به گزارش فرارو به نقل از نیویورک تایمز، من به دو چیز درباره گسترش بحران در خاورمیانه اعتقاد دارم. نخست آن که ما در آستانه آشکار شدن استراتژی جدید دولت بایدن برای رسیدگی به جنگ چند جانبهای هستیم که غزه، ایران، اسرائیل و منطقه را درگیر میکند. و دوم آن که اگر ما شاهد چنین دکترین بزرگ و جسورانهای نباشیم بحران در منطقه به گونهای متاستاز خواهد کرد که ایران را تقویت میکند، اسرائیل را منزوی خواهد ساخت و توانایی آمریکا برای تاثیرگذاری بر وقایع آن منطقه را از بین میبرد. دکترین بایدن که من آن را "همگرایی تفکر استراتژیک و برنامه ریزی" نامیده ام دارای سه مسیر است.
در یک مسیر انتقام جویی قوی نظامی علیه گروههای نیابتی مورد حمایت ایران در منطقه در پاسخ به کشته شدن سه سرباز آمریکایی در پایگاهی در اردن توسط پهپاد انجام شد وجود خواهد داشت.
در مسیر دوم یک ابتکار عمل دیپلماتیک بی سابقه امریکا برای ترویج ایده تشکیل کشور فلسطینی در پیش خواهد بود. این امر مستلزم برسمیت شناختن یک کشور غیرنظامی فلسطینی در کرانه باختری و نوار غزه از سوی ایالات متحده است که تنها زمانی به وجود میآید که فلسطینیها مجموعهای از نهادها و قابلیتهای امنیتی تعریف شده و معتبر را ایجاد کنند تا اطمینان حاصل شود که آن کشور قابل دوام است و تهدیدی برای اسرائیل نیست. مقامهای دولت بایدن با کارشناسان داخل و خارج از دولت ایالات متحده در مورد اشکال مختلفی که برسمیت شناختن کشور فلسطین ممکن است داشته باشد مشورت کرده اند.
در مسیر سوم ائتلاف امنیتی گسترده ایالات متحده با عربستان سعودی در پیش خواهد بود که شامل عادی سازی روابط عربستان سعودی و اسرائیل نیز میشود به شرطی که دولت اسرائیل آماده پذیرش یک روند دیپلماتیک منجر به غیرنظامی شدن کشور فلسطین به رهبری تشکیلات خودگردان فلسطینی باشد. اگر دولت بایدن بتواند به این اهداف دست یابد دستاورد به قدری بزرگ خواهد بود که دکترین بایدن میتواند به بزرگترین تغییر استراتژیک در منطقه از زمان پیمان کمپ دیوید در سال ۱۹۷۹ میلادی به این سو تبدیل شود.
با این وجود، برای موفقیت دکترین بایدن این سه مسیر باید به طور کامل به یکدیگر گره بخورند. من به صورت قطعی میدانم که حمله ۷ اکتبر حماس علیه اسرائیل، انتقام جویی گسترده اسرائیل علیه حماس که باعث کشته شدن هزاران غیرنظامی فلسطینی بیگناه شده است به همراه حملات به کارکنان اسرائیل و آمریکا در منطقه و ناتوانی دولت راستگرای اسرائیل در بیان هرگونه طرحی برای اداره غزه با یک شریک فلسطینی غیر از حماس در صبح پس از پایان جنگ باعث تجدیدنظر اساسی دولت بایدن در مورد خاورمیانه شد.
بازاندیشی در حال انجام، نشان دهنده آگاهی از این موضوع است که ما (امریکا) دیگر نمیتوانیم اجازه دهیم ایران تلاش کند ما را از منطقه بیرون کند، اسرائیل را به سمت انقراض سوق داده و محتدان عرب ما را با اقدامات گروههای نیابتی، چون حماس، حزب الله، انصارالله و شبه نظامیان شیعه در عراق در معرض ارعاب قرار دهد.
تهران تاکنون آرام نشسته، صرفا نظاره گر بوده و بهایی نپرداخته است. به طور همزمان این وضعیت نشان دهنده آگاهی از آن است که ایالات متحده میداند هرگز مشروعیت جهانی مورد نیاز برای مقابل با ایران را از سوی متحدان خود در ناتو و متحدان عرب و مسلمان اش کسب نخواهد کرد مگر آن که اجازه ندهد نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل سیاست فعلی خود را حفظ کند.
