوه نمای خزانه‌داری چشم دوخت. او با تمام دقت و احتیاطش، نتوانست مقاومت کند تا ساختار «خزانه‌داری» را بررسی و یادداشت‌برداری نکند. «بورکارت» در گزارش بعدی خود از این کشف نوشت. راهنمای بادیه‌نشینش در لحظه دلهره‌آوری به او مشکوک شد و گفت: «اکنون به وضوح می‌بینم که تو کافر هستی» و او را متهم به تلاش برای سرقت گنج کرد. «بورکارت» این اتهام را رد کرد و به سمت مقبره هارون ادامه داد.

«بورکارت» در نامه‌ای برای انجمن آفریقا نوشت: «در تپه‌های «جبل شره» دره‌ای به نام «وادی موسی» وجود دارد. در آنجا بقایای شهر باستانی وجود دارد که من حدس می‌زنم «پترا» باشد؛ جایی که تا حدی که من می‌دانم هیچ اروپایی از آن بازدید نکرده است.»‌

او پس از ماجرا‌های فراوانی که او را به مکه و مدینه رسانده بود، پنج سال بعد در قاهره سرانجام آماده کاوش در «رودخانه نیجر» شد. او در سن ۳۲ سالگی پس از ابتلا به یک بیماری از پای درآمد و هرگز رویای بازبینی شگفتی‌هایی که به همراه راهنمای بادیه‌نشین بررسی کرده بود، برای او محقق نشد.

ارسال نظرات