بر اساس آخرین گزارشهای غیر رسمی بیش از ۲۵ میلیون نفر از واجدین شرایط در انتخابات دوازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی و ششمین دوره مجلس خبرگان رهبری شرکت کردند.
به گزارش ایرنا، این عدد مشارکت ۴۱ درصدی را برای این دوره از انتخابات رقم زده است.
نتایج رسمی انتخابات مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان رهبری توسط وزارت کشور اعلام خواهد شد.
همه چیزمشخص بود
خیلی خیلی کمتر از این عدد
آنی که نیامده خودش رای داده به شلغم بودنش مثل خ
فالیباف نامزد تهران بوده و آمار 41 درصد ما کل کشوره.
فشار حضور مردم بالاست درکت می کنم.
که اجبارا باید رای بدن و اگه همه اینها رو کسر کنیم ،کمتر از ۵% میمونن که اونها هم برا منافع خودشون هست و نه اعتقاد به نظام.
اگه رئیس مجلس تغییر کنه مثلا بجای قالیباف گلیم باف بیاد بشه رئیس چه فرقی به حال ملت داره؟
اینا تا بحال چه گلی به سرمون زدن که از این به بعد بزنن
هر وقت جرات کردید و همه پرسی نظام را برگزار کردید خواهيم آمد و اجازه نمیدیم مردم 44 سال قبل برای ما اکثریت کماکان تصمیم بگیرند.
کاش حداقل استاد ایرج ملکی رو میفرستادیم
دیگی که برای من نجوشه، میخوام سر سگ توش بجوشه!
مفهوم اخوی؟!!
چو پر شد نشاید گذشتن به پیل
به ما نمیخواد بفهمونید پرشور بوده
موج ها خوابیدهاند آرام و رام،
طبلِ توفان از نوا افتاده است.
چشمه های شعله ور خشكیده اند ،
آبها از آسیا افتاده است .
در مزار آبادِ شهرِ بی تپش ،
آوای جغدی هم نمیآید بگوش .
دردمندان بیخروش و بیفغان ،
خشمناكان بی فغان و بی خروش .
آه ها در سینه ها گم كرده راه،
مرغكان سرشان به زیرِ بالها .
در سكوتِ جاودان مدفون شده ست
هر چه غوغا بود و قیل و قالها .
آب ها از آسیا افتاده است،
دارها بر چیده خونها شستهاند.
جای رنج و خشم و عصیان بوتهها
پشكبُن های پلیدی رستهاند .
مُشتهای ِ آسمان كوب ِ قوی
واشده ست و گونهگون رسوا شده ست.
یا نهان سیلی زنان یا آشكار ،
كاسه پستِ گدائیها شده ست.
خانه خالی بود و خوان بیآب و نان،
وآنچه بود آشِ دهن سوزی نبود.
این شبست، آری، شبی بس هولناک ،
لیک پشتِ تپه هم روزی نبود.
باز ما ماندیم و شهرِ بی تپش
وآنچه كفتارست و گرگ و روبه است.
گاه می گویم فغانی بركشم،
باز می بینم صدایم كوته ست.
باز می بینم كه پشتِ میله ها
مادرم اِستاده با چشمانِ تر.
ناله اش گم گشته در فریادها،
گویدم گوئی كه: "من لالم، تو كر." !
آخر انگشتی كند چون خامهای،
دست دیگر را بسان نامه ای.
گویدم "بنویس و راحت شو ـ " برمز،
"ـ تو عجب دیوانه و خودكامه ای."
من سری بالا زنم ، چون ماكیان
از پسِ نوشیدن هر جرعه آب.
مادرم جنباند از افسوس سر،
هر چه از آن گوید، این بیند جواب.
گوید "آخر ... پیرهاتان نیز ... هم ..."
گویمش "اما جوانان ماندهاند."
گویدم "اینها دروغند و فریب."
گویم "آنها بس بگوشم خواندهاند."
گوید "اما خواهرت، طفلت، زنت ...؟"
من نهم دندان غفلت بر جگر .
چشم هم اینجا دم از كوری زند ،
گوش كز حرف نخستین بود كَر.
گاه رفتن گویدم ـ نومیدوار
وآخرین حرفش ـ كه: "این جهل ست و لج،
قلعهها شد فتح ، سقف آمد فرود ..."
و آخرین حرفم ستون ست و فرج.
میشود چشمش پر از اشک و به خویش
میدهد امیدِ دیدار مرا.
من به اشكش خیره از این سوی و باز
دزدِ مسكین برده سیگارِ مرا .
آبها از آسیا افتاده لیک ،
باز ما ماندیم و خوانِ این و آن.
میهمانِ باده و افیون و بنگ ،
از عطای ِ دشمنان و دوستان.
آبها از آسیا افتاده ، لیک ،
باز ما ماندیم و عدلِ ایزدی.
و آنچه گوئی گویدم هر شب زنم:
"باز هم مست و تهی دست آمدی؟"
آنكه در خونش طلا بود و شرف ،
شانهای بالا تكاند و جام زد.
چترِ پولادینِ ناپیدا بدست
رو بساحلهای ِ دیگر گام زد.
در شگفت از این غبارِ بی سوار
خشمگین ما ناشریفان ماندهایم.
آبها از آسیا افتاده ، لیک ،
باز ما با موج و توفان ماندهایم.
هر كه آمد بارِ خود را بست و رفت.
ما همان بدبخت و خوار و بی نصیب .
زآن چه حاصل، جز دروغ و جز دروغ ؟
زین چه حاصل، جز فریب و جز فریب ؟
باز میگویند: فردای ِ دگر ،
صبر كن تا دیگری پیدا شود.
كاوهای پیدا نخواهد شد، امید !
كاشكی اسكندری پیدا شود !!!!!!!
به نظرم تو اعتبار مدرکت تشکیک کنی دقیق تره.