این اقدام را میتوان "استراتژی حسابرسی دوگانه امریکا خواند بدان معنا که شما از نظر استراتژیک بلوف را میخوانید و در عین حال دست به ابتکار عمل میزنید تا بستر لازم برای تشکیل یک کشور غیرنظامی فلسطینی را فراهم کنید آن هم به شیوهای که آمریکا هرگز تا پیش از این انجام نداده است.
هر مسیر برای موفقیت به مسیر دیگر نیاز دارد. هر مسیر دیگری را تقویت و توجیه میکند. نتانیاهو در خلوت با بایدن زمزمه کرده که ممکن است روزی آماده باشد تا به نوعی کشور فلسطینی غیرنظامی شده فکر کند در حالی که به زبان عبری در انظار عمومی دقیقا برعکس آن ایده را میگوید. واقعیت آن است که هر آن چه افراد در خلوت به زبان انگلیسی به شما بگویند بی ربط است تنها چیزی که اهمیت دارد آن است که آنان در ملاء عام به زبان خودشان چه میگویند. خوشبختانه بایدن به اندازه کافی در این مسیر بوده تا بداند نتانیاهو فقط در تلاش است تا او را به سمت خود بکشاند.
ایران هر ابتکار سازنده را که آمریکا میخواست در خاورمیانه پیاده کنیم نابود کرده است. در عین حال، آمریکا تا کنون دولت نتانیاهو را تحمل کرده است که میخواهد برای همیشه از هر شکلی از تشکیل دولت فلسطین ممانعت به عمل آورد حتی تا حدی که حماس را در برابر تشکیلات خودگردان فلسطین برای سالها تقویت کند تا اطمینان حاصل نماید که هیچ شریک یکپارچه فلسطینی وجود نخواهد داشت.
رخداد ۷ اکتبر نشان داد که سیاست آمریکا شکست خورده است. این سیاست باعث تقویت حماس شد و انصارالله را قادر ساخت تا مسیر کشتیرانی جهانی را فلج کند و به نیروهای مقاومت اجازه داد تا نیروهای آمریکایی را از منطقه بیرون برانند.
اسرائیل اکنون در سه جبهه در حال شکست است. اسرائیل در جنگ روایتها بر سر غزه به طرف بازنده تبدیل شده است. حتی اگر ابتدا حماس به اسرائیل حمله کرده باشد این اسرائیل است که به دلیل برجای گذاشتن تلفات غیرنظامی در غزه به دادگاه بین المللی دادگستری در لاهه کشیده شده در حالی که همزمان تلاش میکند جنگجویان حماس را که در میان غیر نظامیان حضور دارند ریشه کن سازد. هم چنین، اسرائیل با حمله به غزه بدون هیچ طرحی برای یافتن یک شریک قانونی غیر از حماس در میان فلسطینیان برای حکومت موثر در غزه در حال از دست دادن توانایی ایمن نگهداشتن خود در غزه است.
سوم آن که جبهه ثبات منطقه در حال در هم شکستن است. اسرائیل اکنون از چهار جبهه هدف حمله از سوی ایران توسط حماس، حزب الله، حوثیها و شبه نظامیان شیعه در عراق قرار گرفته، اما نمیتواند متحدان عرب را گرد خود آورد و جبههای مشابه ناتو را ایجاد کند که برای پیروزی در جنگ به آن نیاز دارد. علت ناتوانی اسرائیل در ایجاد اجماع به نفع خود مخالفت اش با پرورش یک شریک معتبر و قانونی فلسطینی است.
اگر دکترین بایدن تحقق یابد کارت بازی فلسطین را از دست تهران خواهد گرفت. این امر میتواند کشور فلسطین را بر اساس شرایطی که با امنیت اسرائیل سازگار است ارتقا دهد و به طور همزمان شرایطی را برای عادی سازی روابط بین اسرائیل و عربستان سعودی با شرایطی که فلسطینیان میتوانند بپذیرند ایجاد کند. چنین استراتژیای از سوی امریکاییهای عرب تبار و متحدان عرب منطقهای امریکا در خلیج فارس مورد پذیرش قرار خواهد گرفت. این راهبردی است که میتواند در داخل سیاست ایران، در داخل سیاست فلسطین و در داخل سیاست اسرائیل آنان را وادار به تجدیدنظر در محاسبات قبلی خود سازد.